زن، پرولتر- مرد است

زن، پرولتر- مرد است."

حرف هایی درباره مساله زن و انقلاب كمونیستی

بیایید از یك بحث "غیر طبقاتی" شروع كنیم: مردان، زنان را به حساب نمی آورند! این نظر مردان همه طبقات در مورد زنان همه طبقات است. بهتر است تعارف هایی كه اخیرا در "تجلیل از شخصیت زن" و "به رسمیت شناختن حقوق زنان" باب شده را جدی نگیریم.

 

اینها قبل از اینكه نشانه یك دگرگونی در افكار و ایده های كهنه و سنتی در مورد زنان باشد، نتیجه فریادهایی است كه زنان شورشگر و نواندیش شبانه روز در مقابل سركوب و فشار نظام طبقاتی و مردسالار سر داده اند. اینها عقب نشینی لفظی است در برابر حركت زنان حق طلبی كه در مقابل تحقیر كردن ها و یا عوامفریبی مردانی كه بر سر درجه دوم بودن زنان با این نظام همسو و همفكر هستند، جا نزده اند.

 

وقتی می گوییم مردان، زنان را به حساب نمی آورند منظورمان در جدول های آمار و یا در مباحث زیست شناسانه نیست. بگذریم از اینكه تفكر مردسالارانه به راحتی می تواند در محاسبات آماری، نقش تعیین كننده زنان در تولید و تحقق ارزش را حذف كند یا كمرنگ جلوه دهد. مردسالارها به راحتی می توانند از ضعیف بودن ذاتی زنان یا كم عقل بودن آنان به علت كوچكتر بودن حجم مغزشان بگویند، و در مورد غلبه احساسات زنان بر منطق شان، هزار و یك جور مزخرف به اصطلاح علمی به هم ببافند. همه اینكارها را قرن هاست كه انجام می دهند تا موقعیت برتر و تبعیض آمیز مردان در جامعه طبقاتی را توجیه و ابدی وانمود كنند. مردسالارها واقعیاتی مانند شجاعت و پیگیری الهام بخش زنان در عرصه تغییر مناسبات اجتماعی و سیاسی را با ناراحتی نظاره می كنند؛ و گاه با اكراه به انگیزه های قوی تر و برتری های آشكار زنان در عرصه آموزش و فراگیری اذعان می كنند. مردسالارها برای ممانعت از پیشرفت های "غیر منطقی"، "غیر طبیعی" و "زیاده از حد" زنان به انواع و اقسام قوانین و سنت های كهنه و احكام مذهبی آویزان می شوند.

 

آنجا كه صحبت از طبقه كارگر در میان است، نظرات مردسالارانه معمولا به صورت مردانه معرفی كردن نیروی كار بروز می كند. برای مثال، آمار جدید حكومتی سهم زنان از نیروی كار رسمی ایران را 11 درصد نشان می دهد و نرخ بیكاری برای زنان را 25 درصد می داند. در اینگونه آمارها، فقط به زنان شاغل رسمی بسنده می شود، و اكثریت زنان كه درگیر مشاغل غیر رسمی در خانه و خیابان یا در كارگاه های كوچك سنتی هستند، نادیده گرفته می شوند. اگر چه بر مبنای همین آمار ناقص و گمراه كننده نیز می توان به حقایقی در مورد سیاست طبقه سرمایه دار حاكم در شرایط بحران برای بیكارسازی زنان شاغل پی برد (توجه داشته باشیم كه نرخ بیكاری برای مردان در همین دوره حدود 9 درصد است). این واقعیتی است كه گسترش نظام سرمایه داری در سراسر دنیا، مداوما تعداد بیشتری از زنان را به نیروی كار صنعتی و خدماتی تبدیل می كند؛ در عین حال زنان در صنایع كوچك سنتی و خانگی، و در كشاورزی معیشتی، كماكان نقشی اساسی باز می كنند. این نقش علیرغم محدود شدن و به حاشیه رانده شدن بخش های عقب مانده و ماقبل سرمایه داری اقتصاد، همچنان به عهده زنان است. عرصه مهم دیگری كه زنان در آن نقشی منحصر به فرد ایفاء می كنند و هیچكس در "زنانه بودن" آن شك ندارد، كار خانگی یا خانه داری است. خانه داری را بهتر است بیگاری یا كار بدون مزد بنامیم، و نه كار به معنی رایج كلمه. این بیگاری، نقش کلیدی در سودآوری سرمایه داری دارد. كار بدون مزد زنان كه شرایط تجدید قوا و انرژی كار مرد (یا مردان) خانواده را تامین می كند، و نیروی كار جدید جامعه را از طریق تولید مثل و بچه داری می پروراند، تاكنون جایگاه بی بدیلی در تحقق ارزش در جامعه سرمایه داری داشته است. برای اكثریت مردم تصور اینكه چرخ زندگی بتواند بدون كار خانگی بچرخد، غیر ممكن است. در واقع اكثریت عظیم اهالی دنیا، شاید بدون اینكه خود متوجه باشند، خانواده را مقدس می دانند و باور دارند كه "بهشت زیر پای مادران است" چرا كه كار خانگی را حیاتی و واجب تشخیص می دهند!

 

در عین حال، به ویژه طی سه دهه گذشته، سرمایه داری بین المللی به شكل بیسابقه ای نیروی كار زنان را وارد بازار كار كرده، در برخی كشورها رشته های تولیدی معینی را عمدتا با استفاده از این نیرو به راه انداخته است. نتیجه اینكه، زنان بیش از پیش در لایه های تحتانی (لایه های گسترده و مهم) طبقه كارگر جهانی جای می گیرند. پرولتریزه شدن زنان بدون شك بر شرایط و شكل كار خانگی تاثیر می گذارد، اما به هیچ وجه به معنی حذف آن نیست. وقتی كه به پرولتریزه شدن هر چه بیشتر زنان در سطح دنیا و ادامه كار خانگی نگاه می كنیم، با رابطه ای متناقض و شكل های مختلط بهره كشی روبرو می شویم. در بعضی موارد، كارهای فرعی واحدهای تولیدی و خدماتی سرمایه داری را به زنان می سپارند تا به شكل فردی و یا در گروه های كوچك خانوادگی در خانه های خویش آن را انجام دهند. این راهی است برای همزیستی كار مزدی زنان با بیگاری (یا به اصطلاح وظایف) خانگی آنان. همینجا در مورد ایران می توانیم به رشته ای مثل قالیبافی اشاره كنیم كه طی چند قرن به صورت تولید سنتی خانوادگی و عمدتا با بهره كشی از نیروی كار دختران جوان در روستاها و شهرهای مختلف اداره می شد. اما در سال های اخیر، به شكلی سازمان یافته تر و تحت كنترل بورژوازی بزرگ (خصوصی و دولتی)، توسط نیروی كار مزدی زنانه ای كه در محل سكونتش به كار می پردازد و به اصطلاح "سفارش" می گیرد، به پیش می رود. در این شكل از سازماندهی نیروی كار، زنان كارگر درگیر روابط مختلطی از كار مزدی و كار بی مزد خانوادگی هستند (در بسیاری موارد، دستمزد قالیبافی بر اساس مناسبات پدرسالارانه حاكم "و به طور طبیعی" در اختیار مرد خانواده قرار می گیرد). خوبست در همینجا اشاره کنیم که یک نگاه گذرا به تعداد بافندگان در سراسر کشور (رقمی بالغ بر 2 میلیون نفر) که عمدتا زن هستند خود می تواند پوچی آمارهایی را که می خواهند نقش زنان در طبقه کارگر را کوچک جلوه دهند نشان دهد. در كنار این، بعضی كارهای خدماتی نظیر بسته بندی نیز هست كه در خانه های مناطق شهری توسط زنان انجام می گیرد و این بیشتر در چارچوب كار مزدی به شیوه قطعه كاری می گنجد. و اما یك نكته كلی و پر اهمیت: زنان كارگر زیر یك منگنه مضاعف یعنی بهره كشی بیرون از خانواده و درون خانه، بیشتر و شدیدتر از مردان كارگر استثمار می شوند؛ این یك واقعیت عینی است. در جامعه مردسالار، حتی مردان كارگر هم از امتیازات مردانه برخوردارند؛ این هم یك واقعیت عینی است. همین شرایط عینی، شكافی را بین مردان و زنان كارگر شكل داده است. بدون توجه به این واقعیات، نمی توان رفتار و سیاست صحیحی برای متحد كردن واقعی صفوف طبقه كارگر اتخاذ كرد.

 

طی چند دهه گذشته، عمدتا در كشورهای سرمایه داری پیشرفته، روندی نیز جریان یافت كه گرایش به محدود كردن كار خانگی زنان داشت. بدون آن كه بخواهیم عوامل موثر و تعیین كننده ای مانند جنبش ها و مبارزات رادیكال سیاسی و اجتماعی بعد از جنگ دوم جهانی را در ضربه زدن به دیدگاه ها و ارزش های جا افتاده و كهنه بر سر خانواده و جایگاه و نقش زنان در جوامع امپریالیستی كمرنگ كنیم، و بدون اینكه بخواهیم با تنگ نظری "اقتصادگرایانه" به تحولات اجتماعی نگاه كنیم، باید بگوییم كه زنانه شدن نیروی كار در این جوامع، و جا افتادن امكاناتی مانند مهد كودك ها و خدمات اجتماعی و مرخصی های ویژه به تغییراتی در شكل سازماندهی زندگی خانوادگی و تعهدات عرفی و مذهبی در زندگی زناشویی انجامید؛ هر چند كه شكل "كلاسیك" خانواده، كماكان یك نهاد اساسی جامعه باقی ماند. موقعیت نیروی كار زنانه تحت روابط سرمایه داری (خاصه در جوامع امپریالیستی) اگر چه در حیطه دستمزدها و امكانات رفاهی، حقوق قانونی و سندیكایی، گرایش به همسطح شدن با نیروی كار مردانه دارد، اما همچنان با نابرابری های ملموس و بالقوه دست به گریبان است. برای مثال، امروز در شرایط تعمیق بحران و ركود بین المللی و اجرای سیاست های تعدیل اقتصادی، زنان به اولین آماج بیكارسازی ها تبدیل شده اند.

 

هر آنچه گفتیم، برای نشان دادن بی پایه و اساس بودن نگرشی است كه تصویر مردانه ای از طبقه كارگر دارد و هر زمان صحبتی از جایگاه زنان در طبقه كارگر به میان می آید، این نقش را ناچیز می انگارد. طی بیش از یك قرن مبارزه و جنبش و انقلاب طبقه كارگر در گوشه و كنار دنیا، شاهد به میدان آمدن دیدگاه های متضاد بر سر این موضوع در صفوف جنبش ها و احزاب كارگری بوده ایم. حتی در همان زمان شكل گیری اولین تشكیلات بین المللی كارگران یعنی انترناسیونال اول، چگونگی برخورد به مساله زنان و رهایی زن، به یكی از موضوعات مورد مشاجره در سطح رهبران انترناسیونال تبدیل شد. این مشاجره به شكل مخالفت یا موافقت با عضویت زنان در هیئت های نمایندگی انترناسیونال اول بروز كرد. گرایش مردسالار در جنبش كارگری و كمونیستی استدلال می كرد كه "كار اصلی زنان، خانه داری و فراهم كردن شرایط مناسب و آرامش برای كارگران مبارز مرد است!" با توجه به شرایط ذهنی و دیدگاه های رایج در جنبش طبقه كارگر در آن دوران، بهتر می توان اهمیت و پیشرو بودن موضع فریدریش انگلس را فهمید زمانی كه می گفت: "زن در خانه، پرولتر ِ مرد است." از یك دیدگاه كمونیستی كه هدف از مبارزه و انقلاب را رهایی نوع بشر از همه شكل های ستم و استثمار، و نه فقط رهایی كارگران و یا مردان كارگر، می داند می توان فهمید كه متصل نگه داشتن زنان به كار خانگی، و در واقع معنی كردن زن با خانه داری، معنایی جز ابدی كردن نقش پرولتر یا برده مرد برای زنان ندارد. از زمان ماركس و انگلس تاكنون، نگرش مردسالارانه به شكل های مختلف در صفوف طبقه كارگر ادامه حیات داده، بازتولید شده است. گاه می بینیم كه حتی امروز، این نگرش در همان شكل ها و با همان استدلال هایی عرضه می شود كه 160 سال پیش می شد! كافیست به دور و بر خود دقیقتر نگاه كنیم. اصلا چرا راه دور برویم، كافیست به روابطی كه زیر سقف خودمان برقرار است دقت كنیم، آیا كم هستند زنان آزادیخواهی كه برای رهایی زحمتكشان مبارزه می كنند و همسرشان نیز فعال جنبش كارگری و چپ به حساب می آیند اما در چاردیواری خانه، خود را در زندان روابط مردسالارانه و رفتارهای زن ستیزانه اسیر می بینند؟ آیا كم هستند مردان فعال در جنبش كارگری و چپ كه هر وقت صحبت از طبقه كارگر و زنان به میان می آید، نقش زن را به خانواده كارگری محدود می كنند، ضرورت پایبندی همسر یك كارگر به تعهدات و وظایف و منافع مشتركشان را گوشزد می كنند، و هر حرفی از حقوق پایمال شده زنان و ستم جنسیتی را مخرب و باعث تضعیف مبارزات كارگری معرفی می كنند؟ آیا كم هستند مردان فعال در جنبش كارگری و چپ كه با عقب مانده ترین گرایش ها و ارزش ها و سنت های مردسالارانه رایج در جامعه (و در صفوف توده های كارگر و زحمتكش) همراه می شوند یا در مقابلش سكوت اختیار می كنند؟ و بالاخره آیا تعداد محدود زنان آگاه و مبارز در صفوف تشكل های مربوط به جنبش كارگری و چپ، به ویژه در سطوح تصمیم گیری و رهبری، را می توان از تفكر مردسالارانه مسلط بر این تشكل ها و عملكرد باز دارنده ناشی از آن، جدا دانست؟

 

اما نگرش مردسالارانه صرفا به نفی وزنه و جایگاه زنان در صفوف طبقه كارگر محدود نمی شود، بلكه در حیطه تئوریك مساله زن را "مساله ای بورژوا دمكراتیك" عنوان می كند و آن را كم اهمیت تر از به اصطلاح "مسائل طبقاتی" قلمداد می كند و به شكلی یك سویه، آن را تابع "مساله طبقاتی" می داند. وقتی كه یك مدعی نمایندگی آرمان كمونیسم و منافع اساسی طبقه كارگر، مساله زن را چیزی شبیه به مساله ملی معرفی می كند یعنی آن را در چارچوب جامعه بورژوایی و تحولات بورژوا دمكراتیك قابل حل می داند. اما مساله زن به واقع یك مساله كمونیستی است یعنی حل كامل آن وابسته به از بین رفتن مالكیت خصوصی و طبقات است. بدون حل نهایی تضاد میان اجتماعی شدن تولید و مالكیت خصوصی، سلسله مراتب جنسیتی در جامعه بشری از بین نخواهد رفت. تجربه انقلابات سوسیالیستی در قرن بیستم نیز نشان می دهد كه تضاد جنسیتی (تضاد زن و مرد) و مساله رهایی زن از نظر عینی یكی از تضادهای اصلی و یك قوه محركه مهم برای پیشروی انقلاب در فرایند ساختمان سوسیالیسم است؛ هر جا نیروی ذهنی انقلاب با شكل های گوناگون ستم بر زنان و بازتولید آن در جامعه سوسیالیستی درگیر شد و نیروهای گسترده اجتماعی (اساسا از صفوف زنان) در جهت حل این تضاد در زیربنا و روبنای جامعه به میدان آمدند، موتور محركه انقلاب سوسیالیستی فعالتر و پر قدرت تر به جریان افتاد. و هر جا كه با استدلال ها و بهانه های محافظه كارانه به سنت ها و ایده های كهنه و روابط مردسالارانه پا داده شد، نیروهای بورژوایی در جامعه و دولت و حزب انقلابی قدرتمندتر شدند و انقلاب را از شتاب انداختند. و باید این را با تاكید اعلام كنیم كه جنبش رهایی زنان این ظرفیت (و این رسالت) را دارد كه با پیشروی و تعمیق خود در عرصه پراتیك و تئوری، جنبش طبقه كارگر و نیروی پیشاهنگ انقلابی را پالایش دهد و افق و دامنه دیدش از ادامه انقلاب تحت دیكتاتوری پرولتاریا و آرمان كمونیسم را گسترده تر كند.

 

تفكر مردسالارانه ای كه در جنبش كارگری و چپ، تحت عنوان دفاع از طبقه كارگر و سوسیالیسم، مساله زن و جایگاه زنان در جامعه را از نظر كیفی و كمی، كم اهمیت و محدود و یا در گرو و تابع حل "تضاد طبقاتی" وانمود می كند، معمولا برای اثبات حقانیت خود به جنبش جاری زنان اشاره می كند. بارها این حرف را از زبان برخی مردان (و گاه زنان) فعال در جنبش كارگری و چپ شنیده ایم كه جنبش زنان یك جنبش بورژوایی و لیبرالی است و تنها "راه رستگاری"اش گردن گذاشتن به سیاست و جهت گیری به اصطلاح كارگری ماست! اما این یك مغلطه بزرگ است. مساله زن یك چیز است و جنبش زنان چیزی دیگر. جنبش زنان مانند هر جنبش اجتماعی دیگر به گرایش های طبقاتی متفاوت تقسیم می شود. افق گرایش های بورژوایی در جنبش زنان، "بازسازی" و یا تصحیح سلسله مراتب جنسیتی در چارچوب نظام سرمایه داری است. حال آنكه، گرایش های پرولتری كمونیستی افق جنبش رهائی زن را به ورای نظم موجود می برند و آن را در شورش علیه ستم پیگیرتر و انقلابی تر می كنند؛ چرا كه نابودی كامل ستم بر زن و برچیدن سلسله مراتب جنسیتی را مد نظر دارند. كسانی كه پرداختن به مساله زن را به جنبش زنان محول می كنند و همزمان جنبش زنان را هم جنبشی بورژوایی معرفی می كنند، معمولا همان كسانی هستند كه شعار "فقط دفاع از زنان كارگر و زحمتكش" را به دست می گیرند. وقتی از آنان می پرسیم كه این دفاع چگونه انجام می گیرد، معمولا خواسته های محدودی را جلو می گذارند كه اگر چه محقانه و مهم است و باید بر سرش مبارزه شود، اما به هیچ وجه كافی نیست. "پرداخت دستمزد برابر به زنان و مردان در مقابل كار برابر" یا "ایجاد مهد كودك ها در محیط كار"، "مرخصی با حقوق و تسهیلات برای زنان كارگر باردار"، "مجازات جرایمی مانند آزار جنسیتی كارگران زن در محیط كار" و امثالهم خواسته های مهمی هستند؛ اما ستم جنسیتی را ریشه كن نمی كنند. این خواسته ها تحت نظام سرمایه داری می تواند تحقق بیابد، یعنی این اصلاحات به واقع می تواند انجام گیرد، بی آنكه روابط تولیدی و اجتماعی ستمگرانه ای كه نابرابری جنسیتی یكی از ستون های آن است به طور كیفی دگرگون شود؛ (و همانطور كه می بینیم بخشی از این خواسته ها در برخی از كشورهای سرمایه داری پیشرفته تحقق یافته است). در همین زمینه می توانیم به شعار اصلاحگرایانه دیگری اشاره كنیم كه تلاش در برچیدن بیگاری خانگی زنان دارد اما در عمل به بازتولید نقش و جایگاهی كمك می كند كه نظام طبقاتی از دیر باز برای زن در نظر گرفته است. منظور ما شعار "پرداخت دستمزد در برابر كار خانگی" است. این شعار خوش ظاهر كه شاید بسیاری از زنان نیز آن را كمكی در مسیر عدالت اجتماعی و نزدیك شدن زن به استقلال اقتصادی بدانند، به معنای انحصاری كردن كار خانگی (یا وظایف خانه داری) برای زنان است. این یعنی محدود نگهداشتن زن به خانه و آشپزخانه و اتاق خواب، محدود نگهداشتن فكر و اندیشه و خلاقیت زنان، محدود نگهداشتن حیطه تصمیم گیری و مدیریت و رهبری زنان، و عملا دور نگهداشتن توده های زن از امور كلان جامعه یعنی فرماندهی و اداره سیاست و اقتصاد و روبنای فرهنگی و فلسفی و هنری. محدود دیدن مساله رهایی زنان و حل تضاد جنسیتی به اینگونه خواسته ها و شعارهای اصلاحگرایانه، جنبش زنان كه هیچ، اعتراضات زنان كارگر را هم به شكل چیزی فرعی به "جنبش مردانه كارگری" و اهداف ریز و درشت "تشكل های مردانه كارگری" سنجاق می كند.

 

اما رهایی زنان و حل تضاد جنسیتی یك فرایند پر افت و خیز و درازمدت خواهد بود؛ همگام و همسان با فرایند طولانی گذار انقلابی از سوسیالیسم به كمونیسم. آنچه نشانه و ضامن پیشروی در این مسیر است، برانگیختن زنان به مبارزه پیگیر و شورش تا به آخر علیه كلیت ستمدیدگی است. اگر نیرویی كه داعیه سرنگونی جامعه طبقاتی و ساختن جامعه نوین را دارد، توده های زن را در مبارزه علیه قدرت سیاسی حاكم درگیر نكند، اگر آنان را علیه كلیه ساختارهای قدرت مردسالارانه از ساختارهای دولتی گرفته تا ستون های مردسالاری در فرهنگ حاكم و سنت های كهنه و خرافی و مذهب و خانواده نشوراند، یك جای كارش می لنگد. اینها كه گفتیم از همین حالا باید در جهت گیری و عمل مبارزاتی كمونیست ها حاضر و جاری باشد؛ و گرنه این راه طولانی می تواند با انجام فداكاری ها و قبول رنج های بزرگ، و شاید با "نیات حسنه"، به سوی جهنم سنگفرش شود. در این مسیر باید از حكم راهگشای ماركس و انگلس استفاده كنیم كه گفتند: "انقلاب كمونیستی رادیكال ترین گسست از مناسبات سنتی مالكیت و رادیكال ترین گسست از ایده های سنتی است." این اساس راهنمای ما در انجام انقلاب ریشه ای اجتماعی است. برای حل تضاد جنسیتی نیز باید مناسبات تولیدی حاكم و در راس آن، مناسبات مالكیت موجود را هدف گرفت و به آن از دریچه محرومیت و فرودستی زنان نگاه كرد. مثالی بزنیم. در انقلاب چین، كمونیست ها شعار "تقسیم سرانه زمین بین زنان و مردان" را جایگزین "تقسیم زمین بر پایه خانوار" كردند تا به مناسبات مالكیتی كه زنان را محروم نگه می داشت و موقعیت برتر اقتصادی را به رئیس خانوار (یعنی مرد) می داد، ضربه بزنند. آنان همزمان قانون مهم "حق طلاق برای زنان" را تصویب كردند كه تغییری رادیكال در مناسبات خانواده و نقش زن در تعیین سرنوشتش به حساب می آمد. هجوم به قوانین و سیاست ها و باورهای كهنه و پدرسالارانه در روبنای جامعه، وجه دیگری از این گسست انقلابی بود كه بر حضور آگاهانه تر، موثرتر و گسترده تر زنان در جامعه راه می گشود. در جامعه ما كه تحت یك حكومت استبدادی مذهبی قرار دارد، برانگیختن زنان برای گسست از نقش درجه دومی كه در قوانین فقهی و شرعی برای زن نهادینه شده است، یك عامل مهم پیشروی و دگرگونی است. مبارزه با پدیده هایی مانند حجاب اجباری، سنگسار، صیغه و چند همسری مردانه و امثالهم، انرژی انقلابی فراوانی را در جامعه آزاد خواهد كرد. به كار گیری آگاهانه تبعیض مثبت در مورد زنان، یك جهت گیری و سیاست ضروری برای مواجهه با امواج قدرتمند عادت، سنت، روال "عادی" و وضع موجود در سطح جامعه و در میان توده هاست كه اندیشه ها و رفتارهای مردسالارانه را مداوما تولید می كنند. تبعیض مثبت به این معنی است كه در عرصه های گوناگون سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و نظامی (به ویژه در سطوح مختلف مدیریت و رهبری در همه این عرصه ها)، آگاهانه به شركت زنان اولویت و رجحان داده شود و پشتوانه های تبلیغی و آموزشی و قانونی و حقوقی برای این كار فراهم شود. اگر قرار است كه كمونیسم با عبور از دیكتاتوری طبقاتی پرولتاریا كه "نقطه گذار ضروری است به سوی سرنگونی كلیه تمایزات طبقاتی، سرنگونی كلیه روابط تولیدی كه این تمایزات بر روی آنها بنا شده اند، سرنگونی كلیه روابط اجتماعی كه منطبق براین روابط تولیدی هستند، و دگرگون كردن كلیه افكاری كه از این روابط اجتماعی نتیجه می شوند" ساخته خواهد شد، باید آگاه باشیم كه مساله زن و تضاد جنسیتی در بطن همه این تمایزات و روابط و افكاری كه شایسته سرنگون شدن است جای گرفته است. "دو گسست و چهار كلیتی" كه كانون توجه ماركس و انگلس بودند از امر رهایی زنان غیر قابل تفكیك است.

اسفند ماه 87

بنقل از بولتن شماره 3 (ویژه ی 8 مارس)

جمعی از فعالین کارگری (jafk)

kargaranfa@gmail.com

jafk.blogfa.com