قساوت تجاوز و پسر همسایه
نویسنده : آندریا دورکین
برگردان: حنا مهاجر و سایه آذین
میخواهم با شما از تجاوز صحبت کنم. تجاوز چیست؟ چه کسی آنرا مرتکب شده و در حق چه کسی، چگونه و چرا انجام میشود و چه باید کرد که دیگر هرگز اتفاق نیفتد؟
ولی در ابتدا میخواهم چند نکته در مقدمه بگویم[1]. از سال۱۹۶۴ تا ۱۹۶۵ و از ۱۹۶۶ تا ۱۹۶۸به دانشکدهی بنینگتون در ورمانت[2] میرفتم. آنوقتها بنینگتون هنوز دانشکدهی مخصوص زنان، یا آنطور که مردم میگفتند مدرسهی دخترانه بود. یک جای منزوی، انحصاری و گرانقیمت که به طور کامل از جامعهی ورمانت، جایی که در آن واقع بود، ایزوله بود. گروه دانشجویی کوچکی داشت که تنها بخش کوچکی از دانشکده را شامل میشد و بهشدت بر هنر و «آزادی»های افسانهگونه و ساختگی فکری و جنسی متمرکز بود. در مجموع بنینگتون یک فضای اضطرابآور بود که زنان جوان متموّل برای کسب مهارت های مختلف آموزش میدیدند تا تضمینی برای ازدواج آبرومندان و روابط عاشقانهی خوب برای سنت شکنان باشند. در مجموع در آن زمان، زنان در بنینگتون آزادی بیشتری نسبت به بیشتر دانشکدههای دیگر داشتند. ما میتوانستیم هروقت دلمان میخواست بیاییم و برویم در حالی که در بیشتر دانشکدههای دیگر مقررات منع رفت و آمد و کنترل شدید حاکم بود؛ و در مجموع ما میتوانستیم هرطور که میخواهیم لباس بپوشیم در حالی که در دیگر دانشکدهها زنان باید از قوانین سختی در پوشش تبعیت میکردند. ما به خواندن و نوشتن و درستکردن کاردستی و در مجموع جدی گرفتن خودمان تشویق میشدیم در حالی که خود دانشکده به هیچوجه ما را جدی نمیگرفت. همانطور که دانشکده هم میدانست ما بیش از آن به واقعیت آگاه بودیم که تصور کنیم بیشترمان این ایدههای پرطمطراق خود در مورد جیمز جُویس و هومِر را برای چیزی بیش از ازدواج و کارهای خیریه میتوانیم به کار ببریم. اغلبمان، همانطور که اکثر مردان دانشکده هم میدانستند، به حاشیهی سکوت میرفتیم و نیات نیک و شور و شوق عظیممان هیچ تاثیری بر آنچه که بعد از ترک این فضای ایزوله بر ما میرفت، نداشت. در تمام طول دورهای که من به بنینگتون رفتم، هیچ آگاهی فمنیستیای آنجا و یا هیچ جای دیگری وجود نداشت. ما فکر میکردیم کتاب «رمز و راز زنانه» بِتی فریدان[3] مربوط به زنان خانهدار است و هیچ ربطی به ما ندارد. کتاب «سیاست جنسی» کیت میلت هنوز منتشر نشده بود. «دیالکتیک سکس» شولامیث فایرستون هنوز منتشر نشده بود. ما در روند تبدیل شدن به زنانی تحصیل کرده بودیم؛ تا همینجا هم زنان بسیار ممتازی بودیم ولی با این حال تنها تعداد کمی از ما داستان جنبش حق رأی زنان در این کشور [آمریکا] یا اروپا را شنیده بودند. در واحدهای درس تاریخ آمریکا که برداشتم حرفی از جنبش حق رأی زنان نبود. نام آنجلینا و سارا گریمکه یا سوزان ب. آنتونی یا الیزابت کادی استانتون هیچگاه ذکر نمیشد. آنقدر سادهلوح بودیم که نمیدانستیم از بدو تولد محتوم به زیستن یک جهنم قانونی و اجتماعی به نام ازدواج هستیم. ما در جهل خود خیال میکردیم احتمالاً رماننویس یا فیلسوف میشویم. تعداد اندک مان حتی آرزوی ریاضیدان شدن یا زیستشناس شدن را در سر میپروراندند.
ما نمیدانستیم اساتیدمان یک سیستم فکری و اعتقادی داشتند که در آن ما به عنوان جنس طبقهی فرودست محسوب میشدیم؛ و این که این سیستم فکری و اعتقادی، فرضیهی ستوده شدهی اکثر نویسندگان، فیلسوفان و مورخانی که ما مشتاقانه به مطالعهشان مشغول بودیم؛ عملاً جهانی بود. بهعنوان مثالی بارز، ما نمیدانستیم که مشخصاً استاد روانشناسی فرویدی ما با فروید همعقیده بود که «تأثیر حسرت نداشتن آلت جنسی مردانه بر بخشی از خودستایی جسمی زنانه تأثیر دارد. چرا که زنان در راستای جبران پَسینی بودن فرودستی جنسی اولیهشان، مجبور به ارزش نهادن بیشتر به جذابیتشان هستند». در هر رشتهی تحصیلی چنین اعتقاداتی مرکزی، زیربنایی و اساسی بودند. با این حال ما نمیدانستیم که منظورشان از «آنها» در واقع «ما» هستیم و این موضوع در هر جایی که زنان تحصیل میکردند صدق میکرد.
در نتیجه زنان همسن من دانشگاهها و دانشکدهها را در جهالت مطلق نسبت به آنچه باید «زندگی واقعی» نامیدترک میکردند. ما نمیدانستیم که در برابر هوش، خلاقیت و توانمندیمان، همهجا با یک نگرش سرکوبگرایانهی سیستماتیک مواجه خواهیم شد. داستان زندگیمان به عنوان یک طبقهی جنسی را نمیدانستیم. نمیدانستیم که از دید قانون و عرف مردانه که آنان را در جایگاه فرادست قرار میداد، قوانینی که توسط خود آنها و تمام ارگانهای فرهنگیشان تعریف شده بودند، یک طبقهی جنسی فرودست هستیم. ما نمیدانستیم که تمام عمرمان تربیت شدهایم که قربانی باشیم، اُبژههایی فرودست، مطیع و منفعل که نمیتوانند ادعایی برای داشتن هویتی فردی و مجزا داشته باشند. نمیدانستیم به خاطر زن بودنمان، نیروی کارمان در هرجایی که کار میکنیم، چه در محل کار و چه در جنبشهای سیاسی، توسط مردان و برای بزرگتر جلوهدادن خودشان، استثمار میشود. ما نمیدانستیم که هیچ یک از کارهای سختمان در هر شغل و یا جنبش سیاسی هرگز باعث افزایش مسئولیتها یا دستمزدمان نخواهد شد. ما نمیدانستیم که ما هر جا که هستیم، هستیم تا پخت و پز کرده و کارهای خانه را بکنیم و مورد استثمار جنسی قرار بگیریم.
اینها را که اکنون با شما در میان میگذارم چیزهاییست که وقتی قرار شد به اینجا بیایم و سخنرانی کنم، به ذهنم آمدند. ممکن است تجربه شما به شکلی متفاوت باشد. حجم عظیمی از ادبیات فمینیستی وجود دارد که میتوانید به آنها رجوع کنید حتی اگر استادانتان کمکی نکنند. فلاسفه، شاعران، کمدینها، مورخین تاریخ زنان و سیاستمداران فمنیستی هستند که در حال خلق فرهنگ فمنیستیاند. این آگاهی فمنیستی خودتان است که در هر فرصتی باید برای رشد و تقویت، گسترش و تعمق آن بکوشید.
اگرچه تا این لحظه هیچ رشتهای در زمینه مطالعات زنان وجود ندارد، ایجاد چنین رشتهای برای شما به عنوان یک زن حیاتیست. مطالعه دقیق و سیستماتیک جایگاه زنان در این فرهنگ این امکان را برای شما فراهم میکند که نحوهی عملکرد و تأثیر دنیا را بر خود درک کنید. بدون چنین مطالعهای، شما اینجا را همانطوری ترک خواهید کرد که من بنینگتون را ترک کردم، ناآگاه از اینکه زن بودن در یک جامعهی مردسالار به چه معنیست؛ جامعهای که در آن زنان بهطور سیستماتیک فرودست تعریف شده و تحقیر میشوند.
من امشب اینجا هستم که بکوشم تا جایی که میتوانم با شما، ازچالشهایی که در مقام یک زن در تلاش برای ساختن یک زندگی انسانی شرافتمندانه، ارزشمند و پرثمر با آن مواجه هستید، سخن بگویم. به همین دلیل تصمیم گرفتم امشب دربارهی تجاوز، کثیفترین کلمهی چهار حرفی در زبان انگلیسی، صحبت کنم؛ هر چند که هیچ کدام از نویسندگان مرد معاصر آمریکایی چنین نظری ندارند. زمانی که بفهمید تجاوز چیست، متوجه نیروهای سیستماتیکی که شما را به عنوان یک زن تحت ستم قرار میدهد میشوید. زمانی که بفهمید تجاوز چیست، خواهید توانست پروسهی تغییر ارزشها و نهادهای این جامعهی مردسالار را کلید بزنید تا دیگر مورد ظلم و ستم واقع نشوید. زمانی که بفهمید تجاوز چیست، قادر خواهید بود در مقابل تمامی تلاشهایی که برای فریفتن و گمراه کردنتان صورت میگیرند؛ تاجرائمی را که علیه شما بهعنوان یک زن مرتکب میشوند پیش پاافتاده، مضحک و بیربط جلوه دهند، مقاومت کنید. زمانی که بفهمید تجاوز چیست، این ابتکار عمل را پیدا خواهید کرد که زندگیتان را به عنوان یک زن جدی بگیرید و مقاومتی زنانه، علیه افراد و نهادهایی که شما را از معنی تهیکرده و بر شما خشونت میورزند، سازماندهی کنید.
کلمهی تجاوز از کلمهی لاتین rapere به معنی «سرقت، تصاحب یا بردن» میآید. اولین معنی تجاوز در لغتنامهی Random House همچنان «عمل تصاحب و بردنِ به زور» میباشد. معادل دوم، که احتمالاً با آن آشنایی دارید، تجاوز را «عمل اجبار فیزیکی زنی برای داشتن دخول جنسی» معنی میکند. در حال حاضر، من فقط به تعریف اول تجاوز که «عمل تصاحب و بردن به زور» است میپردازم.
تجاوز به مثابه یک رفتار اجتماعی مجاز، سابقهای بیش از ازدواج، نامزدی رسمی و غیر رسمی، و دوستی دارد. در روزگار بد گذشته، وقتی مردی زنی را میخواست، به سادگی میگرفتش، یعنی او را میربود و میگایید. این ربودن که همواره برای مقاصد جنسی بود، تجاوز محسوب میشد. اگر زن مورد تجاوز قرارگرفته به متجاوز لذت می بخشید، متجاوز او را نگهمیداشت در غیر اینصورت او را دور میانداخت.
زنان در آن روزهای بد گذشته کالای جنسی محسوب میشدند. به این معنی که دارایی و اشیایی تصاحب شدنی به منظور خرید و فروش، استفاده و ربودن، که همان تجاوز است، به شمار میرفتند. زن در ابتدا به پدرش تعلق داشت که ارباب، صاحب و قیماش بود. ریشهی کلمهی مردسالاری [Patriarchy] به روشنی بیانکننده است. Pater به معنی صاحب، قیم یا ارباب است. اولین پایهی اجتماعی مردسالاری، خانواده [family] است. کلمهی خانواده از famel در زبان اُسکان[4] میآید که به معنی خدمه، برده یا داراییست. پدر خانواده [Pater-famlias] به معنی صاحب بردگان است. متجاوزی که زنی را میربود، جای پدرش را به عنوان صاحب، مالک و یا اربابش میگرفت.
عهد عتیق در ترسیم حق یک مرد برای تجاوز کردن، دقیق و صریح است. به عنوان مثال، قانون عهد عتیق در باب تجاوز به زنان دشمن، کتاب دوم تورات، سورهی 21، آیات 10 تا 15 به این شرح است:
هنگامی که به جنگ دشمنان خود میروید و پروردگارتان، یَهوِه، آنان را مغلوب قدرت شما ساخته، آنها را به اسیری میگیرید، چنانچه زن زیبارویی در میان اُسَرا ببینید و به او مایل باشید، میتوانید او را به همسری اختیار کرده و به منزل خود آورید. وی باید موهای خود را تراشیده، ناخنهایش را کوتاه کرده و جامهی اسیریاش را از تن بهدر کند؛ او باید اندرون منزلتان بماند و برای پدر و مادرش یک ماه تمام سوگواری کند. پس از آن میتوانید به سوی او رفته و برای وی شوهر باشید و بایسته است که او همسر شما باشد. چنانچه از خشنود ساختن شما دست شست، رهایش کرده بگذارید به هر کجا که خواست برود؛ او را در ازای پول مفروشید؛ مبادا که از وی هرگونه منفعتی حاصل کنید، چرا که از او مُتنعِّم گشتهاید.
و البته که یک زن مطرود، منفور و یا فاحشه تلقی میشد. بدین ترتیب تجاوز نخستین شکل ازدواج است. قوانین ازدواج، با تایید حق متجاوز در مالکیت بر فرد مورد تجاوز قرارگرفته، تجاوز را توجیه و تطهیر می کرد؛ قوانین ازدواج، با زناکار یا به عبارتی دزد خواندن دومین مرد متجاوز، حق مالکیت اولین متجاوز را مصون نگه میداشت؛ قوانین ازدواج از حق مالکیت پدر بر دختر نیز محافظت مینمود؛ قوانین ازدواج حق پدر برای فروش دختر در رابطهی ازدواج، فروش اش به مردی دیگر را نیز محترم میشمرد.
پیش از این هرگونه مخالفت و محکومیتی علیه تجاوز در واقع سمتگیری علیه سرقت ملک بود. تنها و تنها بر این بستر است که قادریم تجاوز را به عنوان یک جرم سنگین بفهمیم. در متون عهد عتیق، کتاب دوم تورات، 22:22 تا 23:1 در باب ربودن زنان به عنوان یک گناه کبیره چنین آمدهاست:
چنانچه مردی با همسر مردی دیگر همبستر شود، مردی که با آن زن در بستر خوابیده است و همچنین خودِ آن زن هر دو باید بمیرند. شما بایستی این شرارات را از اسرائیل دور سازید.
چنانچه نام کسی روی باکرهای باشد و مردی در شهر او را دیده و با او همبستر گردد، شما بایستی هر دو را به دروازهی خروجی شهر برده و سنگسارشان کنید تا بمیرند؛ هم دختر را، چرا که برای کمک خواستن در شهر هیچ فریادی نکرده است و هم مرد را، چرا که همسر مردی دیگر را هتک حرمت نموده است. شما باید این شر را از میان خود بیرون کنید. اما اگر مرد، آن دختر را بیرون از شهر دیده باشد، او را به زور با خود آورده و با او بخوابد، تنها مرد است که باید بمیرد؛ با دختر نباید کاری داشته باشید چرا که گناه کبیرهای مرتکب نشده است. این وضعیت همانند شرایط مردی است که خارج از شهر به مردی دیگر حمله کرده و او را کشته باشد، او نیز در خارج از شهر به دختر حمله کرده و دختر نامزد شده هم میتوانسته داد و فریاد کند بدون اینکه کسی به نجاتش بشتابد.
اگر یک مرد، باکرهای که نام کسی بر او نیست را ببیند، او را بگیرد، با او بخوابد و در حین ارتکاب عمل گرفتار شود، این مرد که با زن همبستر شده، بایستی به پدر وی پنجاه سکهی نقره بدهد؛ از آنجا که مرد او را هتک حرمت کرده، دختر باید همسر وی گردد و مادامیکه مرد زنده است، نباید مالکیت بر آن زن را انکار کند.
یک مرد نباید همسر پدرش را اختیار کند و قبای مالکیت پدرش را از روی آن زن پس بزند.
زنان به مردان تعلق داشتند؛ قوانین ازدواج این مالکیت را مقدس میشمردند؛ و تجاوز، صرفاً ربودن یک زن از مالکش محسوب میشد. همانطور که میدانیم، این قوانین کتاب مقدس پایهی نظم اجتماعی به صورتی که میشناسیماند و تا به امروز رد نشدهاند.
در طول تاریخ، مردان اَعمال خشونتآمیز علیه زنان را تشدید نموده و افسانههای بسیاری در موردمان ابداع کردند تا هم مالکیت خود بر ما و هم دسترسی آسان جنسی را تضمین کرده باشند. در سال 500 قبل از میلاد، هرودت، به اصطلاح پدر تاریخ، این چنین نوشت: «ربودن زنان درواقع یک امر قانونی نیست، اما احمقانه است که بعد از واقعه حول آن هیاهو و بحث و جدل به پا کرد. تنها برخورد معقول بیتوجهی به آن است؛ چرا که واضح است که هیچ زن جوانی، اگر که خود مایل به آن نباشد، اجازه نخواهد داد ربوده شود.» اُوید[5] در هنر ستایش مینویسد: «زنان اغلب مایلند آنچه را که واقعاً دوست دارند بدهند، با توسل به زور بدهند.» و این به طور رسمی تبدیل شده است به: زنان خودشان میخواهند به آنها تجاوز شود.
قانون قدیمی انگلیسی در مورد تجاوز، عهدنامهای در خدمت سیستم طبقاتی انگلیس بود. زنی که ازدواج نکرده بود، قانوناً به شاه تعلق داشت. فرد متجاوز به این زن میبایست به پادشاه، 50 شیلینگ به عنوان جریمه بپردازد، اما اگر زن، «بردهای زحمتکش» میبود، جریمه به 25 شیلینگ کاهش مییافت. هزینهی تجاوز به خدمتکار یک نجیبزاده 12 شیلینگ و هزینهی تجاوز به خدمتکار یک فرد معمولی 5 شیلینگ بود. اما چنانچه یک برده، به خدمتکار یک فرد معمولی تجاوز میکرد، اخته میشد و چنانچه وی زنی از طبقات بالاتر را مورد تجاوز قرار میداد، کشته میشد. در اینجا نیز میبینیم که تجاوز، جرمی علیه مردی که مالک زن بود، تلقی میشد.
در حالیکه تجاوز در کتاب مقدس رسما تأیید شده و یونانیان تجاوز را ستایش کردهاند ماجراجوییهای بیپایان زئوس را بهیاد آورید و اُوید لذت ناشی از تجاوز را استحاله کرده است، این وظیفه سر توماس مالوری[6] بود تا تجاوز را برای خلق انگلیسی زبان عمومیت بخشد. «مرگ آرتور» یک اثر کلاسیک در باره عشق آتشین یک شوالیه برای یک زن نجیبزاده متاهل و عاشقانهای پرصلابت در مورد تجاوز است. مالوری از نیاکان ادبی مسلّم نویسندگان مرد مدرن آمریکایی است که تجاوز را فرض مسلّم عشقورزی اسطورهای میداند. یک زن خوب باید توسط یک شوالیهی دلیر تصاحب شده و از نظر جنسی به یک رابطهی شهوت ناک فرمان بردارانه وادار گردد که بر طبق تعاریف مردانه، اوج لذت زن است؛ و بدینگونه عشق رومانتیک، اسم رمز تجاوز میشود و مُهر محبتی عاشقانه میخورد. در اینجا به واقع اولین ترجمان مدرن از تجاوز را شاهدیم: گاهی یک زن تصاحب شده و ربوده میشود؛ گاهی پس از رابطهی جنسی اجباری، زن دیوانه وار و شورانگیز عاشق متجاوزش،- که حال در پی یک تجاوز جانانه مالک وی و محبوبش محسوب میشود، میگردد (جهت اطلاع، مالوری در دو نوبت مجزا، به جرم تجاوز به یک زن متاهل به نام Joan Smyth دستگیر و تفهیم اتهام شد). در آثار وی، تجاوز دیگر همردیف ربودن نیست بلکه همطراز عشق محسوب میگردد. البته که مسأله کماکان مالکیت مرد است، متجاوز مالک زن است، اما اکنون زن به این مالک عشق میورزد.
شکل عمدهی رابطهی جنسی، یعنی تجاوز، همچنان مدل اولیهی رابطهی بین دو غیرهمجنس است. لغتنامه تجاوز را «عمل فیزیکی وادار ساختن یک زن به داشتن مقاربت جنسی» تعریف میکند. در واقعیت اما، تجاوز در رابطه زناشویی، در نظام حقوقی مردانهی ما، هنوز حق مرد است. یک مرد نمیتواند به تجاوز به همسرش محکوم گردد. در تمامی 50 ایالت، تجاوز از نظر قانونی دخول اجباری مرد به یک زن که همسر او نیست، تعریف میشود. هنگامی که مردی به زور به همسر خویش دخول میکند، از مرد دیگری دزدی نکرده است. از اینرو مطابق با نظام حقوقی مردانه، تجاوز نکرده است. البته که یک مرد نمیتواند همسر خویش را برباید، چرا که از نظر حقوقی، زن باید در منزل وی سکونت گزیده و از نظر جنسی تسلیم او باشد. ازدواج در دوران ما، هم چنان مالکیت زنان تلقی میشود. یک مرد نمیتواند به دلیل استفاده از دارایی خویش، آنطور که خودش صلاح میداند، مورد تعقیب قرار گیرد.
به علاوه، تجاوز تمثیل اولیهی ما از عشق رومانتیک است. نویسندگان مدرن ما، از دی. اچ. لارنس گرفته تا هِنری میلِر و نورمَن مِیلر و آین رَند، همواره تجاوز را در راستای شناساندن شهوانیت یک زن به او تعریف میکنند. زن با جبر ددمنشانهای ربوده شده، به تصاحب درآمده، و باز میشود؛ و این تجاوز زن را بدل به یک مخلوق جنسی و شهوانی میکند؛ این تجاوز هم هویت و هم کارکرد زن را تعریف میکند: او یک زن است و به عنوان یک زن، وجود دارد تا گاییده شود. در نگاه مردان، به یک زن هرگز نمیتوان بر خلاف ارادهاش تجاوز کرد چرا که تصور بر این است که اگر او نمیخواهد که مورد تجاوز قرار گیرد، هنوز نمیداند چه میخواهد.
در جامعهی ما، تجاوز هم چنان به عنوان یک جرم علیه زنان تلقی نمیشود. در «تجاوز قانونی و اجباری: بررسی عملکرد و استاندارد رضایت»، ژورنال حقوقی یِیل، 1952، مقالهای که فشردهی بیپایانی از لاطائلاتی زنستیزانه است، هدف غایی فقه مردانهی مدرن در حوزهی تجاوز جنسی به وضوح [این چنین] فرموله شدهاست:
قوانین وجود دارند تا مردان را از دو چیز محفوظ بدارند: (1) از اتهام دروغین تجاوز (که محتملترین نوع اتهام محسوب می شود) و (2) از ربودن زنی که ملک او محسوب میشود، یا هتک حرمت او توسط مردی دیگر. در فقه مردانه، اصولا موضوع ابراز رضایت جنسی در مقاربه، به عنوان یک حق مسلم بشری برای زن وجود ندارد؛ برخوردار بودن زن از [این استاندارد] رضایت صرفاً به عنوان یک بده بستان پسندیده اجتماعی دیده میشود و مفهوم رضایت تا جایی محترم شمرده میشود که از حقوق مالکیت مردانه بر بدن زن محافظت نمایند:
کارکرد استاندارد رضایت برای زنان در جامعهی ما چیزی بیش از محافظت از یک عنصر با ارزش در تبادلات اجتماعی است؛ بلکه غرور مردانه در مالکیت انحصاری یک ابژهی جنسی را تقویت میکند و متقابلاً هم توسط آن قویتر میشود. رضایت یک زن برای مقاربت جنسی، به مرد امتیاز دسترسی به بدن او را اعطا میکند، «پاداشی» فردی که ارزشاش با مالکیت انحصاری افزایش مییابد. دلیل دیگر نکوهش مرد در تجاوز میتواند به دلیل به خطر افتادن وجههاش باشد، چرا که زنی که حالا او «مالک»اش است، در پی تجاوز به زور بی«ارزش» محسوب میشود.
این به عنوان بند اساسی تجاوز به مثابه جرم اجتماعی باقی میماند که تجاوز جرمی است علیه مردان، نقض حق مردانه نسبت به دارایی انحصاری و شخصیاش بر یک زن به عنوان یک اُبژهی جنسی. از اینرو بیجهت نیست که وقتی آندرا مِدِآ و کاتلین تامپسون[7]، نویسندگان کتاب «علیه تجاوز»، تحقیقی حول زنان و تجاوز انجام دادند، شمار زیادی از زنان در برابر سؤال «آیا تا به حال مورد تجاوز قرار گرفتهای؟» اینچنین پاسخ دادند: «نمیدانم».
ادامه دارد...
برگرفته از نشریه هشت مارس شماره 48
اکتبر 2019
[1]این سخنان مقدماتی تنها در دانشکدههایی که رشتههای مطالعاتی زنان در آنها وجود نداشت، ارائه شد.
[2]BenningtonCollege in Vermont
[3]Betty Friedan
Oscan: [4]یک زبان منقرضشده ایندو-اروپایی در جنوب ایتالیاست.
[5] “Ars amatoria” by Ovid
[6] Sir Thomas Malory : نویسندهی انگلیسی (1405 - 1471)- نویسندهی کتاب « مرگ آرتور (Le Morte d’Arthur)»
[7] Andra Medea و Kathleen Thompson