"هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد مرواریدی صید نخواهد کرد!" / فروغ فرخزاد
طرح مطالبات انتخاباتی "همگرائی جنبش زنان"
اکثر دختران دانشجو و زنان جوان ایران نام "دوم خرداد" را شنیده اند. می دانند مطابق روزی است که در سال 1376 خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری بر ناطق نوری پیروز شد. شاید بسیاری می دانند که خاتمی برای پیروزیش، سوار بر موج نارضایتی اکثر مردم بخصوص زنان و جوانان شد و به آنان وعده داد که دیگر دوران تباهی و ظلمت و بخصوص دوران لگدکوب کردن آزادی و کرامت زن تمام شده است. امروزه عده ی زیادی می دانند که همه اینها دروغ از آب در آمد و سرابی بیش نبود. شاید بسیاری از دختران دانشجو از آنانی که فارغ التحصیل شده اند شنیده اند که چگونه شور جوانی شان در هشت سال شوره زار "جنبش دوم خرداد" به هرز رفت و آنچه ماند ناامیدی بود و سرخوردگی.
اما عده کمتری از ائتلافی که تحت عنوان "همگرائی" ای که در سال 1376 شکل گرفت و نقشی که این ائتلاف در تمدید طول عمر جمهوری اسلامی بازی کرد، شناخت دارند. این ائتلاف، میان بخشی از کسانی که خارج از حکومت (و اکثرا مخالف آن بودند) و یک جناح از جمهوری اسلامی، "همگرائی" ایجاد کرد و به طور موقت توانست عده زیادی از مردم بیزار از جمهوری اسلامی را دوباره نسبت به امکان تغییر در چارچوب جمهوری اسلامی امیدوار کند. آنان بر آتش خشم مردم آب ریختند؛ به زنان متنفر از حجاب و قوانین نشئت گرفته از شریعت، امید دروغین دادند که در چارچوب جمهوری اسلامی و اسلام می توان به آزادی و برابری زنان رسید؛ به جوانان رویگردان از تاریکی و تباهی جمهوری اسلامی، وعده دادند که "این بار متفاوت است". اینان چه کسانی بودند؟ علاوه بر جناحی از قدرت حاکم (موسوم به اصلاح طلبان حکومتی)، نیروهای موسوم به ملی- مذهبی؛ کنشگران حقوق زنان که امروز در "کمپین یک میلیون امضا" و مدرسه ها و میدان های آن جمع هستند؛ دانشجویان انجمن های اسلامی موسوم به دفتر تحکیم وحدت؛ سندیکالیست های وابسته به توده ای – اکثریتی ها و عده ای از روشنفکرانی که در گذشته به دلیل عقاید چپ و فعالیت در سازمان های چپ غیرقانونی جزو قربانیان جمهوری اسلامی بودند و به ابراز اعتراض در چارچوبه های مجاز قانع شده بودند. واقعیت های هشت سال ریاست جمهوری خاتمی آن نسل از دختران و پسران جوان را که با هیجان وارد این "جنبش" شده و به سراب امید بسته بودند، سرخورده و پشیمان کرد. عده ای نیز به جای غرق شدن در یاس، آگاه تر و آبدیده تر شدند. اما بهائی که مردم بابت ارتجاع "دوم خرداد" مجبور به پرداخت شدند فقط به هرز دادن انرژی یک نسل محدود نشد. جنبش دوم خرداد به جمهوری اسلامی مشروعیتی دوباره داد و نتیجه آن شد که احمدی نژاد به ریاست جمهوری رسید تا پرده ی سیاه فاشیسم جمهوری اسلامی و شریعت را زخیم تر از پیش، بر زندگی زنان بگستراند. کسانی که امروز، "همگرائی جنبش زنان" را تشکیل داده اند بخشی از همان ائتلاف "دوم خرداد" هستند. این است تاریخچه و هویت سیاسی اصلی آنان. اما امروز، به دلیل آنکه طشت رسوائی "انتخاب یک رئیس جمهور اصلاح طلب" در یک نظام فاشیستی و زن ستیز از بام ها افتاده است؛ اینان نمی توانند با صراحت مردم را دعوت به شرکت در انتخابات و انتخاب یک رئیس جمهور" اصلاح طلب" کنند. در عوض، کارزار انتخاباتی "مطالبه محور" را پیش گذارده و از زنان خواسته اند که در جلسات انتخاباتی و هر واقعه ای که به انتخابات مربوط است شرکت کنند و برخی مطالبات را که "بیانیه همگرائی زنان" فرموله کرده است، طرح کنند. آنان از این طریق می خواهند فضای مشارکت زنان در کارکردهای نظام جمهوری اسلامی را ایجاد کنند. یکبار دیگر، جمهوری اسلامی نیاز به کسانی یافته که میان زنان و این نظام "تفاهمی" ایجاد کنند تا خشم زنان بجای تبدیل به انفجار اجتماعی، در مجاری حکومتی جریان یابد.
بیانیه "همگرائی زنان" دو خواسته را به عنوان خواسته اصلی "زنان ایران" فرموله می کند. یکم، پیوستن جمهوری اسلامی به "کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان"؛ و دوم، تغییر و اصلاح اصول 19، 20، 21 و 115 قانون اساسی جمهوری اسلامی.
از آنجا که معماران "همگرائی زنان" خوب می دانند اصلاح و تغییر این اصول کاملا خارج از حیطه اختیارات رئیس جمهور است؛ از کاندیداهای ریاست جمهوری خواسته اند که در صورت رئیس جمهور شدن، «از رهبری بخواهید، آیا امکان تغییر و اصلاح این مواد از قانون اساسی وجود دارد؟»!(به نقل از جزوه تشریحی بیانیه همگرائی جنبش زنان). و به این ترتیب، به ولایت فقیه نیز اطمینان داده اند که با این نهاد، سر مخالفت ندارند و به نقش آن واقفند و گردن می گذارند.
جزوه تشریحی "همگرائی جنبش زنان" در تشریح خواست اول خود (یعنی پیوستن جمهوری اسلامی به "کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان ") مزایای معجزه آسای آن را شمرده و از جمله گفته است: «اگر ایران به این کنوانسیون بپیوندد، قانون اساسی و قوانین عادی باید به نفع حقوق زنان اصلاح شود و همه قوانین نابرابر و حتی عادات، تعصب ها و سنت های ضد زن به تدریج تغییر کنند...» و وعده های بیشمار دیگر در مورد مزایای پیوستن ایران به این کنوانسیون داده اند. این جزوه به خوانندگان یادآوری می کند که تا کنون 185 کشور جهان، منجمله 44 کشور اسلامی به این کنوانسیون پیوسته اند. پس بیائید به سرنوشت زنان در چند تا از آن ها نگاهی بیندازیم: عراق از سال 1986 عضو کنوانسیون بوده است.
وضعیت زنان از زمان حمله آمریکا به عراق و حاکم شدن نیروهای اسلامی بطور جهش وار به عقب رفته است.
عضویت عراق در کنوانسیون هیچ مانعی در مقابل حاکم شدن قوانین و سنن شریعت اسلامی در روابط اجتماعی و اجبار زنان به حجاب و خانه نشینی ایجاد نکرد. وضعیت زنان عراق روز به روز بدتر می شود؛ دخترانش را از مدرسه به فروش در بازارهای بردگی جنسی در دوبی و دمشق می برند. اما عضویت در کنوانسیون بهیچوجه حکومت این کشور را زیر فشار "برای بهبود این وضعیت" قرار نداده است. پاکستان از سال 1996عضو کنوانسیون بوده و یکی از بالاترین ارقام قتل های ناموسی را دارد و حکومت های آن هیچ اجباری برای "بهبود وضع زنان" احساس نمی کنند. عربستان از سال 2000 عضو کنوانسیون بود و حتا اجازه رانندگی به زنان نمی دهد. افغانستان سال 1980 جزو اولین کشورهائی بود که این کنوانسیون را امضا کرد ولی قدرت گیری نیروهای اسلامی و حاکم شدن قوانین شریعت، وضعیت زنان را چند صد سال به عقب راند. افغانستان در سال 2003 دوباره به عضویت کنوانسیون در آمد. اما همین دو ماه پیش، لایحه ای برای عملی کردن قوانین شریعت شیعه به مجلس رفت که می گوید: هر 4 روز یک بار زن ، به همبستری با شوهرش تن دهد! اگر اعتراض بین المللی نیروهای مترقی و فمینیست نبود ( در افغانستان عضو کنوانسیون) تجاوز شوهر به زن نیز قانونی می شد.
این واقعیت ها به ما چه می گویند؟ ادعاهای "همگرائی جنبش زنان" و "میدان" ها و "کمپین" ها و "مدرسه" های عضو آن پوچ است و پیوستن جمهوری اسلامی به "کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان" در شرایط کنونی صرفا به کسب مشروعیت رژیم در مجامع بین المللی خدمت خواهد کرد.
خواست دوم "همگرائی جنبش زنان" اصلاح 4 قانون فوق الذکر در قانون اساسی است. جالب آنجاست که حتا دست یافتن به این حد از"اصلاحات" در چارچوب نظام جمهوری اسلامی برای خود این "همگرایان" غیرقابل تصور است بطوریکه مهرانگیز کار در مصاحبه با رادیو فرانسه می گوید، « این دو خواسته ای را که خانم ها در آن بیانیه همگرائی اعلام کرده اند خواسته هائی آرمانی هستند»! یعنی شدنی نیستند.
اما، جدا از این که چقدر این اصلاحات شدنی یا نشدنی هستند؛ باید بدانیم که "قانون" هیچ نیست مگر کدبندی حقوقی روابط اقتصادی و اجتماعی اساسی حاکم بر جامعه. هیچ اصلاحیه ای در قوانین نمی تواند این روابط اساسی را تغییر دهد. و یکی از اساسی ترین روابط اجتماعی در جمهوری اسلامی ایران ستم بر زن در شنیع ترین اشکال آن یعنی در اشکال دینی- فئودالی آن است.
علاوه بر این "دو خواست اصلی" جزوه تشریحی همگرائی زنان، سوالاتی را طرح کرده و به مردم (منظورشان عمدتا دختران دانشجوست) فراخوان داده که در جلسات انتخاباتی کاندیداها حضور یافته و نظر این ها ( موسوی، احمدی نژاد، کروبی و محسن رضائی) را در مورد برخی مطالبات "زنان سرزمین مان" جویا شوند. نگاهی به سوال اول و آخری که از طرف "زنان سرزمین مان" فرموله شده بکنیم تا ماهیت این پروژه کمی روشن شود.
می گویند، از کاندیداها بپرسید، آیا 5 زن را به عنوان وزیر کابینه خود انتخاب خواهند کرد؟ !در مقابل این سوال، دختران دانشجوی هشیار و زنان آگاه شلیک خنده سر می دهند! اما، نه برای آنکه این کاندیداها یا بطور کلی نظام جمهوری اسلامی ظرفیت انتخاب وزیر زن را ندارند. بلکه به این دلیل که وجود وزیر زن در یک نظام فاشیستی زن ستیز، بهیچوجه جزو مطالبات زنان ایران بطور عموم نیست. این فقط می تواند خواست زنان طبقات حاکم و "همگرایان" آنان باشد. وجود یا عدم وجود وزیر، وکیل، پاسدار، نیروی انتظامی و شکنجه گر زن، در سرنوشت زنان ایران هیچ تاثیری نداشته و نخواهد داشت. شغال مونث هم شغال است. حقوق زنان ایران به یک اندازه توسط مردان و زنان جمهوری اسلامی لگد مال شده است. بسیاری از قوانین و لوایح ضد زن توسط این زنان پیشنهاد و نوشته شده است. زهرا رهنورد (همسر موسوی) جزو زنانی بود که در شکل گیری قوانین، آئین ها و سنن ضد زن در جمهوری اسلامی نقش داشت. نظام جمهوری اسلامی، لشگری از زنان ضد زن و وفادار به نظام دارد. همه این زنان به دلیل وفاداری به جمهوری اسلامی و باور به شریعت اسلامی، ضدخواست آزادی و برابری زنان هستند اما به دلیل گسترش مقاومت و مبارزه زنان سعی می کنند تعریف اسلامی از "آزادی و برابری" بدهند. خواست وزیر زن، بخشی از مطالبات زنان طبقه حاکمه جمهوری اسلامی است و نه "زنان سرزمین مان". زنان طبقات حاکم برای خود حق بیشتری از قدرت اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی را می خواهند. خواست اینان، هیچ ربطی به خواست های زنان ایران ندارد. اینگونه تعاریف از آزادی و برابری زن را باید بطور گسترده افشا کرد و نگذاشت تبدیل به افق هیچ بخش از زنان طبقات و اقشار مردمی شود.
آخرین سوال "جزوه تشریحی همگرائی جنبش زنان" این است: از کاندیداها بپرسید چرا زنان خود را در سفرهای انتخاباتی با خود همراه نمی کنید!
بازهم شلیک خنده ! کدام زن با شعور که احترامی برای خود قائل است و بر خلاف باورهای اسلامی دارای "مغز" است؛ می تواند این حرف ها را "مبارزه برای آزادی و برابری زنان" تلقی کند؟ اگر معماران و کوشندگان "همگرائی جنبش زنان" (مانند خانم شهلا لاهیجی و نوشین احمدی خراسانی و شیرین عبادی و مهرانگیز کار و غیره) مشتاق و بی صبرند که زنان مقامات نظام فاشیستی و زن ستیز جمهوری اسلامی، حق سفر انتخاباتی همراه با شوهرانشان را بدست بیاورند، بروند خود این زنان را سازماندهی کنند و از "زنان سرزمین مان" مایه نگذارند و فراخوان تلاش برای حقوق این مرتجعین آدمکش را ندهند. زنانی را که در اشتیاق آزادی و برابری اند، عروسک خیمه شب بازی حکومتی ها فرض نکنید!
اکنون نیز جمهوری اسلامی مانند دوران قبل از رئیس جمهور شدن خاتمی، بشدت در میان همه اقشار مردم منزوی و منفور است و تشدید جو نظامی در جامعه نیز تاثیری ندارد. خصومت آشتی ناپذیر دولت جمهوری اسلامی با اقشار گوناگون زنان و کارگران و دانشجویان و عموم مردم بیش از اندازه عریان است. هیچ دولتی نمی تواند خصومت خود را با عریانی محض به رخ محکومین خود بکشد و مدت طولانی در قدرت بماند. بهمین دلیل دولت های ارتجاعی گاه به گاه با مایه گذاشتن از اشتیاق محکومین خود به آزادی و رهائی، و با تکیه بر برخی از مخالفین نه چندان مخالف خود که هر آن آماده ی آشتی با دولت هستند؛ تلاش می کنند از عریانی این تخاصم تا حدی بکاهند و کارآئی دولت خود را بالا ببرند. ائتلاف "دوم خرداد" این خدمت را به جمهوری اسلامی کرد. هیچ یک از خواست های واقعا "اصلی" زنان ایران- از لغو حجاب اجباری تا بر چیدن گشت های ضد زن و سنگسار؛ لغو قوانین ضد زن و بطور کل بر چیدن شریعت از ساحت حیات جامعه و بخصوص زنان- در بیانیه همگرائی جنبش زنان موجود نیست. خواست های اصلی ما در مقابل این نظام، قدمتی سی ساله و تاریخی روشن و شفاف دارد. سی سال پیش، بلافاصله پس از اعلام حجاب اجباری توسط خمینی زنان بمدت 5 روز دست به شورش توده ای و سراسری زدند بطوریکه خمینی مجبور به پس گرفتن فرمان ارتجاعی و فاشیستی خود شد. این شورش 5 روزه خصلت و خواست جنبش زنان ایران را تعیین کرد و بر روی سنگ حک کرد. همان خواست ها در سی سال گذشته، بطور روزمره، مقاومت زنان ایران در مقابل جمهوری اسلامی را هدایت کرده اند. در هیچ جای جهان برای سرکوب مقاومت زنان، نیروهای نظامی مخصوص وجود ندارد بجز در ایران. و نیروی محرکه ی این مقاومت پایان ناپذیر همان خواست های اصلی است که در شورش سی سال پیش حک شد و هیچ نیروئی نمی تواند آن را محو کند. سی سال پیش شورش توده ای زنان اعلام کرد: ما انقلاب نکرده ایم تا به عقب برگردیم! هر کس به نام جنبش زنان حرف می زند باید به این شورش 5 روزه و خواست های آن وفادار بماند.
زنان حکومتی و "همگرایان" آنان همواره تلاش کرده اند این افق را پاک کنند. و خواست های جنبش زنان را محدود به افق های تنگ خودشان از "آزادی و برابری" کنند. اما ما نخواهیم گذاشت که این تلاش ارتجاعی موفق شود. این راه ما نیست. این راه اکثریت زنان ایران نیست. این صف ما نیست. این صف اکثریت زنان ایران نیست. راهی دیگر و صفی دیگر باید! این انتخابات نیز مانند انتخابات های قبلی و قبل تر از آن، انتخاب میان کسانی است که در اسلام گرائی و نابود کردن زندگی زنان ایران با هم مسابقه داده اند و آن را جزو عالیترین فضائل خود دانسته اند. این انتخابات میان کسانی است که دستانشان تا آرنج به خون بهترین دختران و پسران این کشور آغشته است. خاطره دخترانی که در کلاس های درس دستگیر و بلافاصله به جوخه های آتش و طناب های دار سپرده شدند و یا جوانی خود را در سیاه چالهای جمهوری اسلامی سپری کردند به ما نهیب می زند که از کران تا کران ایران؛ در هر دانشگاه و دبیرستان و محله ای صف خودمان را بر پایه افق رهائی بخش خودمان سازمان دهیم. افق ما دست یابی به جامعه ای عاری از هر گونه ستم و استثمار است. روش ما سازمان دادن نیروی زنان برای مقاومت سازش ناپذیر است. اینگونه است که می توانیم راه را برای شکل گیری یک انقلاب واقعی همواره کنیم تا بالاخره بر ویرانه های این نظام گندیده جامعه ای رهائی بخش بنا کنیم که بدیهی ترین اصل آن برابری کامل میان زن و مرد است.
سازمان زنان هشت مارس (ایران – افغانستان)
20 مه 2009
Zan_dem_iran@hotmail.com / http://heshtemars.blogfa.com / 8mars.com