نشریه شماره 10 تشکل زنان 8 مارس
مسئولین محترم مجله زن و قانون
مطلب زیر نقدی است بر مقاله ای که چندی پیش در مجله شما درج شده است، به گمان من درج چنین مطالبی برای دامن زدن به بحث های سازنده و روشنگرانه در بین خوانندگان مجله بسیار مفید است. درصورت عدم امکان درج آن در مجله لطفا مرا با خبر کنید. از لطف تان قبلا تشکر
مروارید – جولای 2004
ارزش های عالی زندگی زنان افغانستان!!!
اخیرا چندین شماره مختلف مجله «زن و قانون» ارگان نشراتی انجمن زنان حقوقدان و متخصصین افغانستان بدستم رسید. در مشاره سوم سال اول مارچ 2003 مطلبی تحت عنوان «ارزش های عالی زندگی زنان افغان» توجهم را جلب کرد و آن را بدقت خواندم. می خواستم بدانم در این مجله ارزش های زنان افغان چگونه طرح می شوند. لازم به یادآوری است که مجله «زن و قانون» ارگان زنان حقوقدان و روشنفکری است که در داخل کشور فعالیت می کنند.
اگر باور داریم که روشنفکران نقش مهمی در شکل دهی افکار جامعه داشته و می توانند فضای فکری جامعه را رقم بزنند، آنگاه اهمیت توجه کردن به چنین نشراتی دوچندان است. بعلاوه ظاهرا در شرایط کنونی کشور ما افغانستان این گونه نشرات و این گونه مقالات معرف ایده های نو و مترقی محسوب شوند! به این اعتبار به مقاله فوق می پردازم.
ابتدا چند نقل از مقاله «ارزش های عالی زندگی زنان افغان» نوشته عبدالعزیز عازم را می آورم تا خواننده با نظرات ایشان آشنا شود:
«زنان وطن ما همیشه مورد احترام مردان قرار داشته و دانشمندان برای آنها رهنمودهای دقیق داشته اند، یکی از این دانشمندان همانا معلم ثالث جهان، ابن سینای بلخی است که در مورد زن میگوید:
بهترین زنان، زنی است که با عقل، دین دار، با حیا، زیرک، کم حرف، مطیع، پاکدامن، امین، گرانسنگ و خدمت گذار شوهر باشد، که مال اندک را از طریق صرفه جویی فزونی دهد، و با خوی خوش غم های او را بگسلد و اندوه او را تسکین دهد.» (زن و قانون، سال اول شماره سوم، مارچ 2003، صفحه 35)
قرنها از دورانی که ابن سینا می زیست می گذرد و جهان دستخوش تحولات عظیمی شده است. علم بطرز بی سابقه ای پیشرفت کرده و متعاقب آن جوامع بشری تکامل یافته است و درک از حقوق انسانها بسیار پیشرفته شده است. بسیاری از مفاهیم بشری نظیر آزادی، حق، عشق، خانواده، بد و خوب و ... دچار تغییرات مهمی شده است، در چنین شرایطی آقای عازم برای زنان افغانستان نسخه ابن سینا را تجویز می کند! من از ایشان و همفکران شان می پرسم اگر شما مریض شوید و پیش داکتر بروید و از قضا ادکتر مورد نظر دانش اش متعلق به چند قرن پیش باشد و نسخه ای را که برای بیماری شما بدهد متعلق به چند قرن پیش باشد آیا شما از آن نسخه استفاده خواهید کرد؟ گمان نمی کنم!!!
جای شک نیست که هم اکنون زنان افغانستانی در موقعیتی بسر می برند که از قرنها پیش در افغانستان حاکم بوده است بعبارتی بهتر است که آقای عازم نگران «ارزش های عالی زندگی زنان افغان» که ابن سینای بلخی برای زنان برشمرده اند نباشد. این «ارزشها» قرنهاست که به زور سر نیزه حکومتهای گوناگون (حکومت های دست نشانده انگلیس و روسیه گرفته تا جریانات جهادی و طالبانی و دولت دست نشانده کنونی) بر زندگی اکثریت زنان افغانستان تحمیل شده است. جای تاسف است وقتی می بینیم روشنفکرانی که ادعای ایده های نو و روشنگری دارند باز هم برای زنان همان نسخه ای را تجویز می کنند که از قرنها پیش حاکم بوده است. راستی ارزش های مورد نظر ابن سینا چه فرقی با ارزش های تاریک اندیشان اسلامی و طالبان و نیروهایی از این دست در مورد زنان دارد؟
برای شناخت بیشتر کمی روی ارزش های مورد نظر ابن سینا و مرید ابن سینا آقای عازم مکث می کنیم:
«بهترین زنان مطیع، پاکدامن هستند»
چرا بهترین زنان باید مطیع و پاکدامن باشند؟ چرا مردان نباید مطیع و پاکدامن باشند؟ چون در طی تاریخ هزاران ساله مردان حاکم بوده اند و زنان محکوم. چون طی این تاریخ هزاران ساله مردان زنان را تحت تسلط خود در آورده اند. و از همه مهمتر طی این تاریخ مردان موفق شدند زنان را به مالکیت خود در آورند. همینطور که انسانها کالا را می خرند و مالک آن می شوند، در مورد زنان هم آنان را کالاوار در بدل پول (خرج زندگی) به تملک خود در می آورند. در حقیقت برای حفظ این مالکیت زنان باید مطیع و پاکدامن باشند. زنی که مطیع نباشد یعنی سرکش باشد و به میل خود عمل کند نمی تواند به مالکیت کسی درآید. بعلاوه زن باید پاکدامن باشد یعنی خودش را بعنوان کالایی ببیند که به تملک یک مرد یعنی شوهر در آمده است و مواظب باشد که این کالا دست مرد دیگری نیفتد. پس مطیع بودن وسیله ئی برای مالکیت مرد بر زن است و پاکدامنی وسیله ئی برای تضمین این مالکیت. این ارزشها از بدو کودکی در گوش دختران تکرار می شود بطوری که زنان با رضایت کامل تن به این ارزشها می دهند بعبارتی زنان خود مسئولیت مراقبت از تسلط مرد بر زن را عهده دار می شوند وبدین طریق زنان خود ضامن بردگی زنان می شوند! برای تحمیل روحیه اطاعت و بردگی در زنان همه دست بکار هستند، مذاهب گوناگون، فیلسوفان، امثال آقا عبدالعزیز عازم و .....
حال به جنبه های عمومی اطاعت می پردازم. اطاعت یعنی بندگی یعنی بردگی. در کجای دیموکراسی فردی از فرد دیگر اطاعت کرده است یادمان نرود که معیار سنجش دمکراسی در یک جامعه موقعیت زنان آن جامعه است. یعنی چقدر زنان از حقوق برابر با مردها برخور داند و چقدر به زنان بعنوان انسان با حقوق اولیه انسانی برخورد می شود. عقب گرایان هم چنین زنان را برای مطیع بودن به مذهب و کتب آسمانی رجعت میدهند و آیه وحدیث می آورند که زن مسلمان باید مطیع تمام آسمان وریسمان باشد .ویا از اخلاق نیکوی جامعه صحبت میکنند که زن نیکو خاموش و مطیع وسر براه است. در حقیقت اخلاق نیکو یعنی اخلاقی که سلطه مرد بر زن را قبول کند. اخلاق نیکو یعنی قبول اینکه زن وسیله ای برای ارضای نیازهای جنسی مرد و تولید بچه باشد. اخلاق نیکو یعنی اینکه اگر زنی نخواهد با او مثل برده جنسی رفتار شود باید توسط شوهرش تنبیه شود. اخلاق نیکو یعنی هر موقع که مردی میلش بود به همسرش تجاوز کند و .....
اقای عازم مشکل هزاران زن و دخترجوانی که توسط خانواده شان به زور به عقد مردان سالخورده در می آیند چیست؟ باید به این سیه روزی تن بدهند و اطاعت کنند؟ مشکل هزاران زن و دختر جوانی که به زور پدران، برادران و همسران مجبور می شوند چادری بسر کنند چیست؟ اطاعت کنند و این سمبل اسارت را به جان دل قبول کنند؟ اگر قرار است زنان طبق آموزه شما و ابن سینا اطاعت کنند آن گاه چرا باید با حکومت های اسلامی مخالف باشند مگر یکی از پایه های مهم این حکومتها اطاعت زن از مرد نیست؟
«بهترین زنان با حیا هستند»
در اینجا باید بعنوان زن از لحظه ای که ما را بعنوان جنس فرودست حساب کردند به حافظه مان برگردیم که در چه مواردی به ما «با حیا» و چه مواقعی بعنوان دختر یا زن «بی حیا» دشنام خورده ایم. خیلی سخت نیست. هر موقعی که در مقابل سرکوب و بی حقوقی توسط پدر یا برادر یا شوهر اعتراض و مقاومت کرده ایم به ما گفته اند «بی حیا». هر موقع که برای خواسته ها و حقوق اولیه مان پافشاری کرده ایم به ما گفته اند «بی حیا». هر موقع که زیربار ارزش ها و معیارهای جامعه که زن را شهروند درجه دوم می داند نرفته ایم به ما گفته اند «بی حیا». خلاصه هرجا و هر زمان که زیر بار فرودست بودن و بی حقوقی مان نرفته ایم به ما گفته اند «بی حیا». و اما هر گاه توسری خور بوده ایم و هر زمان که ضرب و شتم شوهر یا پدر یا برادر را با سکوت تحمل کرده ایم و دم بر نیاورده ایم به صفت زن یا دختر با حیا مزین شده ایم. حال سوال این است که در جهان کنونی زنان برای اینکه انسان درجه دو نباشند برای اینکه مثل باقی افراد جامعه حقوق برابر داشته باشند باید بی حیا باشند یا با حیا؟
واژه «با حیا» وسیله ئی برای سرکوب زنان است. قرنهاست طبق این ارزش زنان را مجبور به مدارا کردن و تحمل ظلم دعوت می کنند. ما از بدو تولد مان بنام دختر به نگهداری این ارزش ها کمک کرده ایم و همواره با زور وزر ونیرنگ به باور ما داده اند که ما باید خامش، کم حرف، صبور، بردبار وبا حوصله در مقابل هر نوع نا ملایم (هر نوع ستم) باشیم حرف دلمان را هر کس دیگر به هزار فرمول عنوان کند به غیر از خود ما.اگر ما بی صدائی نکنیم طرف فریاد نخواهد کشید.
«بهترین زنان کم حرف هستند»
بسیار قبل از ابن سینا فیلسوف معروف یونانی ارسطو، که رسالت توجیه نظام برده داری یونان را هم برعهده داشت گفت «نقش یک زن آزاده عبارت است از کمک کردن به گردش خانواده. سکوت در مجامع عمومی برای او یک فضیلت است در حالی که نقش یک مرد آزاد این است که سهمی در گردش امور مدینه بر عهده گیرد و سخن گفتن در مجامع عمومی برای او یک فضیلت است.» یادمان نرود که یکی از مشخصه های جامعه برده داری در یونان و جامعه فیودالی ابن سینا بی حقوقی و فرودستی زنان بوده است و این دو حکیم باید این فرودستی را توجیه می کردند.
تحمیل کم حرفی به زنان وسیله ای برای سلب اعتماد به نفس زنان است. وسیله ای برای حذف آنان از زندگی اجتماعی است. و در نهایت تحمیل بی حقوقی به زنان و مجبور کردن زنان به قبول سلطه مردان. حرف زدن وسیله ای برای ابراز هویت است وسیله ای است برای بیان آرزوها و خواسته ها و نظرات و خلاصه وسیله ای برای دخالتگری در زندگی اجتماعی و خصوصی. وقتی حرف زدن را از انسان بگیریم یعنی حق بیان را از آنان سلب کرده ایم. حق بیان و یا بهتر بگویم آزادی بیان هزاران سال است توسط ارزشها و سنن عقب مانده امثال حرف های ابن سینا و محمد و ارسطو از زنان سلب شده است. و بدتر از آن این سلب حقوق و آزادی بیان بعنوان یک فضیلت و ارزش برای زنان تعریف می شود. هزاران سال است به زنان باورانده شده است که زن کم حرف زن نمونه است. اگر ستمدیده به ستم علیه خودش رضایت ندهد، نظام ستم و استثمار دیگر نمی تواند به چرخش خود ادامه دهد!
طبق این ارزش پوسیده یک زن خوب خامش است و اگر او خامش باشد، طرف مقابل یعنی همسر (و سایر افراد مذکر) فریاد نخواهند کشید. این بی صدائی را عرف وسنت وخرافه و عقاید پوسیده به عمق فکر ما میدهند آنقدر که در سنین بالا با وجود بر خورد آگاهانه به آن از روی عادت از این زندان بیرون شده نمی توانیم. قرنهاست که زمامداران زن ستیز به یاری مذهب و قانون و زور اسلحه و تهدید سکوت را به زنان تحمیل کرده اند. نمی دانم چرا آقای عازم و مجله محترم «زن و قانون» فکر کرده اند اینها کافی نیست و باید از ابن سینا هم برای سرکوب زن و دعوت به خاموشی و سکوت زنان باید از دانشمندانی چون ابن سینا کمک گرفت؟
«بهترین زنان، زنی است که با خوی خوش غم های شوهر را بگسلد و اندوه او را تسکین دهد»
راستی چرا زنان و مردان نباید غمخوار یکدیگر باشند و اندوه یکدیگر را تسکین دهند و فقط زنان باید غم و اندوه شوهر را تسکین دهند؟ آیا فقط مردان دچار غم و اندوه می شوند؟ آیا فقط مردان نیاز به تسکین غم و اندوه دارند؟
بله! در نظامی که زن وسیله ای برای تولید طفل و خدمت به مرد است. دیگر مهم نیست که غم دارد یا ندارد چون اصولا در سیستم فکری آقای عازم و ابن سینا زن برای خدمت به مرد خلق شده است و خودش موجوی پست است و طبیعی است که چنین زنی هویت مستقلی ندارد و بعنوان یک انسان و فرد مستقل شناخته نمی شود که حالا غم داشته باشد یا نداشته باشد!
آقای عبدالعزیر عازم، بنظر شما اگر مردان بویژه مردانی که زن را برده می بینند، مردانی که تا مغز استخوان تفکر مردسالار دارند و یا آلوده به تفکرات مذهبی پدرسالارانه هستند، اندوه و غم شان توسط کتک زدن همسرانشان تسکین یابد، بهتر نیست زنان تن به ضرب و شتم و خشونت بدهند و یا حتی داوطلب لت (کتک) خوردن بشوند؟! بهتر نیست سازمانها و تشکلاتی که در سطح جهانی و یا در افغانستان خشونت مردان علیه زنان را افشا کرده و در تلاش یافتن ابزارهای اجرایی برای مقابله با خشونت علیه زنان هستند درشان را بست؟ آیا بنظر آقای عازم خشونت وحشتناک در سطح جهانی علیه زنان انعکاسی از جان سختی تفکرات عقب مانده ای مانند «زنان باید اندوه همسران را تسکین دهند» در مردان نیست؟ راستی خشونت افسار گسیخته علیه زنان در افغانستان چقدر ناشی از تداوم و اشاعه چنین افکاری است و سهم امثال آقای عازم در توجیه این خشونتها چقدر است؟
جای فیلسوفان عهد عتیق خالی که ببینند چگونه نظراتشان طی قرنها پس از آنها توسط روشنفکرنماها غرغره می شود!
آقای عبدالعزیز عازم در بخش های پایانی مقاله می گوید: «افتخار به زنان وطن که این ارزشها را حفظ کرده اند و به آیندگان به میراث می گذارند.»
آقای عازم شما به ناحق افتخار می بخشید! «افتخار» حفظ این ارزش های زن ستیزانه از آن حکومت های ضد زن و ارتجاعی در طول تاریخ افغانستان است. این افتحارتان را باید نثار گروپ های جهادی و طالبی بکنید که با وضع قوانین اسلامی وبه نیروی سر نیزه این ارزشها را حفظ کردند و چهره قانونی به آن دادند. این «افتخار» را باید نثار مرتجعین اسلامی و غیر اسلامی کنونی بکنید که با هزار تمهید می خواهند زنان را در اسارت و بردگی نگهدارند و یکی از طرق آن همین تبلیغاتی است که شما در این مقاله کرده اید.
والبته افتخار به زنان افغانستانی که علیرغم سرکوب قرون وسطایی به این ارزشها و سنن عقب مانده تن نداده و با آن مبارزه کرده اند. افتخار به زنان افغانستانی که برای دستیابی به حقوق اولیه خود و گام نهادن در هزاره سوم جهان خطر را به جان خریده و مبارزه کرده اند.
در خاتمه میخواستم از هیئت تحریریه محترم مجله بخواهم زمانی که همچو نوشته هائی را در مجله شان چاپ میکنند نظر خود شان را هم بنویسند تا به حیث انجمن زنان حقوق دان در عرض مبارزات زنان قرار نگیرند. گرچه آغاز سخن را که خواندم خودش یک عالمی حرف دارد به طور مثال در آغاز نشریه نوشته اید: « گرچه زنان افغان در طول تاریخ شجاعت وعظمت خود را داشته اند ودر دامان خویش مردان بزرگی را پروریده اند اما .....» (آغاز سخن – سال اول شماره سوم مارچ 2003)
زنان افغان در دامن خود تنها مردان بزرگی را نپرورانده بلکه زنان بزرگی را هم پروریده اند و خودشان هم ارزش های زیاد تر از این هم داشته اند که مرد بزرگ پرور باشند . زنان زیادی هستند که تاریخ مذکر در مورد شان ننوشته یاناشناخته هائی هستند که ستم مردانه از شان امکان شهرت را گرفته است. بی شک در قرن جاری زنان افغانستانی مهر خود را بر تارک جامعه ای شکوفا و انسانی خواهند زد!
دوستان تا ما نتوانیم به شکل فعال ومداخله گر و پرخاشجوبا زبانی به درازی یک متر و بی حیا وغیر مطیع حضور داشته باشیم محال است ادعا کنیم که ما برای حق که نداریم کاری خواهیم کرد. راهی که امثال آقای عازم برای زنان افغان پیش گذاشته اند، راه جهنم اسارت و بدبختی زنان افغانستانی است در شرایطی که اکثریت زنان جهان تلاش می کنند و یا کرده اند تا این عقاید عقب مانده را به زباله تاریخ بریزند، و در مسیر برابری و آزادی گام نهند و جهانی بسازند فارغ از تبعیض بین زن و مرد. این راه به طرف آزادی و رهائی نمی رود بلکه به طرف اسارت وبه بند کشاندن هر چه بیشتر زنان می رود. نهاد ها و تشکلات مترقی زنان باید راه دیگری را بپیماید تا بتواند از نقش تحقیر آمیز (وخدمتکار غیر آزاد) و برده ئی مطیع وبی حقوق برآیند .