آسمان برای زنان همه جا يک رنگ است

نشریه شماره 8 تشکل زنان 8 مارس

آسمان برای زنان همه جا يک رنگ است...

گزارشات زير برگردانی  از روزنامه  آلمانی تاس از زمان مسعودی است

 من عدالت می خواهم نه ترحم!

منظره شهر(اولانگاپو)  را که از زيباترين مناطق فيليپين  برای گذراندن تعطيلات است،  اگراز طرف قبرستان مشاهده کنيم انسان را به ياد دفترچه های تبليغاتی شرکتهای توريستی می اندازد: قايق های ماهيگيری روی امواج تکان می خورند، ساحل زرد رنگ شنی با حاشيه ای از تپه های سبز رنگ در پيچ و خم به بی نهايت می پيوندد، جای زيبايی است برای مردن! "پياکوراوا" از پله های قبرستان بالا می رود در حالی که دو پله را يک بار بالا ميرود. او اينجا را مثل کف دستش می شناسد. بالاخره کنار يک قبری می ايستد که روی آن نوشته شده است "روساريابولويوت" اين دخترک فقط 12 سال زندگی کرد. او به علت  بيماری عفونی آلت تناسلی مرد. او هنگامی که در فاحشه خانه شهرک اولانگاپو که به تن فروشی مشغول بود به اين بيماری مبتلا شد. او نه فقط در زندگی کوتاه خود که در مرگ  نيز تنها بود. فقط کسانی سر قبر او ميروند و گريه ميکنند که با امر نابودی کودکان مبارزه می نمايند.

"پيا" که اکنون 19 ساله است در نزديکی قبرستان در آسايشگاه ويژه کودکانی که مجبور به تن فروشی بوده اند زندگی می کند. اين آسايشگاه بوسيله يک کشيش ايرلندی بنام "شی کولن" در 29 سال پيش در بلندی های اين شهرک توريستی ساخته شد. وقتی که" پيا " می خواهد تنها باشد به قبرستان پناه می برد او می گويد: ( اگر من هم مورد حمايت اين کشيش قرار نگرفته بودم شايد حالا اينجا خوابيده بودم.) 10 سال پيش پليس فيليپين پيای 9 ساله را به اين آسايشگاه آورد. در آن زمان پليس او را در حالی که به تخت بسته شده بود و در وضعيت وحشتناک جسمی و روحی بسر می برد در هتلی پيدا کرد.

«توماس ب» يک توريست آلمانی سه روز تمام پيا را به تخت بست.  به او تجاوز کرده،  شکنجه داده و از او فيلم گرفته بود.  او قصد داشت فيلم پورنوگرافی را در زمان باز گشت خود به آلمان بفروشد. وقتی او دستگير شد خود را کاملا بی گناه می دانست و می گفت برای اين کار پول پرداخت کرده است. وقتی پيا خاطرات آن زمان را به ياد می آورد شادی از چهره اش رخت بر می بندد زيرا آنچه را سالها درون خود مخفی کرده بود دوباره زنده می شود و او خود را طناب پيج شده در حالی که جاکش با فشار و زور او را در صندوق عقب ماشين می فشارد می يابد و ساعتها بعد در گاراژ تاريک زيرزمين هتلی از آنجا بيرون کشيده می شود. زيرا مشتری ها که اکثرا اروپايی و استراليايی می باشند در اتاق هتل منتظر شکار سفارشی می باشند. همه چيز بايد مخفيانه انجام گيرد. زيرا در فيليپين دانستن رابطه جنسی با کودکان با جريمه زيادی روبروست. ومادر بزرگ پيا هم از اين جرائم اطلاع داشت. ولی او پيرزنی است که در منطقه فقير نشين مالتا مانيل زندگی می کند و تمام عمر به تن فروشی مشغول بوده است. و می داند که يک «شئي» به اين جوانی منبع مالی خوبيست و نوه خود را به خود فروشی واداشت. پيا می گويد: «توی خانه ما فقط جيغ و داد وکتک کاری بود» او پدر و مادر خود را تا امروز نمی شناسد، و اضافه می کند: «من اکثرا شبها پشت در خانه ها و يا در حياط خلوت بعضی از خانه می خوابيدم. ما سيگار می کشيديم و می نوشيديم و بهای آنها را هم از مشتری ها دريافت می کرديم. جاکش من همسايه مادر برزگم بود

کشيش ايرلندی می گويد: " وقتی من اينجا آمدم اولانگاپو بزرگترين فاحشه خانه دنيا بود." او که دائما کانديد جايزه صلح نوبل بوده است و امسال هم مجددا روی ليست کانديداهای پشنهادی بود که به کميته جايزه نوبل پيشنهاد شد می گويد:" برای من همين کافی است که بعنوان کانديد پيشنهاد می شوم." کانديد بودن وی او را در مقابل دشمنانی که در فيليپين دارد حفظ می کند. او رابطه تنگاتنگ بين سياست، پليس و توريست را سکس می بيند.

اين کشيش کاتوليک سال گذشته مجبور شد برای چند ماهی مخفی شود زيرا يک " شاهد" خريداری شده شکايت کرده بود که  او در آسايشگاه به بچه ها تجاوز می کند و مجبور شد تا زمانی که اين  شاهد شناسايی شود در مانيل نزد راهبه ای کاتوليک زندگی کند. او امروز به اين جريان می خندد که باعث شد نتواند  شبانه به فاحشه خانه  برود و  به کودکان کمک کند. در اين آسايشگاه فعلا 33 کودک زندگی می کند. واز همه طولانی تر پيا می باشد. پيا برای بسياری از کودکان الگو است نه بخاطر اينکه توانست متجاوز خود را به دادگاه بکشاند. بخاطر شهادت پيا بود که توماس ب به مدت 3 سال و نيم زندان محکوم گرديد. پيا می گويد:" من عدالت را می خواهم نه ترحم" او با حمايت اين کشيش بعنوان سخنگو عليه استثمار کودکان به آلمان و ژاپن دعوت شد. پيا چند ماه پيش گيسوان سياه خود را کوتاه کرد، از پيراهن ودامن متنفر است و در جواب اينکه آيا او می خواهد بچه دار شود می گويد هرگز.

پيا به دختران هم جنس خود تمايل دارد و نمی خواهد با پسران سرو کاری داشته باشد. خانم ماريا ديويد زبان شناس آسايشگاه می گويد:" حقيقا او دوست دارد يک پسر باشد." اين خانم روانشناس اضافه می کند: " بعد از تجاوز جنسی به دختران اکثرا آنها نمی خواهند با مردان سرو کار داشته باشند."

پيا دوست داشت پليس شود: «من هرگز نخواهم پذيرفت که به کودکانی مثل کالا بر خورد شده و بعداز سوء استفاده هم به دور انداخته شوند.» او در امتحان ورودی برای پليس شدن رد شد. زيرا قد او 3 سانتی متر کوتاهتر از مقياسی است که برای شغل پليسی در فيليپين لازم است. او قصد دارد پرستار يا شغل ديگر از اين نوع را انتخاب کند. و از اينکه نمی تواند پليس شود ناراحت است ولی او می گويد: «از همه مهمتر اين است که من مثل يک وکيل برای کودکانی که مورد تجاوز جنسی قرار گرفته اند عمل کنم

پيا عذر خواهی می کند چون بايستی به کسی تلفن کند. او در تلفن موبيل خود می گويد: «آلو مادر بزرگ، من چند روزی با تو تماس نخواهم گرفت. چون برای يک برنامه تلويزيرنی به آلمان دعوت شده ام

پس از سکوت کوتاهی پيا می گويد: «بله برای تو هم ». آيا اين همان مادر بزرگ کذايی است؟ پيا به علامت مثبت سر تکان می دهد و می گويد من او را بخشيده ام .

 

پنوم پن. 26 نوامبر 2003، پليس کامبوج يک مرد 60 ساله آلمانی و يک مرد 54 ژاپونی را به جرم تجاوز جنسی به کودکان دستگير کرد. طبق اظهارات پليس اين دو نفر در ارتباط با حمله ای که پليس به يک فاحشه خانه در حومه پنوم پن انجام داد  دستگيرشدند. مرد دستگير شده آلمانی به جرم فيلم گرفتن از کودکان در هنگام تجاوز جنسی دستگير شده است. در اين ارتباط دو عدد دور بين فيلمبرداری و سه قطعه کاست ويدو ضبط گريده اند در قاحشه خانه مذکور 8 دختر ويتنامی که همه زير 15 سال بودند مشغول به کار بودند. سالانه 400،000 توريست سکسی فقط از آلمان به کشور های مانند فيليپين، تايلند و کنيا مسافرت می کنند. طبق گزارش سازمان مبارزه با استثمار جنسی کودکان 10000 نفر از آنان خواهان رابطه جنسی با کودکان می باشند. طبق گزارش يونيسف بيش از 2 ميليون کودک دختر و پسر ساليانه در جهان مورد تجاوز جنسی و تن فروشی وا داشته می شوند.

 

دوباره بايستی افغانستان را ترک کنم!

 

3/11/ 2003

خانم زرمِينه توفی از افغانستان فرار کرد و در شهر برمن آلمان در خواست پناهند گی کرد.

زرمينه 12 سال در پاکستان در اردوگاههای آواره گان برای حقوق و آموزش زنان آواره افغانی مبارزه کرد. او در سال 2001 به هيات نمايند گی زنان عضو سازمانهای غير دولتی (NGO) تعلق داشت، که در گردهم آيی در شهر باد-هويف آلمان در مورد ساختمان يک جامعه مدنی دمکراتيک در افغانستان شرکت داشت. همزمان با اين نشست ديپلماتها و سياستمداران در شهر بن- پترزبورگ در مورد چگونگی دوران گذار افغانستان بعداز حمله آمريکا مشاوره می کردند. در تابستان گذشته خانم زرمينه توفی از افغانستان فرار کرد و در شهر برمن در خواست پناهند گی داده است. او به مدت 6 ماه سعی کرد در افغانستان يک مرکز آموزشی همانند آنچه که 12 سال در زمان آواره گی خود در پاکستان سازمان داده بود در افغانستان سازماندهی کند ولی او با طرد، بايکوت و نفرت روبرو شد. خانم توفی می گويد: حتی مردان اندکی که  با چنين ايده ای موافق بودند می ترسيدند. وضعيت زنان اکنون در افغانستان همانگونه است که در زمان طالبان بود. خانم توفی می گويد: در پست های معين فقط مهره ها را تغييردادند. آمريکا در مورد زنان هيچ اقدامی نکرده است.  زرمينه که آموزگار و 33 ساله می باشد خود  تجربه کرد که در کابل از سعی او برای ساختن يک مرکز آموزشی مستقل برای زنان هيچگونه حمايتی نمی شود و انتقال اين اقدام به شهر زاد گاه او هرات با فرار او به پايان رسيد. او در اين مورد می گويد من ديگر نمی توانستم تهديدات را نا ديده بگيرم، ازهر   طرف می شيدم که در سازماندهی مرکز آموزشی زنان، بيش از حد پذيرش جامعه افغانستان بوده و اگر او از اين کار دست بر ندارد، بايستی روی عواقب ناگوار اين ريسک حساب کند. زرمينه می گويد مسئول اداره آموزش شهر هرات به من اتهام مسيحی بودن را زد، اين برای من  بزرگترين تهديد به حساب می آمد که به دروغ بعنوان کافر مهر بخورد و بعنوان زنی که مجرد است در افغانستان از هيچگونه امنيتی بر خور دار نبوده و مرگ تهديدم می کند.

اين تهديدات فقط در مورد زرمينه صادق نبوده است، بلکه بقيه زنان عضو هيات نمايند گی سازمانهای غير دولتی در بادهوف هم تجربيات همگونی داشته اند و آنها هم در اروپا درخواست پناهندگی کرده اند. تهديد و دشمنی برای مدافعين حقوق زنان در افغانستان تازگی ندارد در سال 1998 زمانی که زرمينه در پاکستان مرکز آموزش زنان آواره افغانی (AWN) را در اسلام آباد سازمان داد با مقاومت بنيادگرايان اسلامی و طالبان در اين کشور روبرو شد. در حالی که در راه  او سنگ اندازی می شد، برای خانواده ها اهميت  آموزش کودکان را توضيح می داد و برای فرستادن آنان به مدرسه تبليع می کرد زرمينه در عرض چهار سال 30 آموزشگاه مختلف برای آوارگان افغان سازماندهی و هدايت می کرد . زرمينه می گويد: من اگر مايل بودم می توانستم سالها قبل به اروپا بيايم، اين مدافع حقوق زنان ادامه می دهد: ولی در پاکستان به من احتياج بود وقتی که بعد از حمله آمريکا به افغانستان،  فشار روی آوارگان افغانی در پاکستان زياد شد، همکاران زرمينه او را برای برگشت به افغانستان حمايت کردند و امروز بزرگترين شکست برای من است که دوباره بايستی افغانستان را ترک کنم. 

 

 

راهيا نسرويی حقوقدان تونسی

تسليم نمی شود.

3 اکتبر 2003

خانم نسرويی حقوقدان 46 ساله تونسی مدت 5 هفته است که در اعتصاب غذا بسرمی برد. نامبرده در اعتراض به تهديد، فشار و اجحافاتی که او و خانواده اش و حتی موکلينش از  طرف رژيم بن علی وارد می شود دست به اعتصاب غذا زده است. خانم نسرويی به خبر گزاری فراانسوی (FAP) گفت: دفتر کار من دائما مورد بازرسی و جسجوی مقامات تونسی قرار می گيرد، و گفتگوهای تلفنی من کنترل می شوند. دختران من بارها مورد تهديد قرار گرفته اند. طبق گزارش پزشکان ايشان 11 کيلو وزن کم کرده اند و بعلت از دست دادن مقدار زياد آب بدن، سلامتی روحی و جسمی ايشان در خطر است. طبق گفته همسر ايشان هما همانی اين اولين اعتصاب غذای خانم نسرويی نيست وی در بهار سال گذشته هم  بمدت 37 روز اعتصاب غذا کرد اين اعتصاب در اعتراض به دستگيری همسرش همايی بود که عضو هيات اجرائيه حزب کمونيست کارگری تونس  می باشد. همانی که سالها بصورت مخفی زندگی می کرد، بالاخره دستگير و برای مدت 3سال و نه ماه به زندان محکوم شد. اعتراضات و اعتصاب غذای همسرش راهيا هم نتوانست ايشان را که با دو نفر از رفقايش بجرم همکاری و عضويت در حزب ممنوعه محکوم کردند از اجحافات و محکوميت محفوظ دارد. ولی عدم تسليم راهيا در مبارزه و بسيج افکار عمومی و همکاری ايشان با سازمان عفو بين الملل و همچنين بعهده گرفتن وکالت ايشان رژيم را مجبور کرد که محکوميت همانی را به سه سال زندان تعليقی تبدبل نمايد و آزاد گردد. ولی فشار و تهديدات شديد عليه خانواده ايشان باعث اعتصاب غذای مجد د راهيا شده است. خانم نسرويی يکی از نادر حقوقدانهايی است که هنوز جرائت دفاع از زندانيان سياسی را دارد. طبق گزارش ا.ت بيش از هزار نفر زندانی سيا سی در تونس وجود دارد که اکثرا متعلق به اپوزيسيون چپ راديکال تونس می باشدند. بخش ديگز زندانيان سياسی   تونس را  کسانی تشکيل می دهند که به حزب ممنوعه اسلامی تعلق دارند.  بيشتر زندانيان سياسی بيش از ده سال است که دستگير شده اند و از هچگونه حقوقی برخوردار نيستند و بخصوص خانواده ايشان  تحت فشار رژيم حاکم قرار دارند. تمام سعی مقامات براين است که آ نها  شرايطی را بوجود بياورند که زندانيان سياسی بعد از مرخصی از زندان نتوانند از زندگی نسبتا معمولی برخوردار باشند در حالی که رژيم ديکتاتوری بن علی که از سال 1987 حکومت ميکند خواسته های خانم نسرويی را بی پايه قلم داد کرد. ايشان به خبرگزاری AFP ا ظهار داشته که من به مقاومت خود تا به آخر ادامه خواهم داد.

 

دنيای مجازی در خدمت استثمار زنان

سه شنبه 25 نوامبر 2003

برای اولين بار در سال 1987 از طرف زنان برابری طلب آمريکای لاتين  و  کارائيب روز 25 نوامبر بعنوان «روز بين المللی عليه خشونت به زنان» اعلام شد، تعويض دائم پوشاک يک پرنسيب مصرفی است. زنان و مردان آلمانی بطور متوسط سالانه 12 کيلو لباس خريداری می کنند، طبق آمار هر نفر مبلع 870 $ برای اين بابت می پردازند. 90% در صد تی شرت و شلوارها  بوسيله زنان در آسيا، آمريکای لاتين و اروپای شرقی توليد می شوند. سازمان تارا و ديگرسازمانهای غيره دولتی خواستند در روزجهانی نه  به– خشونت عليه زنان انسانها را متوجه چگونگی توليد لباسهای رنگارنگ کنند.

گزارش از وضعيت زنان کارگر در اين بخش از توليد در همه جا بسيار شبيه بهم است، صرفنظر ازاين که آنها در کارگاه توليد درالسالوادر ويا بنگلادش پشت ماشين خياطی نشسته اند. 72 ساعت کار در هفته برای اين کارگران زن چيز غير معمولی نيست، اگرسفارش داده شده  قرار باشد که زود تر آماده و تحويل گردد آ نها حتی تا 92 ساعت هم در هفته کار می کنند. اکنون بيشتر کنسرن  های توليد پوشاک سفارشهای خود را  در اينترنت به مناقصه می گذارند، و ارزان ترين  توليد کننده آن را در يافت ميکند و از اين طريق تاثيری که بر روی چگونگی حقوق کارگران گذاشته می شود زياد است. در حالی که نصف قيمت پرداخت شده از طريق خريداران پوشاک به فروشگاهای  زنجيره ای تعلق می گيرد، کارگران زن خياط چيزی در حدود فقط يک در صد قيمت فروش را در يافت می کنند. برای مثال زن گارگری از نيکاراگوئه بنام مارسلينا در  شرکت تايوانی کار ميکند ا ين شرکت در شمال ماناگو شلوار جين توليد می کند. مارسلينا ساعت 7 ربع کم شروع بکار می کند و شب ساعت7 و ربع دست از کار می کشد در 6 روز در هفته . او فقط در نيم ساعت استراحت ظهر خود اجازه دارد چيزی بخورد و يا بنوشد.  و با دو زن کارگر ديگر سر يک ميز تمام روز بطور خميده جيب می دوزند. آنها اجازه حرف زدن با يکديگر را ندارند. کسی که حرف بزند با سر کارگر زن مشکل پيدا خواهد کرد. تا جائی که به رئيس آنها اطلاع داده خواهد شد. حقوق ماهيانه او 80 دلار است اين مبلع کفاف خرج زندگی خود و دخترش را که تمام روز در غياب مادر به تنهائی بسر می برد نمی دهد. در حالی که قيمت مخارج زندگی در نيکاراگوا بسيار بالا رفته است، ولی سالها است که دستمزد مارسلينا ارتقا نيافته است. ازآ ن جائی که او 31 ساله است و چشمهايش هم درد و سوزش می کند، نگران است که او را اخراج کنند. مثل تمام کارخانه های توليد تجارت آزا د در جهان سوم در نيکاراگوئه هم، کم اتفاق می افتد که کارگری بالای 35 سال داشته باشد. فشار کار زياد، باعث ناتوانی جسماني  زودرس در کار گران می شود ديوارهای بلند، مناطق توليد آزاد را از دنيای خارج مجزا می کند تا خبر شرايط سخت کار در اين بخش از توليد به بيرون درز نکند. اتحاديه کارگران در هيچ کدام از اين کارخانه ها وجود ندارد. بعضی از کارخانه ها بوسيله دور بين فيلم برداری کنترل می شوند تا از اين طريق وحشت در دل کار گران انداخته مانع از هر گونه تماس  آنها  با بيرون شوند.