زنان و آلترناتیوی به پروژه امپریالیستی

زنان و آلترناتیوی به پروژه امپریالیستی

شهرزاد مجاب

آنچه می خوانید متن سخنان شهرزاد مجاب در جلسه سوم مارس در تورنتو می باشد که به زبان انگلیسی ارائه شد و توسط هشت مارس به فارسی برگردانده شده است. – هشت مارس

 

روز جهانی زن مبارک

من در این روز درود می فرستم

-          به 500 زن بومی که در عرض 20 سال گذشته در کانادا ناپدید شده اند.

-          به عبیر، دختر 14 ساله عراقی که مورد تجاوز 4 سرباز آمریکائی قرار گرفت، به حادل، خواهر 5 ساله عبیر و پدر و مادرشان که آنها نیز به قتل رسیدند.

-          به زنان افغان که "هر لحظه ممکن است توسط افراد مسلح، ربوده شده و مورد تجاوز قرار گیرند.  زنانی که، برای حل دعواها و ادای قرض ها معامله می شوند، مجبورند به ازدواج اجباری تن دهند، و همواره با تبعیض از طرف تمام بخش های جامعه و از جمله ماموران دولت قرار دارند" (عفو بین الملل 2005).

-          به بیش از 3000 زن زندانی سیاسی، که در سال های 1980 توسط رژیم اسلامی اعدام شدند.

-          به بیش از 500 زن اهل سیوداد خوارز و شهر کیهواهوا1 در مکزیک که در 10 سال گذشته ربوده شده و به طرز فجیعی به قتل رسیده اند.

-          به زنان فلسطینی که توسط پدران، شوهران، برادران خود و توسط نیروهای اشغال گر اسرائیلی مورد تجاوز و ضرب و شتم قرار گرفته و زندانی شده اند.

-          به زنان زامبیا که در آنجا، هر هفته 5 زن توسط همسر یا یکی از اعضاء خانواده اش به قتل می رسد (یونی سیگر2 2003).

     - به زنان آفریقای جنوبی، که در آنجا هر روز به 147 زن تجاوز می شود.

-          به بیش از 20 میلیون زن، که در سراسر جهان به ایدز یا و یروس ایدز مبتلایند و اکثریتشان در جنوب آفریقا زندگی می کنند.

-          به هر زن از هشت زن، که در کشورهای صنعتی شده به سرطان پستان مبتلا خواهند شد، این عدد در سال 1986 یک زن از هر  26 بود و این یک افزایش 26 درصدی است. (یونی سیگر، 2003:46)

-          به همه زنان فقیر و بی خانمان کانادا، به زنان پناهنده جنگی که در شرایط غیرقابل تحمل خشونت ناشی از جنگ در مرزهای سودان، سومالی، سریلانکا، کنگو و یا کلمبیا زندگی می کنند، به میلیون ها زنی که در سراسر جهان در بازار فحشا قاچاق می شوند، به همه زنانی که مجبورند به بازار کار مهاجر بپیوندند و به بردگی مدرن تن دهند.

این بخشی از سیاهه جنایاتی است که علیه زنان در سراسر جهان توسط ساختارهای پدر سالار قدرت انجام می گیرد. این پدرسالاری جزئی لاینفک از منطق سرمایه داری ستم و استثمار است.

ما باید مفهوم جنایاتی را که در قرن بیست و یکم علیه زنان انجام می گیرد، درک کنیم. جنایاتی که بنا به برخی گزارشات در تاریخ مدرن، در تاریخ طولانی پدرسالار و نژاد-زدۀ استعمار و امپریالیسم، بی سابقه اند. این تاریخ شرایطی را بوجود آورده که ما امروز با پدیدۀ « مازاد بشر »3 روبروئیم.شرایطی که در آن زندگی کودکان و زنان و مردان، اضافه و بی مصرف تلقی شده و در نتیجه می شود، معامله شان کرد، یا  به بردگی اشان گرفت، جانشان را گرفت، مورد تجاوزش قرارشان داد، و فقیر و گرسنه نگاهشان داشت. همین تاریخ است که شرایط انباشت پدرسالارنه سرمایه دارانه ثروت از طریق خلع ید را ممکن کرده.4 زنان و مردان کارگر، دهقان و مهاجرین شهری از هوای تازه، آب و زمین، از غذای سالم و قابل دسترسی، مدرسه، پناهگاه، لباس، و از حق دستمزد برابر و شرایط عادلانه کار محروم شده اند.

یکی از سودآوردترین منابع ثروت برای قدرت های امپریالیستی، جنگ است. در حال حاضر بیشتر جمعیت جهان، چه در آسیا، آفریقا و با خاورمیانه، در شرایط جنگی زندگی می کنند و یا در "موقعیت جنگی" قرار دارند. مثلا در ایران، اروپا و آمریکای شمالی،دولت ها به بهانه خطر "دشمن خارجی" یا "جنگ با ترور"، به فرهنگ ترس دامن می زنند و حقوق شهروندان را محدود کنند. نظامی گیری روزافزون امپریالیسم، باعث جولان نیروهای پدرسالار ناسیولیست و بنیادگرای مذهبی در سطح جهانی  شده است. بی جهت نیست که ما شاهد افزایش خشونت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی هستیم که توسط بازیگران دولتی و غیر دولتی علیه زنان اعمال می شود. و  نیز در گزارشات دیده بان حقوق بشر و عفو بین المللی می خوانیم که ساختار قبیله ای عراق و افغانستان بازمی گردد. قدرت های امپریالیستی و نیروهای بنیادگرای مذهبی اتحاد "نامقدسی" ایجاد کرده اند.

اجازه دهید رک باشم و بگویم که جنبش های زنان و فعالین فمینیست یا از درک عواقب این اتحاد قاصر بوده اند و یا عامدانه به آن بی اعتنائی کرده اند. این مسئله مانع بزرگی در ایجاد همبستگی بین جنبش های زنان بوده است. بدین معنی است که زنان بومی  کانادا و زنان افغانستان، بوروندی، کلمبیا، هائیتی، ایران، عراق، نپال، فلسطین، پرو و یا سودان در نبرد با نیروهای ملی و جهانی سرکوب و استثمار تنها مانده اند.

به ندرت می بینیم که فعالین فمینیست کانادا، جسورانه و بدون دو دلی، در عین حال با امپریالیست ها و نیروهای محافظه کار مذهبی به مقابله برخیزند. آیا جدل های سال گذشته را، هنگامی که علیه حمله لبنان به اسرائیل سازماندهی می کردیم، به یاد می آورید؟ یادتان هست چطور برخی زنان، تحت این عنوان که حزب الله یک نیروی مقاومت ضد امپریالیستی است، از این نیروی محافظه کار مذهبی، دفاع می کردند؟ برخی کار را به جائی رساندند که تصاویر آیت الله خمینی و صدر، دو سمبل ستم بر زن را حمل می کردند. و کم نبودند آکادمیسین های فمینیست ضد جنگی که با حمایتشان نیروهای پدرسالار مذهبی را در ردای "نسبیت گرائی فرهنگی" پوشاندند و به "جنبه بومی" پدرسالاری  امتیاز دادند. سوال من این است که چرا فمینیست ها، بخصوص فمینیست های مترقی، ضد جنگ و ضد جهانی سازی در سال های گذشته از بلند کردن پرچم چند وجهی مقاومت قاصر بوده اند. چه چیزی باعث شده تا نتوانیم تکثر تضادهای سرمایه داری پدرسالار را ببینیم؟ پیشنهاد می کنم پاسخ را در نکات زیر بجوئیم:

1. چرخش تئوریک فمینیسم در سه دهه اخیر تاثیر مخربی بر مبارزات جهانی زنان گذاشته است. تاکید مبالغه آمیز بر "هویت"، "صدا"، "نمایندگی"، "موقعیت"، و "تجربه"، پدرسالاری را به مسئله مذهب و فرهنگ تنزل داده است. یعنی پدرسالاری به مثابه نهادی برای تحت سلطه آوردن زن، از روابط سرمایه دارانه استثمار، سلطه امپریالیستی و صعود ناسیونالیسم و بنیادگرائی جدا شده است. این نگاه کوته بین به پدرسالاری که در نسبیت گرائی فرهنگی ریشه دارد، مدافع دادگاه های شریعت در اونتاریو بود و از برنامه استعماری "آزادی زنان در افغانستان و عراق" حمایت می کرد.

 2. مفاهیم و نتایج سیاسی این چرخش تئوریک از این هم نگران کننده تر است. فمینیست که می تواند یک نیروی اجتماعی قدرتمند، برای تغییر، باشد به گرایشات مجزا، تکه تکه و مورد استفاده تنزل داده شده. نتیجه این است که از یک طرف فمینیسم های استعماری و امپریالیستی سر بلند می کنند و از طرف دیگر فمینیسم های بومی گرا، که پدرسالاری را تحت عنوان فرهنگ، جاودانی می کنند.

3. سه دهه مورد استفاده قرار گرفتن و تکه تکه شدن جنبش زنان توسط ابزارهای سازمان ملل، بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و شبکه وسیعی از ان جی او ها، مترادف شده با گردش به راست جنبش فمینیستی. این نهادهای سرمایه دارانه با تبدیل مبارزه زنان به مفاهیم غیرسیاسی و لیبرالی نظیر

"gender mainstreaming" )غالب سازی جنسیتی)، و "توانمند سازی زنان"،  پدرسالاری را پشتیبانی و حمایت مالی و ترویج کردند. در این توطئه فمینیست امپریالیستی، زنان تربیت شدند تا رهبران ان جی او ها شوند، در ساختارهای دولتی محافظه کار و مدافع غرب شرکت کنند، درگیر برنامه های تربیتی آرام کننده و منحرف کننده برای "دمکراسی" سرمایه داری شوند و به ارتش سازندگان "جامعه مدنی" بپیوندند. در این نسخه از مبارزات زنان، روابط قدرت سرمایه داری و نهادهای دولت و پدرسالاری، دست نخورده با قی می مانند.

4.  شرایط بعد از 11 سپتامبر، این اوضاع درهم ریخته فمینیستی را پیچیده تر کرد. در غرب ما با تشدید محدودیت حقوق فردی و آزادی های مدنی، توسط دولت و تحت نام "امنیت" و "جنگ با ترور" روبروئیم. طبقه بندی نژادی مورد حمایت دولت،در حال افزایش است. اسلام ستیزی و نژادپرستی ضد عرب و ضد مسلمان، رو به رشد است. اغلب پاسخ های فمینیستی به این محیط ترس و ترور، در بهترین حال مبهم است.

با این وجود، باید متوجه بود که چرخش تئوریک و سیاسی در فمینیسم از طرف بسیاری از آکادمیک ها و فعالین در سراسر جهان نیز مورد انتقاد شدید واقع شده است. زنان دارند استراتژی های نوینی طرح می کنند، تحلیل های نوینی ارائه می دهندو اتحادهای نوینی در سراسر جهان بوجود می آورند. آنان به بازگرداندن برخوردهای فمینیستی رادیکال برای ریشه کن کردن پدرسالاری-سرمایه داری اصرار می ورزند. کارزار، علیه قوانین ضدزن اسلامی که توسط زنان ایرانی خارج از کشور سازمان یافته، چنین عملی است. در این کارزار ما می گوئیم که زنان ایرانی 28 سال شجاعانه در خیابان ها، مدارس، کارخانه ها و دانشگاه ها در مقابل رژیم زن ستیز، مقاومت کرده اند. نبردشان، الهام بخش تخیلشان نیز بوده است و این مبارزه در سینما، شعر، رمان، کتب مصور و کمدی نیز عرض اندام می کند. این جان سختی به "ناجی" نیازی ندارد! زنان و مردان ایرانی قادرند، رژیم اسلامی را از تختش به زیر آورند.

حرف کارزار این است که در مبارزه قدرتی که امروز در سطح جهان جریان دارد ما باید نسبت به مقاصد و نقشه های امپریالیسم آمریکا در خاورمیانه هوشیار باشیم. هوچی گری های رسانه ای مبنی بر توانائی رژیم اسلامی در ساختن بمب اتم و یا حرکت نظامی آمریکا ویا اسرائیل علیه ایران، هرچند باید مطالعه شده و جدی گرفته شود، ولی با این وجود فعالین مترقی و ضد جنگ فمینیست، باید آن را به عنوان مجادله بین دو نیروی ارتجاعی ببینند. باید روشن باشیم که دعوای بین احمدی نژاد و بوش، تضاد بین "دیکتاتوری" و "دمکراسی" نیست. امپریالیسم و بنیادگرائی، اغلب در سرکوب و استثمار زنان، همکاری و هم دلی دارند. درک این مسئله است که می توانیم یک استراتژی ضد جنگ پیش بگذاریم که با صدای بلند و به وضوح اعلام کند "نه به امپریالیسم!" و "نه به بنیادگرائی!"

به علاوه، کارزار ما را تشویق می کند که از این نیز فراتر رفته و به آلترناتیو فکر کنیم. همه می دانیم که ایالات متحده در تلاش است که همدستانی از میان جنبش های دانشجوئی، کارگری و زنان ایران چه در داخل و چه در خارج کشور استخدام کند و یا بخرد. این یا مستقیما از طریق تامین بودجه برای فعالین این جنبش و یا تامین بودجه برای فعالیت حقوق بشری و سایت های اینترنتی ضد دولتی است. در عین حال، مقامات آمریکائی در عراق با همه گروه های اپوزیسیون ایران تماس گرفته اند و پیشنهاد کمک مالی و نظامی برای پیشبرد عملیات نظامی، علیه رژیم اسلامی را کرده اند. هدف تغییر رژیم است، بدون اینکه جائی برای تغییرات انقلابی در ایران باز بماند. به عبارت دیگر، هدف دولت بوش این است که از انقلاب در ایران ممانعت کند و در عین حال، یا رژیم اسلامی را با یک دولت موافق آمریکا جایگزین کند و  یا مثل لیبی، رژیم را خنثی کند تا نگذارد ایران به عنوان یک قدرت منطقه که قادر به مقابله با آمریکا و اسرائیل است، سر بلند کند.

آلترناتیو این پروژه امپریالیستی، انقلابی است که رژیم تئوکراتیک را سرنگون کرده و بجایش رژیمی مستقل، دمکراتیک و سکولار بنشاند. شاید در مبارزات زنان کشور دیگری در آسیا، درسهایی برای آموختن بیابیم. در نپال در عرض یک دهه زنان انقلابی توانستند تنها تئوکراسی هندو را کنار زنند و امروز، به سمت پائین کشیدن سلطنت، حرکت می کنند. این دستاورد حاصل مقاومت در مقابل نیروهای امپریالیستی آمریکا، هند، چین از یک طرف و نیروهای پدرسالار فئودال، محافظه کار، مذهبی و کاستی، از طرف دیگر بوده است. آنها به سنت رزا لوکزامبورگ، به رفرمیسم "نه" گفتند و راه انقلاب را برگزیدند. زنان ایرانی نیز می گویند نه به بنیادگرائی، نه به امپریالیسم. این زنان، رژیم اسلامی را از قدرت بیرون رانده و با یک رژیم دموکراتیک نوین جایگزین خواهند کرد.

 

پانویس ها

1 Ciudad Juàrez and the city of Chihuahua

2 Joni Seager

3 (مایک دیویس، New Left Review 26، 2004)

4 David Harvey, New Imperialism, 2003

مارس 2007

برگرفته از نشریه هشت مارس شماره 17