ناگفتههايی در مورد فيلم «کافه ترانزيت»
فرانک فريد
فيلم کافه ترانزيت با جذابيت و تازگی موضوع آن و با بازی چشمگير فرشته صدرعرفايی و نيز پرويز پرستوئی و وجود نابازيگرانی از خطهی آذربايجان که برای اولين بار کشفشان ميکنی و... ارزش دوـ سه بار ديدن را دارد. اما فيلم، درهمان بار اول تماشای آن، ما را متوجه نکاتی ميکند که در پس آن پنهان ماندهاند و با دقت بيشتر و کنار رفتن پردهی جذابيت فيلم، رخ مينماياند.
ريحان، شخصيت اصلی فيلم در روستايی سر راه مرز ايران و ترکيه ، با از دست دادن شوهرو با وجود دو بچهی کوچکش بييار و ياور ميماند. او که در آنجا غريب هم است وديگر چتر حمايت هيچ مردی بالای سرش نيست، در مقابل ناملايمات زندگی و نيز برادر شوهرش که ميخواهد او را به عنوان زن دوم به خانهی خود ببرد، تا سايهی رحمت خود را بر سر او و فرزندانش بگسترد و آبروی برادرش را حفظ کند؛ قد علم ميکند و... .
در نگاه اول او زنی تابوشکن است که در محيطی مردانه سر بر ميآورد و زير بار آنچه رسم و سنت منطقه مينامند، نميرود و ميخواهد با راهاندازی مجدد کافهی همسرش و آشپزی در آنجا، زندگی خود و فرزندانش را اداره کند و بقيهی ماجراهايی که رخ ميدهد. او ديوار خانهاش را بالا ميبرد، هيچ مردی حق پايگذاردن در آشپزخانهی کافهی او را ندارد، کافهای که کارش با آشپزی فوقالعادهی او و سليقهای که به خرج داده، رونق ميگيرد. خواستگار تحميلياش و نيز رانندهی خارجی که گذارش به کافه اوميافتد و صرف غذايی در آنجا او را به ياد دستپخت همسرش مياندازد که پنج سال پيش ترکش کرده، از او خواستگاری ميکند و جوابِ «نه» ميگيرند. به رغم مخالفت برادر شوهرهايش و بااينکه بالاخره کافه را ميبندند، باز ايستادگی کرده و ميدان مبارزه را ترک نميکند و ...
اما، در واقع همهی اينها انتظاراتی است که يک جامعهی مردمحور از يک بيوهزن دارد؛ که بعد از مردش حصار و برج و بارويی دور خود بکشد، حريمی که هيچ مردی جرات راهيابی به آن را نداشته باشد ـ همهی تلاشها در اين راه بيثمر ميماند. معمولا يکی از دلنگرانيهای مردان اين است که همسرشان بعد از آنها ازدواج نکند! و زنی مقبول است که فداکارانه جوانياش را به پای فرزندانش بريزد و تنها دغدغهی او بزرگ کردن آنها باشد؛ در مقابلِ مصائب و دشواريها يک تنه بايستد و مردانه مقاومت کند. چنين زنانی ارتقاء درجه مييابند و نام «مرد» به خود ميگيرند!
نکتهی ديگر اينکه نويسنده و کارگردان فيلم با سوء استفاده از موضوع جنگ وموجه جلوه دادن همه جانبهی اين زن جنگ زده، او را در تقابل با فرهنگ و سنتهای آذربايجان قرار ميدهد؛ گويی او از جائی آمده با فرهنگ غير مرد سالارانه که در مقابل عرف و عادتهای کاملا مردسالارانهی محل زندگی فعلياش سر فرود نميآورد و درجواب کسانی که ميگويند اينجا رسم اين است که بعد از مرگ شوهر بايد زنِ برادر او شود، ميگويد مگر من به رسم اينجا آمدهام ـ حتی جاری او در اين کار مصر است! بقيه هنرپيشه ها که يا به زبان ترکی و يا با لهجهی ترکی صحبت ميکنند ميخواهند او را متقاعد کنند که به رسم آن ها گردن نهد، و او که خود را تافتهای جدا بافته از مردم آنجا و خانوادهی شوهرش ميداند، مخالفت ميکند.
اين فيلم در منطقهی مرزی شمالغرب کشور فيلمبرداری شده است. (در پايانِ فيلم از روستای قره ضياالدين، و شهرهای خوی و ماکو نام برده ميشود.) در کل فيلم، رسم مذکور چنان به مردم منطقه تعميم داده ميشود که برای خود ما آذربايجانيها غريب است! و بلافاصله بعد از ديدن فيلم ممکن است اين سوال پيش آيد که در کجای آذربايجان چنين است که زن شوهرمرده به عقد برادرشوهرِ متاهل! او درميآيد؟ البته در بعضی خانوادهها و بهندرت پيش ميآيد که بعد از فوت زن يا شوهر شخص، برای اينکه آدم غريبهای ناپدری يا نامادری فرزندان متوفی نشود، آنها با خواهر زن ويا برادر شوهر مجرد خود ازدواج ميکنند که مختص جای خاصی نيست؛ اما با قاطعيتی که در فيلم برای ثبوت اين موضوع ديده ميشود جای هيچ شبههای نميماند! برای اطمينان از اينکه شايد چنين چيزی در منطقهی ساخت فيلم وجود دارد که کارگردان قصد انگشت گذاردن روی آن را داشته که ما آذربايجانيها از آن بيخبريم!، با پرس و جو از اهالی اين شهرها و روستاها و حتی محققين آنجا متوجه تعجب آنها، بيش از خودمان ميشويم. بدتر از همه اينکه مادر شوهر ريحان که زنی افليج است برای قانع کردن او ميگويد که اينجا مردان ميفهمند چی درست است و چی غلط. در اين فيلم بقيهی زنها به جز ريحان کاملا منفعل، غير کنشگر، مطيع و حرفشنو هستند، حتی مادر شوهر او. اما همهی ما ميدانيم که در آذربايجان بهويژه در روستاهای آن، زن، حداقل در مقام مادر از چنان اقتدار و منزلتی برخوردار است که هيچگاه چنين حرفی را بر زبان نميآورد و مادران جلوی روی فرزندان و عروسانشان چنين خوار و زبون نيستند. در نقد و بررسی فيلم هم بعد از پخش فيلم، ميگويند چنين رسمی را نه تنها اين قوميت، بلکه برخی قوميتهای ديگر ايرانی نيز دارندـ که البته شايد در مناطقی اين چنين باشد. ولی بهنظر ميرسد لازم است قبل از چنين بذل توجهاتی به قوميتهای ايراني، کمی بيشتر در مورد آنها تحقيق شود؛ و نيز در نماياندن زن ستيزی و مشکلاتی که زنان درهمه جا و به اشکال مختلف با آن مواجهند، به بيراهه نرويم. هرچند منتقد فيلم معتقد بود اين فيلم قصد پرداختن به مشکلات يک زن را نداشته و از منظر انسانی به موضوع نگريسته و از بازگويی به قول خودش، موضوعات نخنمای فمينيستی پرهيز کرده، اما من نميدانم اگر او مرد بود با کدام يک از اين معضلات دست بهگريبان ميشد؟