به یاد آذر درخشان
صمیمیت آذر نخستین چیزی بود که در اولین دیدار به چشم میخورد. رادیکال بود و برایش عمل و نظر در هم آمیخته بودند. برج عاج نشین نبود، کولهاش را برمیداشت و دور جهان میگشت تا رفقایش را پیدا کند تا باهم کاری کنند. مینوشت و میخواند وعمل میکرد. به همین خاطر پرشور و زنده بود. شامه تیزش حرف دشمن را از فاصله دور تشخیص میداد و بر آن میشورید. مقابله علیه بیماری و حفظ روحیهای سرشار از عشق به زندگی و فعال ماندن تا آخرین لحظهها نشانههایی بودند از سرسختی در مقابل دشمنان زندگی، چه درقالب سلطه و اختناق و چه در شکل مرگ و سرطان. من نه تنها مثل یک فرد در جنبش انقلابی فقدان او را احساس میکنم، بلکه مثل یک دوست و رفیق از دوریش غمگینم و دلم برایش تنگ.
ليلا قرايى - شبکه زنان
٣ ژوئن ٢٠١٢