دختر متهم به قتل بار ديگر پای ميز محاکمه رفت
نازنين؛ فقط از خودم دفاع کردم
حوادث اعتماد: نازنين دختر جوانی که مدعی است برای دفاع از ناموس خود و برادرزاده اش پسر جوانی را به قتل رسانده برای دومين بار در دادگاه حاضر شد و ادعای خود را تکرار کرد.
به گزارش خبرنگار ما رضوانفر نماينده دادستان به دستور قاضی کوه کمره يی رئيس شعبه 74 دادگاه کيفری در جايگاه قرار گرفت و گفت؛ از سوی دادسرا در اين پرونده کيفرخواست صادر شده است و به نظر دادسرا دلايلی وجود دارد مبنی بر اينکه نازنين قتل را عمداً انجام داده و در مقام دفاع از خود نبوده برای همين مجدداً تقاضای صدور حکم قانونی را دارم.
سپس مادر يوسف- مقتول- در جايگاه حاضر شد. او گفت؛ پسرم ظهر در خانه بود، او ابتدا حمام کرد و بعد هم ناهار خورد و برای ديدن دوستانش بيرون رفت، هنوز يک ساعت نگذشته بود که من جسد پسرم را تحويل گرفتم و من باز هم بر قصاص نازنين تاکيد دارم.
سپس قاضی دادگاه يک به يک از شاهدان خواست در جايگاه حاضر شوند و آنچه ديده اند را توضيح دهند. ابتدا محمود- يکی از سه پسری که به نازنين و برادرزاده اش حمله کرده بود- در جايگاه قرار گرفت و قاضی کوه کمره يی از او خواست تا آنچه را ديده است توضيح دهد.
محمود گفت؛ من و دوستم سلمان روز حادثه از خانه بيرون رفتيم و به سمت پمپ بنزين حرکت کرديم می خواستيم بنزين بزنيم و برگرديم، در راه برگشت بوديم که دو پسر و دو دختر را ديديم، من به سلمان گفتم توقف کند تا با آنها صحبت کنيم، مشغول صحبت بوديم که يکدفعه يوسف به ما ملحق شد. او دوست ما بود و برای اينکه ما را پيدا کند دنبال مان آمده بود، بين يوسف و نازنين جر و بحث پيش آمد، نازنين می خواست فرار کند، اما يوسف مانع شد. او از پشت کاپشن نازنين را کشيد و او را از روی موتور به زمين انداخت. آنها دوباره با هم درگير شدند، سميه برادرزاده نازنين مرا دنبال کرد من هم آجری به طرفش پرت کردم.
قاضی کوه کمره يی سپس پرسيد نازنين چرا از موتور پياده شد؟
محمود پاسخ داد؛ يوسف او را به زمين پرت کرد. نازنين فکر می کرد ما می خواهيم به او و برادرزاده اش حمله کنيم به همين خاطر پياده شد و بعد از فحاشی های زياد به طرف يوسف حمله کرد، من داشتم فرار می کردم که ديدم يوسف روی زمين افتاد، به طرفش رفتم تا کمکش کنم او غرق خون بود وقتی هم به بيمارستان رسانديم اش فوت شد.
سپس سلمان شاهد ديگر ماجرا در جايگاه قرار گرفت و قاضی کوه کمره يی به او گفت؛ آنچه واقعيت دارد به طور کامل توضيح بده. سلمان گفت؛ من و محمود داشتيم برمی گشتيم که يوسف به ما پيوست. محمود به من گفته بود موتور را متوقف کنم تا با دو دختر و دو پسری که آنجا بودند صحبت کند، ما آنها را نمی شناختيم.
قاضی کوه کمره يی سپس پرسيد؛ چرا جلوی آنها را گرفتيد برای چه می خواستيد با آنها صحبت کنيد؟
سلمان پاسخ داد؛ من جلو نرفتم اين اصرار محمود بود که با آنها صحبت کند و من در هيچ مرحله درگيری نبودم.
در اين هنگام قاضی افتخاري- يکی از مستشاران دادگاه- از اين شاهد سوال کرد؛ اظهاراتی که داريد با گفته قبلی شما متناقض است. در چهار مرحله از شما تحقيق شده است و در هر چهار مرحله حتی مکالمات خود با چهار دختر و پسر را بيان کرديد، اما حالا مدعی هستيد که فراموش کرده ايد، ضمن اينکه قبلاً گفته بوديد ما داشتيم به سمت پمپ بنزين می رفتيم و حالا می گوييد ما داشتيم برمی گشتيم در اين باره چه می گويد؟
سلمان پاسخ داد؛ بله گفته های قبلی ام را قبول دارم اما چيز ديگری را به ياد نمی آورم.
قاضی افتخاری در ادامه پرسيد شما در مراحل بازجويی گفته ايد؛ من و محمود داشتيم به سمت پمپ بنزين می رفتيم وقتی چهار دختر و پسر جوان را ديديم، محمود از من خواست توقف کنم، بعد به سمت آنها رفت و به دو دختر جوان حرف بدی زد. يکی از پسران گفت؛ اين دو دختر اهل اين حرف ها نيستند؟ اين گفته شما در مرحله بازجويی است. در مورد اين گفته ها چه حرفی داريد؟
سلمان در پاسخ گفت؛ قبول دارم اين اتفاق افتاد اما ديگر چيزی به ياد نمی آورم.
قاضی افتخاری در ادامه سوال کرد؛ چطور ممکن است اتفاقی به اين بزرگی که باعث قتل يک فرد شده است و شما بارها در اين باره توضيح داده ايد يادتان نباشد، بهتر است حقيقت را بگوييد؟
سلمان گفت؛ درگيری زمانی آغاز شد که يوسف هم به محمود پيوست، محمود و يوسف می خواستند به زور دو دختر جوان را راضی کنند که با آنها بروند، اما آنها راضی نمی شدند، يوسف و نازنين به شدت فحاشی می کردند و دعوايشان شد، سميه- برادرزاده نازنين- هم به دنبال محمود می دويد تا او را بزند، من هم روی موتورم نشسته بودم که در اين حين آجری که محمود پرت کرد به موتور من برخورد کرد.
پس از اين اظهارات سلمان قاضی افتخاری پرسيد؛ چطور می توان باور کرد که يک دختر 15 ساله به دنبال پسر جوانی مثل محمود بدود و محمود هم از ترس فرار کند. يعنی محمود نمی توانست در برابر او مقاومت کند؟
سلمان پاسخ داد؛ من همان اتفاقی که افتاده بود تعريف کردم.
بعد از سلمان قاضی کوه کمره يی از روزبه پسر مورد علاقه نازنين و شاهد ديگر ماجرا خواست در جايگاه حاضر شود و آنچه ديده است را توضيح دهد. روزبه گفت؛ روز حادثه من و حميد به اتفاق نازنين و سميه سوار بر موتورهايمان شديم و به سمت اکبرآباد رفتيم. حدود ساعت دو بعدازظهر بود، داشتيم با هم صحبت می کرديم که دو پسر جوان به طرف ما آمدند، يکی از آنها پيشنهاد بی شرمانه يی مطرح کرد. نازنين با شنيدن اين حرف عصبانی شد و فحاشی کرد، بعد دست سميه را گرفت که بروند ما سوار موتورهايمان شديم، يکدفعه يوسف رسيد و از محمود پرسيد که چه شده است. وقتی متوجه شد ماجرا چيست با نازنين درگير شد، يوسف به نازنين حرف های بسيار بدی می زد و می خواست او را وادار کند تا همراهشان برود، حتی نازنين چند متری هم روی زمين کشيده شد، بعد من ديدم که يوسف غرق خون شد. به شدت ترسيده بوديم و با حميد پا به فرار گذاشتيم.
در اين هنگام قاضی تردست- يکی از مستشاران دادگاه- از روزبه پرسيد؛ مگر نازنين دختر مورد علاقه تو نبود، پس چطور از پيشنهادی که به او داده بودند، ناراحت نشدی و مقاومت نکردی و اجازه دادی آنها به نازنين حمله کنند.
روزبه جواب داد؛ من ترسيده بودم فکر نمی کردم درگيری شدت بگيرد.
در اين هنگام حميد- چهارمين شاهد- در جايگاه قرار گرفت و مشاهداتش را توضيح داد. او گفت؛ وقتی به اکبرآباد رسيده بوديم، چون منطقه خلوتی بود و دو کيلومتر از جاده اصلی فاصله داشت، توقف کرديم. آنجا مکان تردد نبود و فکر نمی کرديم کسی ما را ببيند، دقايقی بعد دو پسر جوان آمدند، ما آنها را نمی شناختيم آنها به ما نزديک شدند و حرف های ناشايستی زدند. وقتی درگيری آغاز شد، من و روزبه ترسيديم و پا به فرار گذاشتيم و ديگر توجهی نکرديم نازنين و سميه چه می کنند.
سپس قاضی کوه کمره يی دستور داد تا نازنين متهم 19 ساله پرونده در جايگاه قرار گيرد. او گفت؛ روز حادثه وقتی به اتفاق دختر برادرم سميه با روزبه و حميد بيرون رفتيم، در ميان راه توقف کرديم .حميد خواستگار سميه بود و قرار بود با هم ازدواج کنند، روزبه هم با حميد دوست بود. وقتی به مکان خلوتی رسيديم، روزبه خواست سيگار بکشد و توقف کرديم، يکدفعه دو پسر جوان به سراغمان آمدند و به من و برادرزاده ام حرف های نامربوطی زدند، روزبه و حميد هم فقط به آنها نگاه کردند، وقتی سميه را کشيدند، مجبور شدم از او و خودم دفاع کنم. از طرفی يوسف هم به من حمله کرد. دو نفر مرا گرفته بودند که نفر ديگر سميه را ببرد. من هم چاقويی به دست يکی از آنها زدم و فرار کردم و سميه را نجات دادم، اما باز هم به طرفم حمله کردند و ضربه ديگری زدم و يوسف غرق خون شد و من و سميه فرار کرديم.
در ادامه جلسه دادگاه محمد مصطفايی و شادی صدر دو وکيل مدافع نازنين به دفاع از او پرداختند و پس از اخذ آخرين دفاع از متهم، 5 قاضی شعبه 74 دادگاه کيفری (تردست، افتخاري، کوه کمريي، عبداللهی و سليمانی نيا) برای صدور رای دادگاه وارد شور شدند.