به یاد بیداران به خون خفته
بیستوهفت سال پیش، در تابستان داغ سال ٦٧، جنایتی هولناک در بستر نوشیدن جام زهرِ پایان جنگ ایران و عراق، توسط رژیم شکل گرفت. در زمزمههای شبانه، در ردوبدل کردن دستخط و امریههای قتل عام نزدیک به پنج هزار زندانی سیاسی رقم خورد.... جوانان به صف شده، مبهوت و بیخبر از سرنوشتی شوم، گروه گروه به اتاقهای اعدام گسیل شدند. نسلکشی هولناکی در فضای سکوت و بیتفاوتی در عرصهی داخلی و جهانی شکل گرفت.
اغلب خانواده ها ساکی یا خبری شفاهی دریافت کردند، اما هنوز به دنبال رد و نشانی از گم شده ی خود چشم انتظارند و نمی دانند چرا و چگونه عزیزان شان را بی خبر کشتند و در کجا دفن کرده اند.
رژیمی که پایهاش بر تبعیضات طبقاتی- جنسیتی- قومی و مذهبی بنا شده، هراسان از بروز بحرانهای اجتماعی بعد از جنگ، هراسان از افشاگریهای نیروهای آگاهتر جامعه مبنی بر اینکه «جنگ برای قاچاقچیان اسلحه و رانت خواران حکومتی نعمت بوده و برای مردم کشتار، فقر و نابسامانی داشتهاست»، چاره را در آن دید که با حذف فیزیکی مخالفان از یک سو و ایجاد فضای رعب و وحشت از دیگر سو، خواب آشفتهاش را به آرامشی موقتی نزدیک نماید.
اما در سوی دیگر، این خانوادههای اعدامیان بودند که شجاعانه و بهرغم تمامی تهدیدها، بگیرو ببندها و بازجوییها، از روزهای آغازین اعدامها، در افشای زوایای این جنایت دمی کوتاه نیامدند و با طرح مطالبات عدالت جویانه همچنان طی مسیر میکنند.
استواری و پیگیری خانوادههای اعدام شدگان در برگزاری مراسم برای عزیزان اعدام شدهشان، برگزاری سالمرگ اعدام شدگان همراه با سایر خانوادههای اعدامی، حضور مرتب در گورستان خاوران به مناسبت سال اعدامیان و یا مناسبتهای دیگر همواره این خانوادهها را در معرض تهدید، ضرب و شتم، دستگیری و شکنجه توسط رژیم قرار میداد. اما خانوادهها از پای ننشستند و تلاش کردند یاد این بیداران در خون خفته را در حافظهی جامعه زنده نگهدارند تا روزی با حمایت جامعه بتوانند دادخواهی کنند. اعدامهای گستردهی زندانیان حکم دار و بدون حکم در سال ٦٧، آنهم درمدتی کوتاه و آنچنان ددمنشانه، از یک سو خیل عظیمی از خانوادههای داغدار را به جمع خانوادههای اعدامشدگان اضافه کرد و از سوی دیگر پس از افشای جنایت، البته نه بلافاصله، همدردی و توجه جامعه را به مسئلهی اعدامهای دستهجمعی و وحشیانه رژیم، مسائلی همچون زندان، شکنجه و حتی فشارهایی که بر بازماندگان آنان میرود، جلب کرد. توجه و همدردیای که ابتدا بسیار محدود و ترس خورده بود اما بتدریج جان گرفت و تبدیل به نیرویی اجتماعی شد. در این راستا است که میتوان گفت خانوادههای اعدامیان دههی شصت کمکم تبدیل به یک نیروی اجتماعی دادخواه- هرچند کوچک- شده و خود را مادران و خانواده های خاوران نامیدند. مادران و خانواده های خاوران در این سالها بارها و بارها در مقابل تلاش رژیم برای تخریب و محو آثار جنایتش در «گلزارخاوران»/«خاتون آباد» و به قول رژیم «لعنتآباد»، به شکل جمعی و یا فردی تلاش کردند و با اعتراضات و افشاگریهایی که انجام دادند توانستند حمایت افکار عمومی در داخل و خارج را جلب کرده و رژیم را در اجرای این هدف غیرانسانیاش ناکام بگذارند. مادران خاوران علاوه بر تلاش برای حفظ «خاوران» به عنوان سند نسلکشی رژیم جمهوری اسلامی در این سالها تلاش کرد مبانی دادخواهی خود را تبیین کند، هرچند بحثها و اختلاف نظرهای بسیاری در بین مادران خاوران وجود داشت. برخی صرفا راضی بودند که گورستان خاوران حفظ شود و اجازه یابند هر وقت خواستند راحت سر «گور» عزیزانشان بروند. اما گروهی اعتقاد داشتند خاوران باید به دست و به روش خودشان ساماندهی شود و هدف اصلی نه صرفا ساماندهی خاوران که دادخواهی برای عزیزانشان است که نمیدانند در کدام دادگاه محکوم شدهاند، چرا کشته شدهاند، درکجا و چگونه دفن شدهاند، آخرین وصیتشان برای خانوادهشان چه بوده، و حتی فراتر از این خواستار لغو اعدام به طور کلی بودند. این گفتگوها و بحثها گاه حتی تبدیل به نوشتن عریضه برای قوه قضائیه توسط یک گروه و دادن بیانیههایی با خواست محاکمه آمرین و عاملین، لغو اعدام و .... توسط گروه دیگر نیز شد. مادران خاوران به رغم این اختلاف نظرها به مناسبتهای مختلف همچنان جلسات مشترک میگذاشتند وبرای عزیزانشان مراسم مشترک میگرفتند.
پیامدهای سرکوب جنبش سبز در سال ٨٨ گروه دیگری از خانوادههای سرکوب شدگان را به جمع «دادخواهان» افزود. خانوادههایی که در فضای اعتراضی سال ٨٨ و احتمالا حاشیه امنیتیای که «رهبران» این اعتراضات از آن برخوردار بودندتوانستند اعتراضات خود را عمومیتر و علنیتر، گاه جمعی و گاه فردی ابراز کنند. در ششم تیرماه سال ١٣٨٨، در هفتم کشته شدگان سی خرداد، تعدادی از دادخواهان و فعالان اجتماعی طی فراخوانی خانواده های کشته شدگان سال ٨٨ و دیگر خانواده ها و فعالان اجتماعی را به اعتراض به کشتارها فرا خواندند و تشکلی به نام «مادران عزادار» شکل گرفت و مورد حمایت بسیاری از نیروهای اپوزیسیون، از جمله مادران و خانواده های زندانیان سیاسی و «مادران خاوران» و مادران کشته شدگان ساال ٨٨ و حامیانی در خارج از کشور قرار گرفت. این گروه بعدا نام خود را به «مادران پارک لاله» تغییر داد و مبانی دادخواهی برای فرزندان و عزیزان خود را تدوین کرده و به گوش همگان رساندند. بنابراین حرکت تحت فشار مادران خاوران با استواری و پیگیری توانست در یک بزنگاه تاریخی متحدانی وسیع و حمایت مردمی دریافت کند و به جنبشی شناخته شده و نسبتا گسترده تبدیل شود.
بدیهی است که این جنبش عدالتخواهی نیز همچون جنبشهای دیگر، یک دست و یکپارچه نیست. و همچون سایر جنبشهای اجتماعی گرایشات متنوع و گوناگونی را در درون خود حمل میکند و خواهد کرد. قطعا طیفهای رادیکالتر در کنار بخشهای محافظهکارتر، راههای سختی را برای اشتراک مساعی و اقدام مشترک پیموده و خواهند پیمود.
بدیهی است که رژیم و نهادهای حافظ سرمایهداری جهانی سعی خواهند کرد با وعده و وعید و سیاستبازی از حلقههای ضعیفتر این جنبش بهرهبرداری کنند و بخشهای رادیکالتر این جنبش را حذف کرده و یا به حاشیه برانند، ولی اهداف و مطالبات این جنبش آنقدر شفاف و انسانی است که طبیعتا همراهی اکثریت بدنه را تا حصول تمامی خواستهها، همراه خواهد داشت.
خانوادههای اعدامیان و زندانیان سیاسی به همراه تمامی مردم زجر کشیده طی این سی و اندی سال به درستی دریافتهاند که پورمحمدیها، نیریها و... که عاملان و مجریان سیاستهای کلی نظامند، همچنان بر سر پستهای کلیدی سوارند. جنایتِ قتلعام زندانیان سیاسی در دوران نخستوزیری موسوی و با سکوت ضمنی دولت او شروع شد. دولتهای رفسنجانی، خاتمی، احمدینژاد و روحانی همچنان در پستهای وزارتی، معاون و مشاور وزیر از این عناصر بهرهبرداری کرده و میکنند. چون برای حفظ امنیت نظام سرمایه/دینسالار به این عناصر فاشیست و خونریز بسیار نیاز است و اینان نیز با انجام هر جنایتی وفاداری خود را در جهت منافع حاکمان مردم ستیز به اثبات رساندهاند چرا که دیدهاند چاقو دستهی خود را نمیبرد. یکی از شواهد این مدعا تبرئهی مرتضوی- قاتل زندانیان کهریزک- است.
ما در کنار مادران و خانوادههای خاوران، مادران پارک لاله و مادران و خانواده های زندانیان سیاسی و همهی دادخواهان و با حمایت از مطالبات حداقلی آنان: آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی، لغو مجازات اعدام و محاکمه آمران و عاملان همه جنایتهای صورت گرفته در جمهوری اسلامی، معتقدیم که: سربهدار شدگان، نه جانباختگانند، نه پرپرشدگان. آنان صدای جاودانهی آرمانخواهی انسانیاند. آرمانی لبریز از برابری، آزادی و صلح.
زنانی دیگر
شهریور ٩٤