فمينيسم موقعيتی= نان را به نرخ روز خوردن!- زنان دیگر
نقدی برنظريهپردازیهای نوشين احمدی خراسانی
نظام سرمایه داری حاکم بر جهان و ایران، نظامی طبقاتی، زشت، ناهنجار و غیر منطقی است. بخش اعظم تولید کنندگان ثروت در این جهان زنان اند، اما کمترین سهم از درآمدهای تولید شده توسط کار و زحمت خود را در اختیار دارند. خشونت سازمان یافته علیه زنان، صنعت پورنوگرافی و تحقیر و تکه تکه کردن بدن زن، به صورت اسلامی و غیر اسلامی اش تبدیل به یکی از سودآورترین صنایع برای نظام سرمایه داری شده است. نظام پدرسالار سرمایه داری هم در عرصه اقتصادی و هم در عرصهی اجتماعی ابتدایی ترین حقوق مدنی و انسانی ِ زنان را سرکوب می کند. ستم بر زن، یعنی ستم بر نیمی از بشر، در تاروپود این نظام بافته شده و جزئی از سوخت و ساز سرمایه و انباشت سودآور آن است. حل مسالهی زن به طور واقعی و قطعی فقط یک راه و چاره دارد و آن مبارزه و تلاش برای از میان بردن کلیهی مناسبات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... است که شالودههای نظام سرمایهداری بر آن استوار است. هر راه دیگری، حتا راه و روشهایی که ممکن است منجر به رفرمهایی در موقعیت زنان شود، قادر نخواهند بود که این ستم تاریخی را از بین ببرند.
آغازگه تاریخ تیرهی نظام جمهوری اسلامی، حمله به زنان و اتخاذ قوانین ضد زن بوده است. همین که جمهوری اسلامی، «اسلامی» بودن را یدک کشید، نشان از آن داشت که چه خوابی برای زنان دیده و چه برنامهای برای ما دارد. ایدئولوژی دینی این نظام به آن یک ویژگی استثنائی در میان سایر حکومتهای مبتنی بر ستم و استثمار بخشیده است. اسلامی بودن این جمهوری مجوزی بود برای رسمیت بخشیدن، قانونی کردن، موجه جلوه دادن شنیع ترین شکلهای ستم و تحقیر علیه زنان. هر تاریخ نگار جدی و راستگو (مهم نیست که چپ باشد یا نباشد، کافی است صادق باشد)، که تحولات سیاسی اجتماعی ایران را از زمان سر کار آمدن جمهوری اسلامی تا به کنون دنبال کرده باشد می داند که پس از اعلام احکام دینی ضد زن توسط خمینی، چه پاسخی از طرف قشرهای مختلف زنان (کارگر، پرستار، معلم، دانشجو و روشنفکر و....) به این حکومت زن ستیز داده شده است. هر تاریخ نگار صادقی می داند که از همان ابتدای روی کار آمدن نظام سرمایه دار- پدرسالار جمهوری اسلامی، دو نیرو، شفاف در برابر هم صف آرایی کردند. در یک طرف زنان از قشرهای مختلف جامعه قرار داشتند که تضاد آشتی ناپذیر خود با نظام اسلامی را بطور غریزی و یا آگاهانه در مییافتند و عکس العمل نشان میدادند و در يك طرف پدرسالاران و سرمايهداران نظام جمهوری اسلامی و طرفداران آن. زنان عملکرد ضد زن این رژیم را با پوست و گوشت و در زندگی روزمره حس می کردند. قانون حجاب اجباری و دیگر قوانین عقب ماندهی اسلامی که آنان را تبدیل به برده می کرد و حقارتهای غیرانسانی نهفته در این ایدئولوژی و سیاستهای این رژیم را میفهمیدند و واکنش نشان می دادند. جمهوری اسلامی در طرف ديگر، با همه ی قوا، با ایجاد ده ها نهاد و ارگان ویژهی سرکوب زنان (به عنوان تنها دولت در جهان که این همه نهاد ویژهی سرکوب زنان ساخته است) با چنگ و دندان از نظام و ایدئولوژیاش دفاع می کرد. تقابل این دو نیرو، که مطلقا آشتی پذیر نیستند، با تمامی افت و خیزها، اما پایدارترین و مستمر ترین جنب و جوش های درون این جامعه طی سی و اندی سال حاکمیت جمهوری اسلامی بوده است. این پایداری و استمرار ربط مستقیم و بلاواسطه دارد با شدت و حدت ستم بر زن به عنوان یک تضاد اجتماعی بزرگ و عمیق این جامعه.
اما پس از سرکوب سالهای اولیه جمهوری اسلامی، و شکل گیری گروهبندیهای مختلف درون جنبش زنان، جریان فکری و عملی دیگری به ميدان آمد که بیشترین نقش سیاسیاش، ایفای نقش واسط میان دو نیروی پیش گفته بود. جریان فکری و عملی راست و سازشکاری که در شرایط سرکوب و قلع و قمع وحشیانهی نیروهای کمونیست و انقلابی، عرصه را برای جولان دادن مهیا دید. این جریان خود را متولی جنبش زنان می دانست، آشتی و سازش طبقاتی را تبلیغ می کرد، میان منافع اساسی زنان و جناحهایی از دولت ارتجاعی جمهوری اسلامی پل میزد، به ایدئولوژی ضد زن اسلامی امیتاز میداد، توهم ایجاد میکرد، انقلاب را «اوتوپی» میخواند و در برابر تفکری که به درستی گام اول مبارزه برای رهایی زن را سرنگونی این نظام میدانست، عليه انقلاب را تبلیغ میکرد و... تمام تاریخ سیاسی این جریان راست، تاریخ لابیگری با جناحهایی از ارتجاع و در مقاطعی حساس تلاش برای تبديل كردن زنان به سیاهی لشگر ِ جناحهای ارتجاع و امثالهم بوده است. هرچند جمهوری اسلامی به اینان نیز رحم نکرد و مورد حملهاشان قرار داد، و این خود نشان از عمق ماهیت زن ستیز حکومت اسلامی دارد، اما این امر هیچ حقانیتی برای این خط و تفکر به همراه نمیآورد.
کتابی به چاپ رسیده است با عنوان «بهار جنبش زنان، روایتی از اشکها و لبخندها» به قلم نوشین احمدی خراسانی. سیاست و خط محوری این کتاب تبلیغ و موعظهی سازش طبقاتی، سیاسی و ایدئولوژیک با جمهوری اسلامی است. کتاب پر است از نمونهها و به اصطلاح تاکتیکهای «درخشان» کسانی که منفعت طبقاتیشان در این است که در چارچوب همین نظام، تعدیل و رفرمی ایجاد کنند و ساختار کلی نظام را دست نخورده بگذارند. این کتاب بر تضادهای واقعی و بنیادینی که منشاء رویارویی زنان جامعه با دولت اسلامی طی سی و اندی چند سال بوده، سرپوش می گذارد. در جای جای کتاب نویسنده، نوک قلمش را متوجه نیروی زنان چپ می کند، موجودیت آنان را طوری انکار میكند که گویا میخواهد حتا خاطره ای از آنان نیز برجای نماند و آنان را به این خاطر که مسیر رهایی زنان را نه در چارچوب این نظام و «امکانات چانه زنانه ی موجود»، بلکه به عنوان گام نخست در سرنگونی نظام سرمایه دار، پدر سالار و دین سالار جمهوری اسلامی می بینند، نقد می کند. تاریخ جنبش زنان براساس روايت این کتاب، با رشد و تکامل نویسنده و شروع فعالیتهای ایشان و هم فکرانش آغاز میشود!
این کتاب بیش از این که ادعانامه علیه نظام زن ستیز جمهوری اسلامی باشد، یک بیوگرافی خودشیفته است با خط و تفکری راست، آشتی جو با حکومتی که سرآمد همه مرتجعین در زن ستیزی است و ضدکمونیسم.
اما این کتاب مشکلات دیگری هم دارد. این کتاب غیرمسئولانه تهیه شده است. هر ژورنالیست کمی حرفهای هم این را می داند که پیش از انتشار اثرش باید مواردی را چک و بررسی کند. مثلا وقتی میخواهد اسامی و موقعیتهایی را انتشار علنی دهد، حداقل آنست که از افراد مورد نظر برای این کارش اجازه بگیرد. این مسالهی بدیهی در این کتاب مراعات نشده است. کتاب گزینشی نوشته شده است و حق مطلب را حتی در خصوص همان جریانات فکری و سیاسی در جنبش زنان که نویسنده متعلق به آنست به جا نیاورده است. وقایع و سیر امور به گونهای نوشته شده که «محوریت» نویسنده در آن نمایش داده شود و هرجا چنین نبوده، کلا حذف شده است.
نویسنده ی این کتاب حتا در جایگاه یک تاریخ نویس بورژوای ِ راستگو هم قرار نمی گیرد.
سیاست و تفکری که نویسندهی این کتاب جلو گذاشته، مسالهای شخصی نیست. بلکه سیاست و خط طبقاتی معینی است که در جنبشهای گوناگون حضور دارد و تولید و بازتولید می شود. امروز جامعهی ما در آستانه تحولات جدیدی قرار دارد، نئولیبرالیسم امپریالیستی قرار است اقتصاد جامعه را بیش از پیش در چنگالهای خود بفشارد که نتیجهای بجز تشدید استثمار و ستم طبقاتی و جنسیتی نخواهد داشت. این وضعیت دیر یا زود واکنش مردم را به هر صورتی بر خواهد انگیخت. نیروهای طبقاتی مختلف با خطوط و برنامههای شان فعال خواهند شد و راستها و سازشکاران از نو تلاش خواهند کرد تا راههای شکست خورده و ناکجا آبادی خود را به عنوان «راه حل» جلوی مردم بگذارند. جدال میان انقلاب و سازش به هر صورتی ادامه خواهد داشت. بر بستر چنین وضعیتی است که نقد نظرات سازشکارانه در جنبش زنان را در اختیار می گذاریم:
خانم خراسانی به عنوان «نظريهپرداز» فمينيسم «موقعيتي» و در انطباق با نظريهاش يعنی «موقعيتي» بودن در طی دو دهه «نظريهپردازي» همواره به مناسبت موقعيت رنگ عوض كرده و شعار مناسب با «موقعيت» داده است. اما اين «موقعيت» در نهايت و همواره سرسپردگی وی به «برادران اصلاحطلب»، خط اصلاحطلبی حكومتی و دوم خردادی از يك طرف و چاپلوسی و مجيز گفتن از سرمايهداری و نمايندگانش از طرف ديگر بوده است. البته اين خط اختصاصی خانم خراسانی نيست. اصلاحطلبان حكومتی همواره چشم اميدشان به سرمايهداری جهانی و آمال و آرزويشان پياده كردن برنامههای سرمايهی جهاني، بازار آزاد ، ايجاد روابط با كشورهای سرمايهداري، پيوستن به بانك تجارت جهانی و صندوق بينالمللی پول و خلاصه مستفيض شدن از تمامی «مزاياي» نئوليبراليسم و بازار آزاد بوده و هست. و اگر دعوايی هست، دعوا بين جناحهای سرمايه است، بين جناحی كه تمام امكانات اقتصادي، نظامي، رسانهای و غيره را در دست دارد و آنی كه از اين امكانات بهره كمتری دارد و سهم بيشتری ميخواهد. اما چون با هزاران بند مرئی و نامرئی به آن يكی جناح و از طرفی ديگرهستياش به اين نظام وابسته است، فقط تا جايی ميخواهد پيش برود كه منافع جناحياش تامين شود، گرچه برای پيروز شدن بر رقيب شعارهای طبقات و گروههای مردم جان به لب رسيده را هم نشخوار ميكند. شايد هنوز باشند كسانی كه از روی ناآگاهی فريب اين جناح از سرمايهداران اسلامی را بخورند اما حمايت كسانی همچون خانم خراسانی و دوستانشان از اصلاحطلبان حكومتی با كمال آگاهی و صرفا براساس منافع است.
خانم خراسانی به تاسی از «اصلاح طلبان» در مسير طولانی «نظريهپردازياش» تا به امروز همان پشتك و واروهايی را زده است كه اين «برادران» به تناسب «موقعيت» زدهاند و به رغم ادعاهايش كه مخالف روايت كلان است، روايت كلانش اظهرالمنشمس است. روايت كلان وی نيز همانا پيوستن به دامن سرمايهداری جهانی و نئوليبراليسم است. روايت كلان زمانی «بد» ميشود كه هدفش مبارزه با سرمايه جهانی و آرمانش جامعهای سوسياليستی باشد.
اولين بارقههای «نظريهپردازي» در خانم خراسانی به قبل از سال 76 و قبل از برنده شدن «اصلاح طلب» در مبارزه انتخاباتی رياست جمهوری پديدار شد. وی در آن زمان، در واقع دقيقا به خاطر «موقعيت»، حركت اجتماعی زنان را تلاشی كاملا فرهنگي، مسالمتآميز ودموكراتيك ميدانست.[1] چرا كه هنوز آن جناح از رژيم كه ايشان طرفدارش بود قدرت را بدست نگرفته بود كه حركت اجتماعی زنان تبديل به يك امر «قانوني» شود، يعنی وارد عرصهی مبارزهی قدرتهای سياسی و اجتماعی بشود. ايشان بعد از پيروز شدن خاتمی در انتخابات رياست جمهوری به ناگهان با چرخشی چند صددرجه اعلام ميكند كه «انتخابات دوم خرداد و فضای ايجاد شده تجربهی درخشانی بود در اثبات نحوهی ستاندن «حق» به طروق قانوني!» و در آن «موقعيت» خاص (البته در راستای روايت ِ كلان ِ اصلاحطلبان حكومتي+ نئوليبراليسم غرب) به اين «نظريه»ی جديد رسيد كه زنان برای گرفتن حق خود بايد به اعتراضات قانونی روی بياورند و كوشش «كاملا فرهنگي» آنان اساسا به بوتهی فراموشی سپرده شد. اما از آنجا كه هيچيك از جناحهای حاكم در رقابتها و دعواهای خود نميخواهند كار به خشونت و حضور نيروهای راديكال و «برانداز» منجر شود و دعوايشان «خدای ناكرده به سرنگونگی نظام» بيانجامد بنابراين هرگونه اعتراض جدی و يا مقابله در مقابل خشونت ِ نيروهای پاسدار ِ رژيم به «خشونت» تعبير ميشود. خانم خراسانی برای تئوريزه كردن اين «موقعيت» جديد و خاص اعلام ميكند:«انديشهی زنانه، انديشهای انتقادی است و نه تفكری برانداز. عمق بينش حركت اجتماعی زنان كه با تحول تدريجی همگام است، توانايی و پتانسيل بسيار زيادی برای حركتهای اصلاح گرايانه دارد ... زيرا زنان لمس كردهاند كه تحولات كلان سياسي، در نهايت تغييری اساسی در زندگی آنان ايجاد نميكند و مانند گذشته سرشان كلاه ميرود... حركت و انديشهی زنانه- كه تفكری اصلاح گراست- نيازمند عمل و مبارزهای آرام، صريح و قانونی است. استفاده حداكثر از امكانات و قوانين موجود يك هنر است.»[2] و بدين وسيله خانم خراسانی سعی دارد خيال «برادران اصلاح طلب» را راحت كند كه قرار نيست زنان چيزی فراتر از آنچه كه در قانون برايشان تعيين شده بخواهند و يا احيانا دست به مبارزاتی جدی برای تغيير قوانين بزنند. به نظر او استفاده از امكانات موجود خود يك هنر است، به عبارتی او اعتقاد دارد آنچه كه رژيم جمهوری اسلامی برای زنان مكتوب كرده كافی است فقط بايد بتوان از آنها خوب بهرهبرداری كرد. همان شعاری كه بورژوازی بوروكرات - ليبرال و اصلاح طلبان حكومتی ميدادند: اجرای قانون.
و درست در همين لحظهی تاريخي، زمانی كه هر كدام از آقايان اصلاح طلب دلشان غنج ميرفت كه كاش جای كرزای بودند و هريك اميد داشتند كه كرزای آيندهی ايران باشند، فمينيسم «موقعيتي» خانم خراسانی هم گلی جديد ميدهد: «بومی كردن تجربيات جهاني.» همين زمان است كه نظريهپردازان بورژوازی بوروكرات- ليبرال+ اصلاحطلبان حكومتی خواستار رنسانس دينی ميشوند، خواستار قرائتهای جديدی از اسلام ميشوند تا بتوانند سرسپردگی خود را به سرمايه نشان دهند و «تجربيات آنان را بومی كنند». خانم خراسانی هم درست در همين لحظهی تاريخ و در اين «موقعيت» جديد، هم سرسپردگی خود را به «برادران اصلاح طلب» نشان ميدهد و هم به عوامل سرمايهی جهانی و هم تكليف زنان را روشن ميكند: «از اين روست كه اصلاحگرايان با روشی مسئولانه و با در نظر گرفتن سطح آگاهي؛ موازين اخلاقی و مختصات عاطفي، روحی زنان كشور، سعی در بومی كردن تجربيات جهانی زنان دارند...»[3] و از اين بومی كردن تجربيات جهانی زنان «فمينيسم اسلامي» سربرآورد، كه هدفش تغيير و تلطيف و عادلانه كردن قوانين در دفاع از هويت و حريت زن ايرانی بود،[4] البته با حمايت و موافقت اصلاحطلبان (ايضا حكومتي). هدف صرفا تلطيف قوانين است و نه نفی آنها. به نظر خانم خراسانی زنان با نفی چهارچوب قانون اساسی زبان مشترك بين خود و دولت و جامعه را از دست ميدهند و اين زبان مشترك، به ويژه بين خانم خراسانی و دولت ِ وقت حتما بسيار مهم است!
وی با استناد به قانون اساسی خواستار ايجاد تشكلهای مستقل زنان است، اما «استقلال» او در واقع از منافع زنان و مطالبات آنان است، چرا كه روايت كلان او همان روايت ِ خاتمی و دولتش از «دموكراسی و عدالت» است. دقيقا همان تلقی و تعبيری را از «دموكراسي» دارد كه خاتمی در «گفتگوی تمدنهايش» مصداق «دموكراسي» ميداند:«بعد از خرداد 1376 ما شاهد اتفاقاتی در ايران بوديم... توانستيم جامعه مدنی را به سخن مسلط جامعه تبديل كنيم... تسامح و مدارا چشمه حياتی است كه ما بدان احتياج داريم....بايد تفكر خود را باشيوههای نوين همراه كنيم. شيوههايی كه از روشهای سنتی خشونتآميز بدور باشد . در عمل از روشهای دمكراتيك و فارغ از خشونت دفاع كنيم.»[5] و او به رغم تمامی خشونتهايی كه در آن سال، سال 1377، بردگرانديشان و نيروهای راديكال در جامعه رفت «از روند روبه صعود دمكراسی خواهی در جامعه» سخن ميگويد، گويا آنها هيچكدام خشونت نبودند. حتما از ديد خانم خراسانی نبودند، چرا كه آن زمان لازم بود نيروهايی كه به اميد ِ وعدههای توخالی آقای خاتمی پشت سرش راه افتاده بودند و پس از پيبردن به فريبكاری وی مطالبات خود را پيگيری ميكردند، تسويه شوند. درواقع به نظر خانم خراسانی همين نيروها بودند كه مصداق خشونت بودند و نه آنانی كه مردم آزاده و شريف جامعه را آن روزها در خفا و يا علنا سلاخی ميكردند و سالها قبل در حاكميت چندين سالهاشان يك نسل از جوانان انقلابی اين مرزو بوم را چه بسا فقط به خاطر پخش اعلاميه و يا ترويج افكارشان به جوخههای اعدام سپرده بودند و حال خانم خراسانی از آنان درس «عدم خشونت» ميگرفت!
سالهای حضور جناح اصلاحطلب در حاكميت محور ِ فمينيسم موقعيتی خانم خراساني، اعتراضات قانونی درجهت تغيير واصلاح قوانين بود و اين حركات شامل نوشتن نامههای سرگشاده و جمعی و ايجاد انجمنهای صنفی و تشكلهای اجتماعی بود.[6] اما تغييراتی كه او خواستارش بود را بايد «نوانديشان ديني» تئوريزه ميكردند:«نوانديشان دينی درحوزهی فقهی و اسلامي، در تلاش برای نقد قرائت قيمگرا از دين و استقرار قرائتی انسانيتر و حق مدار هستند.»[7] باری آن زمان «موقعيت» اينگونه اقتضا ميكرد!
پراگماتيست خواندن خانم خراسانی به حق ستم به پراگماتيستهاست. «پراگماتيستها ميگويند: حقيقت آن چيزی است كه سودمند است. تنها معيار برای تشخيص حقيقت، مفيد بودن فوری آن است. برای پراگماتيستها، حقايق بنيادين و اثبات شدهی جامعه بشريت صرفا حرفهايی بدردنخورند و آرمانهايی كه قدرت خود را از اين حقايق بنيادين ميگيرند، نه واقعی بلكه حداكثر آرزوهايی زيبا ولی دست نيافتنياند.»[8] درست است كه خانم خراسانی هم همان كاری را انجام ميدهد كه «سودمند» است! سودمند است اما در درجه اول به سود خود ايشان و همپالگيهايشان در جناح اصلاحطلب حاكميت. سودمندی اين «حقيقت» اگر متوجه بخشی از زنان شود فقط ثانوی و تابعی از آن سود و منفعت اصلی است. از طرف ديگر خانم خراسانی به رغم تمامی بوق وكرناهايش در مورد خطا بودن روايتهای كلان و آرمانگرايي، كعبه آمال و آرزويش پياده كردن الگويی همچون جوامع سرمايهداری غربی است البته با همكاری و همراهی برادران اصلاح طلب و اگر لازم باشد منافع و حقوق زنان را كه از بنياد با هرگونه مذهبی و به ويژه اسلام در تضاد است وجهالمصالحه قرار خواهد داد. او حتی آرمانهايی را كه پراگماتيستها، گرچه دست نيافتني، اما زيبا ميدانستند، در نهايت زشتی و كراهت ميداند. او در تمامی مكتوباتش در سالها قلمفرسايياش ماركسيستها و آرمانهای آنان را به سخره گرفته، آن ها را به خشونت و منحرف كردن مبارزات مردم متهم كرده و به خود محوري، تنزه طلبی و انواع و اقسام صفات مزين كرده است. او بيش از آنكه يك پراگماتيست باشد كسی است كه همواره نان را به نرخ روز خورده است!
فمينيسم «موقعيتي» خانم خراسانی زمانی عيانتر شد كه پروژه دوم خرداد با شكست مواجه شد و دولت اصلاحطلب نتوانست و در اصل نخواست به شعارهايی كه داده بود عمل كند. حال خانم خراسانی به تبع برخی از همين اصلاحطلبان شكست خورده ديگر شعار اجرای قانون نميداد و به اين نتيجه رسيد كه قانون اساسی برای زنان كافی نيست، شعارش حالا شده بود: رفراندم برای قانون اساسي. وی مثل «برادران اصلاح طلبش» همواره سعی كرده است از فراموشكاری مردم سوء استفاده كند. از فراموشكاری آن عده از مردمی كه در سال 76 جنايت اين «برادران» را فراموش كردند و اميدهايشان را به آنان گره زدند. خانم خراسانی هم اميدوار بود كه زنان يادشان برود كه وی تا ديروز آنان را به استفادهی درست از قانون اساسی تشويق ميكرد و معتقد بود كه قانوناساسی اگر كمی تلطيف شود و كمی تغيير كند و اسلام اگر به گونهای ديگر قرائت شود منافع زنان را تامين ميكند. او برای تحت تاثير قرار دادن زنان «فراخوان ملی برگزاری رفراندوم» را به «رفراندوم برای تغيير قوانين ضد زن» تغيير داد.[9] بعد هم استدلال كرد كه تغيير قانون اساسی راه را برای تغيير قوانين ضد زن باز ميكند.[10] قوانينی كه تا ديروز فقط با كمی تغيير و تلطيف ميتوانستند منافع زنان را تامين كنند حالا قوانين ضد زن ناميده ميشدند. در اين «موقعيت» جديد فمينيسمش چنان چهار نعل ميرود كه خدا را بنده نيست:«اگر هم به نظر عدهای قوانين «خوبي» هم وجود دارد كه اجرا نميشود به اين دليل است كه خود همان قانون «خوب» هم اشكال دارد.»[11] باری خانم خراسانی به رغم مخالفتش با «خشونت» حسابی خشن ميشود! تا حدی كه خواستار تغيير از پايين ميشود، آنهم كسی كه زمانی مدافع سرسخت اعتراض در چارچوب قانون، نامه نوشتن به سران و دخيل بستن به امامزدههای نوانديش دينی بود، آن روز «موقعيت» ايجاب ميكرد كه بگويد:«برخی اصولا هرگونه بحث در مورد تغيير قوانين را تغيير از بالا ميدانند»[12] يعنی اينكه ايشان ديگر جزو آن برخی نيستند و تصميم گرفتهاند در آن لحظهی تاريخی زنان را دعوت به تغيير از پايين بكنند، البته تا لحظهی تاريخی بعد چه اقتضا كند! در اين لحظه نه تنها زنان ميبايست خواستار تغييرات از پايين باشند بلكه ديگر شراكت آنان برای تغيير كلان اجتماعی اشكالی نداشت، بلكه نحوهی اين شركت مهم بود. ميگويد: «اساسا بحث برسرآن نيست كه فعاليت زنان سياسی باشد يا نباشد؛ يا از فلان تغيير كلان اجتماعی خود را كنار بكشد يانه؛ بلكه بحث بر سرآن است كه آنان چگونه وارد اين تغيير و تحولات كلان اجتماعی شوند تا بتوانند خواستههای مستقل خود را پيش ببرند.»[13] البته «تغييري» كه او ميخواهد صرفا در جهت طولانی تر كردن عمر رژيم و مستحكم كردن آن و كارآمدتركردن آن در جهت منافع سرمايهداری و نئوليبراليسم است. او سالهای متمادی مخالفت خود را با تغيير و تحولات اساسی و بنيادی در رابطه با رفع ستم از زنان و رفع هرگونه ستم و استثمار در جامعه كه اولين گامش سرنگونی جمهوری اسلامی است ابراز كرده است . او بارها و بارها مخالفت و ضديت خود را با «گفتمان ضد امپرياليستي» اعلام كرده است و با اين ادعا كه تمامی جنبشهای رهايی بخش در قرن اخير به شكست منجر شدهاند، تز جديد استفاده از امكانات و فرصتهای كشورهای غربی را ميدهد و طوری در بارهی اين كشورها حرف ميزند گويا كه ناجيان ملتها هستند. بنابراين او راه حل و راه «تغيير» را «همه پرسی برای قانون اساسی ضدزن با نظارت سازمانهای بينالمللي» توسط «نيروی عظيم مهاجرت... و با حمايت جنبشهای راديكال جهاني» ..«و ازطريق بسيج افكار بينالمللي...»[14] ميداند. او بعدها اين مواضع را شفافتر و «آرمانش» را مشخصتر كرد. آرزوی او حمايت غرب از اصلاحطلبان اسلامی و استقرار حكومتی طرفدارسرمايهداری توسط جناح اصلاح طلب حكومتی بوده است. او اين امر را در جنبش سبز به صراحت نشان داد. با اين شعار كه فعلا بايد خواستهای كلانتر جامعه را در نظر گرفت عملا از متوليگری جنبش زنان دست كشيد و تلاش كرد هويت مستقل جنبش زنان و منافع پايهای آنان را فدای مردسالاری جناحی از جمهوری اسلامی بكند. در زمانی كه حضور زنان در صحنهی سياسی جامعه، به مبارزات مردم تحرك و شورو هيجان ميبخشيد وی تمامی هم و غمش اين بود كه مبادا زنان با خواستهای مستقل خود وارد مبارزه شوند. او علنا و عملا زنان را به واگذاری مطالباتشان دعوت ميكرد:«يكی از ريشههای مهم ابهام و سردرگمی برخی فعالان... شايد ناشی از مقايسه جنبش مدنی كنونی با انقلاب 57 باشد... اين دوستان به واسطه قياس ظاهری اين دو رخداد به اين نتيجه ميرسند كه اگر امروز زنان خواستههای خود را به طور مستقل مطرح نكنند مانند سال 57 سرشان كلاه خواهد رفت»، غافل از آن كه زنان چه در همين پروسه انتخابات و چه در طول 15 سال اخير توانستهاند «معيارهای جنسيتي» را برعموم «نخبگان» و «گروههای مرجع» و نيز بخشا در كل جامعه تا حد زيادی تحميل كنند و اتفاقا اين آن روند مباركی است كه بايد تداوم بيايد و نه لزوما حركتهای مكانيكی همچون «طرح خواستههای صرفا جنسيتي» در يك تند پيچ بزرگ سياسی و مقطعی كه اكثر جنبشهای اجتماعی و مطالبه محور كشور در آن «زمين مشترك» برسر يك «خواسته معين حداقلي»(؟!) توافق كردهاند.»[15] همان بحث آشناست كه خواستهای زنان تحت عنوان غيرعمده بودن بايد كنار گذاشته شود. اينكه بهتر است زنان از «جنبش» حمايت كنند تا بعدا حقشان داده شود! تجربهايی كه بارها به شكست و نااميدی انجاميده و گزارهای كه همين چندی پيش خود خانم خراسانی به آن نقد داشت، اما فعلا اقتضای زمان و «موقعيت» چنين است. به هرحال آنچه كه به واقع مورد نظر خانم خراسانی است عدم طرح مطالبات واقعی و مستقل زنان است چرا كه اين مطالبات هردو جناح حاكم را مورد حمله قرار ميدهد و يكی از دلنگرانيهای عمده خانم خراسانی سرنگونی كليت نظام جمهوری اسلامی است.
گردهم آمدن جمعی از زنان حكومتی به همراه بخشی از فعالين كمپين يك ميليون امضا در جريانی به نام «همگرايی سبز جمعی از فعالان جنبش زنان» درخدمت معاملات سياسی بين جناح اصلاحطلب حكومتی و اين به اصطلاح فعالان زنان بود و قرار بود كه «شكاف پيش آمده بين دولت و ملت» را پر كند.[16] در واقع و درنهايت آنچه كه خانم خراسانی و همفكرانش به دنبال آن هستند جلوگيری از سرنگونی جمهوری اسلامی و اصلاح و ترميم همين نظام زن ستيز است. و با منسوخ دانستن «گفتمان امپرياليسم» و ادعای اينكه مبارزات و جنبشهای استقلال طلبانه در قرن گذشته شكست خوردهاند و اينكه مردم حاضر نيستند تجربه انقلاب را دوباره تكرار كنند، متحدان خود را برای اين اصلاح و ترميم در ميان كشورهای غربی و ناتو و ... ميبينند و ميجويند.
بنابراين و به زعم آنان اگر امريكا و ناتو در افغانستان، عراق، ليبي، مصر، سوريه، تونس و... دخالت نظامی ميكنند صرفا به خاطر «كمكهای بشردوستانه است» و نه به خاطر منافع سرمايهدارانهاشان، بنابراين بديلی كه ارائه ميدهند استفاده از فرصتهای خارجی با ويژگيهای «جديد» است:«از اين رو در شرايط كنوني، گفتمان كلاسيك ضديت با امپرياليسم و تمدن غرب، يكسره همهی «فرصتها و امكانات» بالقوه و بالفعل در ديپلماسی بينالمللي، از مردمی كه به دموكراسی و عدالت و برابری چشم دوختهاند سلب ميكند. اتفاقا ما امروز نيازمند گفتمان تازهای هستيم كه به جای آن كه «تضاد برانگيز» و مبلغ نفرت و دشمنی با اين يا آن كشور باشد بتواند در عين حال كه «امكانات و فرصتهای بالقوه» ديپلماسی بين المللی و افكار عمومی جهانی و دولتهای غربی را رد نميكند، اما مفهوم «تفاوت منافع» را با تيزبينی و آيندهنگری ببيند و بتواند آن را به خوبی تبيين كند، و در ادامه، از تفاوت منافع، با هنرمندی ديپلماتيك، درجهت «منافع ملي» سود ببرد. متاسفانه امروز نيروهای سياسی اجتماعی كه حامل گفتمان چپ سنتی يا گفتمان ملی گرايی سنتی هستند گويی مخالف فايده اين ويژگيهای انعطافپذير هستند؛ ولی بيشك اگر يك جنبش و نيروی قوی اجتماعی با چنين گفتمان غيرخصمانه با ديگر كشورها- اما هوشيار و متعهد به منافع ملي- به وجود آيد، ميتوان اميدوار بود كه جنبشهای اجتماعی به ويژه جنبش زنان كشورمان، مسيری تازه و متفاوت را تجربه خواهد كرد.» خانم خراسانی با رد خصمانهی «گفتمان امپرياليسم» و طرح «استفاده (هنرمندانه) از امكانات خارجي» آنچه كه برای جنبشهای اجتماعی از جمله جنبش زنان ديكته ميكند چيزی جز مماشات و اتحاد با جناحی از سرمايهداران حاكم بر ايران و اتحاد با سرمايهداری جهانی نيست. هدف او تبديل كردن جنبش زنان به زائدهای از حاكمان درجمهوری اسلامی و يا سرمايهی جهانی برای چانه زنی با جناح مرتجعتر حاكم برای بدست آوردن خرده ريزهايی است كه نه به درد زنان ميخورد و نه سرمايهی جهانی به حفاظت و دفاع از آنان پايبند است. نيرويی كه سال های سال برای تامين و پيگيری منافعش از مرتجعترين نيروها در منطقه حمايت كرد (طالبان، القاعده و...)، نه دلنگران دمكراسی و حقوق بشر است و نه دلش برای زنان ايران ميسوزد.
مسلما منظور رد هرگونه انعطاف در مناسبات و روابط خارجی ميان دولتها نيست. اما بحث خانم خراسانی به مثابه يك راهكار «جديد» و در مقابل با «گفتمان ضديت با امپرياليسم» طرح ميشود. يعنی در واقع سرمايهداری جهانی به مثابه يك دشمن حذف ميشود و تبديل به يكی از آن «پدرخوانده»هايی ميشود كه خانم خراسانی به خود روا ميدارد اما ديگران را از داشتن و تاسی به آنان نكوهش ميكند!
خانم خراسانی و دوستان ديگرشان در هم انديشي، جبهه مشاركت و مدرسهی فمينيستی پيگيرانه سياست ِ «نان را به نرخ روز خوردن» را دنبال ميكنند. با حمايت از روحانی به دولت «تدبير و اميد» آقای روحانی دخيل بستهاند و با شركت در نشستی كه برای بررسی «منشورحقوق شهروندي» ِ آقای روحانی تشكيل شد شركت كردند. اين جمع با راه انداختن ديالوگ بين خود و دولت در مورد اين منشور و چانه زنی با سران اين دولت و «خرده تغييراتي» هم چون جدا كردن تيتر زنان از بند «خانواده، زنان، كودكان وكهنسالان از منشورحقوق شهروندي» آن را به مثابهی راه حلی برای خارج شدن از «پاييز» جنبش زنان معرفی ميكنند.[17] قصد دارند دوباره به دولت يادآوری كنند كه از طريق اين منشور ميتوان بين دولت و مردم پلی برقرار كرد. اينان ميخواهند طرح منشور حسن روحانی و دولتش را كه از زوايه داخلی برپايهی جلب و اتكای بيشتر برنيروهای «ناراضي» هم چون زنان اصلاح طلب و ليبرال استوار است و از زاويه بينالمللی جلب نظر امپرياليستهای غربی خصوصا امريكا، به عنوان دستاورد مردم و زنان جا بزنند. باز به دنبال منحرف كردن اذهان جوانان و زنان هستند؛ ميخواهند نفرت عميق آنان به اين رژيم را كاهش دهند و آنان را به «دخالتگري» متوهم كنند. آنان ادعا دارند:«نظرخواهی دولت از مردم برای ويرايش منشور حقوق شهروندي... فرصتی برای اعضای جامعه مدنی است.. گويا قرار است كه منشور حقوق شهروندی با انشای مردم تدوين شود.»[18] منشوری كه چيزی جز نشخوار دوبارهی تمامی قوانين ارتجاعی و زن ستيز موجود در قانون اساسی و قانون مدنی نيست و ترجيع بند ِ بندبندش «مغاير نبودن با احكام اسلام و قانون اساسي» است.
در ماده 2 «اصلاحيهای بر منشور حقوق شهروندي» توسط «كانون شهروندی زنان» كه اعضايش بخشی از همين زنان سينهچاك آقای روحانی و منشورش هستند، ميخوانيم:«كليه قوانين و مقررات و رويههايی كه زنان را به طور مستقيم يا غيرمستقيم مورد تبعيض قرار ميدهد؛ ميبايست مورد بازنگری قرار گيرد و قوانين و مقررات جديد و روزآمد با شرايط امروز زنان؛ با بهره گرفتن از زنان حقوقدان؛ كارشناسان حوزه زنان و نيز با توجه به اجتهاد مستمر (همان فقه پويا و قرائت جديدی از اسلام) تدوين شود.»
به هرحال اين يكی دولت «تدبير و اميد» است، حتی دولت اصلاحات هم نيست كه زمان اعتراضات قانونی باشد، در اين دولت جديد «فمينيسم موقعيتي» بايد با «تدبير» عمل كند و به زنان «اميد» دهد. در واقع با تدبير بذرهای توهم ِ اميد را بيفشاند و هرآن كس را كه جوانههای اين توهم را از خاك بيرون بكشد به باد ناسزا بگيرد كه كم حوصله است و نميگذارد «اميدشان» ريشه بدواند و توهمی ديگر ببار آورد. [19] توهمی همچون آنچه كه «كمپين يك ميليون امضا» چندين سال اشاعه داد و تبليغش كرد:«اينكه اسلام هيچ مغايرتی با حقوق زنان ندارد!»
زنانی ديگر/17 اسفند1392(8 مارس 2014)
[1] نوشين احمدی خراسانی «نياز زمانه» - مجله جامعه سالم شماره 34، سال 1376 و كتاب مجموعه مقالات نوشين احمدی خراسانی به نام «زنان زير سايه پدرخواندهها»
[2] «از محافل زنانه تا تشكلهای مستقل زنان- اسفند 76»، مجموعه مقالات نوشين احمدی بنان «زنان زير سايه پدرخواندهها»
[3] «با نياز زمانه» تابستان 1377؛ در مجموعه «زنان زير سايه پدرخواندهها»
[4] همانجا.
[5] هشتم تيرماه 78- نوشين احمدي- پيام به كنفرانس بنياد پژوهشهای زنان ايرانی در مونترال كانادا
[6] مجله زنان شماره 15- سال 77غ بهترينها و بدترينها برای زنان.
[7] فرهنگ «حق مدار» در مقابل فرهنگ «قيم مدار» اسفند 78- مجموعه مقالات نوشين خراسانی به نام «زنان زير سايه پدرخواندهها»
[8] رفرميسم، پراگماتيسم و مسئله رهايی زنان!- ليلا پرنيان
[9] نوشين احمدی خراساني- تريبون فمينيستی – 23 آبان 1383 (آيا سازمانهای زنان از تحليگران امريكايی مشاوران بهتری نيستندۀ)
[10] همانجا.
[11] همانجا
[12] همانجا.
[13] نوشين احمدی خراساني- تريبون فمينيستي- 22 آوريل 2005 («قربانی سازي» از زنان در گفتمان سياسي)
[14] نوشين احمدی خراساني- تريبون فمينيستي- 1 آوريل 2005 (جنبش مهاجران و رفراندوم در ايران)
[15] به همبستگی جنبش زنان، جنبش سبز بسيا حساساند
[16] سخنرانی نوشين احمدی خراسانی در سومين نشست همگرايی سبز جنبش زنان به مناسبت سالگرد مشروطيت- آمنه كرمی
[17] بهارجنبش زنان- نوشين احمدی خراساني
[18] منشور شهروندی و نقش زنان- منصوره شجاعي
[19] اين مقاله با استفاده از منابع و مقالات زير به تحرير درآمده است: 1. از دو خرداد تا رفراندوم - آذر درخشان، 2. به نام زنان، عليه زنان، نقدی برنظرات نوشين احمدی خراسانی - ليلا پرنيان، 3. اين بار مماشات با نظام مردسالار امپرياليستي! ليلا پرنيان و اخگر فرزانه، 4. زنان و «منشور حقوق شهروندی - ليلا پرنيان.