مختاران مای،او بجای سکوت کردن ، موجب شرم آنانی شد که به او تجاوز کردند!
سرویس خبری جهانی برای فتح
برگردان لیلا پرنیان
" ماه ژوئن است، شب، گرمای روز را به مقدار زیادی در خود دارد. پرندگان در خوابند. بزها نیز خوابیده اند. صدای پارس یک سگ در سکوتی که من در آن هیچگونه احساس آرامشی ندارم، به گوش می رسد. من آنقدرجلو می روم تا اینکه در زیرنگاههای چند مرد خشمگین که در آنجا در جلوی جمعیت ایستاده اند، قرار می گیرم ... . پشت سر این مردان، بیش از 100 نفر و یا شاید 150 نفر که بیشترشان ماستوی ( از اعضای قبایل کاست بالا)هستند، نزدیک مسجد جمع شده اند. بیشتر آنان از اعضای جرگه اند. ( مجمع بزرگان ده) ، آنانی که با این تصمیم مخالف بوده اند، محل را قبلا ترک کردهاند."
"الان در جلوی من رئیس قبیله، فیض محمد و همچنین عبدالخالق، غلام فرید، الله دیتا و محمد فیض قرار دارند که، همه اشان به غیر از یک نفر که پیستول دارد ،با تفنگ مسلحند. آنها سلاحهایشان را به طرف من و مردان خانواده که در پشت سرم ایستاده اند، نشانه رفته اند. کل خانواده و فامیل ماستوی نیزدر پشت سر آنها قرار گرفته اند. این مردان مهاجم، هیجان زده و بی صبرند...."
" مختاران مای"، این لحظات قبل از حمله سبعانه شب 22 ژوئن 2002، در روستای میروالا در ایالت پنجاب پاکستان را که زندگی اش را برای همیشه عوض کرد، در کتابی به نام " بی آبرویی" شرح می دهد. این کتاب با همکاری یک ژورنالیست فرانسوی به نام "ماری ترز کونی" ، توسط ناشر فرانسوی "ژلو، 2006" ،به زبان فرانسوی نشر یافته و تقریبا همزمان توسط ناشر آلمانی" درومر فرلاگ "(Droemer Verlag ) با عنوان "گناه زن بودن" (Die Schuld, eine Frau zu sein ) به زبان آلمانی به چاپ رسیده است و تا کنون به زبانهای دیگری ترجمه نشده است.
حکم جرگه این بود که ،مختاران باید مورد تجاوز گروهی قرار بگیرد. این جرگه همانند بسیاری ازجرگه های دیگر که تحت تسلط قبایل فئودال و پرنفوذ می باشند، تحت کنترل قبیله ماستوی قرار دارد. مختاران خودش به ارتکاب گناهی متهم نبود: او باید تاوان اتهامی را پس می داد که، به برادر کوچک 12 ساله اش، شکور زده بودند، شکور متهم به رابطه با یک زن 20 ساله از خانواده ماستوی شده بود.
مردان ماستوی، به این پسر خردسال در مزرعه اشان تجاوز کرده بودند، او را مورد ضرب و شتم قرار داده بودند و بعد او را به پلیس تحویل داده بودند تا زندانی کند. جرگه در ابتدا اعلام کرده بود که، مختاران باید بخاطر برادرش عذرخواهی کند. اما مختاران می گوید: " من از چشمهایشان می توانستم بفهمم که این مردان هرگز قصد قبول عذرخواهی را ندارند. آنها یک زن از قبیله ما، گوجار ( قبیله ای که اکثرشان دهقانان فقیر می باشند) می خواستند تا در مقابل همه اهل ده انتقام بگیرند ... فیض خطاب به برادرانش که همانند او برای اجرای " عدالت" بی صبری می کردند، گفت : " او اینجاست... هر کاری که دلتان می خواهد با او انجام دهید!"
آنچه که بر سر مختاران آمد یک استثنا و یا حادثه ای اتفاقی و از روی بد شانسی نبود. این واقعیت زندگی میلیونها زن در پاکستان و کشورهای شبیه آن است، که باید بار ستم وحشیانه مردسالاری را به طرق مختلف بر دوش کشند. حالا این می خواهد به شکلی باشد که برسر مختاران آمد و یا نوع دیگری از تجاوز و یا خشونت.! در اکثر قریب به اتفاق موارد، این حوادث در جایی ثبت نمی شوند. در بسیاری موارد، خودکشی و یا قتل زنان جوان، تنها شاهد مبنی بر وجود این وقایع می باشد و بقیه آنانیکه این راه را نمی روند، بقیه عمر را مجبورند، به عنوان افرادی خوار و رسوا در جهنمی که برای آنهابر روی زمین قرار دارد، بسر ببرند.
"در روز چهارم و یا پنجم که از زندانی کردن خودم در یک اتاق می گذشت، بالاخره بغض هایم ترکید ... من ازاینکه مورد تجاوز قرار گرفته بودم، احساس گناه می کردم . احساس وحشتناکی بود، چرا که گناه من نبود. من نمی توانم آنرا فراموش کنم. من نمی توانستم در مورد آنچه بر سر من آمده بود، با کسی حرف بزنم. ... خاطره این شب هولناک زجر آور است... آرزو می کردم که کل حافظه ام را یکبار و برای همیشه پاک کنم، اما قادر به این کار نبودم."
زندگی این زنان برای همیشه تغییر می کند. علاوه بر زجرهای درونی، اکثر آنها در معرض خشونت های بیشتر و وحشیانه تر درجامعه مرد سالار قرار می گیرند. با در نظر گرفتن "رسوایی " که چنین مواردی به همراه دارد، اگر بخواهند از نظر قضایی مسئله را دنبال کنند، سوء استفاده ها ی پلیس و مقامات ،غیر قابل اجتناب است. با نبود راه برون رفت دیگری ، خودکشی به عنوان یک راه برون رفت طبیعی، در نگاه قربانیان -می نماید و این همان چیزی است که حاکمان روستاها به دنبال آنند. مختاران هم در این مورد استثناء نیست. مطابق قوانین جامعه او "می بایست" خود را می کشت. در حقیقت او، این مسئله را در آن روزهای سخت، مورد بررسی جدی قرار داد: "... می خواستم خودم را بکشم. تصمیمم را گرفتم. این کاری است که هر زنی، وقتی در شرایط من قرار می گیرد، انجام می دهد. می خواستم اسید بنوشم و بمیرم، تا شعله شرم و ننگم را یک بار و برای همیشه خاموش کنم.... چرا که درتفکر دیگران ،من دیگر مرده بودم. وقتی که مادرم به تصمیم من پی برد، زد زیر گریه و مانع من شد.از آن روز، او نه شب و نه روز، مرا تنها نگذاشت... .روزهای متوالی از عجز و ناتوانی رنج می بردم واین، باعث خشم من می شد. من دیگر نمی توانستم به آن صورت زندگی کنم". بالاخره تصمیم او مبنی بر شکستن سکوت و انگیزه انتقام گرفتن به هر قیمتی، مبدل به قدرتی برای زندگی دوباره مختاران شد.
در پاکستان بطور متوسط هر دوساعت یک بار،به یک زن تجاوز می شود. بسیاری از این تجاوزها در شرایطی بسیار وحشیانه صورت می گیرد. مثل تجاوز گروهی و یا ربودن زن و هفته ها مورد تجاوز قرار دادن وی. بسیاری از قربانیان حتی مجبورند، این موضوع رااز خانواده اشان پنهان کنند. علاوه بر آن، طبق قوانین پاکستان، موارد تجاوز در دادگاههای مذهبی و تحت قوانین اسلامی مورد بررسی قر ار می گیرند و قربانیان تجاوز، می توانند به زنا (روابط جنسی خارج از زناشویی) متهم شوند و مسئله به محاکمه خود آنها منجر شود. اثبات تجاوز در دادگاهها تقریبا غیر ممکن است. طبق قوانین پاکستان ( که در حقیقت ،مبنی برشریعت اسلامی است.) و در زمان حکومت آمریکایی ژنرال ضیاء الحق در سالهای 1980 ، برای اثبات یک مورد تجاوز به شهادت چهار مرد "مومن" احتیاج است.
در زمانیکه مختاران مورد تجاوز گروهی قرار گرفت، برادرش شکور در زندان بود. پس از آنکه تصمیم جرگه در مورد او به اجرا گذارده شد، پلیس این پسر 12 ساله را آزاد نکرد، تا هنگامیکه با فیض تماس گرفتند و فیض به پلیس گفت : تا زمانیکه از آنها پول نگرفته اند، او را آزاد نکنند. " پلیس تقاضای 12000 روپیه را کرد. مبلغ عظیمی بود ... پدر و عمویم برای جمع کردن این پول، پیش پسر عموها، پسر دایی ها . ...و همسایه ها رفتندو بالاخره شکور آزاد شد. اما این ماجرا تمام نشد. آنها به من و برادرم تجاوز کرده بودند. اما جنگ آنها پایان نیافته بود. ماستوی ها همه مسلحند. آنها یک کاست مرکب از جنگندههایند، اما ما تنها، چوب هایی را داریم که به درد سوختن می خورند و هیچگونه متحد قدرتمندی هم نداریم." او باعباراتی ساده توضیح می دهد که، کارکرد قبیله فئودالی ماستوی چگونه است. اینک آنچه را که او قبلا نادیده می گرفت با چشم وگوشهای بازتری می بیند و می شنود. او اینک در می یابد که آنها بسیاری از خویشاوندان او را مورد حمله و غارت و چپاول قرار داده اند. " پلیس از این مسایل باخبر است. آنها همچنین می دانند که هیچ کس حق ندارد که علیه ماستوی ها شکایت کند، چرا که آنهایی که چنین جراتی کنند، فورا کشته خواهند شد. هیچ محاکمه ای علیه آنها ممکن نیست. نسلهای متوالی است که آنها آنجا بوده اند. آنها با برخی نمایندگان پارلمان، آشنایی دارند و قدرت زیادی دارند. نه تنها در روستای ما بلکه در اداره پلیس منطقه هم نفوذ دارند. آنها برهمه چیز سلطه کامل دارند."
این مسئله مخصوص روستای میروالا نیست. این شیوه ای است که اگر نه در همه جا، حداقل در بخش وسیعی از روستاهای این کشور و کشورهای تحت ستم ،مشابه آن اعمال می شود. این گونه است که دولت و طبقات حاکمه، روستاها و مردمش را، با اتکاء به قدرت سلاح و وحشیگری پایه اجتماعیشان، که عمدتا قبایل غنی تر اند، کنترل می کنند. این دلیلی است که ماستوی ها و قبایل مشابه در روستاها، بر جرگه ها مسلطند و با پلیس ارتباط دارند و بر دیگر ادارات دولتی اعمال نفوذ می کنند. به همین علت است که ماستوی ها احساس کردند، که لازم است هر گونه سازش در جرگه را رد کنند و در عوض سلطه خود را به معرض نمایش بگذارند. هدف واقعیشان مسلما اجرای عدالت نبود، حتی هدفشان انتقام گرفتن از یک خانواده فقیرهم نبود. چرا که بهانه آانها نیز ساختگی بود. هدف آنها اعمال قدرت از طریق مورد ضرب و شتم قرار دادن وحشیانه مردم بود. به همین علت آنها اصرار می ورزیدند تا حمله کریه شان را در مقابل همه روستاییان انجام دهند. آنها می خواستند در دل مردم رعب و وحشت ایجاد کنند و خشونت و سبعیت خود را به معرض نمایش بگذارند. همانگونه که مختاران توضیح می دهد:" سیستم قبیله ای به آنها این قدرت را می دهد که ،تصمیم بگیرند که چه کسانی دشمنانشان هستند، چه کسانی باید در هم کوبیده شوند، مورد اهانت قرار بگیرند، غارت شوند و با حق کامل، مورد تجاوز قرار بگیرند. آنها به کسانی که ضعیف اند، حمله می کنند و ما ضعیف بودیم."
آنچه که مورد مختاران را از بقیه موارد مشابه جدا می کند، وجود اتفاقی یک ژورنالیست محلی بود که مخالف تصمیم جرگه بود. او این واقعه را از طریق یک روزنامه محلی گزارش داد. این خبر به سرعت پخش شد و موجب خشم مردم در بسیاری مناطق کشور و خارج از کشور گردید. در چنین شرایطی، دولت علیرغم میلش مجبور به عکس العمل شد. اما آنها مصمم بودند تا آن نوع "عدالتی" را که به نفع ستمگران و فئودالها در مقابل بی چیزان و زنان به کار برده می شود، اجرا کنند. در اولین حرکت مقامات دولتی، استشهادی قلابی تنظیم کردند، که بیان می کرد هیچ اتفاقی نیفتاده است. از آنجا که مختاران سواد خواندن و نوشتن نداشت، او را واداشتند تا این استشهاد را با گذاردن انگشت، تایید کند. در بسیاری مواقع، مقامات از تشکیل " پرونده اولیه" طفره می روند. اما این خبر به سرتا سر جهان رسیده بود و برای پلیس، دیگر دیر شده بود که بتواند شیوه مرسوم و معمولش را دنبال کند.
وقتی که دادگاه بالاخره رای خود را علیه تجاوزگران در 31 اوت 2002 اعلام کرد، 6 نفر از آنها به مرگ محکوم شدند و 8 تن دیگر آزاد شدند. اما این رای مدت زیادی به طول نیانجامید و دادگاه تجدید نظر تشکیل شد و در 3 مارس 2005 بعد از یک محاکمه طولانی و در کمال ناباوری ،در میان بهت جهانیان، 5 تن دیگر از آنها تبرئه شد ند و حکم یک نفر دیگر هم، از اعدام به حبس ابد تنزل یافت. مختاران احساس نا باوری و خشم خود را از آزادی متجاوزین ،علیرغم تبلیغات وسیعی که حول پرونده اش در سطح بین المللی شده بود، ابراز نمود. اما او تسلیم نشد.
تحت فشار مردم و سازمانهای حقوق بشر در سراسر جهان، حکومت پاکستان نتوانست به آسانی از این رای مفتضح رهایی یابد. و سرانجام در ماه ژوئن 2005، دادگاه عالی مجبور شد ، دستور محاکمه مجدد کلیه 14 نفر را صادر کند.
هرچند که اذیت و آزار مختاران ادامه یافتو این بار به دست عالیترین سطوح دولت پاکستان.! رئیس جمهور پاکستان، پرویز مشرف، برای زندانی کردن مختاران در خانه خود، شخصا مداخله کرد. مختاران می بایست از گفتگو با خبرنگاران و مسافرت به خارج منع می شد، چرا که طبق گفته مشرف، این مسئله باعث "خراب کردن تصویر پاکستان" در انظار بین المللی می شد. او مختاران را متهم کرد که اجازه داده است تا مورد سوء استفاده عناصر افراطی غربی ،که به همان بدی مسلمانان افراطی می باشند، قرار بگیرد.
حتی دولت پاکستان بعد از اینکه مجبور به پس دادن پاسپورت مختاران شد و به صورت علنی اعلام کرد،که او "آزاد است که به هر جایی که می خواهد سفر کند و هر کسی را که می خواهد ملاقات کند" مشرف به حملاتش علیه او و علیه زنان بطور کلی ادامه داد. او گفت که در پاکستان ادعای زنان مبنی بر اینکه آنها مورد تجاوز قرار گرفته اند ،" مسئله ای مربوط به جمع آوری پول است " و نباید جدی گرفته شود.
بالاخره در سال 2006، مختاران اجازه یافت تا به خارج برود و در مقر سازمان ملل در نیویورک سخنرانی کند.
علیرغم نقشی که توسط برخی سازمانهای غیر دولتی غربی (ان جی او) به نفع او ایفاء شد، تلاشهایی که برای ساکت کردن مختاران به کار گرفته شد، ریشه در منافع آمریکا و انگلیس و بقیه قدرتهای غربی داشت. مشرف یکی از نزدیکترین متحدین منطقه ای آمریکا است و نقش کلیدی را در ارتباط با تلاشهای جهانی آمریکا بازی می کند. همانگونه که این مسئله مورد تاکید دوباره معاون رئیس جمهور آمریکا، " دیک چنی" و وزیر امور خارجه انگلیس ، "مارگارت بکت" در سفر اخیرشان به اسلام آباد و ملاقات با وی، قرار گرفت.
پاکستان در دوران جنگ سرد، نقش مهمی را در دوره جنگ ضد اشغال افغانستان توسط شوروی ،که مورد حمایت آمریکا بود و همچنین در تخاصمات با هند، بازی می کرد. ظهور ژنرال ضیاء که نقش مهمی در اسلامیزه کردن پاکستان داشت و هسته مرکزی آن ستم بر زنان بود، نه تنها بی ربط به آن اهداف نبود، بلکه ربط مستقیمی به آن داشت .
مختاران اینک با پولی که به مثابه جبران خسارت، و همچنین پولهایی که از طریق کمک دریافت داشته است، به بنا کردن دو مدرسه در روستایش پرداخته است. او معتقد است که تحصیل و آموزش راه حل زنان پاکستان است. او همچنین به مسایل حقوق زنان در پاکستان و چگونگی کمک به زنانی که قربانی خشونت هستند، بسیار اهمیت می دهد. اومی نویسد که ، حتی یک روز هم نمی گذرد، بدون آنکه یکی از زنانی که، هنوز در حالت شوک ناشی از خشونت هستند، به دیدار او نیایند.
استحکام و عزمی که مختاران از خود در پی گیری پرونده اش نشان داد و اجتنابش از پیروی کردن شیوه های مرسوم ، از شجاعت و جراتی خاص در او حکایت می کند. تصمیم او برای شکستن سکوت و مبارزه برای عدالت، آن چیزی بود که به او " قدرت زندگی دوباره " بخشید. این جرات و عزم ، الهام بخش میلیونها زن در پاکستان و سراسر دنیا، چه در جوامعی مثل جامعه پاکستان و چه در جوامع به اصطلاح پیشرفته ،بوده است. بسیاری از زنان در این جوامع، احساس می کنند که آنچه را که بر سر مختاران رفت، در ارتباط با ستم هاییست که بر سر آنان می رود. ( درواقع تجاوز در بسیاری از کشورهای غربی بسیار بیشتر اتفاق می افتد.)
از طرف دیگر برخی ، پرونده مختاران را به مثابه نمونه ای که" امکان گرفتن حق در چارچوب این سیستم ممکن است "، معرفی می کنند. اما اگر واقعا به آنچه که اتفاق افتاد و اینکه چرا اتفاق افتاد، خوب بنگریم ، می توانیم ببینیم که تجاوز به او و تلاشهای مقامات برای توجیه این تجاوز، خصلت کل سیستم اقتصادی و اجتماعی ای است که وجودش مبتنی بر ستم بر مردم است و ستم بر زنان را ،در خود متمرکز دارد. تا هنگامی که یک تغییر انقلابی در سیستم رایج در کشورهایی مثل پاکستان و سیستم امپریالیسم جهانی که پاکستان بخشی از آن است، رخ ندهد، تغییر اساسی در نظام مردسالارانه علیه زنان ممکن نخواهد بود.
26 فوریه 2007