آذر ازمیان ما رفت!
خبر کوتاه بود و دردعمیق. دردی که چرخش قلم را ناگزیر کرد برای اندکی تسلی . با آذردراستکهلم سوئد آشنا شدم. در کنفرانس سال 2001 بنیاد پژوهش های زنان ایران.
همان جایی که کنشگران و علاقه مندان به جنبش زنان ایران از چهار گوشه ی کره خاکی گرد آمده بودند. تا یافته های نظری و پژوهش های انجام یافته شان را با هم به گفتگو بنشینند. پر شور و خسته گی ناپذیر.بخش ی ازآن جمعیت 700-800 نفری کسانی بودند که دل در گرو ایجاد جهانی داشتند که ممکن بود.
آذر از پاریس آمده بود و من سخنرانی از ایران بودم. هر دوی ما با کمی اختلاف نظر در یک مکان ایستاده بودیم.آذر و من علیرغم مکان جغرافیایی در بسیاری از مباحث مربوط به مسایل زنان با هم نزدیک بودیم. به واقع رشته ی دوستی مان از پیش تر ها تنیده شده بود و پیشینه یی تاریخی داشت.تاریخی به درازای مبارزه علیه ستم و استثمار. درست بود اندیشه مرز جغرافیایی نمی شناخت و در آن مقطع که بخش غالب اپوزیسیون در تب وتاب فضای سیاسی پس از دوم خرداد فرو رفته بود و گرایش راست ترکتازی می کرد آن دوستی پر بها بود.
در اولین سفر به خارج از کشور که برای شرکت در سمیناری در رایطه با حقوق کودکان به سوئد رفتم با سلطه گرایش راست در اپوزیسیون روبرو گشتم. در سفر دوم بود که با بخش بزرگ تری از اپوزیسیون به ویژه با کنشگران جنبش زنان آشنا شدم. باورم نمی شد که بخش وسیعی از جامعه ی روشنفکری ایران تا آن درجه دچار آلزایمر سیاسی شده باشد و از انقلاب؟! 57 نیاموخته و هم چنان دین زده در پی تئوری استحاله نظام اسلامی باشد. اگرچه این بار اما با به عاریه گرفتن واژه های مدرن؟! آن هم در خارج از مرزهای ایران که سرکوب و سانسور نمی توانست توجیه گرتئوری های واداده گی باشد.
پس از سمینار به ایران بازگشتم شادمان از دیدار و یافتن یارانی همراه . آشنایی مان ( من و آذر) دیرترها پس از مهاجرت م بستر همکار ی در ظرفی مشترک شد. "کارزار زنان"
من که روزهای خون و مبارزه ی جنبش دانشجویی دهه هفتاد را از نزدیک تجربه کرده بودم به اهمیت و ضرورت سازمان یابی گرایشی که در پی تغییرات بنیادین جامعه باشد و برای آزادی و سوسیالیسم بجنگد بیش از پیش آگاه بودم. ایمان داشتم که چنین گرایش سازمان یافته ای تاثیری بسیار رژف بر جنبش زنان درداخل دست کم در حوزه ی نظر خواهد داشت که زیر تیغ سانسور و سرکوب امکان بیان و سازمان دهی خود را ندارد.از این رو بودکه با همه رهروان این راه که امکان تماس بود این ضرورت را در میان گذاشتم. ساعت ها با هم در این مورد تلفنی گفتگو کردیم از شرق تا غرب و از جنوب تا شمال. قرار بود یک گردهمایی در کانادا برگزار شود. نشد.
در سمینار زندانیان سیاسی به سال 2005 در کلن آلمان در جریان شکل گیری "کارزار زنان" قرار گرفتم. علیرغم نقد به نحوه ی شکل گیری – که مکتوب کردم- به دلیل اهمیت ضرورت سازمان یابی با "کارزار" همراه شدم. جدل و کشاکش فکری/ سیاسی در درون کارزار شکل گرفت و پیش رفت وقرار بر آن شد که بن مایه ی حرکت کارزار زنان نه باشد هم به ج.ا و هم به دخالت قدرت های غربی در امور داخلی ایران. که شد.
"کارزار زنان" با نقد قدرت از جایگاه روشنفکر پرچم استقلال از قدرت وسلطه را به دوش گرفت و در 8 مارس 2006 یکی از گسترده ترین فعالیت هایش یعنی راهپیمایی ی را سازمان داد که با تاسف من به دلیل مشکل ویزا نتوانستم در آن شرکت کنم. اما آذر که یکی از سازمان دهنده گان آن حرکت بود حضوری فعال در آن داشت. پر شور و بی محابا. راهپیمایی که می رفت تا از همان ابتدا به دلیل تنگ نظری ها علیرغم تلاش های گسترده ی دست اندر کاران تحقق نیابد. با تاسف بسیار راهپیمایی اما پایان حیات "کارزار" بود. که یاس و پراکنده گی بر جای گذاشت.
از آذر اطلاع چندانی نداشتم تا این که در دومین گردهمایی زندانیان سیاسی در آگوست 2007 او را در پنل زنان دیدم. صمیمی بود و آرام و شکیبا. این بود که به عنوان گرداننده ی پنل توانستم براحتی مشکل پیش آمده از سوی یکی از شرکت کنندگان پنل را با او در میان بگذارم. با من هم رای بود و همراه.
ضرورت طرح مطالبات زنان زحمتکش و کم در آمد دغدغه ی خاطر هر دوی مان بود. چرا که ما به فراگیر شدن جنبش اجتماعی زنان باور داشتیم در نتیجه به تحقق مطالبات 99 در صدی ها. قلم او نیز براین ضرورت بارها تاکید کرده بودوخود نیز پای در این راه داشت.
آذرعلیرغم بیماری ش هرگز صحنه را ترک نکرد. شاداب بود و سرزنده. آن هیولایی که جان ش را می فرسایید از درون به چشم نمی آمد. 11 سال با بیماری ش مبارزه کرد و مرگ را پس راند با عشق به زنده گی. تا آن جا که می دانم باورهایش را زنده گی کرد. چرا که ما فمنیست ها عرصه ی خصوصی را از عرصه ی اجتماعی جدا نمی دانیم.
کارنامه ی آذر را فقط می توان با گام های پیموده ش برای هموار سازی ایجاد دنیایی بهتر محک زد. که درخشان است. او در این عرصه به راستی خوش درخشید و کم نیاورد.
یادش گرامی
عزیزه شاهمرادی
جون 2012 برکلی