زن زدائی از طبقه کارگر!/ ماندانا رحیمی
مقاله اي از آقايي بنام "بهزاد سهرابي" به تاريخ 86/11/24 در سايت "سلام دمكرات" به مناسبت 8 مارس درج شده است. هنگام خواندن اين مقاله انسان دچار اين حيرت مي شود كه آيا ايشان به مفهومي تحت عنوان «مساله زن» و عمق و دامنه ي آن آشنا مي باشند يا اينكه صرفا براي همرنگ شدن با جماعت و نان را به نرخ روز خوردن، خود را ملزم به نظردهي ديده اند.
چند سالي است كه "اعلام موضع" بر سر مساله زنان و حمايت هاي اين چنيني مد روز شده است. اگر زماني طرح اين مساله از جانب بسياري نيروهاي سياسي مدعي سوسياليسم بعنوان موضوعي فرعي و ثانويه قلمداد مي شد، امروزه وضع متفاوت شده است. مبارزه و مقاومت زنان و تلاش نظري و عملي فعالين جنبش زنان، همگان را وادار به موضع گيري كرده است. امروز چگونگي نگاه به جنبش زنان و مساله زنان بطور كلي و در پي آن ارائه راهكار براي پيشرفت و گسترش آن، تبديل به موضوع روز و در دستور كار شده است. هر نيروي سياسي و يا هر شخص منفردي اينرا حس كرده است كه داشتن دغدغه بر سر مساله زنان، شاخص مهمي براي مشخص كردن موقعيت اوست. اينكه كجا ايستاده است و به واقع تا چه درجه اي و خواهان چه جامعه ايست. اينرا از بالا تا پائين اين جامعه ي خفقان زده حس كرده اند. درك نه. بلكه حس كرده اند.
چندي قبل در شهري کوچک و مذهبی شعاري را بروي ديواري ديدم از اين قرار: «شاخص پبشرفت هر جامعه اي موقعيت زن در آن جامعه است». اين شعار در كنار شعار «خواهرم حجاب صدف توست» نوشته شده بود و آشكارا كپيه برداري ناصادقانه اي بود از شعار جنبش كمونيستي مبني بر "درجه ي پيشرفت يك جامعه با درجه ي آزادي زنان آن جامعه سنجيده مي شود". بنظر مي آمد گسترش، دامنه و البته دردسر اين مساله براي جمهوري اسلامي به درجه ايست كه او را وادار به چنين كپيه برداري هايي كه هيچ مطابق با اصل نيست، مي كند.
در نوشته ي آقاي سهرابي چيزي نمي يابيد بجز تلاشي ناموفق براي "اعلام موضع". تاريخچه، تاريخچه است و تكرار مكرر آن نه اعتباري مي بخشد و نه اينكه كسي ميتواند آنرا انكار كند. اينكه در سال 1875 در نيويورك چه اتفاقي افتاد و بعدها چه كساني و در چه سالي آن اتفاق را چگونه گرامي داشتند و چه سنتي را پايه گذاري كردند را همگان مي دانند. تا اينجاي قضيه، قصه ي تاريخ است. اما تاريخ آنجايي كه قرارست خاص شود و بطور مشخص مورد بررسي و نقد و پژوهش قرار گيرد، دشوار مي شود. بخصوص براي كساني كه در عين محدوديت هاي ايدئولوژيك و سياسي و فقدان درك همه جانبه و ژرف از مساله زنان، خود را در موقعيت اعلام نظر هم مي بينند.
نوشته ي آقاي سهرابي نشان ميدهد كه ايشان در جريان جدل ها و منازعات و بعلاوه تلاش هاي نظري كه در جنبش كمونيستي بر سر مساله زنان جاري بوده و هست قرار ندارند. ضمنا مطالعه و دركي نيز از جنبش فمنيستي، تلاش هاي ارزشمندي كه توسط زنان فمنيست در نظريه پردازي و نقد ديدگاه هاي سنتي در زمينه مساله زنان و ارائه راهكار صورت گرفته، ندارند. آقاي سهرابي – لابد بنظر خود براي طبقاتي كردن موضوع – همه جا "زن و مرد" را با هم مورد خطاب قرار داده است. ايشان مي نويسند:
"امروز ما شاهد مناسبات توليدي و روابط كار و سرمايه اي هستيم، كه در آن زنان و مردان در عرصه كار و زندگي، به يك اندازه استثمار شده و در فضا اي آكنده به تمامي اشكال ستمگرانه دست به گريبانيم كه بيان هر خواست انساني جرم تلقي شده و زن و مرد معترض، به اين مناسبات به يك ميزان دادگاهي و محاكمه مي شوند و احكام صادره بدون تبعيض بر سر زنان و مردان نازل شده و ...."
بنظر مي آيد ايشان در كره مريخ به سر مي برند و يا اينكه دچار بيماري كور جنسي مي باشند. در نظام سرمايه داري در مناسبات ميان كار و سرمايه، زنان و مردان كارگر استثمار مي شوند. اما اصرار بر "يكسان" بودن اين استثمار هم نشان از درك پائين از اقتصاد سياسي سرمايه داري و مكانيسم كاركرد آن دارد و هم نشان از نگاهي مردسالارانه. در مناسبات كار و سرمايه، زنان بخاطر جنسيت خود (و نه صرفا بخاطر كارگر بودن) دستمزد پائينتري نسبت به مردان دريافت مي كنند. شعار "مزد برابر براي كار برابر" همين موضوع را مورد برخورد قرار ميدهد. به يك معنا زنان كارگر در روند كار با استثمار بيشتري روبرويند. آنها نسبت به مردان كارگر ارزش افزوده ي بيشتري را بحساب سرمايه دار واريز مي كنند. امروز با رشد روند گلوباليزاسيون و زنانه شدن بيشتر نيروي كار، اين امر ابعادي فاجعه بار بخود گرفته است. اين تازه يك جنبه از اين مناسبات استثمارگرانه است. جنبه هايي مانند توهين، تحقير، سوء استفاده هاي جنسي و هزار درد ديگر، جوانب ديگري از اين مناسبات است. كار خانگي زنان (چه زنان كارگر و غيره) موجب چرخش سودآورتر سرمايه براي كل نظام سرمايه داري است. بخش بزرگي از بازتوليد نيروي كار، بر عهده كار رايگان و فرساينده زنان است كه همه ي آن فعاليت هايي كه به خانه داري معروف است را انجام مي دهند؛ و شمار زناني كه افزون بر اشتغال در خارج از خانه هم چنان بردگان كار خانگي مي باشند روز به روز بيشتر مي شود. بنابراين جنسيت زدائي از اين موضوع و گفتن اينكه "زنان و مردان در عرصه ي كار و زندگي به يك سان استثمار مي شوند" در خوش بينانه ترين حالت فقط يك شوخي عقب مانده و تلخ و خارج از بعد زمان و مكان بنظر مي آيد.
بعلاوه ايشان دركشان از «مناسبات توليدي» محدود به رابطه ي خريد و فروش نيروي كار ميان سرمايه دار و كارگر است. نتيجتا قادر نيستند دركي ماركسيستي از جايگاه ستم بر زن در نظام اجتماعي اقتصادي سرمايه داري، به پيش بگذارند. مناسبات توليدي پيش از هر چيز يك پديده ي اجتماعي است كه رابطه ي خريد و فروش نيروي كار ميان سرمايه دار و كارگر تنها يك بخش از اين مناسبات توليدي اجتماعا سازمان يافته است. خريد و فروش نيروي كار ميان سرمايه دار و كارگر بر بستر يك روابط اجتماعي پيچيده انجام مي شود كه جايگاه فرودست و نابرابر زن يكي از مولفه هاي مهم آنست. كالائي بنام نيروي كار نيز در يك فرآيند كلي اجتماعي توليد مي شود كه زنان از زمان زائيدن تا ارائه خدمات خانگي نقشي اساسي در آن دارند. اما برخلاف كارگر، نقش زن در اين فرآيند اجتماعي پنهان مي ماند. و نگاه مردسالارانه مشتاق پنهان ماندن اين نقش در جريان بازتوليد جامعه مي باشد. نديدن اين واقعيت و تقليل دادن مناسبات توليدي به رابطه ي ميان كارگر و سرمايه دار، بيان يك درك اكونوميستي از روابط توليدي و اجتماعي استثمارگرانه است. اين درك درون جنبش كارگري غلبه دارد و به همين دليل است كه گرايش مردسالاري ویژگی اغلب جنبش هاي سنديكائي و اتحاديه اي در ايران و در جهان مي باشد. تا زمانی که جنبش کارگری این درکها را از صفوف خود نزداید، قادر نخواهد بود شکافی را که بورژوازی از طریق تقویت مرد سالاری بین زن و مرد کارگر بوجود آورده خنثی کند. خنثی کردن این شکاف با لاپوشانی کردن آن تفاوت دارد. بورژوازی این شکاف را لاپوشانی می کند اما یک کارگر آگاه آن را افشا می کند تا آن را محو کند.
امثال آقای سهرابی قادر به درک و تصور این نکته نیستند که زن کارگر در هر لجظه هم کارگری است که استثمار می شود هم زنی است که بر او ستم مضاعف می شود. اگر اولی از سوی سرمایه داران اعمال می شود، دومی از سوی سرمایه داران و مردانی است که در ستم بر زن با سرمایه داران شریک شده اند. زن کارگر ناچار است علیه ستم طبقاتی و ستم جنسیتی همزمان مبارزه کند. مبارزه طبقاتی بدون مبارزه علیه ستم جنسیتی عمق نمی یاید. بدون مبارزه با بینش مردسالارانه در صفوف جنبش کارگری نمی توان صحبت از اتحاد میان زن و مرد کارگر کرد.
از نظر آقاي سهرابي «زن و مرد معترض به اين مناسبات به يك ميزان دادگاهي و محاكمه مي شوند....احكام صادره بدون تبعيض بر سر زنان و مردان نازل مي شود و....».
نگارنده با خواندن اين سطور برايش اين سوال پيش آمد كه ايشان از كدام دنيا سخن ميگويند. از دنياي راحله كه همين چندي پيش اعدام شد يا از دنياي آقايان مشاهير فوتبال كه براحتي تبرئه شدند و زن بينواي ديگري را بپاي چوبه دار روانه مي كنند. از دنياي عاطفه 16 ساله يا از دنياي كساني كه او را محكوم كردند. از دنياي ميليونها زن كه از فرداي انقلاب بخاطر زن بودن مورد حمله و ضرب و شتم قرار گرفتند و 30 سال است براي حق ابتدائي انتخاب پوشش مقاومت و اعتراض ميكنند، يا از دنياي ديگري.
رژيم ايران بلاي جان همه ي مردم اعم از زن و مرد است. اين رژيم كل جامعه را به بند كشيده و مورد استثمار و ستم قرار ميدهد. در عين حال اين يك رژيم مذهبی است. برجسته ترين ويژگي اين حكومت كه او را از ديگر حكومت هاي استثمارگر اما غيرمذهبي متمايز مي كند، غلظت و شدت ضد زن بودن اين رژيم است. در اينجا ما با قوانين ويژه ي ضد زن و با مجازات هاي ويژه ي زنان روبرو هستيم. مكتوب و تدوين شده و قابل اجرا در هر موقعيت. اخيرا پدري دختر خودش را در زاهدان سنگسار كرد. بگذاريد ببينيم قانون و احكام در اينمورد چگونه به اجرا در ميآيد. اما از نظر قوانين شرع كه نوشته و نانوشته در اين مملكت قوانين جاري است، آن پدر مجاز به چنين عملي بود. حتا اگر نيم نگاهي به صفحه ي حوادث روزنامه ها بيندازيد متوجه تكرار تلخ چنين اعمالي خواهيد شد. بنابراين اصرار آقاي سهرابي در مورد اينكه "همه بدون تبعيض محاكمه و دادگاهي مي شوند" بسيار سوال برانگيز است. و تاريخ و تجربه نشان داده اين گونه جنسيت زدائي ها (تحت عنوان همه)، فقط در خدمت حفظ و بازتوليد نظام مردسالاري قرار گرفته است. حال چه شخص به آن آگاه باشد چه نباشد.
آقاي سهرابي در انتهاي نوشته ي خود به ارائه پيشنهاد و طرح براي 8 مارس امسال پرداخته اند. ايشان در دنياي خويش اعلام كرده اند كه امسال 8 مارس بايد حول مطالبات طبقاتی سازمان يابد و با «پخته گی لازم به ایجاد تشکلات توده ای طبقاتی، جدای از جنسیت و ملیت ...... تنها بر اساس مصالح و منافع و دید طبقاتی و همسو و هم گام با تشکلات کارگری حضور هر چه گسترده تری از زنان و مردان برابری خواه.... با داشتن استراتژی و آلترناتيو طبقاتی و با شناخت معظلات و بر اساس سبک کار مشخص، به کاری عملی و پراتیک شده ای دست» بزند.
اينكه درك اين آقا از استراتژي و آلترناتيو انقلابي چيست را خودشان روشن كنند. اما معلوم نيست چرا كارگران بايد خواهان تشكلات مستقل خود باشند ولي زنان نه. معناي اين استقلال نيز مشخص نيست. چرا بايد 8 مارس همگام با تشكلات كارگري جلو برود اما عكس آن صادق نيست. آقاي سهرابي بهتر بود اينرا روشن مي كردند كه چرا زنان در معرض توهین و تحقیر دائم جامعه مردسالار منجمله کارگران مرد (و نه فقط كارفرمايان آنگونه كه ايشان مي گويند) قرار دارند و نقش شبکه سنت و مذهب و افکار مسلط در جامعه در اين ميان چه مي باشد. برخلاف نسخه اي كه آقاي سهرابي براي 8 مارس امسال مي پيچند، فعالين 8 مارس درعين حمايت و همبستگي با ساير جنبش هاي اجتماعي بايد بروي موضوعات ديگري تاكيد كنند. آنها بهر طريقي كه 8 مارس امسال را برگزار كنند بايد رژيم جمهوري اسلامي و سياست هاي زن ستيزانه آنرا افشا كرده و توده هاي زن بيشتري را درگير كنند. آنان بايد خواستار لغو تمام قوانین شریعت و قوانین تبعیض آلود ضد زن باشند. چون این قوانین انعکاسی از مناسبات قدرت و مناسبات تولیدی جامعه اند که زنان کارگر (ولي نه فقط آنها) بزرگترین قربانیان آن هستند. آنان بايد بهر طريقي كه ممكن است راهكارهاي ريشه اي براي رهائي زنان را ترويج كنند و آنرا به ميان مردم ببرند؛ و بايد موانعي كه در اين راه موجود است، منجمله ديدگاه و عملكردهاي مردسالارانه اي كه مدعي سوسياليسم هستند، را بدرستي شناسائي كرده و مروج ديدگاه رهائيبخش در اين زمينه باشند. آنها بايد بروي ضرورت داشتن تشكيلات مستقل زنان پافشاري كنند و پارامترهاي سياسي اين استقلال را مشخص كنند. يعني مستقل از ايدئولوژي و سياست هاي جمهوري اسلامي و مستقل از طرح و نقشه هاي قدرت هاي بزرگ سرمايه داري.
در ميان همه ي ناروشني ها اما يك چيز روشن است. در اين كشور پيشرفت و سوسياليسمي در كار نخواهد بود مگر اينكه از مساله ستم بر زن و راه رهائي زنان دركي درست تبيين شده باشد و بر مبناي آن عمل شود.