نشریه شماره 16

نشریه شماره 16

اشغال نظامی

«  دموکراسی امپریالیستی»

و

«فمینیسم استعماری»

تشکلات غیر دولتی (NGO) زنان در کردستان عراق:

شهرزاد مجاب

متن زیر بر اساس سخنرانی شهرزاد مجاب در استکهلم در 21 ژوئن 2006 تنظیم شده است.

بحث در مورد تشکلات غیر دولتی یعنی NGO ها رادر دو بخش ارائه خواهم داد.

 1)  ابتدا در مورد بستر تاریخی مادی یا شرایط عینی ای که فضایی برای رشد این تشکلات باز کرده، بطور مشخص بحث می کنیم.

 2)  به یک سری از نتایج و دستاورد های این  NGO ها در ارتباط با تجارب زنان کرد در شمال عراق نگاهی می اندازیم و بعد با استفاده از تجارب بقیه زنان در مناطق مختلف خاورمیانه، نوشته ها و تجربه های NGO های زنان اروپا و آمریکای لاتین و آسیا، بحث را پیش میبریم.

اگر به بستر تاریخی مادی یا شرایط عینی حاکم بر جهان در طول بیست سی سال گذشته نگاهی بیاندازیم درمی یابیم که وضع دنیا روز به روز بدتر شده است. بدین معنی که در نهایت وفور غذایی و با توجه به پیشرفت های علمی در زمینه تکنولوژی کشاورزی، شاهد توسعه فقر، اختلافات طبقاتی، یعنی تفاوت بین غنی و فقیر حتی در کشورهای سرمایه داری پیشرفته و نیز قطحی خصوصا در سومالی و سایر کشورهای آفریقایی هستیم. گفته می شود بیماری هایی از قبیل ایدز و مالاریا دارد قاره آفریقا را از جمعیت تهی می کند و این باز هم علی رغم پیشرفت های زیاد علمی و پزشکی ای است که صورت گرفته. در مناطقی از آسیا بخصوص در آسیای شرقی، کودکان به خاطر کمبودهای ویتامین و کمبودهای اولیه ای در زمینه دارو و امکانات پزشکی از بین می روند. در سراسر جهان جنگ های امپریالیستی خیلی زیادتر از گذشته شده و جنگ های قومی، دینی و ملی شدیدا گسترش یافته. در اروپا و روسیه ما با رشد پدیده نژاد پرستی و فاشیسم مواجهیم. زن ستیزی و زن کشی1 و قاچاق زنان و دختران گسترش بی سابقه یافته. همه جا با پدیده نابود کردن محیط زیست2 روبرو می شویم. به سلطة دیکتاتوری در دنیا افزون یافته است. به طوری که دیکتاتوری های غیر مذهبی و سکولار را در منطقه خاورمیانه در مصر و سوریه می بینیم، تئوکراسی، یعنی دیکتاتوری دینی، را در ایران و عربستان و تئوکراسی های نوین یعنی دیکتاتوری های دینی نوین تحت سلطه آمریکا، را در عراق و افغانستان.

اغلب آنچه گفته شد بر اساس آمار و اسنادی است که سازمان های بین المللی چون سازمان ملل منتشر کرده اند. توصیه می کنم به گزارشات UN-Habitat نگاهی بیاندازید. این بخش مهمی از سازمان ملل است که به مسائل مربوط به مسکن و محیط زیست می پردازد. این سازمان در سال 2003 گزارش مهمی ارائه داده است تحت عنوان «زاغه های جهان»3 که مبتنی بر مطالعه زندگی مردم طبقه تحتانی در شهرهای بزرگ دنیا و فجایعی که در چنین شهرهایی اتفاق می افتد است. یکی دیگر از گزارش هایی که فکر می کنم محققین مسئله زنان و فعالین سیاسی که روی مسئله زنان تمرکز دارند، باید به آن نگاهی بیاندازند، گزارش های سازمان دیده بانی حقوق بشر (Human Rights Watch) است در مورد مسئله زنان در عراق، در کردستان عراق، در فلسطین و در افغانستان. این گزارشات لااقل برای ما که حساسیت بیشتری روی مسئله زنان در خاورمیانه داریم، بسیار مفید است.

در این بستر تاریخی مادی و با توجه به شرایط عینی جهان امروز، برای مقابله با بحران های سیاسی اقتصادی راه حل هایی هم ارائه شده است که بیشترشان از سوی بورژوازی غرب و نمایندگانش بخصوص در آمریکا، اتحادیه اروپا، بانک جهانی، سازمان تجارت جهانی (WTO) و صندوق بین المللی پول (IMF) است، که بعضا به آنها میپردازیم.

راه حل اولی که ارائه داده اند، مبتنی است بر گسترش بازار سرمایه داری از طریق گسترش رقابت آزاد به عنوان موتوری برای تولید ثروت، تولید کار و تولید رفاه.

راه حل دوم قرار دادن گسترش سرمایه خصوصی در مقابل سرمایه داری  دولتی است که همان پروژه ضعیف کردن دولتها  است. در این راه  حل به سرمایه داری  خصوصی اهمیت بیشتری نسبت به سرمایه داری  دولتی داده می شود، دولت ضعیف می شود و دولت ضعیف هم امکان رقابت آزاد را در بازار سرمایه داری  بیشتر می کند.

نکته دیگری که خیلی مهم است و به  خصوص فمینیستها باید به آن توجه بیشتری کنند، در مورد فرمول بسیار ساده  ای است که امروز ارائه می شود. و آن فرمولی است که در آن سرمایه داری خصوصی و رقابت آزاد مترادف جامعه مدنی خوانده می شود و جامعه مدنی4 مساوی با دموکراسی، و ارائه دهندگان آن ایجاد رقابت آزاد و بازار آزاد را برابر با برقراری دموکراسی می دانند. و این طور توضیح می دهند که هر کشوری که بتواند بازارش را باز کند، به خودی خود در آنجا دموکراسی ایجاد می شود، و مقصودشان از جامعه مدنی مجموعه موسسات، سازمانها و بیناد هایی است که بین دولت و خانواده قرار گرفته  اند که اگر امکان رشد یابند با ایجاد دموکراسی، مانع اعمال دیکتاتوری از سوی دولتها  می شوند. چون جامعه مدنی قوی تر یعنی دولت ضعیف تر و دولت ضعیف تر هم یعنی دولتی که کنترل آن توسط شهروندانش آسانتر می شود.

حال اگر ما این بحران را که شرایط عینی زندگی ماست در مقابل راه حل های ارائه شده به خصوص راه حل های برخاسته از ایدئولوژی بورژوایی غرب به رهبری آمریکا قرار دهیم، می توانیم به نقش NGO ها و سازمانها  و تشکلات غیر دولتی زنان در این میان پی ببریم. اگر به دهه  های شصت و هفتاد که اوج گسترش جنبش های اجتماعی نظیر مبارزات ضد جنگ ویتنام، مبارزات علیه رژیم آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی و جنبش های دانشجویی بود، نگاهی بیاندازیم و حتی تا قبل از سال 1989 که ما با سقوط اروپای شرقی مواجه شدیم، در می یابیم که در دولت های غربی و محافل آکادمیک بحث از جامعه مدنی و NGO ها به عنوان پدیده  ای که باید مطالعه شود یا حداقل به آن اهمیت داده   شود، یا اصلا وجود نداشت و یا خیلی کم رنگ بود. بنابراین نکته  ای که من باید روی آن تاکید کنم، این است که پدیده NGO ها، نه تنها در منطقه خاورمیانه، تجربه بسیار جدیدی است بلکه در سراسر دنیا به عنوان پروژه  ای که برای مقابله با بحران¬های اجتماعی طرح شده، پدیده نوینی به حساب می آید. ولی آنچه که اهمیت توجه ما را در مورد این پدیده زیاد¬تر می کند این است که باید بدانیم NGO ها در شکل امروزشان پدیده ای نیستند که از دل یک تاریخ صد ساله بیرون آمده باشد. بلکه تاریخ بیست و چند ساله دارد و خیلی مهم است که ما بتوانیم به چرایی این فرمول که در آن جامعه مدنی مساوی با دموکراسی و دموکراسی مساوی با رقابت آزاد سرمایه داری  گرفته میشود، پی ببریم و بدانیم که این فرمول در دنیا چطور پیش برده می شود.

من می خواهم در اینجا به گزارش بسیار مهمی که چندی پیش از سوی معاون وزیر دموکراسی، حقوق بشر و کار5 در دستگاه بوش که وظیفه  اش بررسی مسئله دموکراسی، حقوق بشر و کار یعنی همان سه چیزی که دولت آمریکا در چند دهه اخیر همیشه زیر پا گذاشته است، منتشر شده، به طور اجمالی اشاره ای داشته باشم. این وزیر در سخنرانی اش خطاب به کمیته روابط خارجی سنای آمریکا که بودجه بندی و برنامه ریزی های سیاسی آمریکا را پیش می برد و از این لحاظ حائز اهمیت می باشد گفت:

NGO ها طیف های مختلف جامعه مدنی را در بر می گیرند و از لابی (lobby) کردن برای دسترسی همگان به خدمات بهداشتی بهتر، حمایت از محیط زیست، پیشبرد تعلیم و تربیت برای همه گرفته تا ارائه کمکهای انسان دوستانه و تأمین و حمایت از اساسی¬ترین حقوق مدنی سیاسی مردم، در دستور کار این تشکلات قرار دارد. و ما باید به این یقین برسیم که حمایت از NGO ها جزء مکمل دیپلماسی ماست. یعنی دیپلماسی آمریکا. و ما باید حمایت از NGO ها را به عنوان مسئله  ای مشروع  در دستور جلسه روابط حکومت با حکومتها  برجسته کنیم." وی همچنین خاطر نشان کرد که: «وزیر امور خارجه یعنی رایس (کاندالیزا رایس) در مقالات های دو طرفه یعنی بین حکومت با حکومت ملاحظات  ما را در رابطه با NGO ها مد   نظر قرار می دهد و من و بسیاری از همکارانم در وزارت امور خارجه همین مسئله را در   نظر می گیریم. وقتی که من در مسافرت هستم، اصرار می کنم که نمایندگان NGO ها را ببینم و وزیر امور خارجه، رایس هم همین کار را می کند.» با توجه به این گزارش می بینیم که NGO ها در سیاست های آمریکا چقدر مورد اهمیت واقع می شوند و طبق گفته وزیر، جزء لاینفک دیپلماسی آمریکا و سیاست های خارجی آمریکا به حساب می آیند. بنابراین تشکلات زنان یعنی NGO ها در بستر چنین سیاست های بین المللی آمریکا است که شکل می گیرند.

به   دنبال تعرض نظامی آمریکا به منطقه خلیج فارس در سال 1991، حکومتی نیمه مستقل و تحت حفاظت نظامی آمریکا و انگلیس در شمال عراق برقرار شد که اولین تجربه کردها  برای ایجاد یک دولت مستقل و ملی مدرن در دوران معاصر بود. در سال 2000 من برای اولین بار به این منطقه یعنی منطقه کردستان عراق رفتم تا از نزدیک فعالیتهای زنان را در این سرزمین مورد مطالعه قرار دهم و بعد از آن هم تابستان سال گذشته برای دیدار از تشکلات غیر دولتی عراق به این منطقه سفر کردم. در این فاصله هم به علت تحقیقات وسیعی که طی دهه  های اخیر روی زنان کرد انجام داده  بودم و نیز به علت آشنایی ام با فعالیتهای NGO های زنان کرد در ترکیه، وقتی وارد فضای فعالیت¬های زنان کرد شدم، برای من فضایی بسیار آشنا بود. در منطقه سلمانیه کردستان من هشت تا از NGO های زنان را به جزئیات زیاد مطالعه کردم.

قبل از جمع بندی¬ای از تحقیقاتم ابتدا مایلم به دستاوردهای این NGO ها اشاره کنم. به نظر من زنانی که در این NGO ها کار می کنند، زنان بسیار فداکار و از خود گذشته  ای هستند که با به جان خریدن خطرات در شرایط بسیار سختی کار می کنند. بنابراین هرگونه دستاورد این زنان حتی اگر کوچک باشد، اهمیت زیادی دارد و این اصلا به این معنی نیست که این تشکلات به هیچ دردی برای جامعه نمی خورند. ولی با همه اهمیتی که دارند نباید از انتقاد کردن به آنها هراسی داشته باشیم، چرا که می خواهیم پیشرفت کنند و نیز میخواهیم که وضع زنان در منطقه و مخصوصا وضع زنان کرد در کردستان عراق، کردستان ایران و کردستان ترکیه، بهبود پیدا کند.

اگر بخواهم در مورد ماهیت این سازمانها  و تشکلات غیر دولتی به طور خاص صحبت کنم، باید بگویم که این تشکلات بیشتر در زمینه خدمات اجتماعی فعالیت می کنند و کمک¬هایی که به افراد می شود نیز بیشتر جنبه فردی دارد. در واقع خدمات اجتماعی¬ای که دولت موظف است به شهروندانش ارائه دهد، این NGO های زنان بر دوش می کشند.

اما همه اینها ظاهر قضیه است و با نگاهی مو شکافانه متوجه پیچیدگی هایی خواهیم شد که به آنها خواهیم پرداخت. در این دوره بیشتر این تشکلات با هدفی مشخص فعالیت می کنند. مثلا سعی می کنند علیه خشونتی که بر زنان وارد می شود، مبارزه کنند. ولی خود این مبارزه به صورت بسیار محدودی شکل می گیرد و در واقع به نتیجه مطلوبی هم دست نمی یابد. چرا که خشونت وارده بر زنان در اشکال بسیار وحشیانه آن یعنی خشونت های وحشی گرانه نظام مرد سالار، فئودالی و عشیره  ای کردستان و مخصوصا در ارتباط با قتل¬های ناموسی، محدود می شود و مبارزه با آن هم با پیش پا گذاشتن راه حل هایی مانند درست کردن «پناهگاه» برای زنان و تاکید بر آن، مبارزه از مسیر اصلی خارج می شود. این تشکلات برنامه هایی بسیار مختصر در زمینه هائی مانند سواد آموزی دارند. سعی در ایجاد کردن یک نوع اقتصاد خرد محدود خانگی نظیر کارهای دستی و خیاطی جهت ایجاد یک سری درآمدهای محدود برای زنان می کنند. برنامه هایی جهت کمک به پناهندگان، پناهندگانی که از مناطق دیگر کردستان مهاجرت کرده  اند، یعنی پناهندگان داخلی در خود منطقه کردستان و برنامه هایی در مورد کمک به بیوه  های انفال6 و نیز این تشکلات یک سری کارهای آموزشی محدود انجام می دهند و آن هم به شکل آموزشهای محدود سیاسی جهت چرخاندن تشکلات خدماتی و نه با هدف به راه انداختن یک جنبش اجتماعی در این میان NGO هایی هستند که نشریات مختلفی را منتشر کرده و در آن بحث های مربوط  به مسائل زنان را طرح می  کنند و مطالب بسیار مهم مطرح شده در اخبار دولتی مربوط به تحولات زنان را منعکس می کنند و به مباحثی در زمینه مسئله زنان از طریق مصاحبه با نویسندگان، متخصصین در امور زنان، شاعران و محققین دامن می زنند.

از نظر فرم سازماندهی به طور خیلی مختصر می توان گفت که این تشکلات به مانند یک اداره سنتی و اداره دولتی شکل گرفته  اند. به این معنی که یک فرد مسئولیت سازمان را به عهده دارد، فرد دیگری به عنوان منشی فعالیت می کند و عده  ای نیز با تقسیم کاری مشخص، در آن جا کار می کنند. هیئت مدیرهای  هم متشکل از افراد سرشناس شهر در اداره کردن سازمان وظایف ویژه  ای دارند که معمولا به نوعی اعضای هیئت مدیره یکی از دو حزب کرد وابسته اند. یعنی اتحادیه میهنی کردستان (یه   کیتی نیشتمانی) یا پارت دموکرات کردستان. که خود وجود این گونه رابطه  های حزبی از¬سوی آنها امکان دسترسی به کمک¬های مالی برای سازمان را فراهم میکند.

یکی از ادعاهای مهم این تشکلات زنان که بسیار هم روی آن تاکید دارند، این هست که استقلال سیاسی دارند. ولی وقتی من در تحقیقاتم این واژه استقلال و مستقل بودن را با دقت بیشتری شکافتم، متوجه شدم که آنها عدم وابستگی تشکلیلاتی و مالی به حزبی مشخص را استقلال به حساب می آوردند. اما مطابق با آنچه گفته  شد، وجود نمایندگان احزاب سیاسی مختلف در هیئت مدیره و یا داشتن روابطی چون روابط خانوادگی با اعضای احزاب سیاسی و یا ارتباطات خاصی که اینها با افراد مختلف ایجاد می کنند، امکان دسترسی به منابع قدرت و در نتیجه دسترسی به امکانات و وسایل مورد نیاز را فراهم می کند. بنابراین بهتر است که با دقت بیشتری به مسئله مستقل بودن تشکلات زنان بپردازیم و متوجه باشیم که وقتی آنها اعلام می کنند که مستقل هستند، منظورشان استقلال از چیست.

نکته دیگری هم که می خواهم در اینجا به آن بپردازم، برمی گردد به بحثی که من در ابتدا طرح کردم. بحث در مورد ایدئولوژی حاکم در آمریکا و اهمیتی که به NGO ها می دهد و فرمول بسیار ساده  ای که معرفی شد. یعنی فرمولی که در آن اقتصاد رقابت آزاد مترادف جامعه مدنی و جامعه مدنی مترادف دموکراسی می شود. بر اساس این فرمول و مطابق با گزارشی از یونی فم7 که سازمان زنان وابسته به سازمان ملل است، در گزارشی در مورد دنیای عرب می گوید که در سال 1995 یعنی قبل از اشغال عراق، صد و هفتاد و پنج هزار (175.000) NGO در دنیای عرب وجود داشته که در سال 2003 تعداد آنها به دویست و بیست و پنج هزار (225.000) تا رسیده  است. نکته ای که در این گزارش به آن پرداخته می شود و بسیار حائز اهمیت می باشد، این است که علی¬رغم تفاوت¬هایی که در فضای سیاسی مناطق دنیای عرب و تفاوت در نظام های سیاسی این مناطق وجود دارد، NGO های عرب به ندرت توانسته  اند نقشی با نفوذ و سازنده در آینده کشورشان و بازسازی اقتصادی و سیاسی آن بازی کنند. بنابراین ما نمی توانیم NGO های موجود در کردستان عراق را از این فرمول ¬بندی جدا کرده و مدعی باشیم که NGO های زنان در کردستان عراق توانایی خاصی دارند برای اینکه بتوانند نقش اساسی در فضای سیاسی کردستان عراق بازی کنند.

یکی از جمع بندی های من این هست که این تشکلات زنان، فاقد آگاهی فمینیستی هستند و من وقتی می گویم فاقد آگاهی فمینیستی مقصودم از فمینیسم، علم است، دانش است، تئوری است، جنبش اجتماعی است و عمل NGO ها بیشتر تلاش¬هایشان در جهت ارائه کمک¬هایی در سطح خدمات اجتماعی به افراد، به صورت انفرادی است و نوک حمله برنامه سیاسی و اجتماعی شان نمی تواند متوجه نظام مردسالاری و فئودالی عشیره ای و سرمایه داری ناسیونالیستی و مذهبی کردستان عراق باشد. و در بهترین حالت صرفا خواهان یک سری اصلاحات قانونی و رفرم قانونی هستند و آن هم به طور بسیار محدود. به طوری که با توجه به اسناد موجود در بررسی های به عمل آمده در مورد تغییر و تحولات قانونی در کردستان عراق از سال 1992 تا کنون تنها رفرم قانونی به صورت بسیار محدود انجام شده، آن هم به دلیل فشار بسیار زیاد زنان کرد در داخل و خارج از منطقه و ایجاد فشار های بین المللی ای به دنبال قتل های ناموسی ای که خارج از منطقه اتفاق افتاده است. این رفرم های قانونی هم وضع موجود را تغییر نداده اند زیرا قدرت اجرائی و اراده سیاسی برای اجرای قانون وجود ندارد.

به عبارت دیگر در بهترین حالت این تشکلات، فمینیسمی را پیش می برند که فمینیسم لیبرالی است، یعنی خواهان یک سری اصلاحات قانونی هستند که حتی آن هم تا به الان بسیار محدود بوده است.

مشکل دومی که دیده می شود، در ساختار تشکیلاتی این NGO ها نهفته است. اگر خوب بنگریم، این تشکلات ملغمه  ای هستند از نوع سنتی تشکیلات خیریه  ای و اداره  های سنتی دولتی با کلیه خصلت های بوروکراتیک یک اداره دولتی. به این معنی که رابطه فئودالی رئیس و مرئوس و سلسله مراتبی بودن قدرت در این سازمان های غیر دولتی دیده می شود. یعنی برخلاف این ادعا که تشکیلات زنان به دور از این گونه روابط و سلسله مراتبی بودن قدرت شکل می گیرند، تمام NGOها، حتی NGO های بسیار مترقی دنیای غرب، آلوده به آن سلسله مراتب هستند. یکی از مهمترین پیامدهای منفی وجود این گونه روابط در NGO ها این است که نیروی جوان، چهره های جوان و کادر   های جوان که توانایی های بسیار زیادی هم دارند، کمتر جذب این NGO ها می شوند و هم کمتر فرصت یادگیری و تجربه فعالیت در این گونه تشکلات برای آنها فراهم می شود. و در واقع این NGO ها تبدیل شده  اند به پایه و زیر بنایی برای ساختن موقعیت اجتماعی و مالی بهتر برای یک قشر روشنفکر و حرفه  ای زنان کرد.

مشکل دیگر در مورد برنامه  هایی است که این تشکلات پیش می گذارند. برنامه ها همه کوتاه مدت و پروژه به پروژه انجام می شوند و نمی توانند برنامه  ای دراز مدت جهت مبارزه با مردسالاری داشته باشند. و در واقع هدف تعیین شده از سوی آنها دادن یک سری خدمات اجتماعی صرف است که در شکل پروژه های کوتاه مدت انجام می شود. در ادبیات فمینیستی، بر پایه آن چه که گفته  شد، این طور عنوان می شود که در واقع رهبران NGO های زنان تبدیل شده اند به فموکرات و فموکرات (در قیاس با بوروکرات) یعنی زنانی که در چارچوب روابط بوروکراسی کار میکنند و در حقیقت مشکل این تشکلات این است که جهان بینی فمینیستی ندارند که دورنمای بلندی برای مبارزه با پاتریارکی یا همان روابط مردسالاری ترسیم کنند.

در این میان پدیده ای که در مناطق دیگر خاورمیانه، هم مشاهده می کنیم این است که از فلسطین گرفته تا اردن و ترکیه و سوریه، مشاهده می کنیم این است که پروژه های NGO ها زبان مشترک و واژه های مشترک یافته  اند که علت آن بر می گردد به چارچوب شرایط مادی و تاریخی ای که در ابتدای بحث راجع به آن صحبت شد. مثلا وقتی از NGO های مناطق مختلف که به زبان های مختلف صحبت می کنند سوال می کنیم «برنامه هایتان چیست؟»، همه می گویند ما پروژه برای Gender Mainstreaming داریم، یعنی می خواهیم رابطه جنسیتی یا رابطه زن و مرد را جزء برنامه  های اصلی خودمان قرار دهیم. یا اینکه از واژه Women's Empowerment برای پروژه توانمند کردن زنان، استفاده میکنند که قابل ذکر است که در حال حاضر هزاران پروژه توانمند سازی در  سرتاسر خاورمیانه دارد انجام می شود که شامل برنامه  هایی است مانند برنامه سواد¬آموزی، برنامه  های خرد اقتصادی، تولید صنایع¬دستی و فروششان، مخصوصا برای صادرات یکی دیگر از این برنامه  هایی که در واقع بخشی از برنامه توانمند کردن زنان است، برنامه ای است که برای بیان آن باز هم از واژه انگلیسی Workshop یعنی آتلیه استفاده می شود. با مطالعه دقیقی که من در کردستان عراق داشتم، همه زنان از پدیده «ورک شاپ» خسته شده اند و به عنوان پدیده ای غیر قابل استفاده و غیر مفید صحبت می کنند. زمانی که من در کردستان عراق بودم، مصادف بود با زمانی که پیش نویس های قانون اساسی عراق نوشته می شد، زنان تشکلات غیر دولتی، عنوان می کردند که پیرامون مسئله قانون اساسی می بایست به طور مداوم در ورک شاپ شرکت کنند. که وقتی در مورد علت آن جویا شدم، پاسخ دادند کهUSAID، « سازمان توسعه بین المللی ایالات متحده» یک سازمان دولتی آمریکاتس که مسئولیت کمک های خارجی (غیرنظامی) را بر عهده دارد به بعضی از این NGO ها به طور نقد ده هزار دلار آمریکایی داده است که این تشکلات برای قانون اساسی جدید و شرکت مردم برای تصویب قانون اساسی ای که پیش نویسش را نوشته  اند تبلیغ کنند. این زنان به نکته دیگری اشاره کردند، می گفتند علی رغم اینکه ما در دهات و شهر های کوچک و بزرگ مختلف، جلسه گذاشتیم و راجع به قانون اساسی صحبت کردیم، ولی در نهایت کسی نیست که ما نتیجه بحث¬هایمان را با او مطرح کنیم. یکی دیگر از نکاتی که آنها اشاره کردند این بود که ما از قانون اساسی¬ای که تصویب شود و یکی از پایه  های اصلی آن اسلام می باشد، وحشت داریم و می دانیم با سیاست هایی که آمریکا در پیش گرفته اگر قانون اساسی ای بر اساس اسلام پای بگیرد، ما امکان هیچ گونه دخالتی نخواهیم داشت.

به عبارت دیگر در مورد NGO ها آن شرایطی که من امروز در کردستان عراق می بینم، همان شرایطی است که در سایر نقاط دیگر دنیا منجمله آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین حاکم است که همه آنها را درگیر سه پدیده کرده است.

1)    بوروکراتیزه کردن8 و بروکرات زده کردن جنبش زنان.

2)    پروفشنالیزه کردن9 یعنی حرفه  ای کردن جنبش زنان. یعنی اینکه انجام خدمات اجتماعی برای زنان از سوی بخش دیگری از زنان به شکل حرفه، مهارت و تکنیک کار در آوردن.

3)    انستیتوسیونالیزه کردن 10 یعنی تبدیل کردن جنبش زنان به یک موسسه خصوصی و کوچک ، به جای اینکه یک جنبش اجتماعی باشد.

سارا روی" یکی از محققینی که روی مسئله فلسطین کار کرده، در مورد NGO ها مسئله  ای را مطرح می کند که در مورد کردستان عراق قابل تعمیم است. او می گوید که NGO ها یک مسئله حاد اجتماعی را انتخاب می کنند و سپس بر سر اینکه چه مسئله ای مسئله حاد اجتماعی است، با هم به رقابت می پردازند و در این زمینه تبدیل می شوند به وسیله  ای برای ریختن آب روی آتش معضلات اجتماعی آنچه سارا روی در مورد فلسطین می گوید من دقیقا به مورد کردستان عراق می توانم تعمیم دهم. به همین خاطر هم هست که می گویم این NGO ها برنامه معینی برای مبارزه علیه مردسالاری  ندارند. چرا که پدیدههای اجتماعی نظیر قتل های ناموسی و ختنه زنان را به عنوان مسائل حاد مطرح می کنند و بعد سعی می کنند با انجام یک سری پروژهها  آب روی آتش پدیده مردسالاری  پدرسالاری مذهبی و فئودالی بریزند. که البته این آتش اینطورها هم خاموش نمی شود.

برای اینکه بحث را کمی بازتر کنم به تحقیقات جدیدی از سابین لنگ11 در مورد NGO ها در آلمان اشاره می کنم. سابین لنگ می گوید که فراوانی تشکلات زنان اصلا به معنی ساختن یک پلاتفرم فمینیستی چه در سطح پایه  ای جامعه12 و چه در سطح ملی نیست. اگر چه فعالیت های این تشکلات ممکن است زندگی فردی زنان را بهبود ¬بخشد، اما در مقابل خشونت مردسالاری مجبور به سکوت می شوند. و جای یک جنبش زنان قدرتمند را تصمیمات انفرادی گروه کوچکی از زنان حرفه ای شده می گیرد. اگر چه این مشاهدات در مورد آلمان است اما خود سابین لنگ می گوید که امروز، این مسئله یک پدیده جهانی شده  است.

یکی از بهترین تحقیقاتی که در مورد NGO های عراق شده نه کردستان عراق، بلکه خود عراق نوشته های هیفا زنگنه است. هیفا زنگنه در مورد عراق می گوید که بر خلاف حمله نظامی و خشونت مردسالاری  و جنگ افروزانه آمریکا در عراق، GO ها و مخصوصا NGO های زنان به شکل نرم افزار های اجتماعی13  مقابل حرکت نظامی که سخت افزار14 محسوب میشود عمل می کنند. این «نرم افزارها» که کل ساختار اجتماعی جامعه را از بین می برند و این خود، نوعی خشونت علیه زنان است که کمتر به آن پرداخته می شود. ولی در مطالعات من در مورد تاثیر جنگ روی زنان، این بخش است که بیشتر مورد توجه قرار می گیرد. من فقط روی مسئله نظامی گری و اینکه زنها  چطور قربانی نظامی گری و جنگها  هستند، تمرکز نمی کنم بلکه به پیامد  های این نوع خشونت های جنگی که تاثیراتش روی زنان خیلی بیشتر هست و جزئیات دقیق تر آن می پردازم.

یکی از نکاتی که باید در اینجا مطرح کنم و بحثم را با آن خاتمه می دهم، این است که در سه دهه اخیر امپریالیسم آمریکا برای مقابله با انقلاب در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین و کشورهایی که قبلا بخشی از بلوک شرق بوده  اند، به NGO ها یا سازمانها  غیر دولتی متوصل شده و سعی دارد با توسعه و گسترش NGOها، این تشکلات غیر دولتی جای جنبش های اجتماعی از قبیل جنبش دانشجویی، جنبش زنان، جنبش کارگری، جنبش های دهقانی و جنبش جوانان را بگیرند تا بتوانند این جنبشها  را کنترل کرده و مطمئن شوند که این جنبش ها شکل نخواهند گرفت. در واقع هنگامی که سران حکومت بوش و موسسات مالی و بانکی امپریالیستی و سازمان ملل بر گسترش جامعه مدنی تأکید می کنند و جامعه مدنی را مجموعه  ای از NGO ها به حساب می آورند، هدفشان از یک طرف از بین بردن جنبش های اجتماعی است، آن هم به دلیل ماهیت ضد امپریالیستی و ضد ارتجاعی این جنبشها  و از طرف دیگر ایجاد یک پایگاه اجتماعی و سیاسی با قصد پیشبرد اهداف ایدئولوژیک و فکری خودشان در این جوامع است. که این مسئله بسیار مهم است. حال باید دید که این مسئله به چه شکل اتفاق می افتد. در مورد کردستان برایتان مثال می زنم. حکومت بوش بعد از سقوط صدام بارها  زنان عراقی اعم از زنان عرب و زنان کرد را به آمریکا دعوت کرد تا به آنها آموزش دموکراسی15 بدهد.

 یکی از موسساتی که به زنان کرد  «آموزش دموکراسی» میدهد موسسه American Enterprise Institute است که تشکیلاتی به غایت محافظه کار، زن ستیز، آنتی فمینیست و نژاد پرست است. وزارت خارجه آمریکا در سال 2004 مبلغ ده میلیون دلار برای کنترل جنبش زنان عراق اختصاص داد. این مبلغ را به «فوروم مستقل زنان»16 داد که تشکیلاتی است عین American Enterprise Institute، به شدت زن ستیز و آنتی فمینیست است. تشکیلاتی که علیه «کنوانسون رفع همه نوع تبعیض از زنان» یعنی مهمترین سند سازمان ملل برای رفع تبعیض از زنان، فعالیت می کند. اگر به سایت این سازمان نگاهی اندازید، می بینید که ده نکته را در پاسخ به اینکه چرا «کنوانسیون رفع همه نوع تبعیض از زنان»، دشمن زنان است؟، عنوان کرده که در بین این نکات، به این مورد اشاره می کند که با این کنوانسیون می خواهند ایده  های سوسیالیستی را پخش کنند. این تشکیلات یعنی «فروم مستقل زنان» یکی از گروه های بنیاد¬گرای مسیحی در آمریکا است که سقط جنین را تقبیح می کند و علیه آن تبلیغ می کند. یکی از رهبران این سازمان لین چنی یعنی زن دیک چنی آمریکا است. و این چنین سازمانی است که امروزه به زنان کرد عراقی و زنان عرب عراقی آموزش دموکراسی می دهد.

هدف من از نقد NGO ها و برنامه  های امپریالیسم آمریکا، این نیست که بگویم هر NGO و هر فعال NGO وابسته به این قدرت امپریالیستی است. مسلما NGO ها خودشان به عرصه مبارزه بین جنبش های اجتماعی، طبقات و اقشار تحت ستم، دولت های منطقه و قدرت های امپریالیستی تبدیل خواهند شد. کما اینکه بعضی از اینها هم اکنون تبدیل شده  اند. نمونه  هایی از این حرکت در هند دیده می شود، سازمانها و تشکلات غیر دولتی ای که برای حق و حقوق چهل میلیون بیوه هندی مبارزه می کنند. و ما می بینیم که اینها سازمان هایی هستند که دستاوردهای بسیار مهمی داشته و دارند. اما در عین حال آنچه که برای ما حائز اهمیت است این است که بیبینیم ناسیونالیسم کرد به این برنامه  های امپریالیستی چطور اتکاء میکند. هم اکنون بسیاری از ناسیونالیست های  کرد از توجهی که آمریکا به آنها دارد بسیار شاد و خوشحالند. در چنین شرایطی قشر جدید روشنفکران زن و زنان حرفه  ای کرد میتوانند به پایگاه اجتماعی امپریالیسم آمریکا در منطقه تبدیل شوند. یعنی به نیرویی که آنتی فمینیسم و زن ستیزی محافظه کارانه آمریکا را در کردستان، در عراق، در ایران، در ترکیه و سوریه، جایگزین نظم فعلی در روابط جنسیتی تبدیل می کند. ما نباید به این پروژه ها کم بها دهیم. زنان کردی که توسط دشمنان دموکراسی، یعنی محافظه کاران آمریکا، آموزش دموکراسی می بینند در کردستان عراق و دولت عراق به مقامات دولتی گمارده شده و روند مدرنیزه کردن نظام پدر   سالاری و مرد سالاری را در پیش گرفته  اند. ما باید جرأت کنیم این نکات را بگوییم در عین اینکه باز هم تأکید می کنم انتقاد من از NGO ها اصلا به این معنی نیست که همه اینها آگاهانه دارند این راه را پیش می برند. اگر انتقاد نکنیم متوجه نمی شوند که چه راهی را در پیش گرفته  اند و هدف من از این بحث ها هم همین است.  n

 

توضیحات:

1  Femicide مثل genocide  به معنی  قتل عام

2  ecocide

  3 Slums of the World

4   Civil Society

5   Assistant Secretary for Democracy Human Rights and Labour, Barry F. Lowenkron

6  انفال یکی از قتل عام هائی بود که در دوران صدام انجام گرفت. این بیوه ها بر اساس آمار¬های مختلف بین شش هزار تا هفت هزار نفر هستند.

7  UNIFEM

8  bureaucratization

9  professionalizaton

10  institutionalization

11  Sabin Lang

 12  level    tooR ssarG     

13  softpower / software

14  hardpower / hardware

15  Democracy Training

16  Independent Women’s Forum