شعری از یک انقلابی کمونیست با عنوان «زنان جهان»
2 مارس 2019 نشریه انقلاب – revcom.us
زنان جهان
در سومالی باران نمیبارد
پس باید تنها دخترمان را بفروشیم
در میانمار، پلیس دِهمان را به آتش میکشد
کودک رنگینپوست مرا در رودخانه غرق میکند
در تایلند به تختخواب زنجیر میشوم
محلهی تنفروشان است و لذت خریداران
در اردن کف پاهایم از تاول میسوزد
هر روز برای آب ۲۲ بار پای پیاده می رویم
در سودان جنوبی به زانوانم میافتم
از گرسنگی دارم میمیرم و کسی مرا نمیبیند
در لبنان در پناهگاهی یخ میزنم
کاش سرما بیش از این نپاید
در آمریکا، جایی که استخوانیبودن زیباییست
12 سالهام و اگر غذا بخورم، زشت خواهم شد
در هند خون از لای پاهایم جاریست
نگران از این که کسی باورم نخواهد کرد
در نپال، فریاد میزنم، اما فریادرسی نیست
با درد پریود، در سلولی محبوس رها گشتهام
در عربستان سعودی، صورتم پوشیده است
صورتی پنهان زیر پارچهی برقع
در مالزی، تیغ وجودم را میبُرد
با مُثلهکردن واژنام، زنانگیام نفی میشود
در مکزیک تیغ گلویم را میبُرد
جایی که گل کوکب هنوز سمبل یک ملت است
در انگلیس، زیر چراغهای خاموش کوچه
مقاومت در برابر یک مرد، اوضاع را فقط بدتر میکند
در پاکستان او به چشمانم اسید میپاشد
چرا که «نه» گفتم و حالا نفرین شدهام
در هندوراس اشک از چشمان فرزندانم جاریست
از ترس به زیر آروارههای آمریکا میگریزیم
در لیبی، روی سکوی حراج ایستادهام
دارند مرا به عنوان بردهی مدرن میفروشند
در سیرالئون نمیتوانم مادر شوم
اینجا پایتخت جهان در مرگ مادران است
در السالوادور مجبورم میکنند مادر شوم
بدون حق آزادی، چه باقی میماند؟
در آفریقای جنوبی، احتمال تجاوز
به مراتب بیشتر از فارغالتحصیلیست
در یمن، چیزی جز پوست و استخوان نیستم
در پرتگاه فرو ریختن، این سرنوشت من است
در کنگو، درونام دریده میشود
جایی که تجاوز، سلاح جنگ است
در سوئد، مردها دهانم را میپوشانند
فکر نمی کنم که دیگر زندگی ارزش زیستن داشته باشد
شاید در آینده، انسانی کامل بشوم
انسانی آرزومند، با یک قلب و یک مغز
ولی اکنون، یک زنم
در حال پوسیدن در لابهلای زنجیرهای سنت
برگرفته از نشریه هشت مارس شماره 49
فوریه 2020 / بهمن 1398