روزنامه اعتماد :: حوادث
اظهارات تکان دهنده زن بی سرپرستی که کودک 5 روزه اش را کشت
من قربانی ظلم و خشونت شده ام
گروه حوادث،مرجان لقايي؛ دستبند نقره يی برای اين زن يعنی زندگي، يعنی آسودگي. در بين سربازان و ماموران احساس آرامش می کند ،ديگر سهيلای جوان مجبور نيست به اجبار به خانه کسی برود ديگر کسی سهيلای جوان را مورد آزار قرار نمی دهد. ديگر اين زن در سرمای زمستان به تب و لرز گرفتار نمی شود زندان امن ترين جا برای اوست، حتی اگر مهر جنايتکار بر پيشانی اش خورده باشد.
زندان اوين، بند نسوان مامن زنی است که از زندگی تبعيد شده است.
برای سهيلا زندگی سياه است، عشق سياه است، پدر و مادر سياه است، خانه سياه است ، فرزند سياه است، نفس کشيدن سياه است.
سهيلا حالا يک زن جنايتکار است، او را به جرم قتل فجيع کودک 5 روزه اش محاکمه می کنند. سر از تن اين کودک مظلوم جدا کرده، قلبش را از سينه بيرون کشيده، روده هايش را درآورده و کلاغ ها قلب پسرک را خورده اند در اين سال ها و در اين سياهی ها چه بر سر سهيلا آمده که به جای در آغوش کشيدن کودک کوچکش چاقوی خشم را به سينه او فرو کرد. اين زن در جلسه محاکمه اش خشم 12 ساله خود را با فرياد به حاضران در دادگاه گفت که چرا مهر مادری به چاقوی برنده يی تبديل شد تا سينه کودک 5 روزه شکافته شود.
اظهارات نماينده دادستان
به گزارش خبرنگار ما ساعت 30/11 صبح ديروز علی دلداری نماينده دادستان تهران پشت تريبون ويژه سالن اجتماعات دادگاه کيفری استان تهران قرار گرفت تا عليه سهيلا 28 ساله به اتهام قتل کودک 5 روزه اش اقامه دعوی کند و خواستار قصاص او شود.
دلداری هنگام ارائه دلايل خود مبنی بر جنايتکار بودن سهيلا به قضات شعبه 71 دادگاه کيفری گفت؛ 14 شهريورماه سال گذشته به ماموران کلانتری 123 نياوران خبر دادند، زن جوانی در يکی از مراکز بهزيستی در خيابان فرمانيه و روبه روی سفارت نروژ به طرز هولناکی طفل 5 روزه اش را به قتل رسانده است. وقتی پليس در محل حاضر شد، به بررسی صحنه يی هولناک پرداخت؛ جسد کودکی کنار شير آب حياط بهزيستی رها شده بود اين کودک 5 روز بيشتر نداشت. ضارب سر از تن وی جدا کرده، سينه اش را شکافته بود،قلب و ريه و ساير قسمت های ديگر بدن اين کودک را بيرون کشيده بود. بررسی ها نشان داد، اين کودک متعلق به زن جوانی به نام سهيلا است که در همان مرکز نگهداری می شود و در همان جا فرزندش را به دنيا آورده بود. سهيلا چون يک زن آسيب ديده بود در بهزيستی نگهداری می شد. دلداری ادامه داد؛« جسد به دستور بازپرس پرونده به پزشکی قانونی انتقال يافت و متخصصان علت مرگ را قطع عناصر حياتی گردن اعلام کردند. اين در حالی است که سهيلا قتل فرزندش را بر عهده گرفت و اعلام کرد به تنهايی مرتکب اين قتل شده است. از آنجايی که متهم حاضر به معرفی پدر اين کودک بی گناه نشده و بزهکاری وی برای دادسرا محرز است دادستان برای وی به عنوان ولی دم قانونی تقاضای قصاص کرده است.
سهيلا در برابر سوالات قاضی دادگاه
در ادامه جلسه محاکمه قاضی عزيزمحمدی رئيس دادگاه از سهيلا خواست در جايگاه قرار گيرد.
قاضي؛ خودت را معرفی کن؟
متهم ؛ من سهيلا «ق» 28 ساله هستم، 8 فقره سابقه کيفری به جرم ولگردی دارم. پدرم باران است و مادر صخره، هيچ کس ديگری را هم در اين دنيا ندارم و پسر 5 روزه ام را نيز کشته ام.
پس قبول داری که پسرت را کشتي؟
اتهام قتل را قبول دارم ، هيچ کس همدست من نبود، خودم اين کار را کردم.
با چه انگيزه يی چنين جنايتی را مرتکب شدي؟
من يک انگيزه نداشتم، هزاران انگيزه در من وجود داشت، که شايد فقط يکی از آنها می تواند دليل کافی برای قتل باشد.
دليل من برای اين قتل خشونت های بيش از حدی بود که از مردان جوان ديدم از آنهايی که به معنای واقعی کلمه اراذل و اوباش هستند. از کجای اين زندگی سياه برای تان بگويم. کدام بخش از 12 سال بدبختی و سياهی ام برای تان تعريف کنم.
من برای نجات کودکم اين کار را کردم. تصورم اين بودکه ايدز دارم، قطعاً فرزندم هم از من گرفته بود، پس او را کشتم که بدبختی هايی که من دچارش شدم را تحمل نکند.
اما اينکه اراذل تو را آزار داده اند ، دليل قانع کننده يی برای قتل کودک معصوم نيست؟
اگر آنچه بر من گذشته بر هر کس ديگری هم می گذشت بی رحم می شد. در 15 سالگی که از خانه فرار کردم و با مردان زيادی رابطه داشتم، آنها از من به طرز وحشيانه يی سوءاستفاده کردند و سپس مثل يک دستمال کثيف مرا به گوشه يی پرت کردند و هر بار از دفعه قبل بی پناه تر و بدبخت تر شدم. بايد اين عقده ها را چطور خالی می کردم مگر می توانستم مردانی را که چندنفری به من حمله کرده اند بکشم، مگر من چقدر زور داشتم و اگر می کشتم مثل نازنين فاتحي(دختری که به اتهام قتل بازداشت شد و با توجه به دفاع مشروع آزاد شد) مرا سه سال در زندان نگه می داشتيد. نازنين هم ابتدا در همين شعبه محاکمه شده بود. ضمن اينکه من نمی توانستم حريف آن مردان شوم. چقدر زير رفتارهای وحشيانه اين مردان له شدم. چرا آن زمان کسی نبود که از من دفاع کند. من فکر می کردم به خاطر روابط جنسی متعددی که داشتم دچار ايدز و هپاتيت شده ام و اين مساله آزارم می داد.
چرا از خانه فرار کردی؟
15 ساله بودم که عاشق شدم و به پيشنهاد پسر مورد علاقه ام از خانه فرار کردم. من 4 سال با او و همراه خانواده اش در کشور آذربايجان زندگی کردم، اما يک روز او را در يک تصادف از دست دادم و بعد از مدتی مجبور به ترک آن خانواده شدم و به ايران برگشتم. من هيچ کس را در اين دنيا نداشتم، جايی برای ماندن هم نداشتم و در خيابان پرسه می زدم که پسر جوانی مرا به خانه اش برد، من فکر می کردم فقط او در خانه است اما درخانه هفت نفری به من حمله کردند. بعد از يک سال تصميم گرفتم ديگر تن فروشی نکنم، اما آقای قاضی می دانيد تحمل سرمای زمستان در دی ماه و در خيابان يعنی چه؟ در آن سرما در خيابان ها پرسه می زدم و تا مغز استخوان می لرزيدم. شما اين چيزها را می دانيد؟ در آن مدت دچارسخت ترين بيماری ها شدم و باز بی پناه بودم و مجبور شدم به خواسته های کثيف مردان نه به ميل باطنی بلکه به اجبار تن دهم. ديگر از من که درحال حاضر 28 ساله هستم چه باقی مانده، می دانيد چقدر به من الکل و مشروب خوراندند تا بتوانم رفتارهای وحشيانه شان را تحمل کنم؟ می دانيد چقدر سيگار کشيدم تا در قالب دود عصبانيتم را بيرون بريزم؟چرا در آن زمان کسی مرا نمی ديد؟
از کی فهميدی اشتباه کردی و چرا به سمت خانواده ات نرفتی؟
از 20 سالگی می خواستم از اين کاردست بکشم، اما نشد البته قبل از اينکه از خانه فرار کنم پدرم که يک سارق و بيمار جنسی بود فوت شد. پدرم سه زن داشت اما با زنان ديگر نيز رابطه داشت و من اين صحنه ها را از زمانی که کودک بودم، می ديدم. پدرم به آنها پول می داد و می رفتند. او هميشه می گفت نفرين اين زن ها و خانواده آنها پشت سر من است. پس بعد از مرگم تو اين کار را بکن تا من بخشوده شوم. البته به خاطر حرف پدرم نبود و بعد از يک سال يعنی 8 سال پيش به بهزيستی مراجعه کردم ولی مرا بعد از مدتی بيرون انداختند. تمام وجودم نفرت بود، هيچ کس به من محبت نکرد، همه از من سوءاستفاده کردند و من هم بچه ام را کشتم، می خواستم بدانم جان انسان از کجای بدنش بيرون می زند، می خواستم شهامت و جسارت قتل را پيدا کنم تا بتوانم انتقام بگيرم.
اتهام ديگر تو زنای غيرمحصنه است، آيا قبول داري؟
من با آخرين مردی که بودم و از او باردار شدم يک سال و نيم زندگی کردم ما صيغه محرميت خوانده بوديم، مهريه هم تعيين کرده بوديم.
اما با مردان متعددی رابطه داشتي؟
بله قبول دارم، من يک مفسد فی الارض هستم و بايد اعدامم کنند، خواهش می کنم اين کار را هر چه زودتر بکنيد.
با توجه به روابطی که داشتی آيا کينه از پدر فرزندت انگيزه تو به اين قتل نبوده است؟
من فرزندم را دوست داشتم وقتی به دنيا آمد انگارگنج پيدا کرده بودم. حالا من هم چيزی داشتم که می توانستم به خاطرش اميدوار باشم. اما زمانی که قرار شد او را از من جدا کنند و به بهزيستی ببرند در درونم کينه به وجود آمد ،تنها چيزی که داشتم و بعد از اين همه سال به دست آورده بودم داشت از من جدا می شد. پس برای اينکه انتقام بگيرم او بهترين و بی دفاع ترين فرد بود.
صدور حکم
پس از اظهارات سهيلا وکيل تسخيری وی در جايگاه قرار گرفت و در دفاعياتش متهم را بيمار روانی دانست و خواستار ارجاع او به پزشکی قانون شد.
سپس رئيس دادگاه دوباره سهيلا را به جايگاه فراخواند و از او خواست تا آخرين دفاعياتش را مطرح کند. سهيلا گفت؛ اتهاماتم را قبول دارم و هيچ دفاعی ندارم فقط خواهش می کنم يک چاقو به ماموران بدهيد تا همان طور که من کودکم را کشتم، مرا بکشند و سر از تنم جدا کنند. اين کودک زاده مجموعه ظلم هايی بود که به من شده بود. پدر او ظالم بود نه کس ديگري. من مثل تمام عمرم هيچ دفاعی ندارم. پس از پايان جلسه دادگاه پنج قاضی شعبه 71 (رحيمي، ملکي، سالاري، عبداللهی و عزيز محمدي) سهيلا را به جرم قتل عمد به قصاص و به خاطر روابط نامشروع به حد شرعی محکوم کردند.
رها شده در جامعه
علی دلداري*
پرونده امروز يکی از تاسف بار ترين پرونده های 5 سال گذشته بود. در 300 پرونده يی که آنها را به عنوان يکی از مسوولان دستگاه قضايی بررسی کرده ام تا اين حد متاثر نشده بودم. در بررسی علل ارتکاب جرم سه مساله بسيار مهم است؛ علل فردي، يعنی شخصيت و گذشته خصوصی فرد، علل اجتماعی يعنی آثاری که جامعه بر فرد دارد و علل خانوادگی يعنی محيط زندگی فرد که در آن رشد کرده است.
اگر در هر کدام از اين علل خللی به وجود آيد شخص ممکن است به بزهکاری روی بياورد. متهم اين پرونده زنی است که درکودکی در يک خانواده نابسامان رشد يافته است و پدر خانواده فردی سارق و دارای روابط نامشروع متعدد بوده و مادر خانواده نيز خانه را ترک کرده بود و کسی متصدی تربيت اين کودک نبوده است. اين زن پس از گذراندن دوران کودکی در سن 16 سالگی از يک شهر کوچک به شهری بزرگ مهاجرت کرد و تا سن 27 سالگی که مرتکب قتل شده جرايم متعددی انجام داد و متاسفانه به کرات مورد تعرض برخی مردان قرار گرفت و در نهايت تحت تاثير اين شرايط به يک جانی تبديل شد. علت اصلی اين جنايت انتقام گيری متهم از گذشته اش بوده است و حتی خودش پذيرفته انتقام ظلمی را که به او شده از يک مظلوم گرفته است و نه از ظالمان. نحوه ارتکاب جرم به حدی فجيع بوده که نشان می دهد احساس و عاطفه کاملاً در اين زن در جايگاه يک مادر از بين رفته است و از آنجايی که وی با افراد متعددی رابطه داشته قادر نيست پدر فرزندش را معرفی کند. بنابراين برای رهايی از اين وضعيت و شرايط درخواست کرده تا هر چه سريع تر قصاص شود.
راه پيش رو برای از بين بردن چنين جناياتي، ساماندهی مناسب زنان خيابانی از سوی دستگاه ها است. در اين پرونده اگر دستگاه های مسوول به درستی کار خود را انجام می دادند سهيلا اصلاح می شد و آمادگی لازم را برای بازگشت به دامان جامعه و زندگی سالم پيدا می کرد، اما چون در جامعه در همان حالت بيمارگونه رها شد و شخصيت اش تا حد يک موجود تحقير شده پايين آمد، دست به چنين جنايت تلخی زد.
*نماينده دادستان تهران در پرونده سهيلا
صورت مساله را پاک نکنيم
مجيد ابهري*
فاجعه تکان دهنده قتل يک نوزاد به دست مادرش باعث جريحه دار شدن احساسات عمومی شد. در کالبدشکافی اين حادثه طی مصاحبه هايی که با متهم داشتم، علل وقوع قتل به طور خلاصه چنين بود؛ يک زن بدون سرپرست ظاهراً براساس يک رابطه جنسی باردار شد و بچه خود را به دنيا آورد. بعد از تولد نوزاد وی تلاش کرد تا کودک را به يکی از مراکز نگهداری از نوزادان بسپارد، اما قواعد و ضوابط دست و پاگير و سخت گيری های بی مورد مانع پذيرش اين طفل از سوی مراکز نگهداری شد. در اين ميان زن که خود جايی برای ماندن نداشت در يک جنون آنی به رغم اينکه حس مادری عالی ترين و قوی ترين فرآيند عاطفی خلقت است، نوزاد را سر بريد و او را زير درختان رها کرد. اين پرونده چند نکته را متذکر می شود؛
1- طرح حمايت از زنان بی سرپرست بايد به صورت جدی مورد توجه قرار گيرد. اين طرح نبايد فقط به بيمه کردن اين زنان خلاصه شود بلکه بايد برنامه توانمندسازی آنان، حمايت مادی از اين دسته از بانوان و آموزش مهارت های زندگی مدنظر باشد.
2- بايد قوانينی وضع شود که برای فرزندان بدون پدر يا فرزندان مولود از عقد موقت بتوانند شناسنامه بگيرند و مراکز نگهداری اطفال بدون تشريفات ديوان سالاری و کاغذبازی اين گونه کودکان را بپذيرند.
3- بايد چاره يی انديشيده شود که زن های بيوه و بی سرپرست بتوانند در جامعه به کار يا تحصيل ادامه دهند و برای امرار معاش به کارهای پليد کشيده نشوند. نهادهای حمايتی و تشکل های عمومی خيريه بايد اين وظيفه را برعهده بگيرند.
4- اين زن مدعی شده که قصد داشته پس از کشتن نوزاد پنج روزه اش به قتل های سريالی دست بزند. اين اظهارات از جريحه دار شدن احساسات او ناشی می شود. فردی که فرزند خود را به قتل برساند، می تواند به راحتی ديگران را نيز قربانی کند. در واقع بسياری از قتل های سريالی از چنين نقطه هايی آغاز می شود. بنابراين برای جلوگيری از تکرار اين گونه فجايع تکان دهنده بايد دست اندرکاران تمهيداتی بينديشند و اجازه ندهند اين گونه حوادث اتفاق بيفتد. در اين پرونده اگر مراکز نگهداری از اطفال فرزند او را می پذيرفتند وی دست به چنين کاری نمی زد و اگر مردی که در به دنيا آمدن اين نوزاد سهم عمده يی داشت، مادر او را رها نمی کرد اين حادثه رقم نمی خورد. بايد توجه داشت محکوم کردن اين زن فقط پاک کردن صورت مساله است و روزانه عده يی از همين زنان فرزندان خود را در کوچه و خيابان رها می کنند تا به خيال خود آسوده شوند. بنابراين بايد فکری برای چنين نوزادان و کودکانی کرد چون که سرنوشت آنها نيز با سرنوشت مادران شان گره ناگشودنی خورده است.
* متخصص علوم رفتاری و پژوهشگر ويژه پرونده سهيلا
گفت وگو با سهيلا پس از پايان محاکمه
من هم يک مادر بودم اما...
زمانی که سر از تن فرزندت جدا می کردی می دانستی چه می کني؟
بله می دانستم، من کاملاً هوشيار بودم، درست يادم است اول سرش را بريدم، بعد يک ضربه عمودی به سينه اش زدم و...
تحت تاثير کاری که می کردی قرار نداشتي؟
من کاملاً خونسرد بودم و هيچ مشکلی نداشتم. برای آدمی مثل من که تک تک سلول های بدنش پر از نفرت است ديگر اين کارها معنی دردناکی ندارد.
چرا نزد خانواده ات بازنگشتي؟
کدام خانواده. هيچ می دانی اگر به شهرمان برمی گشتم خانواده مادرم چه بلايی به سرم می آوردند، من هيچ راهی نداشتم.
چرا به بهزيستی نرفتي؟
8 سال پيش رفتم، ساختمان بهزيستی در خيابان اميد بود. من نمی خواستم تن فروشی کنم، می خواستم زندگی کنم، اما مسوولان آنجا مرا بيرون انداختند.
گفتی به خاطر خشمی که داشتی فرزندت را کشتي، چرا اين خشم را بر سر فرزندت خالی کردي؟
من از قتل می ترسيدم، خواستم فرزند خودم را بکشم تا شجاعت به دست آورم. می خواستم يک قاتل سريالی شوم و اول مسوولان بهزيستی که مرا بيرون انداختند بکشم و بعد مردانی که با من مثل يک... رفتار کردند به قتل برسانم، اما دستگير شدم.
وقتی فرزندت به دنيا آمد به او علاقه نداشتي؟
من هم مثل همه مادران يک مادر بودم. حاضر بودم باز هم تن فروشی کنم و پسرم را بزرگ کنم، اما می خواستند او را به بهزيستی ببرند و سرنوشتی مثل سرنوشت من در انتظارش بود.
چرا مردی که پدر فرزندت است را معرفی نمی کني؟
او به من يک سال و نيم پناه داد و بعد مرا بيرون کرد، اگر وی را معرفی کنم شلاقش می زنند. همسر و فرزندانش هم می فهمند و از او جدا می شوند.
بعد از قتل پسرت دچار اضطراب و ناراحتی نشدي؟
من به خاطر علائمی که داشتم می دانستم ايدز دارم و پسرم هم از خون من تغذيه کرده بود و ايدز داشت، برای اينکه راحتش کنم او را کشتم.
در مورد بيماری ات اطمينان داري؟
من همه علائم آن را دارم اما در زندان پيش پزشک نرفتم و از من آزمايش نگرفتند، شايد تصورم درست باشد.
خواب پسرت را می بيني؟
خواب پسرم و همه افرادی که به من ظلم کردند را می بينم. هر شب خواب شان را می بينم.
می دانی ممکن است قصاص شوي؟
می دانم اما ناراحت نيستم، چون ديگر خواب آن وحشی گری ها، قتل فرزندم و صحنه هايی که پدرم خلق می کرد را نمی بينم. من تا کی بايد سکوت می کردم.
فکر می کنی با قتل فرزندت اين سکوت را شکستي؟
سکوتم را شکستم تا همه بدانند بر سر من و امثال من چه می آيد و چرا دهان مان دوخته شده است. من هيچ وقت نتوانستم در برابر اين خشونت ها از خودم دفاع کنم.
http://www.etemaad.com/Released/86-05-03/269.htm