سرمقاله نشریه شماره11 تشکل زنان 8 مارس
رفراندم! بیـراهه ای دیگر
آیا درست می شنویم؟ یک همه پرسی دیگر در مورد جمهوری اسلامی؟ پس از 25سال؟ مگر آن رفراندم چه گلی به سرمان زد؟ مگر جز این بود که مستمسک قانونی 52 سال جهل و سرکوب را به فریب از مردم گرفتند؟ این بار نیز می خواهند باور کنیم که چشم انداز بدیعی در صندوق رفراندم انتظارمان را می کشد. اما اینانی که خود را «پیشتازان دلیر» نو آوری می خوانند چیزی چندان متفاوت از متاع گندیده ای که 25 سال پیش به خوردمان دادند در چنته ندارند.
«فراخوان ملی برای رفراندم» در ابتدا توسط یکی از بنیانگذاران سپاه پاسداران جمهوری اسلامی (محسن سازگارا)، مهرانگیز کار، محمد ملکی (یکی از افراد دانشگاهی وابسته به جریان ملی مذهبی) و عده ای از افراد «دفتر تحکیم وحدت انجمن های اسلامی» (بازوی دانشجوئی رژیم) اعلام شد اما بلافاصله طیفی از محافل جمهوری اسلامی، سلطنت طلبان، ملی مذهبی ها، اپوزیسیون راست خارج کشور (رهبران جریان فدائیان اکثریت و ائتلاف منشور 81 و غیره) در حمایت از این طرح کنار هم قرار گرفتند. اینان مدتها قبل از اعلام علنی طرح میان خود مذاکره و معامله می کردند. بانیان و حامیان طرح در اعلام اهداف این طرح دچار تناقضات و دروغ گوئی های زیاد شدند. میان کسانی که در جریان پروژه امنیتی «دوم خرداد» همدست بودند اختلاف افتاده است. حجاریان با این طرح بشدت مخالف است و حتا تهدید کرده که ممکن است دستکش های مخملی اش را در آورد. مهرانگیز کار غزل خوانی به گوش حجاریان را کنار گذاشته و گذشته امنیتی این «تئوریسین دوم خرداد» را به رخش می کشد و با لحنی گله مند به یادش می آورد که سالها با علم به اینکه وی از مهره های موثر امنیتی است با وی و پروژه دوم خرداد او همکاری بی دریغ کرده است. رهبران فدائیان اکثریت بدلیل مخالفت مهره های موثر جناح دوم خرداد، حاضر به عضویت رسمی در این طرح نشده اند. آنان نمی دانند میان سازگارا و حجاریان کدامیک را بعنوان یار و یاور خویش برگزینند. محمد ملکی که خوشنام ترین فرد این مجموعه است، مجبور شده اعلام کند یاران کنونی اش (امثال محسن سازگارا) در سالهای 60 او را در سیاهچال های جمهوری اسلامی شکنجه داده اند اما وی آنها را «می بخشد». اما ملکی با این کار خیلی چیزهای دیگر منجمله خوشنامی اش را نیز بخشیده است. هنوز «توضیح» پس از «توضیح» در مورد هدف واقعی این طرح در جریان است.
اما واقعیت چیست؟ یکی از عیان ترین مشخصه های طرح فوق آن است که مسئله سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی بدست مردم و در نتیجه حرکت های مردمی را نفی می کند. مقصد طرح متحد کردن بخشی از جمهوری اسلامی با سلطنت طلبان (مشروطه خواهان) و جریان «فدائیان اکثریت» و «منشور 81» و غیره و ایجاد یک نیروی سیاسی ارتجاعی جدید در کنار جمهوری اسلامی (و نه در مقابل آن) است. نیروئی که می خواهد بر سر سهمی از قدرت با رژیم رقابت کند.
این طرح برای زنان چه در انبان دارد؟ فقط یک بررسی ساده لازم است که جواب را بیابیم. کدامیک از نیروهای سیاسی اصلی این طرح، شرط همکاری میان خود را لغو یکی (فقط یکی) از قوانین تبعیض آمیز ضد زن مانند حجاب اجباری یا قانون زنای محصنه، قرار داده اند؟ هیچکدام. حتا روی کاغذ و در حرف و بعنوان شرط همکاری و وحدت میان خودشان نیز چنین خواستی را طرح نکرده اند. تاریخچه نیروهای اصلی گرد آمده بحول این طرح را بررسی کنید. هیچ یک از بخش های جریان «دوم خرداد» (چه آنان که در حکومت و چه آنان که در خارج از حکومت بودند) هرگز لغو قوانین تبعیض آمیز ضد زن را بعنوان شعارهای انتخاباتی خود طرح نکرده اند.
در مورد اینکه بانیان اصلی این طرح رهبران جنبش دانشجوئی اند، تبلیغات زیاد است. فرض کنیم که چنین است. با این فرض باید بگوئیم که این «رهبران جنبش دانشجوئی» بسیار عقب مانده اند. رهبران دانشجوئی «دفتر تحکیم وحدت انجمن های اسلامی» تا کنون حتا یک اعلامیه علیه قانون حیوانی سنگسار و اعدام دختران بخاطر مسائل ناموسی نداده اند. برای رهبران دفتر تحکیم وحدت، زن نمونه فاطمه است و روز زن برایشان روز فاطمه است. با وجود آنکه 60 درصد دانشجویان را دختران تشکیل می دهند، و هر روز و هر ساعت بخاطر جنسیت خود از تبعیض در رنجند، این جریان دانشجوئی هرگز شعاری مبنی بر رفع تبعیض از زنان نداشته است.
کدام عاقلی است که قسم های این جریانات را در مورد حسن نیتشان باور کند؟ اینان چگونه می خواهند «یک قانون اساسی نوین» بنویسند؟ چه قانونی از مغز مردسالار اینان می تواند تراوش کند که به نفع زنان باشد؟ حیرت و شگفت از اینهمه وقاحت! وقیح تر از اینان، سلطنت طلبان هستند که یکبار سرنگون شده اند و از مردم می خواهند چیزی را که 25 سال پیش به دور انداختند، از زباله دانی بیرون بکشند. بسیاری از بانیان و حامیان طرح «فراخوان ملی برای رفراندم» خود را «سکولار» می خوانند. آیا اینها نمی دانند که ابتدائی ترین و کوچک ترین حرکت و خواست سکولاریستی در ایران، لغو قوانین شریعت که بیشتر از هر جا در قوانین جزائی ویژه زنان تبلور یافته، می باشد؟ چرا، خوب هم می دانند. اما ضروریات حفظ نظم موجود که اسارت زنان یکی از اساسی ترین آنهاست، اینان را در مقابل حقایق کور و کر کرده است.
در جنبش زنان همان کسانی که به قافله دوم خرداد خاتمی پیوستند و برای خاتمی ستاد انتخاباتی تشکیل دادند، همان کسانی که در تبرئه مامورین امنیتی و شکنجه گران رژیم قلم ها زدند و آنان را بعنوان «روزنامه نگاران اصلاح طلب» بازسازی کردند، همان افرادی که برای قانع کردن مردم در مورد راه های غیر ممکن و خیالی مانند «اصلاح رژیم از درون» دست به وارونه نویسی تاریخ زدند، در وصف «فراخوان ملی برای رفراندم» مدیحه سرائی می کنند. بله همانها! برخی از آنها به طرز اسفباری مدافع نظم حاکم اند و حتا به این طرح ایراد می گیرند که چرا با صراحت خود را تابع «اصلاح طلبان دولتی» نکرده است. برخی دیگر برای موجه جلوه دادن حمایت خود از این طرح ادعاهای شگفت آور می کنند. مثلا یکی از فعالین جنبش زنان در داخل می گوید، «هیچ کس براستی نمی داند نظر مردم واقعا چیست؟ شاید با این رفراندم... بالاخره بتوان پی برد که مردم چه می خواهند.»
عجب! پس از اینهمه همه پرسی هنوز نمی دانند «نظر مردم واقعا چیست». مگر همین چند وقت پیش مردم با تحریم انتخابات مجلس هفتم نظرشان را ثبت نکردند؟ این نشان می دهد که در کشور ما همه پرسی ها و انتخابات آنقدر مسخره است که حتا جارچیان تئوری «اصلاح رژیم» آن را جدی نمی گیرند. این نشان می دهد که صدای مردم وقتی از دهلیزهای «همه پرسی» و «انتخابات» رد می شود آنقدر پارازیت دارد که حتا دوستان نمی فهمند که «نظر مردم واقعا چیست»! بنظر می آید که فقط بلند شدن غرش رعد آسای انقلاب مردم و سرنگونی رژیم می تواند گوش ها را باز کند و مسخ شدگانی را که در مقابل هیبت زاده شدن یک آینده متفاوت از ترس پس پس می روند، شفا دهد.
پروژه دوم خرداد یا «اصلاح رژیم از درون» به تلخی به ما آموخت که به وعده ها و طرح های مرتجعین و کسانی که با مرتجعین هم صف می شوند، دل نبندیم زیرا کارکرد این گونه طرح ها و پروژه ها آن است که انرژی و امیدهای مردم را به هرز دهد و عمر این هیولا را تداوم بخشد. جنبش زنان باید به هر طرحی که بخشی ازهیئت حاکمه جمهوری اسلامی را در آغوش می کشد یا دنبال لطف و کرامت قدرتهای جهانی است، طرد کند و بقیه را نیز از امید بستن به این پروژه ها برحذر دارد.
طرح همه پرسی مورد بحث، یا هر طرح مشابه دیگر، تا قبل از اینکه رژیم جمهوری اسلامی سرنگون شود، ذاتا و جدا از اراده حامیانش، فقط می تواند بنیان های نظم حاکم را حفظ کند و نمی تواند تغییری به ارمغان بیاورد. بخصوص برای زنان. این طرح نه منافع زنان و نه منافع اکثریت مردم ایران را بازتاب نمی دهد. این طرح آراء و منافع اقلیت ناچیزی را که مشتاق بنا کردن ساختمان کهنه دیگری بر روی همان ریشه ها و شالوده های پوسیده اند، بازتاب می دهد. جنبش زنان فقط از طریق کلنگ و تیشه زدن به ریشه های نظام موجود، ساخته می شود. هر حرکت جنبش زنان، چه کوچک و چه بزرگ، باید اینطور سنجیده شود. برای ساختن اول باید خراب کرد. در غیر اینصورت، کار سخت تر و کلاف سردرگم تر می شود و در انتها زنجیرهای اسارت محکمتر. زنانی که می خواهند جنبش زنان ببالد و در پهنه ایران گسترده شود، در دل دشمن ترس بیندازد و به مردم الهام ببخشد، در مقابل این طرح و طرح های مشابه باید بایستند. زنان ایران در بند واسارت یک نظام هیولائی اند که هم شالوده رژیم سلطنت شاه را تشکیل می داد و هم زیربنای رژیم جمهوری اسلامی را. این دو رژیم مانند دو شاخه از یک ریشه روئیدند. این ریشه با «تغییر قانون اساسی» کنده نمی شود. کهنه را کهنه پرستان از میان بر نمی دارند. ساختار ظلم را ظالمان نمی شکنند. بحث و معامله سیاسی نمی تواند رژیم را وادار به کناره گیری و تسلیم کند. بخصوص آنکه جنس معامله کنندگان با جنس حاکمان خورند داشته باشد و آمالشان با شالوده نظم حاکم سازگار باشد. زور ظالم را مظلومانی می توانند درهم شکنند که هیچ وجه اشتراکی با ظالم نداشته باشند. اکثریت زنان هیچ وجه اشتراکی با زن ستیزان حاکم ندارند. ریشه اینان با نیروی سازمان یافته مبارزات مردم و مشخصا مبارزات زنان کنده می شود. وقتی کهنه نابود شد، نو زاده می شود. وقتی آینده بدست خودمان زاده شد، آنگاه قوانین اساسی اش را نیز مدون خواهیم کرد. بازهم بدست خودمان.
پیش بسوی سازمان دادن مبارزات و اعتراضات توده ای زنان علیه رژیم جمهوری اسلامی!