در باب آنچه پوران بود و براى ما هست

 

 تراب حق‌شناس سه شنبه ، ۱۶ اسفند ۱۳۹۰؛ ۰۶ مارس ۲۰۱۲

نوشته اى از تراب حق شناس كه بهرام قديمى آن را در يادمان پوران بازرگان خواند:

دوستان، مهمانان گرامى، رفقا، 

با سلام و تشكر از حضورتان به ياد پوران و در واقع به خاطر ارزش هايى كه همه ما را با او و انسان هايى چون او پيوند مى دهد.

در آستانه روز جهانى زن، در اينجا كه خانه پشتيبانى از فلسطين و بنابراين خانه دوم پوران است، و به نام بنياد پوران، كه مى كوشيم موجوديت يابد (و در پايان اين سخن اشاره اى به آن دارم)، مى خواهم نكاتى چند از زندگى پوران خدمت شما بازگو كنم. زندگى پوران بخشى از زندگى و آرمان و تجربه مشترك ما ست وهمين است كه ما را گرد هم آورده. من اين فرصت را در زندگى داشته ام كه امروز بتوانم از او به عنوان رفيق، همسر، عشق و شانس زندگى ام ياد كنم. در اينجا به اختصار روى اين نكات از راه و رسم او تأكيد مى كنم:

۱ـ زندگى، مبارزه و ديگر هيچ

از حدود ۱۳۳۹ كه تحت تاثير جو مذهبى تجددگرا و ملى در مشهد همراه با دخترانى مثل خودش در انجمن اسلامى بانوان مشهد فعاليت مى كرد تا زمانى كه در تظاهرات آزادى خواهانه آن سال ها به سخنرانى مى پرداخت و بعدها با عضويت در سازمان مجاهدين و ادامه آن تا سازمان پيكار و سال هاى تبعيد پس از سال ۶۰، زندگى و مبارزه براى او دوروى يك سكه بود: زندگى مى كرد تا بهتر مبارزه كند و مبارزه مى كرد براى زندگى و ارزش هاى والاى  آن. (من شبيه اين تعبير را از استاد فقيد كمونيست، ژرژ لابيكا در همين سالن آموختم كه مى گفت: دموكراسى مى خواهيم براى انقلاب، و انقلاب براى دموكراسى). پوران در صميميت خويش حتى لازم نمى ديد كه غير از واژه مبارزه، تعبيرديگرى متناسب با تحولات فكرى و عملى كه در تشكيلات رخ داده بود برگزيند. تنها همين كلمه مبارزه را به كار مى برد. او خود را در جبهه مقابل وضع موجود در ابعاد گوناگونش مى ديد و از اينكه براى تحقق اهداف مرحله اى و دراز مدت، از خود مايه بگذارد نه دريغ داشت و نه طبعا منتى يا توقعى. وقتى آنچه را كه پس از فوت پدرش به او به ارث رسيده بود يكجا به سازمان داد، وقتى در تهران دبير دبيرستان بود و نيمه اى از حقوق خود را به سازمان مى داد. هميشه، اولويت در نظر او اداره مقتصدانه و خردمندانه زندگى بود و خدمت به امر مبارزه. اين خصلت را تا پايان زندگى حفظ كرد. در مراحل مختلف مبارزه سازمانى نيز چنين بود. هرگز آنطوركه رسم بعضى هاست براى كسب موقعيتى در درون سازمان، به كرنش يا به تكاپو نيفتاد تا همه چيز را فداى "درخشيدن خود" كند.

۲ـ مبارزه با تبعيض جنسى در خانواده، جامعه و سازمان سياسى امرى بود كه هرگز فراموش اش نشد. تجربه شخصى او از دوره كودكى به او آموخته بود كه اين تبعيض آشكار را آماج كوشش و مبارزه خود قرار دهد. خودش تعريف ميكرد كه مادرش به او كه سومين دختر بوده گفته بود: "تو كه به دنيا آمدى، سگ رو داشت تو نداشتى"! به ياد مى آورد كه در حدود سه چهار سالگى يك بار مثل هر كودك ديگر لخت در وسط اتاق مى دويده و مادرش فرياد مى زند كه: "بپوش اين ننگ را!" مى گفت از همان زمان در ذهنم جا گرفت كه دختر با ننگ همراه است. حكايتى را از يك خانواده آشناى روستايى، در حالى كه اشك در چشم داشت، نقل مى كرد كه دخترى را براى روضه خوان ده عقد كرده بودند. پس از خطبه عقد، سفره شام مى اندازند. آخوند مى گويد چرا قبل از سفره، تشك نمى اندازيد؟! در اتاقك بغلى تشكى مى اندازند و او پس از هوسرانى اش، مى آيد و سر سفره مى نشيند.

پوران را نگذاشته بودند به تحصيلش در دبيرستان ادامه دهد و چند سال خانه نشين اش كرده بودند. از اين رهگذر رنجى ماندگار كشيده بود، به طورى كه در او چنان انگيزه اى براى مقابله با اين ستم ايجاد شده بود كه با تلاش، بقيه سال هاى دبيرستان را داوطلبانه امتحان داد و با بهترين نمرات به دانشگاه رفت و با نخستين موج اعتراضات دانشجويى و سياسى اوايل سالهاى چهل همراه شد و از معدود دخترانى بود كه فعاليت سياسى اش زبانزد دانشجويان و استادانش بود. موفقيت او در شكستن تابوى تحقير زن، در سنت شكنى از طريق پيوستن به فعاليت سياسى و استقلال اقتصادى، تجربه اى شد براى ادامه مبارزه اش در مراحل بعدى زندگى. در سازمان مجاهدين كه عضو شد باز هم اين جنبه از مبارزه را كه كوشش در راه رهايى زن باشد پى گرفت. خودش مى گفت:

"در هيچيك از سازمان هاى چريكى نقش مستقل زنان مطرح نبود،‏ زيرا دست كم از نظر تئوريك و به طور رسمى،‏  زنان با نداشتنِ‏ نقش مستقل به عنوان زن، و از طريق مشاركت در همهء كارها بود كه خود را با مردان برابر مى دانستند‏. زن اگر به اصطلاح‏ "كار مردانه‏" مى كرد مثلاً‏ سلاح به كمر مى بست،‏ در عمليات نظامى شركت مى جست،‏ فرماندهى عمليات يا مسؤوليت سياسى و تشكيلاتى گروه را به عهده مى گرفت خود را ارتقاء يافته مى ديد‏. حقوق ويژهء زنان در برابر مردان نيز بين ما در سازمان مطرح نبود‏. گمان ما بر اين بود كه هر يك از ما بر اساس صلاحيت هايش وظايفى را به عهده مى گيرد و فرقى بين زن بودن يا مرد بودن نيست،‏ هرچند در عمل هميشه اين ايدآل رعايت نمى شد‏. آخر، ما هم جزئى از جامعه بوديم و روحيهء مردسالارى در مردان و خودكم بينى و پذيرش فرهنگ مردسالارى در زنان حضور انكارناپذيرى داشت"‏. پوران مى گفت:

"سازمان مجاهدين، از نظر تئوريك، امتيازى براى مردان قائل نبود و لذا وقتى مى ديدم كه در قرآن‏ (كه ما همه بدان معتقد بوديم‏ و آن را پايهء ايدئولوژى خود مى دانستيم‏) بين زن و مرد تبعيض آشكار قائل شده برايم سؤال ايجاد مى شد‏. در كلاس هاى ايدئولوژى به قرآن استناد مى كرديم و مفهوم هاىى از آن را كه براى ما مهم بود مثل مبارزه با ظلم، و جهاد در راه آزادى و عدالت مثال مى زديم و در تأييد اهداف مبارزاتى مان آيه ها را به زبان روز تفسير مى كرديم،‏ اما از جمله،‏ از كنار آياتى كه بين زن و مرد تبعيض قائل شده رد مى شديم و سؤالاتى نظير آنچه براى من مطرح بود بى جواب مى ماند‏. نمى دانستم چرا در سورهء‏ ۳‏ (آل عِمران‏) آيهء‏ ۱۴‏ وقتى از هوس هاى مردان سخن مى گويد،‏ زنان را در رديف پول و اسب و رمه ذكر مى كند و يا چطور در سورهء‏ ۲۳‏ (مؤمنون‏) آيهء‏ ۶،‏  با كنيز‏ (يعنى زنى كه در بازار بردگان خريده شده و يا در جنگ به‏ غنيمت گرفته شده‏) همخوابگى و يا درست تر بگوييم تجاوز به او مجاز تلقى شده است‏. خب،‏ توجه به اين تناقض ها از زن بودن من ناشى مى شد و البته در چهارچوب آن ايدئولوژى و اعتقادات بى جواب مى ماند‏. ما توجه نمى كرديم كه قرآن و احكام آن زادهء شرايط تاريخى زمان خود بوده و اشكال نه از آن،‏ بلكه از ما بود كه مى خواستيم آن كتاب را دستور العمل امروز و فرداى خود بسازيم‏". (پايان نقل قول)

بارى، مى توان گفت كه ايدئولوژى مذهبى در سازمان مجاهدين نخست آنجا زير سؤال رفت كه برخورد قرآن به مسأله زن به پرسش كشيده شد.

پوران مى گفت: "هرچند توجه به حقوق ويژهء زن در برابر مرد و به اصطلاح مبارزه با مردسالارى موكول مى شد به پيروزى مبارزه انقلابى و ضد امپرياليستى و نيل به آزادى عمومى، ولى به جرأت مى توانم بگويم كه بخشى ازانگيزه زنان در پيوستن به مبارزهء انقلابى،‏ اثبات برابرى زن و مرد در مبارزهء انقلابى و نشان دادن حيثيت انسانى برابر بود‏. خانمى را در دورهء مجاهدين مى شناختم كه با داشتن دو فرزند از دست كتك ها و تحقير شوهرش خانواده را رها كرده و به سازمان پيوسته بود‏. به من مى گفت: من با مبارزه و بعد با شهادتم، به او‏ (يعنى به شوهر سابقش‏) نشان خواهم داد كه آنطور كه او فكر مى كرده بى لياقت نيستم‏. اين رفيق در سال‏ ۵۵‏ در تهران با رگبار مأموران ساواك به شهادت رسيد‏. در همان سال ها خانمى ديگر در گفتگو از دشوارى هاى مبارزهء مخفى و تلفات بسيار آن،‏ مى گفت اگر اين مبارزات نه به سقوط رژيم و كسب آزادى،‏ بلكه اندكى از حقوق زنان را تحقق بخشد من راضى خواهم بود"‏. (پايان نقل قول)

بارى، در سال هاى بعد و فعاليت در سازمان پيكار نيز از اهتمام او در مبارزه عليه تبعيض جنسى به هيچ رو كاسته نشد. چه در آموزش و چه در فعاليت بين خانواده هاى شهدا و زندانيان و چه در تماس با خانواده هاى كارگرى، اين مبارزه را دنبال مى كرد. در سال هاى تبعيد نيز كه امكان بيشترى براى فعاليت اجتماعى و توده اى داشت در اين راه كوشيد. هر جا ستمى از اين دست ديد در برابرش موضع گرفت و از اخم و دشنامى كه گاه از اين رهگذر بر وى مى باريد هراسى به خود راه نداد. چندين همايش براى بزرگداشت روز جهانى زن برپا كرد. گاه خود در آنها به سخنرانى پرداخت و با درك انترناسيوناليستى در حمايت از زنان افغانستان و عراق و فلسطين گام هاى نمونه برداشت. در روابط دوستانه و خصوصى نيز آنگاه كه پاى برخورد مردسالارانه به ميان مى آمد، تعارف نداشت و من در اين باره نيز از او بسيار آموخته ام.

پوران مى گفت: "مى خواهم با اين درك كه گاه در انتقاد از فعاليت مبارزاتى و انقلابى آن سالها مطرح مى شود مرزبندى كنم كه مى گويند چرا به دفاع از حقوق ويژهء زنان نمى پرداختند. به نظر من در انتقاد از هر دورهء تاريخى بايد خود را در آن شرايط معين قرار داد و قضاوت كرد... رژيم سركوبگر پهلوى ديگر براى كمتر كسى قابل تحمل بود و كار به جايى رسيده بود كه هزاران تن از فرزندان خانواده هاى وابسته به رژيم نيز به صف اپوزيسيون انقلابى پيوسته بودند و بعضى از آنها در اين راه جان باختند. براندازى رژيم مسألهء بود و نبود ما بود... برخى انتقاداتى كه امروزه از جاى گرم مطرح مى شود شبيه به اين است كه به كسى اعتراض كنند كه وقتى از آتش سوزى فرار مى كردى چرا كفشت را به پا نداشتى و يا دست و سرت را زخمى كردى. اين امر كه در داورى نسبت به سال هاى گذشته پيش كشيدم نافى آن نيست كه درك همهء ما از حقوق زنان مورد انتقاد شديد قرار گيرد. فراوان اند كسانى كه دربارهء حقوق زنان تئورى مى بافند و قلمفرسايى مى كنند اما در عمل همان برخورد عقب ماندهء كهنه را دارند. زنان و هم مردان ما در اين مورد، چه براى شناخت حقوق برابر و چه براى عملى كردن آن، احتياج به آموزش و تربيت دارند. اين مسائل به اعتقاد من، در كليهء سازمان هاى سياسى اعم از چپ يا مجاهدين وجود داشته است. گمان نكنيد وضع در خارج از اين سازمانها بهتر است. هرگز. در سطح جامعه و حتى در جامعهء روشنفكرى پرمدعاى ما برخورد به زنان به مراتب تحقيرآميزتر و ظالمانه تر است. راه درازى در پيش است تا رسوب هاى عقب ماندگى از ذهن ها پاك شود و در كنار هر فعاليت ديگر به تلاش و مبارزهء زنان نياز ويژه وجود دارد تا خود ما به حدى كه شايستهء حيثيت انسانى مان است ارتقا يابيم. كار و آموزش ويژه اى در درجهء اول بين خود زنان و سپس بين مردان بايد عملى شود، آموزشى كه جدا از فعاليت سياسى و اقتصادى نيست. بار فرهنگى و تاريخى مردسالارى بسيار سنگين است و حتى به فرض كه معيارهاى فكرى و اجتماعى هم واژگون شود بايد براى مقابله با اين فاجعهء فرهنگى كار مشخص و جداگانه صورت گيرد". (پايان نقل قول)

۳ـ از خصلت هاى دائمى ديگر او دقت در انجام وعده ها و تعهدات بود و چه بسيار انتقادات كه طى سال ها نسبت به برخورد رفقا و خودم از او شنيده بودم. در انجام وظايفى كه به عهده جمع گذاشته مى شد تخلف و سهل انگارى را برنمى تافت چرا كه خود هميشه نخستين كسى بود كه حتى قبل از رسيدنِ موعد، آن را انجام داده بود. خودش را مقرراتى مى دانست و به آن شديدا پايبند بود.

۴ـ انترناسيوناليسم و همبستگى با مبارزات خلق هاى تحت ستم از فلسطين و ديگر كشورهاى عربى گرفته تا آمريكاى لاتين ويژگى دائمى اش بود.  از ناسيوناليسم تنگ نظرانه و شووينيسم بيزار بود و از همبستگى خلق هاى ستمديده دفاع مى كرد. خودش مى گفت:  "پس از ملى شدن صنعت نفت در ايران، اخبار زيادى در بارهء جنبش ملى مصر‏ ،‏ روى كار آمدن عبدالناصر و جنگ كانال سوئز‏ (۱۹۵۶‏) در روزنامه ها بود و مرا بى آنكه مطالعهء چندانى داشته باشم شيفتهء مبارزهء مصريان و رهبر آن ها عبد الناصر كرده بود‏. او را كسى مى دانستم كه براى ملتش كار مى كند‏. در سازمان مجاهدين كه بودم بيش از هر كس ديگر،‏ براى چه گوارا احترام قائل بودم‏. بعدها كه عمليات چريكى فلسطينى ها به خصوص در اروپا سر و صدا داشت و هدفش اين بود كه به افكار عمومى جهانى‏ (به ويژه به آن ها كه در منطق مغرورانهء خود، حق را از ملتى سلب مى كنند و به ديگرى مى بخشند‏) اين پيام را برساند كه فلسطينى ها اجازه نخواهند داد سرشان را در سكوت ببرند،‏ ليلا خالد چريك فلسطينى را‏ (كه هواپيماىى را در لندن ربوده بود‏) دوست داشتم و عكسش را به ديوار زده بودم. اينجا بد نيست براى آنكه به ذهنيت حاكم بر سازمان مجاهدين در آن سال ها اشاره اى كرده باشم اضافه مى كنم كه محمد حنيف نژاد وقتى ديد عكس ليلا خالد را بالاى سرم زده ام گفت: چرا عكس‏ "خانم تى بين‏" را به ديوار نزنى؟ در نظر او مقام‏ "تى بين‏" به عنوان نمايندهء سياسى يك مبارزهء مسلحانهء توده اى از يك چريك كه كارى قهرمانانه كرده بالاتر بود‏. خانم تى بين در اواخر سال هاى‏ ۱۹۶۰‏ زمانى كه جنگ ويتنام در اوج بود و آمريكا مجبور شده بود با ويتنامى ها به مذاكره تن دهد،‏ رئيس هىأت نمايندگى ويت كنگ در مذاكره با نمايندهء آمريكا بود كه جلساتش در پاريس تشكيل مى شد‏". (پايان نقل قول)

بعدها كه در سال ۱۳۵۳ براى اينكه دستگير نشود، سازمان او را به خارج فرستاد با فلسطينى و لبنانى و سورى و عراقى آشنا شد. در اردوگاه صبرا و شاتيلا با فلسطينى هاى لبنان زيست، در بيمارستان شان پرستارى كرد. در جنگ و غم و شادى آنان شريك بود و تا آخر عمر خود را يكى از آنها مى دانست. از يادش نمى رفت كه در جنگ داخلى لبنان، شبانه، خمپاره اى در كنار تختش افتاده و بالكن را از جا كنده بود. در همبستگى با ظفارى ها و بعد زاپاتيست هاى مكزيك نيز همين برخورد را داشت. 

ـ رفتار مردم آميز و توده اى، قدرت تماس و بسيج و سازماندهى، يكى از برجسته ترين توانايى هاى او بود. در سالهايى كه او زيست شرايط براى شكوفايى اين توانايى به ندرت آماده بود. با وجود اين، بسيج خانواده هاى زندانيان و شهدا در سال ۵۰ و افشاگرى و تحصن خانواده هاى مجاهدين در منزل مراجع قم براى نجات اعداميان و زندانى ها، سازماندهى ارتباط داخل زندان با بيرون كه داستان مفصلى دارد. در فعاليت او پس از انقلاب و نيز طى ۲۵ سال تبعيد نمونه هاى متعددى را از اين توانايى مى توان مثال زد.

۶ـ برخورد خونسرد و زيركانه در برابر پليس. او چندين بار از دست ساواك و نيز مأمورين جمهورى اسلامى فرار كرد و آن ها را قال گذاشت. در همان اوايل فعاليتش در مشهد ساواكى ها براى تفتيش به خانه اش مى ريزند ولى دست خالى بر مى گردند. اوراق ممنوعه را در يك حلب ريخته بوده و خودش چنان عادى روى آن نشسته بوده كه فكر نكرده بودند او را از جايش بلند كنند. در سال ۵۰ تا ۵۲ كه در تماس با زندان و بسيج خانواده ها و استفاده از دبيرستان رفاه همچون پشت جبهه سازمان مجاهدين فعاليت داشت، ساواك نتوانست بفهمد كه او چه كار مى كند و زمانى كه ۱۱ ارديبهشت ۵۲ از دست آنها در رفت و مخفى شد، يكى از مسئولين ساواك گفته بود اشتباه كرديم كه از اول او را نگرفتيم. يك بار هم در تركيه در حالى كه مقاديرى سلاح و فشنگ به خود بسته بود در برابر پليس كه براى تفتيش مسافران وارد اتوبوس شد چنان رفتارى عادى از خود نشان داد كه او را تفتيش نكردند.  يك نمونه ديگر در سال ۶۰ در بهشت زهرا رخ داده بود. افراد مسلح كميته مى ريزند او و جمعى از خانواده هاى شهداى پيكار را دستگير كرده به كميته مى برند. او در آنجا فريادى زده و ظاهرا غش مى كند، كميته اى ها دستپاچه شده همه را رها مى كنند. و نمونه هاى متعدد ديگر.

۷ـ فروتنى و احترام به هركس يا جريانى كه در راه هدف مشترك كارى كند. از اينجا بود احترام و رابطه صميمانه او با افراد وابسته به گروه هاى مبارز ديگر پشت درهاى زندان يا در انجام آكسيون هاى مشترك و كمك هاى متقابل. قدر كسانى را كه كار و قلم و هنرشان در پيشرفت اجتماعى مؤثر بوده مى دانست و به آن ها بر همين اساس احترام مى گذاشت.

۸ـ درباره عواطف بين خودم و او كه برپايه استقلال و احترام متقابل و عشق استوار بود مى گفتم و مى گويم كه:

"اگر مجنون و ليلى زنده گشتى / حديث عشق از اين دفتر نوشتى"

بارى، با اين نكته سخن را به پايان مى برم:

دوستان گرامى، پوران مُرد، اما مبارزهء او نمرده است. از همين رو دوست داريم نكته اى را به اطلاعتان برسانيم كه به خصوص مهم است زيرا هم مثل خود پوران خلاف جريان است و هم متعلق به آينده، و آن اين كه ما در كار تدارك تأسيس بنيادى بوده و هستيم به نام بنياد پوران بازرگان كه اميدواريم گرايش هاى متنوع چپ انقلابى بتوانند از آن استفاده كنند. هدف از تأسيس بنياد اين است كه هر سال، يا هر دو سال به كتابى شايسته كه در بارهء يكى از موضوعات حاد اجتماعى و سياسى از جمله: جنبش كارگرى، جنبش كمونيستى، جنبش زنان، و لائيسيته به زبان فارسى تدوين يا ترجمه شود، جايزه اهدا گردد، يا به اشكال ديگرى از آن حمايت شود.

جوائز ادبى و علمى طبعاً وجود داشته، ولى اين بنياد مى كوشد با اتكا به ميراث معنوى پوران و البته همكارى و مشاركت علاقه مندان براى تحقيق در بارهء موضوعاتى كه ذكر شد، ارج ويژه اى قائل شود. طى ۴ سال گذشته بيشتر متوجه شده ايم كه اين اقدام تدارك ويژه اى لازم دارد و غير از امكانات مالى و رفع موانع حقوقى، بايد چشم انداز دوام و حيات مثبت و بالنده داشته باشد وبتواند فضائى مناسب براى نقد و ارتقاء، به جنبش چپ و جنبش زنان ارائه كند. ما در حد توان خود اين پروژه را پى خواهيم گرفت، از دستاوردهاى مكتوبِ مبارزان گوناگون كه در چارچوب موضوعات ياد شده بگنجد، قدردانى خواهيم كرد و اين را درست مى دانيم كه تلاش ما در تدارك بنياد، از نخستين قدم، با عمل يعنى برپايى چنين جلسه اى و اهداى جايزه به كتابى شايسته همراه باشد.