کارزار لغو کلیه قوانین نابرابر و مجازات های اسلامی علیه زنان
پرسش ها و پاسخ ها
ماه مارس امسال جمعی از فعالین و تشکلات جنبش زنان فراخوانی منتشر کردند برای آغاز کارزار لغو قوانین نابرابر و مجازات های اسلامی علیه زنان. انتشار این فراخوان توجه زیادی به خود جلب کرد، و به سوالات گوناگونی دامن زد. در این مقاله سعی می کنیم به برخی از این سوالات پاسخ گوئیم. – هشت مارس
سوال: این قوانین به گفته خود فراخوان بیش از 26 سال است موجودند و اجرا می شوند. چرا حالا ما کارزاری برای لغو این قوانین نابرابر و مجازات ها آغاز کرده ایم؟
هشت مارس: امروز اوضاع کشور بشدت بحرانی است. جنبش های توده ای رو به اوج است و با وجود سرکوب های رژیم، مردم روز به روز جسور تر می شوند. تهدیدات آمریکا هم تضادهای درونی حاکمیت را تشدید کرده، به طوری که عده ای از حکومتیان و برخی چهره های اصلاح طلب مسئله تغییر حکومت و تعویض قانون اساسی به منظور حفظ نظام را مطرح می کنند. وضع رژیم بقدری نابسامان است که مجبورند به مهره سوخته ای مثل رفسنجانی متوسل شوند. در چنین شرایطی نقش جنبش های اجتماعی در روند تغییرات بسیار مهم می شود.
زنان نقش مهمی در بوجود آوردن این شرایط داشتند و نه فقط یکی از مولفه های مهم بی ثباتی رژیم، بلکه یکی از پایه های مهم تغییرند. امروز دیگر تمام نیروهای سیاسی به این مسئله واقفند و همه برای جنبش زنان حساب باز کرده اند. بمناسبت هشت مارس گذشته حتی سلطنت طلبان هم اعلامیه دادند. مسئله این است که آیا حاصل این همه فداکاری و مبارزه را خود زنان درو می کنند و یا بازیچه دست دیگران می شوند و یک عده مردسالار دیگر، با لباسی دیگر، با وعده های توخالی، زنان را بدنبال خود می کشند و با استفاده از نیروی زنان، زن ستیزی را در لباس دیگری تحکیم می کنند؟ اگر برای توفانی که در پیش است آماده نشویم و به پیشوازش نرویم، حاصل 26 سال مبارزه از دست می رود.
جنبش زنان ایران ویژگی های خاص خود را دارد. مبارزات زنان در طی این ربع قرن، به جز در موارد محدود، بسیار پراکنده بوده است و در اعتراضات فردی مانند بد حجابی، به شکل عدم تمکین به شوهر، مبارزه برای حضانت فرزندان، برای تحصیل بروز یافته است. سال گذشته مبارزات جهت دارتر شد و به شکل حساسیت ها و مبارزات حول احکام و اعدام ها، مسئله افسانه نوروزی، کبری رحمانپور، شهلا جاهد و غیره خود را مطرح کرد و رژیم را در زمینه هائی مجبور به عقب نشینی کرد. وسعت و کیفیت برگزاری هشت مارس های امسال خود نشان مهمی از پیشروی جنبش زنان بود. رابطه بین فعالین جنبش زنان در داخل و خارج هم بیشتر شد. این هم به برخوردهای نظری کمک کرد و می کند و هم به ما امکان می دهد که توانائی ها و امکانات متفاوتمان را برای مبارزه مشترک بهتر به کار بگیریم. پیروزی هائی که در سال اخیر بدست آوردیم بخشا نتیجه این همکاری بود.
با توجه به شرایط کلی جامعه و وضعیت جنبش زنان، ما و برخی دیگر از فعالین جنبش زنان به این نتیجه رسیدیم که امروز، هم ضرورت یک حمله متمرکز به جمهوری اسلامی هست و هم امکانش. باید شعاری برای جهت دادن این مبارزه انتخاب می شد. شعاری که در درجه اول خواسته های فوری اکثریت زنان جامعه را منعکس کند، یعنی پایه مادی داشته باشد و متحد کننده باشد. مبارزات زنان طی این 26 سال عملا با جوانب مختلف این قوانین و مجازات ها بوده، پس شعاری که این خواست را بطور متمرکز بیان کند می تواند اقشار مختلف را در اکثریت خود متحد کند. بعلاوه شعار ما باید مظهر اصلی زن ستیزی در جامعه را هدف قرار دهد. مجموعه این قوانین و مجازات ها قلب حکومت مذهبی (تئوکراتیک) هستند و جمهوری اسلامی بدون این قوانین دیگر جمهوری اسلامی نیست. بعلاوه این شعار باید نقش آگاه گرانه داشته باشد. از آنجا که این قوانین مبتنی بر سنن غالب بر جامعه هستند، مبارزه برای لغو آنها، به آگاهی در مورد ریشه های زن ستیزانه این سنن نیز کمک می کند.
همانطور که گفته شد، با وجود اینکه این قوانین بیش از ربع قرن است که زندگی زنان را به جهنمی تبدیل کرده است، امروزه شرایط کلی جامعه و رشد جنبش زنان امکان مبارزه متحد و منسجم برای لغو این قوانین را فراهم کرده است.
بسیاری از زنان داخل بر علیه قوانین نابرابر مبارزه می کنند، چرا به آنها نپیوندیم؟ سازمان دادن یک کارزار دیگر برای چیست؟
درست است که کارزارهای مختلفی در ایران در جریانند. مثلا کارزار پیوستن به کنوانسیون رفع تبعیض از زنان. از نظر ما پیوستن ایران به این کنوانسیون دردی از زنان دوا نمی کند و به معنای لغو قوانین نابرابر و مجازات های اسلامی نیست. امروز حدود 90% کشورهای عضو سازمان ملل به این کنوانسیون پیوسته اند. افغانستان سال 2003 به این کنوانسیون پیوست (لازم به توضیح نیست که در افغانستان اشغالی، قوانین خیلی با دوره طالبان فرق نکرده)، الجزایر عضو این کنوانسیون است، آرژانتین عضو این کنوانسیون است (مثلا سقط جنین در این کشور ممنوع است). دولت ها به دلایل دیپلماتیک به این کنوانسیون می پیوندند، یا تبصره می گذارند، یا بیانیه تکمیلی می دهند، و خلاصه کاری می کنند که به یک ورق کاغذ بی مصرف تبدیل شود. همانطور که یکی از زنان مجلس ششم هم به شورای نگهبان پیشنهاد کرده بود، پیوستن به کنوانسیون به معنی اجرای مفاد آن نیست، فقط برای جمهوری اسلامی در سطح بین المللی اعتبار می خرد. حرف اول را قانون هر کشوری می زند.
یکی دیگر از کارزارهایی که اکنون در جریان است کارزار رفراندوم برای تغییر قانون اساسی است. ما قبلا نظرمان را راجع به طرح رفراندومی که مطرح شده بیان کردیم (رجوع شود به سرمقاله شماره 11 نشریه هشت مارس). اصولا تصور اینکه چنین رفراندومی امکان پذیر باشد خوشخیالی است. نه تنها در خود طرح رفراندوم جائی برای زنان منظور نشده و بسیاری از بانیانش در سرکوب زنان تحت این رژیم دست داشته اند، بلکه اصولا این طرح برای محکم کردن نظام و جلوگیری از سرنگونی رژیم از پائین ارائه شده. می بینیم که بخشی از سلطنت طلبان و ارتجاعیون خارج از حکومت هم با این طرح متحد شده اند. این کارزار به جای اینکه برای تغییر به توده زنان تکیه کند چشم به کرامت بالائی ها دارد، و این گره ای از مشکل زنان باز نمی کند. سال 76 زنان به این امید که با رای مشکلشان حل می شود به پای صندوق ها رفتند، نتیجه چه بود؟ انتخاب رنگ روسری در مدارس ابتدائی آزاد شد؟ در شرایطی که بخش عظیمی از زنان دیگر هیچ امیدی به تغییر از بالا ندارند، سعی در کشاندنشان به پای صندوق های رای، این بار تحت عنوان رفراندوم، چیزی جز ایجاد توهم نیست. ایجاد توهم به منظور جلوگیری از اوج گرفتن مبارزات توده ای و در جهت حفظ نظام.
البته بسیاری از فعالین جنبش زنان در مورد اینکه قوانین نابرابر باید بالکل لغو شوند هم نظرند، ولی در مبارزات اجتماعی همه راه ها به رم ختم نمی شود. و با توسل به حامیان این نظام نمی توان تغییری کیفی در شرایط زنان ایجاد کرد. فراخوان ما، فراخوان اتحاد و مبارزه از پائین است، اتحادی که بتواند مبارزات زنان ایران را در جهت سرنگونی و ایجاد نظامی که بتواند برابری زنان را در تمام وجوه تضمین کند، جهت دهد.
این کارزار چطور می تواند به رهائی زنان خدمت کند؟
در هر مرحله از مبارزه سیاسی اجتماعی شعارهایی هستند که در رادیکالیزه کردن جنبش ها نقش بازی می کنند و به پیشرفت مبارزه کمک می کنند. این شعارها سیاست های وقت را متبلور می کنند و نتیجتا در مراحل مختلف متفاوتند. در شرایطی مثل امروز که جنبش های توده ای رو به اوج اند و بوی تغییر به مشام می رسد، مردم از قشرهای مختلف به دنبال شعاری هستند که بتواند صفوف مبارزاتی شان را متحد کند، چون لزوم عمل متحد و رادیکال بر علیه رژیم در این گونه مواقع بسیار محسوس است.
برخورد گرایشات مختلف به این نیاز متفاوت است. برخی به ظاهر اینقدر دل مشغول مقصد اصلی اند که فراموش می کنند که اگر جویبارهای بزرگ و کوچک مبارزات خودبخودی مردم به سمت یک بستر اصلی نروند و در آن جاری نشوند، رودی که به دریا بریزد پدید نمی آید. جویبارها به هرز می روند و بستر اصلی خشک می ماند. برخی دیگر اینقدر یک جانبه مسئله لزوم اتحاد را مطرح می کنند که فراموش می کنند این بستر باید مسیر مشخصی داشته باشد تا بتواند جویبارهای کوچک مبارزاتی را به اهداف خود نزدیک کند. در هر دو حالت مبارزات خودبخودی مردم نمی تواند در جهت از بن برکردن بساط ظلم و استثمار جاری شود. نیروهای رادیکال جنبش زنان، باید شعاری جلو بگذارند که هم اقشار متفاوت و وسیع را متحد کند و هم این مبارزه را علیه جمهوری اسلامی جهت دهد. تنها در این صورت راه پیشروی هموار می شود. والا، نیروهای سازشکار، مبارزات مردم را در مسیر اهداف خود که نهایتا حفظ همین نظام است منحرف می کنند و یک بار دیگر مبارزات مردم به هرز می رود.
هدف رهائی زنان هدفی نیست که یک شبه بتوان به آن دست یافت. رهائی زنان مستلزم تغییرات بنیادین در ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است که در دنیای کنونی، زنان (و بطور کلی انسان ها) را به بند کشیده اند. استراتژی رهائی زنان یک استراتژی دراز مدت است و تا زمانی که این ستم کاملا از صحنه گیتی محو نشده مقاومت و مبارزه ادامه خواهد داشت. مبارزه برای نیل به این هدف از مراحل مختلفی می گذرد و سیاست های ما در هر مرحله باید هم بتواند موانع فوری را از سر راه بردارد و هم جوانه هایی از مراحل بعدی مبارزه را در خود داشته باشد. امروزه مانع اصلی مقابل پای رهائی زنان جمهوری اسلامی است. اولین قدم در مسیر پر پیچ و خم رهائی زنان، سرنگونی جمهوری اسلامی است. و شعار کارزار، هم توانائی متحد کردن اکثریت زنان را دارد و هم قلب رژیم بعنوان یک حکومت مذهبی را هدف قرار می دهد. تحقق این شعار قدم مهمی در جهت جدائی دین از دولت است. بعلاوه از آنجا که این قوانین ریشه در سنن دیرینه دارند، مبارزه علیه آنها، مبارزه علیه سنن نیز هست. مسلما وحدت مبارزاتی اکثریت زنان حول حقوق خود و بالا رفتن آگاهی شان از بانیان و عوامل و ریشه های نابرابری جوانه هایی هستند که زنان و جامعه بطور کلی را در مبارزه برای رسیدن به اهداف عالیتر آماده می کند.
گفتید که لازمه رهائی، تغییر ساختارهای سیاسی اقتصادی اجتماعی است و می دانیم که این ساختارها فقط زنان را در بر نمی گیرد. آیا فکر نمی کنید با متمرکز کردن مبارزات زنان بر مطالبات جنسیتی، نقش زنان در مبارزه برای خواسته های دیگر اجتماعی کمرنگ می شود؟
خواست اکثریت قریب به اتفاق جامعه سرنگونی جمهوری اسلامی است، و این خواست مکررا با خواست جدائی دین از دولت مطرح می شود. این خواست فقط خواست زنان نیست. و همانطور که گفته شد، اسلامی بودن این رژیم در رابطه تنگاتنگ با موقعیت زنان گره خورده است. به همین دلیل است که جمهوری اسلامی وقتی به قدرت می رسد، اولین حمله اش به انقلاب با حمله به زنان و مسئله اجباری کردن حجاب آغاز می شود. در طی این سال ها می بینیم که مسئله زنان و مبارزات زنان نقش زیادی در تحولات داشته است و از معضلات جمهوری اسلامی بوده است. رفسنجانی در دوره اول ریاست جمهوری اش بعد از جنگ گفت ما دو معضل داریم، اعتیاد و زنان. چرا که زنان از همان اول به اشکال مختلف از تمکین به جمهوری اسلامی سر باز زدند. دوم خرداد هم روی زنان بسیار حساب باز کرده بود. یکی از اهداف دوم خرداد این بود که زنان، یعنی این جمعیتی که داشت پایه های جمهوری اسلامی را سست می کرد، پشت خود به صف کند، که البته نهایتا موفق نشدند. زنان خیلی سریع فهمیدند که جمهوری اسلامی به هر شکلش جای زندگی زن نیست. و به همین ترتیب یک پای مهم شکست دوم خرداد هم زنان بودند. زنان کلید تغییر در جامعه ایران هستند، مسئله زنان بویژه در جامعه ایران، یک مسئله کناری نیست.
معیار آزاد بودن یک جامعه، موقعیت زنان آن جامعه است. در جمهوری اسلامی این مسئله را بخوبی می توان دید. جمهوری اسلامی با به بند کشیدن زنان بود که توانست کل جامعه را به بند بکشد، با امتیاز دادن به مردان جامعه بود که مردان را با خودش حداقل در این زمینه متحد کرد و توانست دامنه سرکوب را وسیع کند. همیشه هم دیده ایم که طی این 26 سال، هروقت خواسته اند از مردم زهرچشم بگیرند اول سراغ زنان رفته اند. مسئله فقط این نیست که زنان نیمی از جامعه اند، این امر نه تنها به خودی خود بسیار مهم است، بلکه امروزه مسئله آزادی ها و حقوق دموکراتیک تمام جامعه به مسئله زنان گره خورده است.
نکته دیگر این که زنان همیشه در تمام مبارزات شرکت کرده اند و می کنند، بعنوان کارگر در مبارزات کارگران، در مبارزات پرستاران، بعنوان معلم در مبارزات معلمان، بعنوان دانشجو در جنبش دانشجوئی و.... ولی به دلیل موقعیت فرودستی که در جامعه دارند، نمی توانند آنطور که باید و شاید، در این مبارزات نقش بازی کنند. جنبش های مردمی بدون شرکت فعال زنان نمی تواند انرژی و توان لازم را برای مقابله با دشمن به کار بگیرد. همین چند سال پیش پسران دانشجو از شرکت دختران در تظاهراتی که به زد و خورد می انجامید جلوگیری می کردند. زنان اگر بخواهند برای شرکت در مبارزات از خانه بیرون بیایند باید از شوهرانشان اجازه بگیرند. وظایف خانگی باری سنگین بر دوش زنان شاغل است که شرکت فعالشان در مبارزات را محدود می کند و هزاران مشکل از این دست. ولی با وجود اینکه زنان همواره در مبارزات توده ای مختلف شرکت کرده اند، و با وجود اینکه در همه اصناف و نهادها قوانین ضد زن عمل می کند، تا چندی پیش هیچکدام از جنبش های مردمی مسائل مربوط به زنان را مطرح نمی کرد. مثلا حجاب اجباری و جدا سازی ها همه جا هست، در کارخانه، در بیمارستان.... کجا دیده شده که این جنبش ها لغو حجاب اجباری را به عنوان یکی از خواسته هاشان مطرح کنند. 16 آذر سال پیش اولین بار بود که مسئله حجاب در جنبش دانشجوئی به وضوح مطرح شد و مبارزات اخیر، بویژه تحصن دانشگاه آزاد سنندج بر علیه جدا سازی ها نیز پیشروی مهمی در این زمینه بود و باید سرمشق سایر جنبش های توده ای باشد. ولی هنوز خیلی مانده تا جنبش های مختلف اجتماعی، جنبش زنان و نقش زنان در تغییر و تحولات را آنطور که باید و شاید به رسمیت بشناسند. موقعیت برده وار زنان در جمهوری اسلامی مانعی است که همه جنبش های توده ای باید برای پیشرفت خود به آن بپردازند.
مبارزات زنان به مبارزه حول خواسته های جنسیتی محدود نشده و نمی شود. مبارزات مختلف ظرف های متفاوتی دارند، هر چند که امروزه بعلت ضعف نیروهای سیاسی انقلابی، برخی فعالین جنبش زنان از این جنبش انتظار دارند که پاسخ تمام مسائل اجتماعی را بدهد، که البته این امکان پذیر نیست. ولی تاکید ما بر این است که زنان نیازمند جنبش آگاهانه ای هستند که از طریق آن آگاهی خود را بالا برده و در تحولات سیاسی نقش فعال تر و هوشیارانه تری بازی کنند. درجه رادیکالیسم و پیگیری این جنبش در طلب خواسته هایش با چگونگی سرنگونی جمهوری اسلامی و اینکه فردای سقوط جمهوری اسلامی، زنان چه نقش و جایگاهی در جامعه خواهند داشت ربط مستقیم دارد.
عدم درک این مطلب نشان از کم اهمیت دادن به مسئله زنان و نقش زنان در تحولات فراگیر اجتماعی دارد.
این کارزار برای خارج است و یا در ایران هم می تواند به راه افتد؟ و اصولا رابطه جنبش خارج و داخل را چگونه می بینیم؟
جنبش زنان ایران، جنبشی که امروز از آن صحبت می شود، جنبشی است که از سال های انقلاب آغاز شده و با تظاهرات 8 مارس 57 رقم می خورد. بسیاری از فعالین این جنبش زنانی هستند که در جریان انقلاب به عرصه مبارزه سیاسی اجتماعی کشیده شدند و در نتیجه سرکوب های وحشیانه سال های 60 به زندان افتادند و یا مجبور به ترک ایران شدند. جنبش زنان ایران یک بدن واحد است، هر چند که برخی از آحاد آن مجبور به زندگی در خارج از مرزهای کشور می باشند.
این جنبش گرایشات متفاوتی را در بر می گیرد که سخنگویان و فعالین خود را در دو سوی مرزها دارد. و اینجا چند نکته را باید در نظر داشت.
نکته اول اینکه هر چند فعالین و نظریه پردازان به درجات مختلف در بالا بردن سطح آگاهی از ستم جنسی نقش بازی کردند، جنبش زنان ایران را نمی توان به فعالین آن خلاصه کرد. آنچه به فعالین و نظریه پردازان دستمایه داده و می دهد، آنچه آتش این جنبش را زنده نگاه می دارد، آنچه جمهوری اسلامی را مستاصل کرده و می کند، مبارزه تک تک زنانی است که از همان ابتدا با بد حجابی، عدم تمکین، مبارزه برای حق طلاق و حضانت، تحصیل و خلاصه در تمامی عرصه ها برای حقوق انسانی خود اسید و زندان و توهین و دشنام و اعدام را به جان خریدند و جا نزدند. اساسا به دلیل مبارزه این زنان شجاع ولی ناشناس است که امروزه همه صحبت از حقوق زنان می کنند و جهت گیری جنبش زنان برای بدیل های حاضر در صحنه چنین نقش مهمی یافته است.
دوم اینکه بعلت جو خفقان و سرکوب حاکم، صدای گرایش انقلابی درون جنبش زنان در ایران به گوش نمی رسد و یا ضعیف است. و بلندگو در دست گرایش اصلاح طلب این جنبش است، چرا که این گرایش با خطرات بسیار کمتری در طرح نظراتش روبروست. نتیجتا گاهی ممکن است این شبهه به وجود بیاید که جنبش زنان در ایران به گرایش اصلاح طلبانه این جنبش خلاصه می شود. در صورتی که این گرایش نه تنها صدای اکثریت جنبش نیست، بلکه راه های پیشنهادی اش حاصلی جز به هرز بردن مبارزات این اکثریت ندارد.
پس در جواب این سوال باید گفت که روی این کارزار اساسا به ایران است و از طریق آن می توانیم صدای این اکثریت را به گوش جهانیان برسانیم. با اینکار به گرایش انقلابی در ایران نیز امکان بیشتری برای بیان رسا و مستقل خواهیم داد. بعلاوه امکان پیشبرد این کارزار در ایران نیز موجود است، هرچند بدلایلی که بر همه روشن است شیوه های پیشبرد آن متفاوت خواهد بود.
در فراخوان کارزار با آمریکا و دول غربی مرزبندی شده. چه لزومی دارد مبارزه زنان با قوانین جمهوری اسلامی اینگونه مسائل را در بر بگیرد و آیا اصولا می توان بدون کمک نهادهای بین المللی از پس جمهوری اسلامی بر آمد؟
بدلیل شعارهای ضد آمریکائی جمهوری اسلامی از بدو به قدرت رسیدن این رژیم و فشارهای اخیر آمریکا به آن، تعدادی از زنان، از طریق برهان خلف و دشمن دشمن من دوست من است، ممکن است به این نتیجه برسند که شاید رابطه با آمریکا مشکل را حل کند. تبلیغات موذیانه برخی دیگر که امروزه کوس رفراندوم را به صدا در آورده اند نیز در ایجاد این توهم بی اثر نبوده است. ولی نگاهی به دنیای اطراف کافی است تا ببینیم قدرت های خارجی ارمغانی برای زنان ایران نخواهند داشت.
تسریع گلوبالیزاسیون در کشورهائی مثل هند و... هر چند قشر نازکی را فربه کرده است، ولی جامعه قطبی تر شده و فقر سهمگین تر. ورود بدون محدودیت شرکت های فراملیتی به این کشورها و استفاده از نیروی کار ارزان زنان، به زنانه شدن فقر انجامیده و به جرات می توان گفت موقعیت زنان کشورهایی که در معرض گلوبالیزاسیون بی رویه قرار دارند هیچگاه تا به این حد فلاکت بار نبوده است. یکی از تبارزات این وضعیت، صنعت سکس است که هر روز شمار بیشتری از زنان و کودکان این کشورها را تبدیل به برده های جنسی می کند. در واقع وضعیت زنان این کشورها از بسیاری جهات با وضعیت زنان در جمهوری اسلامی تفاوتی ندارد.
البته یکی از ویژگی های جمهوری اسلامی، مسئله اسلامی بودن حکومت و اشکال اسلامی و قرون وسطائی ستم بر زنان است. تجربه افغانستان و عراق به وضوح نشان می دهد که ورود نیروهای نظامی خارجی نیز شرایط زنان را بهتر نخواهد کرد. در افغانستان (که در اشغال نیروهای آی ساف است) دولت کرزای بسیاری از جنگسالاران بنیادگرا را در دولت ادغام کرد، قوانین افغانستان توسط مجتمع فسیل های زنده ای که در لویه جرگه گردآمده بودند نوشته شد و بسیاری از موازین اسلامی در مورد زنان در قانون منظور شده است، صحبت از عفو ملا عمر می شود، و همین چندی پیش در منطقه ای که در اشغال نیروهای آلمانی است، زنی سنگسار شد. در عراق از زمان حمله نظامی و اشغال آمریکا وضع زنان به مراتب بدتر شده است، نقش بنیادگرایان در نوشتن قوانین بیشتر شده، ناامنی زنان را در خانه محبوس کرده و ....
جریاناتی که لزوم تکیه بر نهادهای بین المللی برای تغییر شرایط ایران را موعظه می کنند ترس از آن دارند که در صورت ادامه وضعیت کنونی، جنبش مردم به گونه ای رشد کند که بساط نظام را از بن به هم بریزد. این ها می خواهند به زنان بقبولانند که موجوداتی ضعیف اند و بدون تکیه بر مردسالاران حاکم بر جهان و اصلاح طلبان «خودی» نمی توانند به جائی برسند. ولی دستاوردهای 26 سال اخیر جنبش زنان نشان می دهد که این دروغی بیش نیست. همه دستاوردهایمان حاصل مبارزات خودمان بوده است و در آینده نیز جز این نخواهد بود.
گفتید که قصد این کارزار متحد کردن توده وسیع زنان است. ولی نکاتی مثل همجنس گرائی در فراخوان مطرح شده که عملا باعث بی احترامی به باورهای مردم است.
همانطور که گفته شد، شعار لغو کلیه قوانین نابرابر و مجازات های اسلامی، نقشی آگاه گرانه دارد. جمهوری اسلامی این قوانین را از خودش در نیاورده است، این قوانین بر پایه قران و عرف و سننی هستند که سالیان سال در ایران و در بین مردم رایج بوده است و همیشه هم به اشکال مختلف در قوانین متبلور بوده است. حتی در زمان سلطنت پهلوی هم بسیاری از این قوانین موجود بود و یا بطور عرفی اجرا می شد و نیازی به تصویب قانون نبود. امروزه این سنن توسط جنبش زنان به چالش گرفته شده، ولی درک عمیق از این سنن و چرائی ضد زن بودن آنها هنوز همه گیر نیست. مسئله فقط هم جنس گرائی نیست. هنوز بسیاری از مردم زن را مایملک شوهر خود می دانند و روابط خارج از ازدواج برای زنان را تکفیر می کنند (و چند همسری برای مردان را تلویحا و به بهانه های مختلف توجیه می کنند)، هنوز بسیاری سقط جنین را جنایت قلمداد می کنند، زنی را که طلاق گرفته مایملک عمومی می دانند و.... آیا باید در مقابل این تفکرات سر فرود آورد؟
در مورد همجنس گرائی بطور مشخص: در اذهان عمومی اغلب همجنس گرایی (یا رابطه عاشقانه دو همجنس) با پدوفیلی (یا «بچه بازی» که در میان آخوندها رایج است) اشتباه می شود، که باید با این اشتباه مرزبندی کرد. بعلاوه همجنس گرائی، بخصوص همجنس گرائی زنان، همواره به شکل پنهان موجود بوده است و به نظر می رسد که امروز گسترش نیز یافته است. برخی ممکن است مدعی شوند که این مسئله اقلیت کوچکی است و به جمیع زنان مربوط نیست، ولی مسئله چیز دیگری است. مسئله مبارزه با مجموعه تفکراتی است که نقش زن در جامعه را به عنوان مایملک مردان تحکیم می کند. دلیل کفر دانستن و کثیف انگاشتن هم جنس گرائی تفکراتی است که خانواده مردسالار را بعنوان رکن اصلی جامعه تقدیس می کند و تنها نقشی که برای زنان قائل است لذت دادن به مرد و تولید مثل است. اگر به زن به عنوان یک انسان کامل اجتماعی بنگریم و نقش زن را بعنوان موجودی که قرار است به مرد لذت جنسی بدهد و برایش ورثه بیاورد نفی کنیم، نگاهمان به مسئله کاملا عوض می شود. وانگهی مگر می توان داعیه مبارزه علیه همه اشکال ستم را داشت و در مقابل تبعیض و ستم بر بخشی از مردم سکوت کرد؟
برای پیروزی در مبارزه باید اقشار وسیع زنان را متحد کرد، ولی این اتحاد باید حول معیارهایی باشد که به زن ستیزی در جامعه ضربه وارد کند. اتحادی که بر اساس باورهای عقب گرا و مسلط باشد، هر چند وسیع، قادر به تغییر نیست. جنبش زنان برای نیل به اهداف خود چاره ای جز به چالش گرفتن پیش فرض ها و سنن و عقاید غالب بر جامعه ندارد. زنان باید آگاه شوند که این تفکرات نتیجه ای جز تداوم بردگی ندارند. بدون گسستن از این سنن نمی توان به رهائی دست یافت.
در فراخوان این کارزار صحبتی از خواسته های زنان کارگر نشده. برخی معتقدند که پلاتفرم جنبش زنان باید یک پلاتفرم ضد سرمایه داری باشد و مبارزه بر علیه قوانین نابرابر بر درد واقعی زنان کارگر انگشت نمی گذارد.
زنان کارگر و اصولا زنان اقشار تحتانی جامعه خیلی بیشتر از زنان اقشار مرفه در معرض شلاق این قوانین نابرابر و مجازات های اسلامی هستند. بیشتر زنانی هم که اعدام و زندانی می شوند از زحمتکشانند. لغو این قوانین از خواسته های زنان کارگر و زحمتکش جامعه نیز هست.
گرایشی درون جنبش زنان هست که خواسته های کارگران را به خواسته های صنفی محدود می کند و به طبع خواسته کارگران زن را. خواسته های صنفی زنان کارگر محقانه هستند و جنبش زنان باید از این خواسته ها دفاع کند. و همانطور که در بالا هم اشاره شد، جنبش کارگری هم باید خواسته های زنان کارگر را بعنوان خواسته های خودش مطرح کند و متاسفانه جنبش کارگری در این زمینه پیش قدم نیست.
ولی اصولا وقتی درباره نقش زحمتکشان در مبارزه علیه جمهوری اسلامی و برانداختن نظام و ساختمان جامعه ای نوین صحبت می کنیم، نمی توان خواست کارگران زن را به ایجاد مهد کودک و حقوق برابر محدود کرد. کارگران (زن و مرد) با این نظام تضاد بنیادی دارند و باید برای لغو آن مبارزه کنند. این مبارزه به کارخانه و محل کار محدود نمی شود، مبارزه ایست در سطح کل جامعه برای قرار دادن سیاست های انقلابی در راس جنبش های توده ای، رادیکالیزه کردن این جنبش ها، متحد کردن اقشار وسیع جامعه حول این سیاست ها در جهت سرنگونی و در راستای برقراری جهانی نوین و عاری از ستم و استثمار. زنان کارگر در این روند نقش ویژه ای دارند و آن مبارزه با افکار مردسالارانه در صفوف طبقه کارگر و رادیکالیزه کردن جنبش زنان در سطح جامعه است.
محدود کردن خواسته های زنان کارگر به خواسته های صنفی گرایش به محدود کردن آنان در محیط کار دارد. بعلاوه حول خواسته های صنفی زنان کارگر نمی توان اقشار وسیع زنان را متحد کرد، به شعاری سیاسی نیاز است که در عین قدرت بسیج وسیع، جمهوری اسلامی را نیز به گوشه براند.
برخی دوستان نیز مطرح می کنند که جنبش زنان را باید بعنوان یک جنبش ضد سرمایه داری سازمان داد چرا که بخصوص در عصر گلوبالیزاسیون، فقر زنانه شده است. اولا جنبش زنان، جنبش زنان است، حول خواسته های مشخص زنان که اقشار مختلف را در بر می گیرد. جنبش ضد سرمایه داری یک جنبش طبقاتی (متشکل از مردان و زنان) است که زنان بسته به تمایلات طبقاتی شان در آن شرکت می کنند یا نمی کنند. دلیل اینکه با تسریع گلوبالیزاسیون فقر زنانه شده است، موقعیت خاص زنان در جوامع است. این موقعیت فرودست، این بی حقوقی اجتماعی - قانونی زنان است که شرکت های فراملیتی را قادر می سازد به زنان حقوق کمتری بدهند و بتوانند شرایط کاری طاقت فرساتری به ایشان تحمیل کنند. این مسئله را در صنعت سکس که یکی از پر در آمد ترین عرصه های سرمایه گذاری کنونی است به وضوح می توان دید. درست است که فقر زنان را به فحشا می کشاند، ولی فقط در جامعه ای که زنان را سرویس دهنده جنسی به مردان می انگارد، فحشا بعنوان یک مفهوم به رسمیت شناخته می شود و رایج است. جنبش زنان باید حول خواسته های زنان، حول اشکال مختلفی از مردسالاری که در هر مرحله مانع اصلی فعالیت اجتماعی زنان بعنوان انسان های برابر با مردان است متشکل شود. در غیر اینصورت دیگر نباید اسمش را جنبش زنان گذاشت. سال 57 وقتی مسئله حجاب اجباری مطرح شد برخی از نیروهای چپ می گفتند که مبارزه با امپریالیسم مهم است و حجاب مسئله ای کناری است. امروزه از آنجا که موجودیت جنبش زنان انکار ناپذیر شده، همان نگرش سازماندهی جنبش زنان بر ضد سرمایه داری را مطرح می کند و مبارزات زنان بر علیه قوانین زن ستیزانه، و اصولا برای خواسته های مربوط به نابرابری جنسیتی را دست کم می گیرد. اینکه جنبش انقلابی زنان در نهایت جنبشی ضد نظام حاکم بر جهان است و رهائی کامل زنان در چارچوب تنگ این نظام ممکن نیست، درست. ولی این نگرش نه تنها دامنه شرکت زنان در مبارزات جاری را محدود می کند، بلکه به گونه ای تقلیل گرایانه، اهمیت جوانب مختلف مبارزه ضد نظام را نادیده می گیرد. نتیجه عملی این سیاست این است که عملا دست نیروهای انقلابی را از جنبش زنان کوتاه می کند و عرصه را برای جولان نیروهای غیر انقلابی و به هرز بردن جنبش زنان باز می گذارد. البته تعمیق در این مبحث نیازمند یک بررسی جداگانه است که در آینده به آن خواهیم پرداخت.
این کارزار چطور می تواند در اهدافش موفق شود؟
هم اکنون هسته اولیه ای از فعالین جنبش زنان با گرایشات مختلف شکل گرفته و کارزار قدم های اولیه خود را بر می دارد. ما باید این کارزار را هم در میان ایرانیان همه گیر کنیم و هم به تشکلات فمینیستی و جنبش های ضد جهانی سازی ونیروهای مترقی و مدافع حقوق بشر در سطح بین المللی معرفی کرده و حمایت آنها را جلب کنیم.
فعالیت ها باید هم جنبه نظری داشته باشد و هم جنبه عملی. باز کردن جوانب مختلف این قوانین و اشکال ستم بر زن در جمهوری اسلامی، و توضیح دو مولفه مهم فراخوان کارزار، یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی و استقلال از قدرت های سیاسی اقتصادی نظامی حاکم بر جهان می تواند موضوع سخنرانی ها، مقالات، مصاحبه های رادیویی و هسته های مطالعاتی باشد. پخش اعلامیه به زبان های مختلف، آکسیون های اعتراضی، تاترهای خیابانی، شعار نویسی، برگزاری جلسات کوچک و بزرگ نیز بخش دیگری از همه گیر کردن کارزار است. ما باید بکوشیم از تمامی محمل های موجود برای شناساندن کارزار و متحد کردن هر چه بیشتر زنان حول این مبارزه استفاده کنیم. دفاع از مبارزات زنان و افشای احکام ضد زن جمهوری اسلامی می تواند در هر مرحله محملی برای وسعت بخشیدن به کارزار شود.
جلب حمایت فمینیست ها و نیروهای مترقی دیگر کشورهای جهان برای کارزار بسیار مهم است. مبارزه زنان مبارزه ای جهانی است و این کارزار می تواند از تبلورات یکی بودن این مبارزه باشد. در شرایطی که آمریکا و دول غربی می کوشند مبارزه خیر و شر در سطح جهان را مبارزه بین بنیادگرائی اسلامی و ارزش های غربی قلمداد کنند، حمایت فمینیست ها و نیروهای مترقی این کشورها از مبارزات زنان ایران علیه بنیادگرائی حاکم در ایران در عین مبارزه علیه قدرت های حاکم در غرب، به شکستن این مرزبندی دروغین کمک خواهد کرد. بعلاوه این کار، به زنان ایران نیز نشان خواهد داد که حامیان واقعی شان در خارج از مرزها، نه بوش و امثالهم، بلکه مردمی هستند که خود بر علیه دول خود مبارزه می کنند. فعالین در هر منطقه ای بستگی به شرایط محیط و توانائی های خود کارزار را به پیش خواهند برد.
این کارزاری دموکراتیک است که زنان با گرایشات مختلف در عین حفظ نظرات خود در آن شرکت کرده اند. ما مطمئنیم که در روند پیشبرد این کارزار از هم می آموزیم، به هم نزدیک تر می شویم و قادر خواهیم شد با ایجاد یک اتحاد گسترده، در سرنگونی جمهوری اسلامی نقش بسزائی بازی کنیم و راه را برای برداشتن قدم های بعدی هموار کنیم.
www.8mars.com
hashtemarch@hotmail.com