در باره فیلم "پادشاه من"
حواستان به "رفتار فمنیزه" مردان هم باشد!
امید بهرنگ
۹ دسامبر ۲۰۱۵
اگر در پی تماشای فیلم پرماجرا و هیجانانگیز هستید؛ یا در پی مشاهده صحنهپردازیهای جذاب و قصه شورانگیز و پیچیده هستید بهتر است سراغ این فیلم نروید. ولی اگر در جستجوی نقد روابط میان زن و مرد و نهاد خانواده در دنیای مدرن امروز - مشخصاً در جوامع پیشرفته سرمایهداری – هستید این فیلم حرفی تازه برای گفتن دارد. فیلم "پادشاه من" Mon Roi روابط عاشقانه و زندگی دهساله زوجی را نشان میدهد که سرانجام کارشان به بنبست و طلاق میانجامد.
زن و مرد، هر دو از اقشار میانی و نسبتاً مرفه جامعه فرانسه هستند. زن عاشق مردی میشود که از شخصیتی فعال و فریبنده برخوردار است. "جورجیو" نمونه تیپیک برخی مردان روشنفکر مرفه جامعه فرانسه است که با رفتاری "فمنیزه" - زنان را شیفته خود میکنند. "تونی" عاشق رفتار خارج از نرم "جورجیو" میشود؛ اما زمان میبرد و "تونی" بهای گران میپردازد تا ماهیت شوهرش را دریابد. البته "جورجیو" مردی بدذات و بدطینت یا حقهباز و فریبکار نیست. مجموعه روابط اجتماعی – مشخصاً نهادی به نام خانواده- است که از وی میطلبد که چنین شود. زمانی مارکس گفته آنچه سرمایهدار را سرمایهدار میکند و کارگر را کارگر، رابطه اجتماعی است که میان این دو برقرار میشود رابطهای که هر دو طرف را به اسارت میکشد. این رابطه اجتماعی است که سرمایهدار را میراند تا هم نوع خود را بدرد. تا زمانی که رابطه میان زن و مرد با نهادی به نام خانواده تعریف شود که بر مبنای مالکیت خصوصی شکلگرفته، نقش سلطهگرانه مرد و فرودستی زن اجتنابناپذیر است حتی در میان اقشار مرفه جامعه.
هیچ زنی نمیتواند و نباید گارد خود را در مقابل "بهترین مردان" دنیا باز گذارد و خوش خیالانه فکر کند امور بهخودیخود و بدون مبارزه بهخوبی و خوشی پیش خواهد رفت. حواستان به "رفتار فمنیزه" مردان هم باشد! این است پیام فیلم "پادشاه من"!
فیلم از زاویه خاص و جدیدی ستم بر زنان را به تصویر میکشد. زاویهای که تاکنون کمتر بدان پرداختهشده است. فیلم تلاش میکند درد و رنج روزمرهٔ زنان را از بیتوجهی دائمی مردان نسبت به زندگی مشترک نشان دهد. کمتر زنی است که بیتوجهی همسر خود را نسبت به خردترین تا کلانترین مسائل زندگی روزمره و مشترک نچشیده باشد و از آن نرنجیده باشد. شریک زندگی در کنارت است اما حضورت را حس نمیکند، آن زمانی که به او نیاز داری حضور ندارد، زمانی که حضور دارد نیازت را نمیفهمد، هنگام تصمیمگیریهای کوچک و بزرگ در مورد زندگی ترا بهکلی از خاطر میبرد، بعضی وقتها حس میکنی بودونبودت برایش علی السویه است. دچار شک و تردید میشوی که اصلاً در آرزوها و رویاهای زندگیاش تصویری حتی محو از تو هست یا نه! مردی که همیشه بهانه دارد و میگوید مشغول حلوفصل "امورات مهم" زندگی یا فکر کردن در مورد آنهاست. باید مدام به یادش بیاوری که تو هم هستی و نقش و مسئولیت تو هم در قبال زندگی مشترک و زندگی اجتماعی اگر از او بیشتر نباشد، کمتر نیست.
"پادشاه من" بیننده را با زوایای گوناگون این بیتوجهی آشنا میکند. بیتوجهی که کمتر مردی آن را میفهمد. فیلم با هنرمندی، بیتوجهی مرد را نسبت به زن بهویژه در دوران حاملگی نشان میدهد. کمتر مردی است که به حالات روحی و جسمی همسر خویش در دوران حاملگی فکر کند، هراس دائمی زن را از بارداری دریابد، به ذهنیت همسر خویش در طول ۹ ماه بارداری، زایمان، نگهداری و مراقبت از فرزند توجهی نشان دهد، یکنواختی و محدودکنندگی نقش مادریت را بفهمد که معمولاً موجب بروز افسردگی در میان بخشی از زنان میشود. "امانوئل برکو" در نقش "تونی" حس تمامی این لحظات دردناک را با توانایی به بیننده منتقل میکند. همانگونه که "ونسن کاسل" در نقش "جورجیو" بامهارت نقش مردانی را ایفا میکند که خود را به الکیخوشی میزنند یا وانمود میکنند که میفهمند یا میخواهند بفهمند.
فیلم تا حدی بر دیگر جنبههای اجتماعی رابطه زن و مرد نیز انگشت میگذارد. از تصمیمگیریهای مرد درزمینهٔ مالی تا سفرهای کاری وی تا مشروب خوری و مصرف مواد مخدر تا خیانت به همسر خویش تا عذرخواهی همیشگی از همسرش به خاطر خطاهای ریزودرشتش. فیلم توهم زن نسبت به مرد را نیز نشان میدهد: زنی که سعی میکند دروغهای مرد را به خود بباوراند، به خاطر علاقه به همسر و فرزندش خطاهای او را میبخشد، به داروهای ضدافسردگی پناه میبرد، گاهی اوقات اندوهی گران را تحمل میکند، گاهی نیز خشم خود را بروز میدهد، شوهرش را نزد دیگران رسوا میکند و حتی موقتی ترکش کند تا دوباره بازگردد و سرانجام مجبور میشود طی مراحلی دشوار از وی گسست قطعی کند.
با گذشت هرروز و هر مرحله از زندگی مشترک، "تونی" مدام از یک بهت و ناباوری به بهت و ناباوری دیگر گذر میکند و در این گذرگاه مدام زخمهای روحش عمیقتر میشود. صحنه آغازین فیلم با سانحه آغاز میشود. "تونی" هنگام اسکی دچار حادثه میشود و یکی از پاهایش بهشدت آسیب میبیند. به یک مرکز درمانی میرود تا معالجه شود، در این دوره است که تمامی مراحل زندگی خود با "جورجیو" را از هنگام آشنایی تا طلاق به خاطر میآورد. ناتوانی "تونی" در راه رفتن به روی دوپا نمادی است از صدماتی که زنان درگیر در روابط ستمگرانه خانوادگی دچارش میشوند. نمادی از عدم استقلال و ناتوانی زن در بر روی پای خود ایستادن. اما "تونی" سعی میکند دوباره بر روی پاهایش بایستد، خود را بازیابد در این کار تکیه میکند به جوانان شادی – عمدتاً از تبار خارجی – که در آن مرکز همانند او تحت درمان هستند. سرانجام با گذر از درد و رنجهای دشوار، قامت راست میکند و شور زندگی را دوباره در آغوش میگیرد و بهطورقطع، تکلیف را با خود و با مردی تعیین میکند که ده سال آلت دستش قرار داده بود.
اما بهت و ناباوری "تونی" ادامه مییابد. (توانایی "امانوئل برکو" در انتقال حس بهت قابل ستایش است) صحنه پایانی، حضور مشترک "تونی" و "جورجیو" را نشان میدهد که برای انجام کاری اداری در ارتباط با فرزندشان کنار هم قرار میگیرند. "جورجیو" حتی حاضر نیست نیمنگاهی به همسر سابقش بیندازند و "تونی" حیران از اینهمه خودخواهی و خودشیفتگیای میشود که اغلب مردان به اشکال گوناگون دچارش هستند، بهویژه زمانی که زنان علیهشان شورش میکنند و اراده مستقل خود را به رخ میکشند.
اگرچه فیلم به میزان زیادی بر جنبههای روانشناسانه تمرکز دارد و به راهحل کلان اجتماعی نمیپردازد که قادر باشد میلیونها میلیون زن را رها کند که دچار این وضعیت هستند، اما فیلم نشان میدهد که بسیاری از زنان که با تناقضات نهاد خانواده روبرو میشوند؛ درد و رنجهای ناشی از این نهاد را از نزدیک لمس میکنند؛ بیتوجهی، بیتفاوتی و خودخواهی مردان را تجربه میکنند؛ پتانسیل آن را دارند که هشیار شوند و با جمعبندی از تجربههای مثبت و منفی زندگی خود شخصیت مستقل خود را بازیابند، توانایی و قابلیت شورش و عصیان را کسب کنند تا بتوانند زنجیر بردگیای که همه بشریت را به بند کشیده از هم بگسلند.
*نام فیلم: Mon Roi
کارگردان: Maiiwenn
بازیگران: Vincent Cassel, Emmanuelle Bercot
محصول: فرانسه