جهانی کردن، کار خانگی و بهره کشی طبقاتی از زنان

جهانی کردن، کار خانگی و بهره کشی طبقاتی از زنان

10/13/2005

وبلاگ نیاک

   http://www.niaak.blogspot.com
عمده بحث هائی که بر سر مقوله جهانی کردن می شود از دیدگاههای متفاوت برروی نقش و موقعیت سرمایه و قدرت گرفتن شرکت های فراملیتی تمرکز کرده است. گروهی براین باورند که این تغییرات نوید دهنده آینده ای روشن تر از حال است و گروهی هم چون صاحب این قلم بر این عقیده اند که بدون تغییرات اساسی در شیوه اداره اقتصاد جهانی، آینده نه فقط ناروشن بلکه بسیار مخاطره آمیز خواهد بود. دربرخورد به کار در این اقتصاد جهانی کرده، با تاکید بیش از حد برروی بخشی از کارگران- کارگرانی که در بخش اطلاعات سالار کار می کنند- درموارد گوناگون کار دیگران « بی ارزش» ارزیابی می شود. شماری از مدافعان جهانی کردن طوری سخن می گویند که انگار به غیر از همین جماعت اندک دیگر هیچ گروه دیگری در این اقتصاد کار نمی کند. برای این جماعت، کسانی که مثلا پیتزا را به منازل می رسانند، یا ادارات را تمیزمی کنند، راننده کامیون اند، به کارخانگی مشغولند، بچه داری می کنند، و شماری دیگر- به اصطلاح « کارگران یقه آبی»- اصلا وجود ندارند. از سوی دیگر، یکی از حوزه های که به اندازه کافی مورد توجه قرار نمی گیرد تاثیر این فرایند در افزایش نابرابری در میان زنان است. البته گفتن دارد که فراهم شدن امکانات بیشتربرای ورود زنان دارای مهارت بالا به بازار کار، بدون تردید فاصله موجود بین این زنان- که درواقع بخش مغلوب زنان اند- ومردان را تخفیف داده است. ولی برای این که چنین نتیجه ای به دست آمدنی باشد، کارخانگی هم چنان بوسیله زنانی دیگر- کارگران خانگی- ولی این بار در بخش غیر رسمی اقتصاد انجام می گیرد. به سخن دیگر، زنان در کلیت خویش به دو گروه تقسیم شده اند. زنانی که دربیرون کار می کنند و مهارت و دانش لازم را دارا هستند و زنانی که فاقد این مهارت های نو و تازه اند و به جای این زنان، در منازل آنها کار خانگی را درازای مزد- معمولا مزد پائین- انجام می دهند. به سخن دیگر، روی دیگرسکه شرکت بیشتر زنان با مهارت در این بخش اقتصاد، رشد تقریبا نامرئی بازار دیگری برای کار زنان- منتها با مهارت بسیارنازل- خدمتکاران زن در اقتصاد خانگی است. بخش هر روزافزون تری از زنان مهاجر و پناه جودر این بخش شاغل اند و به خدماتی چون آشپزی، تمیزکاری، و بچه داری برای این زنان شاغل مشغولند. به سخن دیگر، یک رابطه مهم و به مقدار زیادی نامرئی بین این دو بخش از زنان ایجاد شده است. از سوی دیگر، در پیش گرفتن سیاست های اقتصادی نئولیبرالی از سوی دولت ها نیزبا کاستن از امکانات عمومی، به تقاضا برای کارگران خانگی افزوده است. وقتی امکانات عمومی نگه داری از نوزادان در اقتصادکاهش می یابد، برای زنان با مهارت راهی به غیر از این باقی نمی ماند که یا باید از بازار کار خارج شده و خود این کارها را انجام بدهند و یا این که باید با استخدام زنانی دیگر، انجام این مسئولیت ها را به آنها واگذار نمایند.وقتی دولت رفاه آب می رود و امکانات عمومی برای انجام این کارها هر روزه کمتر می شود، زنان با مهارت بالا تنها با بهره گیری از کار ارزان زنان مهاجر و پناه جو است که می توانند به مشارکت خویش ادامه بدهند. به عبارت دیگر، این تحولات نه فقط یک بعد جنسیتی- زنانه و مردانه – دارد که دارای بعدی طبقاتی نیز هست. این « اقتصاد زنانه » ای که دارد شکل می گیرد در یک سویش زن « کارفرما» ست و در سوی دیگر، زن « خدمتکار»- این که زنان خدمت کار از کجا می آیند، در نهایت تاثیر چندانی برروی این تحولات ندارد. آن چه که در این جا قابل توجه است این که اغلب زنان مهاجری که فاقد مدارک لازم برای اقامت هستند مجبورند بطور غیر قانونی کار کنند و به همین خاطر، نه فقط مورد بهره کشی بیشتر قرار می گیرند بلکه در بسیاری از موارد مورد آزار و ستم جنسی هم هستند ولی با این وصف، نمی توانند به مقامات قانونی شکایت کنند.
در سالهای اخیردرجوامع غربی، به دلایل گوناگون زمینه اقتصادی مفهوم مرد به عنوان « تنها نان آور» خانواده از بین رفت و دربسیاری از خانواده ها زن وشوهر هردو در این عرصه به فعالیت پرداختند. با این همه، تحولات لازم فرهنگی یااتفاق نیفتادو یا به آن حدی که لازم بود اتفاق نیفتاد. در نتیجه، کار خانگی هم چنان « وظیفه» ای زنانه باقی ماند. به همین خاطر هم هست که در بسیاری از این جوامع، زنان شاغل در عمل روزی حتی تا 16 ساعت در بخش رسمی و غیر رسمی اقتصاد کار می کنند برای این که علاوه بر انجام کار در بیرون، بتوانند به این « مسئولیت» از تاریخ مانده خویش در اداره خانواده نیز عمل کنند. درمیان زنانی که با مهارت بالا درآمد بالا دارند، بخشی از این کار خانگی است که به زنانی دیگر- خدمتکاران زن- واگذار می شود. به سخن دیگر، مشارکت بیشتر این زنان در اقتصاد رسمی بدون رشد این بخش غیر رسمی اقتصاد برای کار زنان عملا غیر ممکن است.

در پیوند با این بخش رو به رشد اقتصاد غیررسمی زنانه، چند نکته قابل توجه است:

بخش عمده زنانی که در این بخش شاغل می شوند، زنان مهاجرند. در میان زنان مهاجر، برای آن بخشی که فاقد مدارک قانونی لازمند، کار خانگی – غیر از تن فروشی- عملا تنها امکان اشتغال است.

کارگران فاقد مدارک در این بخش نه فقط در معرض بهره کشی و سوء استفاده بیشتر قرار می گیرند بلکه به خاطر وضع نامشخص قانونی خویش، به کارفرمای خویش وابسته ترند و در واقعیت زندگی، مجبور به تحمل هر نوع آزار و ستمی هستند که بر آنها اعمال می شود.
اگرچه در یک واحد سرمایه داری، حوزه مسئولیت های کاری مشخص است ولی در این بخش هیچ توصیف مسئولیت وجود ندارد. یعنی کارگران خانگی عملا باید هرکاری که از آنها خواسته می شود را بدون اما واگر انجام بدهند. این حوزه در برگیرندة همه كارهای خانه، آشپزی، تمیزكاری، خرید، شستشو، خیاطی، چیدن میز غذاخوری، اطوكشی می شود و حتی گاه شامل باغبانی، قطع چوب، شستن اتوموبیل، غذادادن، نگهداری و تغذیه حیوانات خانگی، انجام كارهای عمیقا شخصی و خصوصی [ نه ضرورتا روابط جنسی] بلكه خشك كردن تن پس از حمام نیز هست. كارخانگی ممكن است شامل نگهداری از كودكان وكهن سالان و افراد افلیج نیز باشد.

نظر به این که بین اشتغال و زندگی شخصی و خصوصی شان مرزی نیست کارگرانی که در خانه محل کار خود زندگی می کنند، 24 ساعته در دسترس قرار دارند. به همین خاطر، در معرض سوءاستفاده و بهره کشی بیشتر قرار دارند.
دلایلی وجود دارد كه چرا كارخانگی 24 ساعتی [ یعنی زندگی كارگر خانگی در خانة كارفرما] از دیدگاه زنان مهاجر نیر ممكن است مطلوب باشد. این نوع كاركردن امتیازات مشخصا عملی دارد. برای كسانی كه مدارك قانونی ندارند، خانة كارفرما به واقع پناهگاهی در برابر ماموران دولت است [ البته می تواند به صورت یك زندان نیز در بیاید]. درواقع بسیاری از این كارگران ترجیح می دهند كه 7 روز هفته كار بكنند تا این كه یك روز مرخصی داشته باشند و این طرف و آن طرف بروند و احتمالا بوسیلة‌ پلیس بازداشت شوند. برای كارگرانی كه تازه وارد می شوند زندگی در خانة كارفرما مشكل اشتغال و مسكن را به یك باره حل می كند و بعلاوه به آنها امكان می دهد تا میزان پس انداز خود را به حداكثر برسانند. پس اندازی كه برای بازپرداخت وامی كه برای مسافرت به اروپا گرفته اند استفاده می شود.

گرچه می دانند كه به این ترتیب به شدت مورد بهره كشی قرار می گیرند.

به همین نحو، دلایل دیگری هم هست که چرا کارفرماهای زن ممکن است کارگران مهاجر را به کارگران داخلی ترجیح بدهند. وقتی یک زن محلی به کار گرفته می شود، اگر فرزندش مریض بشود او برای نگه داری از فرزند مریضش از كارش مرخصی خواهد گرفت. یك زن مهاجر نمی تواند این كار را بكند چون فرزندش احتمالا در كشور مبداء زندگی می كند.

مقابله با این شیوه های تازه تر بهره کشی طبقاتی اززنان نه فقط چالشی در برابر این كارگران بلكه چالشی است دربرابر همة شهر وندان، و بطور کلی همة كسانی كه خواهان مناسبات انسانی در جامعه هستند.

12 اکتبر 2005