اعدام سهيلا
مجازات يا حذف فيزيكی؟
نويد محبی
روز گذشته در زندان اوين سهيلا قديری زنی كه فرزند شيرخواره اش را به قتل رسانده بود به دار آويخته شد. زمانيكه نوبت دفاع به سهيلا در دادگاه رسيد در رابطه با زندگی و قتل فرزندش گفت:16 ساله بودم كه همراه پسر مورد علاقه ام از خانه فرار كردم و از آذربايجان شوروی سردرآوردم. زندگی بدی نداشتيم تا اين كه آن پسر در تصادف جان باخت و من آواره شدم.شب های سرد زمستان را در خيابانها گذراندم و مجبور شدم با مردان زيادی رابطه برقرار كنم.آنجا شروع بدبختی هايم بود بيماری های مختلف گرفتم و به مواد مخدر و الكل معتاد شدم.فرزندم را دوست داشتم ولی نمی خواستم كه به سرنوشت من دچار شود."
سهيلا را به دليل قتل فرزندش اعدام كردند و اگر هم مرتكب قتل فرزندش نمی شد به دليل داشتن روابط نامشروع يا بدنش را با شلاق سياه و كبود می كردند و يا می بايست تا نيمه ی بدنش را در خاك فرو برند و با سنگ و كلوخ سرو كله اش را نشانه روند.
هر كسی كه تا حدی از جزئيات منتشر شده ی ماجرای زندگی سهيلا آگاهی داشته باشد،بدون شك سوالی پيش رويش قرار خواهد گرفت كه هدف دستگاه قضايی كشور از اعدام سهيلا چه بود؟ارضای حس انتقام جويی يا اصلاح مجرم؟سهيلا نه شاكی خصوصی داشت كه با اعدامش حس انتقام جوييشان را ارضا كنند و نه با حلق آويز كردنش راهی برای اصلاحش باقی گذاردند،تنها او را حذف فيزيكی كردند اما سهيلاها همچنان در جامعه ی ما به وفور ديده می شوند و مشكل همچنان باقی است و درصورتی كه اين حذف فيزيكی ادامه يابد و توجهی به صورت مساله نشود تنها آمار اعدام بالا می رود و يك عقب ماندگی فزاينده نصيب جامعه می شود،زيرا باز هم زنان به دليل مشكلات مالی تن فروشی می كنند و روسپی گری افزايش می يابد و شاهد ناهنجاری های اجتماعی و از جمله ی آنها قتل خواهيم بود،در اينجا دولت در واقع خود خشونت را در جامعه ترويج می كند و مرتكب قتل می شود،تنها تفاوتی كه بين مجرم و دولت وجود دارد اين است كه عملی كه توسط مجرم انجام گرفت را جنايت می خوانند ولی همان عمل توسط دولت انجام گيرد با قانون خواندن آن توجيه می شود.
با قتل دولتی مشكل جامعه ما حل نمی شود و بايد به دنبال راه حل های اساسی بود تا اين معضل از ريشه مورد بررسی قرار گيرد و چاره جويی شود،شايد هر كس ديگری هم به جای سهيلا بود همچين عملی را مرتكب ميشد،سهيلا گناهی نداشت كه در يك خانواده فقير به دنيا آمد و ناخواسته سراسر زندگيش با فقرو فلاكت عجين شد،هر كسی هم به جای سهيلا باشد و سرمای زمستان استخوان هايش را به لرزه در آورد و فرشی بر زير و سقفی بر سر نداشته باشد و برای امرار معاش روح و روان خود را بيازارد و تن فروشی كند ممكن است جگر گوشه اش را به قتل برساند،حتی اگر صحت سلامت روانی او را بپذيريم{كه البته امری مشكل است}بايد مقصررا جامعه ای بدانيم كه مسير زندگی يك فرد را ناخواسته جهت داده و او را به سوی جرم و جنايت سوق می دهد،جالب اينجاست كه اگر همين قتل را پدر مقتول مرتكب ميشد او را قصاص نمی كردند و حداكثر برای مدتی زندانی می شد.
شايد تمام دلنگرانی سهيلا اين بود كه نكند فرزندش هم يكی مثل خودش بشود؟ در واقع بايد قاطعانه چنين نظری را ابراز كرد چرا كه سهيلا با وضعيتی كه داشت هيچ آينده ی خوبی را برای فرزندش متصور نبود.
نيازمند جامعه ی نوينی هستيم كه هر انسانی از نيازهای اوليه و اساسی زندگی برخوردار باشد.سرپناهی داشته باشد تا از گزند سرما و گرما مصون بماند ، غذايی كه با آن رفع گرسنگی كند، آموزشی كه طريقه ی زندگی را به او بياموزد، بهداشت و درمانی كه سالم زندگی كند و امنيتی كه با آن احساس آرامش كند.