نامه هایی از سرزمین خیمه ها*
"برگشت به فرستنده، نامه هایی از سرزمین چادرستان"؟
سینا
با سوختن چون شمعی بر بستر خود و اعلام حضوری زنانه از ورای خیمه ای که او را احاطه کرده به ناگهان هوایی تازه جان می گیرد. ساکنان خیمه های دیگر دستان اتحادشان را به آن سو دراز کرده، حضور خود را اعلام می کنند. موسیقی اوج می گیرد و رقصی دگرگونه پا می گیرد. نفرت از خود و شیون های خود زنی به رقص رهایی تبدیل میشود و با فرو کوبیدن چادرها بر زمین و حضور خودگونه بعنوان زنانی رها شده از قید و بند چادر، تماشاگران اکثرا جوان این نمایش را به تحسین وا میدارد. آنها از شعف چنین رهایی و حضوری بی انقطاع به تشویق زنان بازیگر ایرانی پرداحتند، تشویق زنانی که نمایشی پرقدرت به کارگردانی هلنا والدمن** را در روزهای 23 و 24 نوامبر 2007 در تئاتر شهر ینا در آلمان به نمایش گذاشته بودند.
نمایش "برگشت به فرستنده، نامه هایی از سرزمین خیمه ها" در واقع ادامه اجرای نمایشی با نام "نامه هایی از سرزمین خیمه ها" است که هلنا والدمن با کمک هنرمندان زن ایرانی*** 43 بار و در 17 شهر بزرگ دنیا به صحنه برده است. هلنا در دوره ژست های فریبکارانه رژیم جمهوری اسلامی که معروف به حکومت "اصلاح طلبان" شده بود، بنا به پیشنهاد انستیتو گونه آلمان در همکاری با "مرکز هنرهای دراماتیک تهران" نمایش "نامه هایی از سرزمین خیمه ها" را سال 2004 تنظیم و کارگردانی می کند. با روی کار آمدن حکومت احمدی نژاد و تشدید بگیر و ببندها و ممنوعیتها ، رقص زنان حتی درون آن خیمه ها ممنوع اعلام میشود و هلنا به کشور متبوعش یعنی آلمان رجعت داده میشود.
هلنا والدمن که در پیوستن به مبارزه زن ایرانی شوقی تازه در ارائه آثار هنری خود کسب کرده است، در آلمان همان کار خود را در سطحی بالاتر و در همکاری با زنان هنرمند مهاجر ایرانی ادامه می دهد. هلنا بعنوان یک کروگراف سبکی خاص در نمایش تئاتری دارد. تحصص او پنهان کردن چیزهایی است که آشکار است. او از سال 1993 به بعد کارهایی با این سبک ارائه داده است (کارهایی مثل "بیماری مرگ" سال 1993، "ودکا کونکاف" در سال 1997 و ...)
"نامه هایی از سرزمین خیمه ها"، شش بازیگر زن را درون خیمه هایی که به سبکی خاص تزئین شده اند، نشان میدهد. زنان درون این خیمه ها در روی صحنه حرکت کرده و می رقصند – نمایشی سمبلیک از زندگی دردناک زنان اسیر در زندان های متحرکی بنام چادر در ایران امروز.
هلنا خود می گوید اشتیاق زیادی برای رفتن به ایران داشت. «اولین روزی که به دیدار بازیگران رفتم مدیر مرکز هنرهای دراماتیک به من گفت، بفرمایید همه آنها در سالن منتظر شما هستند، ضمنا همه آنها در ایران جز هنرمندان مشهور هستند... من در بدو امر در این مورد مطمئن نبودم، ولی بعدان متوجه شدم آنها همگی عالی هستند. آنها سرگل هنرمندان ایرانی بودند.» هلنا در حالی که می خندد ادامه می دهد "باید به آنها می گفتم بروند درون خیمه، درست مثل آن که به کمپینگ رفته باشند. در ابتدا برای ارتباط با یکدیگر مشکل داشتیم، برخی از آنها انگلیسی صحبت می کردند، اما 14 نفر از آنان این زبان را نمی دانستند. نمی دانستم چطور می توانیم به یکدیگر نزدیک شویم. برخوردهایی کلیشه ای و از پیش قضاوت شده راه افتاد. آنها نمی دانستند یک آلمانی چه جور آدمی است و من نمی دانستم ایرانی ها چگونه هستند. ولی بعد از مدتی این چیزها به حاشیه رفت. "نامه هایی از سرزمین خیمه ها" در مرکز توجه ما قرار گرفت. به نظر من نمایش بحدی پر قدرت آمد که بایستی آن "نامه ها" را به تمام دنیا می فرستادم. آنها را نمی شد در تهران نگه داشت. این نمایش در فستیوال بین المللی فجر در سال 2005 در تهران به نمایش درآمد. بعد از نمایش، زنان تماشاگر را برای صرف چای و گپ به پشت سن دعوت کردیم.» والدمن در ادامه می گوید: «خیلی پر بار بود. خیلی از زنان می گفتند سانسور نشدن نمایش را نمی توانند باور کنند. ما این کار را در سفرمان به دور جهان انجام دادیم. به این ترتیب زنان تمام جهان این فرصت داشتند تا با زنان بازیگر صحبت کرده و افکارشان را مبادله کنند. مهم بود مردم با بازیگران صحبت کنند تا با من، زیرا می خواستم ارتباطی بین شرق و غرب برقرار شود تا عدم تفاهم مضحک فیمابین روشن شود.»
بعد از ممنوع شدن کار هلنا در ایران وی "برگشت به فرستنده، نامه هایی از سرزمین خیمه ها" را اجرا کرد. این نمایش در فستیوال رقص مونت پلیه اجرا شد. در اجرای اولیه، صحنه نهایی به این ترتیب بود که رقصندگان با حالت ترس و حجالت در یک چادر جمع شده ، در خطاب به تماشاگران با نگرانی می پرسند، آیا کسی در آن بیرون صدای آنان را می شنوند یا نه، آیا آنها خود تنها هستند؟ آنها مردم را دعوت می کنند به درون چادر بیایند، به زبانهای مختلف می گویند "بفرمایید داخل"، "کام این"، "وی ین سیلوو پله"، "کام تو آر سایت"، "خواهش می کنیم بفرمایید، طرف ما بایستید". در اجرایی در وین درست وقتی مشغول بستن چادر بودند، زنی مکزیکی از میان تماشاگران بلند شده به درون چادر رفت تا نزد آنان بنشیند. آنها لبخند می زدند. حرکتی زیبا به نشانه همبستگی، حرکتی که نمی شد صادقانه تر از آن، آن را بیان کرد.
برخی فکر می کنند سرزمین ضجه ها هر آنجایی است که سانسور شکوفایی را سر می برد. ولی سرزمین خیمه ها در همه جا وجود دارد. آن خیمه های مخروطی که در ایران "جنس ضعیف" را در مقابل نگاه زل زده مردان "حفاظت" می کند را، هلنا تبدیل به کارت پستالی می کند برای ارسال به تمام جهان. "برگشت به فرستنده، نامه هایی از سرزمین خیمه ها" در عین حال پاسخی است به "خواست" گردانندگان رژیم ایران که خواهان توقف نمایش 6 چادر نشین تهرانی بودند. اکنون شش زن مهاجر ایرانی درون چادرها از غربت و بیگانگی شان در اروپا صحبت می کنند. شاید از نظر خواهرانشان در تهران زندگی آنان در اروپا "تصویری از آزادی" باشد. ولی ظاهر قضیه فریبنده است. آنان می توانند بگردند و بچرخند، قفس مخروطی شان را خم کنند، می توانند روی سرشان بایستند، آواز بخوانند، خیز بردارند، و جیغ بکشند درست مانند آنچه در "نامه هایی از سرزمین خیمه ها" انجام دادند. ولی این عنوان "برگشت به فرستنده، نامه هایی..." نوعی مانع را القا می کند: نامه های زنان از تهران تحویل داده نشده است. زنان رقصنده هنوز درون چادر می رقصند، که حاکی از وضعیت زنان مهاجر در اروپا است.
نمایش حال و هوایی دوگانه دارد، گاهی اروپا و گاهی ایران را تداعی می کند. در پس صحنه نمایشی از نور، تصاویری از نوشته و چهره ها را همراه با رقص بازیگران در مقابل چشم بیننده قرار می دهد. در همان حال موسیقی و کلام بازیگران از شرقی تا غربی و به زبان های مختلف با تماشاگر رابطه برقرار می کند.
پرده چون نمایش سینما گشوده می شود و از درون یک چادر، پنج چادر با فیگورها و رنگ های مختلف به بیرون می آیند. چادر نخست چون سمبلی از حاکمیت است، حاکمیتی بیگانه که مولد خیمه هایی از نوع خود است. خیمه ای چون کرم به بیرون می خزد و برخلاف آن دیگران روی زمین تاریک قرار دارد. چادرهای دیگر به راحتی حضور این چادر افتاده بر زمین را حس می کنند.
چادرها با حرکت های منقطع به این سو و آن سو می روند و یکی از آنها در مقابل تماشاگران قرار می گیرد و شروع به صحبت می کند. سئوالی را که دیگران از او می کنند خود به تکرار، گویی از تماشاگران می پرسد.
اهل کجایی؟ این سئوال اهمیتی حیاتی دارد.
آیا از جایی می آیم که می توانم باز به آنجا باز گردم؟
من آن عکس پاسپورتی هستم، که به هیچ کجا تعلق ندارد.
هرکسی که اهل جایی نباشد، به همه جا تعلق دارد.
تو کیستی؟ من اهل سرزمین خیمه ها هستم
........
.......
خانه تو کجاست؟ درون من؟ در خیمه من؟
......
به خانه ات بر می گردی؟
نه
وطن من معمایی است از خاطره و تاریخ....
رقص با عصیان یکی از خیمه ها ادامه می یابد. خیمه اصلی با گرفتن دست خیمه های دیگر و همگی با هم خیمه عاصی را در زنجیره رقص خود می گیرند، رقصی که جز خودزنی و اطاعت چیزی را نشان نمی دهد. این با پیام دوم همراه می شود.
زهره عزیز
برای ما از داستان دختری در اروپا گفته اند که بناگهان ناپدید شده، دزدیه شده، و در زندان از چشم ها پنهان می شود. نمی دانم چه مقدار این قصه درست است. ترس، لغت درستی نیست، چیزی در اعماق درست مانند ترس بخاطر اخراج شدن. اینجوری گم شدن، بیرون انداخته شدن. تعجب می کنم در اروپا هم ترس این قدر بزرگ باشد.
(ه تو)
به ناگهان خیمه های دیگر با خیمه ای خالی مواجهه میشوند. نوعی شورش سر می گیرد. سئوال همه این است: در این خیمه کسی بوده است که اکنون نیست. خیمه ای در کنار نشسته است ولی خیمه های دیگر به سر و کول خیمه اصلی می زنند تا به گونه ای خیمه پاره شده و چهره ساکن درون آن آشکار شد. بلافاصله خیمه ای که بصورت رزرو در کنار مانده بود، به درون خیمه اصلی حلول کرد و دوباره همه چیز بسته میشود.
نامه بعدی نوشته میشود
مهشید عزیز
می دانی بزرگترین تفاوت اینجا و آنجا چیست؟ اینجا در اروپا جایی که خارجیان در انتظار آزادی هستند.... آزادی می خواهند و از طرف ماموران دولت سرکوب میشوند...
امضا ه
موسیقی عرفانی به گوش می رسد که نشانی از تغییر چهره خیمه اصلی است. در پس پرده تصاویر خانوادگی به رقص در می آیند و ساکن چادر گمشده در این فضا در میان چادر خود دیده میشود. در آغوش امن خانواده!!
نامه بعدی به تحریر در می آید
سارای عزیز
بهایی که ترک کنندگان کنونی کشورشان می پردازند، خیلی بالاست. آنها خواهان امنیت هستند ولی اعتماد به نفس خود را از دست می دهند،.... تبدیل به یک تصویر می شوند... با خود بیگانه می شوند، نه اینجا هستند و نه آنجا.
رقص ادامه می یابد با این نواها که تو خالقی، تو به وجود آورنده همه چیز هستی... یعنی- نقشی والا و منزه داری که کنایه ای است از مادر بودن- ....
و نامه بعدی
بنفشه عزیز
از خودم می پرسم به کدام بنفشه نامه می نویسم؟ به آن که در آرزوی دنیایی بود که هرگز نداشت؟ یا آن که به دنیای موجود شک داشت، دنیایی که تو نمی خواهی قبولش کنی؟ .... از قوانینی در این جهان می آیی که در آن هیچ قدرتی نداری .... آرزوی سرکشی وجود دارد.... برای از هم دریدن هرآنچه این فرهنگ نا امن، نا امن می کند....
امضا هلنا
شمعی که بر بستر خود می سوزد، حکایت می شود و زنی جسم خود را آن طوری که هست حس می کند و اعلام می کند... ساکنان خیمه های دیگر دستان اتحادشان به آن سمت دراز کرده، حضور زنانه خود را اعلام می کنند. موسیقی اوج می گیرد و رقصی دگرگونه پا می گیرد. چادرها بر زمین کوبیده میشوند و زنان سرافراز چشم در چشم تماشاگران مبهوت می دوزند.
*"return to sender - Letters from Tentland
**Helena Waldmanns "Letters from Tentland"
لازم است یادآوری کنیم که خانم والدمن از کلمه چادر استفاده استعاره ای می کند. در حقیقت اینجا بهتر بود از کلمه چادر استفاده کنند و نام نمایش را "نامه هایی از سرمین چادرستان" ترجمه کنند. چرا که در فارسی چادر هم جادرهایی است که مردم ایلات و عشایر و هم چنین در مواقعی مانند زلزله بم و یا جنگ مردم آواره و بی خانمان زير آن زندگی می کنند و هم همان پوشش اجباری است که زنان بر سر می کنند.