سرمقاله: دو روی‌کرد به مبارزه علیه حجاب اجباری، یک پاسخ: توقف نخواهیم کرد!

سرمقاله: دو روی‌کرد به مبارزه علیه حجاب اجباری، یک پاسخ: توقف نخواهیم کرد!

 

تقریباً شش ماه پس از اعتراض نمادینِ «ویدا موحد» به حجاب اجباری، در خیابان انقلاب و تکثیر این مبارزه، بر بستر خیزش جسورانه‌ی مردم که سرآغاز و جرقه‌ی حرکت تعرضی و خلاقانه‌ی «دختران/زنان۱ خیابان انقلاب» بود، گذشت. مبارزه‌ی جسورانه‌ای که تبلوری هرچند کوچک اما مؤثر از خشم زنانی بود که سی‌ونه سال زندگی تحت حاکمیت جمهوری اسلامی را تجربه کرده‌اند و دیگر این روابط سلطه، سرکوب و کنترل دولتی را برنمی‌تابند؛ و نمی‌خواهند بدن‌شان اسارت‌گاه آزادی، دیرک اسلام سیاسی و فراخوان به کنترل اراده، اختیار و سرنوشت زن و سمبل فرودستی زنان باشد. در دست گرفتن پرچم چنین مبارزه‌ای چنان مقاومت و مبارزه‌ی میلیون‌ها زن علیه حجاب اجباری را قابل رؤیت کرده است که هیچ‌کسی نمی‌تواند، این آتش‌فشان خشمگین را کتمان کرده و بی‌اعتنا از کنار آن عبور کند.

بالاخره «غافلگیری» اولیه، گیج‌سری‌ها، همبستگی‌های عوام‌فریبانه و فرصت‌طلبانه، سکوت‌های معنادار و ... هم به پایان رسید و کم‌کم نیروهای سیاسی و طبقاتی مختلف از لاک خود بیرون می‌آیند تا تلکیف‌شان را با غولی که دوباره از چراغ بیرون آمده روشن کنند؛ همان‌طور که سی‌ونه سال پیش هم دارودسته‌ی مرتجعین اسلامی در اولین قدم برای بنیان نهادن یک دولت سرمایه‌داری پدر/مردسالارِ «مدرن» با روبنای اسلامی مجبور بودند، با میلیون‌ها زنی که جسورانه برای مشارکت در تعیین سرنوشت جامعه به صفوف مبارزات انقلابی پیوسته بودند، تعیین تکلیف کنند و زنان را در ابعاد میلیونی به عقب برگردانند و غولی را که برای آزادی، عدالت اجتماعی و برابری، از چراغ بیرون آمده بود به شیشه برگردانند؛ و درست در بحبوحه‌ی آغاز همین جنگ علنیِ بنیادگرایان اسلامی علیه زنان بود که موضع‌گیری سیاسی و عملکرد سایر نیروهای سیاسی ـ اجتماعی نشان داد که درک‌شان از تغییر و انقلاب؛ و افق‌شان برای آزادی و برابری چیست؟!

امروز هم یک‌بار دیگر شورش زنان علیه حجاب اجباری، علیه کنترل و خشونت دولتیِ سازمان‌یافته، قانونی و شرعی بر بدن و سکسوالیته‌ی‌ زن، علیه روابط قدرت پدر/مردسالار طبقاتی ـ اسلامی و علیه نماد برده‌گی و انقیاد زن در حکومت تئوکراتیک و... محکی برای سنجش برنامه‌ها، ادعاها و افق نیروهای طبقاتی مختلف به دست داده است. تاریخ مبارزات ۱۰۰ ساله‌ی اخیر و مشخصاً ۳۹ سال حاکمیت بنیادگرایی اسلامی در ایران به‌روشنی نشان می‌دهد که چگونه سرنوشت کلیت جامعه به سرنوشت نیمی از جامعه گره‌خورده است و چرا آزادی جامعه با آزادی زنان سنجیده و متحقق می‌شود.

در همین بزنگاه‌های تاریخی است که زنان، جنبش زنان و مشخصاً جنبش انقلابی زنان می‌توانند دشمنان و متحدین خود را بازشناسی کنند و بر بستر یک قطب‌بندی صحیح، جنبشی زنده، پویا و رهایی‌بخش را از زیر سیطره‌ی دیدگاه‌های رفرمیستی، فرصت‌طلبانه و منفعل بیرون بکشند. امروزه که بحران مشروعیت و بحران سیاسی‌ـ‌اقتصادی‌ـ‌اجتماعی جمهوری اسلامی در عرصه‌ی داخلی و بین‌المللی ضرورت‌های تاریخی عاجلی در مقابل ما قرار داده و فرصتی برای تعلل و توجیه نیست، باید پتانسیل‌های موجود در هر گسل سیاسی‌ـ‌اجتماعی و رابطه‌ی هم‌افزایی آن‌ها را درک و متحقق کرد. متأسفانه و کماکان این نظام ضدزن جمهوری اسلامی و نیروهای پدر/مردسالار امپریالیستی هستند که بیشتر از نیروهای اپوزسیون به پتانسیل شورشی زنان برای رهایی واقف‌اند. برای درهم شکستن این توازن قوای نابرابر و قطب‌بندی ناصحیح درون جامعه و جنبش وظیفه‌ی سخت و سنگینِ زنانِ آگاه، مبارز و انقلابی این است که ضمن مبارزه‌ی تمام‌قد، بی‌وقفه و حداکثری با دشمن یعنی نظام تئوکراسی جمهوری اسلامی و امپریالیست‌های پدر/مردسالار و مشاطه‌گران‌شان؛ ضمن حمایت حداکثری از مبارزات جمعی و فردی زنان علیه کلیه‌ی تبارزات پدر/مردسالاری خصوصاْ حجاب اجباری و ... به نقد و جدل بی‌محابا در درون جنبش زنان و جنبش انقلابی دامن بزنند و بر چنین بستری در اتحاد با زنان و همه‌ی کسانی که خواهان مبارزه و پایان دادن به این مناسبات دهشت‌بار و تاریخ‌مصرف گذشته‌ی متکی بر ستم و استثمار هستند، مبارزه کنند.

 

فرمان «نافرمانی مدنی» یا «هیس! دخترها فریاد نمی‌زنند»۲

این روزها در کنار انبوه عکس‌ها و ویدئوهای تکثیر پدیده‌ی بی‌حجابیِ زنان و برخوردهای شدید نیروی انتظامی و گشت ارشاد به زنان «بدحجاب» و بی‌حجاب و ... شاهد معدود ویدئوهایی هم هستیم که از برخورد «مؤدبانه» و «متمدن» نیروهای نظامی، انتظامی و گشت‌های ارشاد و مأموران لباس شخصی با زنان «بدحجاب» و بی‌حجاب خبر می‌دهد. مردان و زنانی که رسمی یا غیررسمی مأمور امربه‌معروف و نهی از منکر هستند و در مقابله با زنان «بدحجاب» و بی‌حجاب تلاش می‌کنند عنان اختیار از کف ندهند، به فیلم‌برداری معترضان از این صحنه‌ها و حتا به اعتراضا‌ت‌شان در مورد کنترل پلیسی و شرایط بد اقتصادی و... اعتراض نکنند و ... و «بااحترام» به این زنان یادآوری می‌کنند که «حجاب» قانون این کشور است و به خاطر رعایت قانون حجاب بر سر کنید!!! هرچند این روی‌کرد نشان از درجه‌ای از انعطاف و عقب‌گرد تاکتیکی، گیجی و استیصال حاکمیت در مقابل پیشروی زنان دارد اما نشان‌دهنده‌ی رویکرد چندگانه‌ی حاکمیت و بازتاب موقعیت شکننده‌شان نسبت به تعمیق مبارزه‌ی زنان علیه حجاب اجباری نیز هست.

بسیار واضح است که ۳۹ سال مقاومت و مبارزه‌ی فردی و جمعی زنان امروز وارد مرحله‌ی نوینی شده و شکل تعرضی به خود گرفته است؛ بنابراین و ضرورتاً جمهوری اسلامی ضمن حفظ و تداوم به کاربرد کلیه‌ی امکانات سرکوب‌گرانه که در طی این ۳۹ سال برای اجباری کردن و نگه‌داشتن حجاب به کار گرفته است، نیاز دارد روی‌کردی در پیش بگیرد تا موضوع مبارزه‌ با حجاب اجباری بیشتر از این سیاسی، جمعی، گسترده، تعرضی و توده‌ای نشود. این چرخش را می‌توان عمدتاً بعد از سخنان تحقیرآمیز و سخیف خامنه‌ای هم‌زمان با روز جهانی زن دید. خامنه‌ای ضمن تحریف واقعیت و تحقیر مبارزات زنان علیه حجاب اجباری اما پیامی آشکار به پایه‌های جمهوری اسلامی مخابره کرد: «موضوع مبارزه‌ی زنان با حجاب اجباری باید محدود بماند، نباید برجسته و فراگیر شود!» به همین دلیل هم هر دو جناح ضمن پافشاری بر پیش‌برد متد تنبیه و تشویقِ همیشگی، کمتر به ارزشی، اعتقادی، ملی و دینی ... معرفی کردنِ حجاب می‌پردازند و به گفتمان و روی‌کرد «قانون» و «امنیت اجتماعی» روی آورده‌اند. حتا آتش به اختیاران دیروز تلاش می‌کنند در بحث‌های رودررو با زنان بی‌حجاب آن‌ها را به رعایت «قانون» فراخوانند و ماشین‌های «گشت امنیت نیروی انتظامی و کنترل خودروها» به بی‌حجابی زنان به‌عنوان یک عمل «مجرمانه» تذکر می‌دهند.

جناح اصلاح‌طلب اما مثل همیشه با دو طرف دهان حرف می‌زند تا همراهی عمیق‌اش با جناح دیگر برای حفظ کلیت نظام جمهوری اسلامی را پنهان نگه‌دارند. کمافی‌السابق چهره‌ها و افرادی که در تمام سال‌های حیات جمهوری اسلامی و در تمام جنایات آن همراه بوده‌اند و چه‌بسا در ایدئولوژیزه کردن پایه‌های اساسی حاکمیت و به‌روزرسانی اسلام در قدرت و بیرون کشیدن قرائت‌های «مدرن» از اسلام نقش مؤثرتری داشته‌اند، با فیگورهای انتقادی، یک‌بار دیگر زنان را به «عمل در چارچوب حفظ وضع موجود» و برای «تغییر قوانین» فرامی‌خوانند؛ و بازهم همان حقه‌های همیشگی را رنگ «جدیدی» می‌کنند تا جای قناری دوباره به جنبش جا بزنند.

همان تفکر اصلاح‌طلبی (بخوانیم ترمیم سیستم حاکم) که سیطره‌ی سنگین‌اش در دهه‌ی هشتاد شمسی بر جنبش زنان باعث شد که اولویت‌های دروغین و غیرعمده به جنبش زنان تحمیل گردد و در پی طرح‌های رنگارنگ با قربانی کردن نارضایتی و خشم عمیق زنان و با کانالیزه کردن این نیروی شورشی تلاش داشت تا بتواند برگ برنده‌ای برای چانه‌زنیِ زنان از طبقه‌ی میانی خصوصاً بخش فوقانی این طبقه و زنان حکومتی با بالایی‌ها به دست بیاورد. ائتلافی که یکی از اهدافش تلاش بی‌وقفه برای جلوگیری از رویارویی زنان و جمهوری اسلامی و متعاقباً جلوگیری از طرح مسائل ریشه‌ای زنان خصوصاً رابطه‌ی مذهب و فرودستی زنان و مشخصاً طرح مسأله‌ی حجاب اجباری بود. بیهوده نبود که قلم به مزدها و فعالین خودخوانده‌ی جنبش زنان بی‌وقفه در پی تاریخ‌سازی برای جنبش زنان بودند و هستند۳ تا با منصوب کردن تاریخچه‌ی جنبش زنان به خودشان طرح جمهوری اسلامی را برای ایجاد یک شکاف تاریخی نسلی بین مبارزات نسل انقلابی گذشته و مبارزان نسل جوان، تکمیل کنند؛ تا مبارزات جسورانه‌ی زنان علیه حجاب اجباری و علیه جمهوری اسلامی در دهه‌ی شصت استحاله و محو گردد. این زنان چه سکولار و چه مذهبی در یک اتحاد طبقاتی در سرلوحه‌ی «دستاوردهای‌شان» اعلام کردند که «حقوق زنان با اسلام منافاتی ندارد!» و زنان و حقوق‌شان را در بحبوحه‌ی خیزش ۸۸ قربانی «منافع ملی» (بخوانیم از دست رفتن قدرت یک جناح از حاکمیت) کردند. کسانی که دو دهه‌ی تمام در ازای لگام زدن بر خواسته‌های رادیکال زنان، از امکانات، ارتباطات و حمایت‌هایی که در زد و بند با زنان طبقه‌ی حاکمه در اختیارشان قرار گرفته بود، استفاده کردند تا زنان را به «مشارکت» در نظام تا بن دندان زن‌ستیز جمهوری اسلامی متقاعد کنند؛ درحالی‌که تجربه‌ی جنبش جهانی زنان نشان می‌دهد که وقتی در یک نظام پدر/مردسالار مشارکت اجتماعی زنان افزایش می‌یابد، ستم جنسیتی کم نمی‌شود بلکه از عرصه‌ی خصوصی به عرصه‌ی عمومی تعمیم‌یافته و نهادینه‌تر می‌شود. اتفاقی که افتاد و فارغ از خواست و اراده‌ی این فعالینِ خودخوانده‌ی جنبش زنان تمام آن خواسته‌های به‌حقی که فرعی و جانبی می‌نامیدند با آتش‌فشان خشم مردم از عمق به سطح آمد؛ و البته در مرکز آن مبارزه با حجاب اجباری.

این روزها می‌بینیم که فعالین دیروز که می‌خواستند جنبش زنان را به اسب «اصلاح‌طلبی درون و بیرون حکومت» وصل کنند در عمل آچمز شده‌ و از شرایط عینی جنبش و عمل مبارزاتی زنان و مردم، فاصله‌ی نجومی گرفته‌اند. به همین دلیل به دنبال به‌روزرسانی دید‌گاه‌های تاریخ‌مصرف گذشته‌شان هستند. کسانی که زمانی از همه‌ی ابزارها استفاده می‌کردند تا موضوع مبارزه با حجاب اجباری طرح نشود، امروز از همه‌ی ابزارها استفاده می‌کنند تا این مبارزه را به نفع خود مصادره کرده و به نفع ایده‌ها و برنامه‌های‌شان به خدمت بگیرند. ریاکاری و فرصت‌طلبی طبقاتی ناب که البته ناشی از پراگماتیسم طبقاتی آن‌هاست و کماکان فرمان می‌راند: «هر آنچه ممکن است، مطلوب است».

حالا که مردم در ابعادی گسترده و هم‌راستا با آن زنان بی‌پروا و جسورانه به میدان آمده‌اند؛ و برخلاف ادعاهای میان‌تهی آنان برای دستیابی به اهداف و آرزوهای آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه‌شان حاضرند هر نوع فداکاری و جانبازی کنند و از «هزینه دادن» هراسی ندارند، دیگر استدلال‌های آن‌ها مبنی بر این‌که «می‌خواهیم هزینه‌ را پایین بیاوریم» (بخوانیم می‌خواهیم افق‌ها و آمال جنبش زنان را پایین بیاوریم)؛ یا این‌که «مسأله‌ی حجاب، مسأله‌ی همه‌ی زنان نیست» (اما قانون برابری ارث، سفر خارج و امکان نماینده، وزیر و رئیس‌جمهور شدن و ... مسأله‌ی همه‌ی زنان بود؟!)؛ «زنان تحتانی حامی دولت هستند» (کسانی که امروز در صف مقدم مبارزه، فریاد مرگ بر جمهوری اسلامی می‌دهند؟!)؛ «جامعه آماده‌ی مبارزه با حجاب نیست» (اما امروز زنان بی‌حجاب تقریباً بدون هیچ تعرض اجتماعی در خیابان‌ها راه می‌روند)؛ «حقوق زنان با اسلام منافاتی ندارد» (اما هزاران زن و مرد فریاد می‌زنند اسلامو پله کردین مردمو ذله کردین و زنان در مقابل مساجد و پایگاه بسیج و ... بی‌حجاب می‌شوند) و ... به معنای واقعی کلمه جهش عینی مبارزات مردم و مشخصاً مبارزات زنان هزاران صفحه از تحلیل‌های وارونه و به نرخ روز، بحث‌های پرزرق‌وبرق «تئوریک و فلسفی» و ... آن‌ها را (عجالتاً) بی‌اثر کرده است.

قطعاً اما این وضعیت طول نخواهد کشید. چون از همان اولین ساعات اوج‌گیری جنبش مردمی و ظهور «دختران/زنان خیابان انقلاب» نطفه‌های این تفکرات از درون و بیرون حاکمیت بیرون زد؛ و این گرایش ریشه‌دار جهانی، هراسان از احتمال تعمیق مبارزات زنان و از کنترل خارج شدن شورش و عصیان‌گری زنان و برای جلوگیری از رویارویی آگاهانه‌تر، گسترده‌تر، متشکل‌تر و دامنه‌دارتر زنان، دستور کار جدیدی در مقابل زنان گذاشت که تحت نام «نافرمانی مدنی» تئوریزه می‌شود. بنا به تعاریف متداول این طیف «نافرمانی مدنی روشی خشونت‌پرهیز برای اعتراض به سیاستهای حکومت‌هاست. در این روش با بی‌اعتنایی به قوانین حکومتی، سعی در تضعیف قابلیت اجرای قانون که یکی از مهم‌ترین پایه‌های قدرت هر حکومتی است می‌شود. نافرمانی مدنی، به‌عمد یکی از هنجارهای حقوقی را نقض می‌کند، بدون آن‌که فرمان‌بری و اطاعت از کل نظم حقوقی را موردتردید قرار دهد. نافرمانی مدنی، آماده‌ی پذیرش پیامدهای خدشه‌دار کردن هنجار حقوقی‌ست و نقض قانون را اقدامی نمادین (سمبلیک) می‌فهمد. مسالمت‌آمیز بودن ابزار اعتراض در نافرمانی مدنی، ناشی از همین واقعیت است» این گزاره‌های ساده و به‌ظاهر «اخلاقی»، «انسانی» و «خیرخواهانه» اما پرده‌ی ساتری است روی «فرمان ایست به زنان! و فرمان آتش به حاکمیت پدر/مردسالار!»؛ طرحی دیگر از کلکسیون رنگارنگ این تفکر رفرمیستی تا دهنه‌ای بر اوج‌گیری جنبش زنان و سوپاپ اطمینانی بر شورش‌گری آن‌ها باشد و خشم و کنش اعتراضی را در چارچوب حفظ نظم موجود محصور و کنترل نماید و کمافی‌السابق به اسم کنش «مدنی»، «متمدن»، «کم‌هزینه»، «معقول»، «خشونت‌پرهیز و مسالمت‌آمیز» و... با نام صبوری برای تغییر قوانین، در واقعیت جنبش اعتراضی و مبارزاتی را قطره‌قطره مسموم، زمین‌گیر، مصادره به مطلوب کرده و تحت فرمان خود درآورند. بیهوده نیست که از به‌اصطلاح چهره‌های مدیایی مبارزه با حجاب اجباری مثل مسیح علی‌نژاد تا اصلاح‌طلبان نام‌آشنا تا فعالین خودخوانده‌ی جنبش زنان از اسم رمز «نافرمانی مدنی» استفاده می‌کنند تا ضمن حمایت صوری از این جنبش، خط سیاسی خود را بر آن حاکم کنند اما نمی‌توانند وجه اشتراک‌شان را نیز پنهان کنند:

تأکید بر غیرسیاسی و مسالمت‌آمیز بودن این مبارزه

تأکید بر جدایی مبارزات زنان علیه حجاب اجباری از مبارزات دی‌ماه و مبارزات جاری تحت نام خشونت‌پرهیزی

تقلیل افق مبارزات «دختران/زنان خیابان انقلاب» به مطالبه‌ی آزادی پوشش آن‌هم در سطح تغییر قانون

تاریخ‌سازی و بسترسازی جعلی مجدد برای اعتراض این زنان

تأکید بر بی‌ادعایی (سکوت) سیاسی این حرکت و بیرون آوردن اهداف سیاسی خودشان از دهان این مبارزات تعرضی

تأکید روی فردی بودن این مبارزات و نیاز به «واسطه‌ها» برای تغییر قوانین

کمافی‌السابق این گرایش سیاسیِ شناسنامه‌دار، تلاش دارد با استفاده از بخش‌هایی از واقعیت، واقعیت را وارونه‌نمایی کند.

در رد ادعای غیرسیاسی بودن این حرکت که مرغ پخته را هم به خنده می‌اندازد فقط همین کافی است که در جامعه‌ای که یکی از دیرک‌های حاکمیت آن فرودستی قرون‌وسطایی زنان است و یکی از ضامن‌های بقایش جنگ روزمره علیه موجودیت زنان است و زن بودن پیش از تولد، سراسر عمر و حتا پس از مرگ۴ یک زن، اصولاً یک چالش سیاسی است و حدود و نحوه‌ی کنترل بدن زن در قانون مشخص شده و برای آن قانون مجازات اسلامی تصویب شده و برای حفظ آن سی و نه سال نیروی نظامی ویژه (با بودجه‌ی دولتی) در خیابان‌ها زنان را شبانه‌روز زیر نظر گرفته و کلیت بدن زنان (چه مسلمان چه غیرمسلمان) امیال و روابط جنسی‌شان، هم‌بستری و حتا لای پای‌شان را (بنا بر قانون رسمی حاکمیت اسلامی) کنترل می‌کنند، صحبت از این‌که مبارزه با چنین پدیده‌ای می‌تواند غیرسیاسی باشد، جز دروغی آشکار چیزی نیست. قانونی که کنترل بدن نابالغ دختربچه‌های هفت‌ساله تا زنان توریست‌ و حتا زنان سیاست‌مدار غیرایرانی را هم در مرز‌های جغرافیای سیاسی ایران، بی‌نصیب نمی‌گذارد، چگونه می‌تواند سیاسی نباشد.

این‌ حامیان نظم موجود چه برای بقای نظام جمهوری اسلامی و چه برای برقراری «دمکراسی لیبرال» عمیقاً معتقدند که انحصار خشونت باید در دست دولت باشد. به همین دلیل وقیحانه کتمان می‌کنند که منشأ ستم بر زن خشونت نیست، بلکه‌ی اعمال خشونت ابزاری برای حفظ یک رابطه‌ی نابرابر و ستم‌گرانه‌ است. در این‌جا خشونت و مشخصاً خشونت دولتی جمهوری اسلامی ابزاری است برای حفظ رابطه‌ی پدر/مردسالارانه که عمیقاً در ساختار یک دولت سرمایه‌داری «مدرن» و دینی بافته‌شده و به شکل سیستماتیک اعمال می‌شود تا جای‌گاه فرودست زن حفظ شود. این طیف از اصلاح‌طلبان ـ از نیروهای طرفدار جمهوری اسلامی گرفته تا طرفدار امپریالیست‌های مدعی مبارزه با حجاب اجباری ـ این حقیقت را وارونه می‌کنند که در گفتمانِ «نافرمانی مدنی»، خشونت به‌عنوان یک رابطه‌ی اجتماعی و یک سازمان‌دهی پیچیده‌ی قدرت مطرح نمی‌شود. به‌عنوان‌مثال جمهوری اسلامی برای استقرار حکومت بنیادگرای اسلامی خود با اتکا به نیروی قهر نه‌تنها زنان بلکه سایر نیروهای اجتماعی (ملیت‌های تحت ستم کُرد، ترکمن، بلوچ، عرب، ترک، افغان و ... طیف‌های مختلف سیاسی از ملی‌مذهبی گرفته تا مجاهدین و کمونیست‌ها و ... دانشجویان، اساتید دانشگاه و معلمان، روشن‌فکران، دگراندیشان، اقلیت‌های مذهبی و ...) را سرکوب کرده و با اعمال وحشیانه‌ترین شکل سرکوب، به زندگی انگلی خود ادامه داده است؛ بنابراین فرمان «نافرمانی مدنی» در مبارزات زنان صرفاً اعلام انحصار اعمال و امتداد این خشونت توسط دولت (متعاقباً جامعه و مردان) بر زنان است. چنین روی‌کردی نعل وارونه زدن است؛ یعنی تحت عناوین عامیانه، سطحی و دهان‌پرکنی مثل «اخلاقیات»، «عواطف»، «تأثیرات روانی»، «جلوگیری از تکثیر خشونت» و ... ـ حالا چه ساده‌دلانه و ساده‌لوحانه و چه مغرضانه و آگاهانه ـ فرمانِ تسلیم در برابر یک نابرابریِ ستم‌گرانه و سازش با ستم‌گر را می‌دهد؛ و مشروعیت و امکان ادامه و استمرار خشونت دولتی را فراهم می‌آورد. چنین روی‌کردی چون منشأ خشونت را هدف قرار نمی‌دهد و ـ به شکل آگاهانه ـ آن را از زیر ضرب خارج می‌کند، در عمل باعث بازتولید خشونت و به‌روزرسانی و نهادینه شدنِ منشأ خشونت ـ یعنی خشونت سیستماتیکِ نهادینه در ساختار دولت طبقاتی پدر/مردسالار ـ می‌شود. به همین دلیل (برخلاف نیت برخی از طرفداران آن) نه‌تنها کمکی به مبارزه‌ی واقعی با خشونت نمی‌کند، نه‌تنها به خشونت‌گر امکان و مشروعیت بیشتری برای استمرار این ساختار را می‌دهد بلکه با متهم کردن مبارزه‌ی ریشه‌ای با خشونت (تحت عنوان خشونت‌طلبی، تلافی‌جویی و انتقام)، خشونت را به شکل پیچیده‌تری در سطوح عمیق‌تر و وسیع‌تر بازتولید و نهادینه می‌کند.

تأکید طرفدارن فرمانِ «نافرمانی مدنی» روی فردی بودن این مبارزات ضمن این‌که رابطه‌ی متقابل و مؤثر جمع و فرد را انکار می‌کند و مبارزه را از بستر تاریخی ـ جهانی آن خارج می‌کند، امکان همبستگی بیشتر و متحد و متشکل شدنِ معترضین حول منشأ آن نارضایتی را از میان می‌برد؛ و از سوی دیگر امکان مصادره کردن دستاوردهای این حرکات فردی را به جریاناتی می‌دهد که در چارچوب نظم موجود متشکل هستند. چون در این روی‌کرد به ثمر رسیدن این حرکات «سمبولیک» مشروط به کمک واسطه‌هایی می‌شود که باید در چارچوب نظم موجود برای تغییر قوانین با حاکمیت چانه‌زنی کنند.

اما در بررسی واقعیت تاریخی نمی‌توان به‌دلخواه افراد و مبارزات را از بطن تاریخی، محتوا و بستر آن بیرون کشید، همان‌طور که عمل علیا ماجده‌المهدی را نمی‌توان از بستر خیزش و مبارزات مردم مصر علیه سلطه، سرکوب و استبداد مذهبی و ... جدا کرد و آن را بدون رجوع به بستر سیاسی‌ـ‌تاریخی آن بررسی کرد و فهمید. مبارزات افراد حتا به فردی‌ترین شکل آن همیشه بر بستر تاریخی جنبش در پهنه‌ی تاریخی‌ـ‌جهانی‌شان معنا یافته است؛ یعنی بین عمل فردی و مبارزه‌ی جمعی همیشه رابطه‌ی دیالکتیکی و متقابل هست. مبارزات «دختران/زنان خیابان انقلاب» و ورود زنان به فاز تعرضی در مبارزه علیه حجاب اجباری برآیند سی‌ونه‌سال مقاومت و مبارزه‌ی زنان علیه حجاب اجباری (و سایر اشکال ستم بر زن) بود که بر بستر مبارزات دی‌ماه و زیر ضرب رفتن مشروعیت جمهوری اسلامی و نهادهای ایدئولوژیک‌اش وارد فاز جدیدی شد که قطعاً در تقابل با نقش، اهمیت، ارزش و انتخابِ فردیِ تک‌تک کسانی که آن را آغاز کردند و با خلاقیت، جسارت و شهامت ادامه دادند، نیست؛ به‌عکس باید رابطه‌ی درونی و متقابل هم‌افزایی بین حرکات جمعی و مبارزات فردی را دید. مبارزات امروز زنان علیه حجاب اجباری، جدا از برآیند مبارزات مردم در تمام عرصه‌ها علیه جمهوری اسلامی و مبارزات جمعی و فردی زنان در این سی‌ونه سال نیست، جدا از مبارزه در اشکال «بدحجابی» و حتا بی‌حجابی (مثلاً در مبارزات خیابانی خیزش ۸۸) نیست. همان‌طور که خودسوزی تکان‌دهنده‌ی هما دارابی۵ در اعتراض به حجاب اجباری در سال ۱۳۷۲ را باید بر بستر سیاسی همان دوره‌ی سرکوب و اختناق بررسی کرد هرچند آن حرکت در آن دوره، چنین تکانه‌ی سیاسی در جامعه ایجاد نکرد اما بخشی جدایی‌ناپذیر از برآیند پیشروی مبارزات امروز زنان علیه حجاب اجباری است.

پروسه‌ی ورشکسته‌ی تاریخ‌سازی طرفداران «نافرمانی مدنی» که اسم رمزی‌ست برای حفظ وضع موجود اما بیشتر از چند دهه نتوانست صدای جنبش نوین زنان و طنین رهایی‌بخش «زنان سال صفر»۶ را محبوس کند؛ هرچند این گرایش‌های لیبرال و رفرمیست درون جنبش زنان در دو دهه‌ی گذشته تلاش کردند تا خاطره‌ و دستاوردهای مبارزات زنان ۵۷، علیه حجاب اجباری را پاک یا حداقل استحاله کنند و منحرف و معوج نمایش دهند اما دختران خیابان انقلاب ریشه‌های تاریخی خود را بیرون کشیدند؛ آن‌ها باصلابت نشان دادند جنس مبارزات‌شان مطلقاً از جنس مبارزه‌ی موش‌های کور در دالان‌های مجلس شورای اسلامی، دفاتر و نهادهای ریاست وزرا برای گرفتن امتیازات پیش‌پاافتاده و چانه‌زنی با نماینده‌گان حاکمیت زن‌ستیز و یا توسل به آیات عظام برای یافتن «تعبیری زن‌ورانه» از اسلام و ... برای تعدیل وضعیت فرودستِ زنان نیست. «دختران/زنان خیابان انقلاب» به قلب مبارزات دختران/زنان انقلابی خیابان‌‌های ۵۷ راه یافتند. زنانی که جسورانه، زیرکانه و همبسته با شعار «ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم!» در برابر فرمان حجاب اجباری مبارزه کردند و یکی از درخشان‌ترین مبارزات زنان ایران علیه سلطه‌ی مناسبات پدر/مردسالارانه و کنترل بر بدن زنان و یکی از بی‌نظیرترین مبارزات علیه بنیادگرایی اسلامی را رقم زدند. آن‌ها علی‌رغم بی‌توجهی‌ها و بی‌مسئولیتی نیروهای سیاسی مترقی و حتا تحلیل‌های ناصحیح و حملات عقب‌مانده و توجیهی در صفوف مبارزات مردمی ایستاده‌گی کردند، نفس مرتجعین تازه به قدرت رسیده را بند آوردند و آن‌ها را موقتاً وادار به عقب‌نشینی کردند تا جنبش نوین زنان ایران نفسی تازه کند؛ جنبشی با سرآغازی شورانگیز اما راهی بس دشوار و خونین.

این برگه‌های درخشان جنبش زنان آشکارا نشان می‌دهد که نه خیزش زنان سال ۵۷ «یواشکی» بود و نه «بدحجابی» و مقاومت ۳۹ ساله‌ی زنان علیه حجاب اجباری در همه‌جا از مدرسه، دانشگاه، بیمارستان، کارخانه، پرده‌ی سینما و ... گرفته تا مقاومت برای پوشیدن چادر در زندان به بهای جان. دستگیری، پرونده‌سازی، تحقیر، سرکوب و تذکر به میلیون‌ها زن در سال برای «رعایت حجاب اسلامی» را نمی‌توان با جعل تاریخ نه به «کمپین یک‌میلیون امضا» چسباند که ماهیتاً و تاریخا در تقابل با مبارزه‌ی زنان علیه حجاب اجباری قرارگرفته بود و نه می‌توان در کمپین‌های مجازی مثل «آزادی‌های یواشکی»، «چهارشنبه‌های سفید» و ... محدود و مربوط کرد. کمپین‌هایی که آشکارا با استفاده از امکانات دولتی و مدیای جریان اصلی در سطح جهانی، بخشی از مبارزاتِ روزمره و جسورانه‌ی زنان را بازنمایی می‌کنند و فرصت‌طلبانه در پسِ پشت مبارزاتِ تاریخی و پیشروی زنان، خود را پیش‌قراول آن می‌نامد، اما در عمل با پایین کشیدن افق مبارزات زنان تا سطح «نافرمانی مدنی» برای تغییر قانون پوشش، با فیگوری مخالف‌خوان، «رادیکالیسم تسلیم‌طلبانه» را به زنان حقنه می‌کند. ضمن دخیل بستن به مراکز قدرت پدر/مردسالار امپریالیستی برای «احقاق حقوق زنان ایران»، یک‌بار دیگر تحت نام «مبارزه‌ی مدنی برای آزادی پوشش در چارچوب این سیستم» آن را محدود و معدوم می‌کند. درحالی‌که در عمل بسیاری از زنان مدت‌هاست که برای به دست آوردن حقوق اولیه‌شان در زندگی روزمره‌ی خود به مبارزه علیه قوانین ضدزن اسلامی دست‌زده‌اند. زنان در مبارزات ۳۹ ساله‌شان در تمام سنگرها (از حجاب اجباری، حق طلاق و کار و حضانت و سفر و ... تا ورزش، امکان تحصیل و کار در رشته‌های «مردانه» تا حق گزینش هم‌جنس، فرار و تن زدن از سلطه‌ی پدر/مردسالارانه و...) مقاومت و مبارزه کرده‌اند و با گوشت و پوست خود لمس کرده‌اند که حقوق‌ پایه‌ای‌شان تحت حاکمیت جمهوری اسلامی امری سیاسی‌ـ‌ایدئولوژیک است و به وجود کلیت نظام تئوکراتیک جمهوری اسلامی گره‌خورده است؛ بنابراین ضمن مبارزه با پرچم ایدئولوژیک‌ـ‌سیاسی جمهوری اسلامی که سال‌ها بدن زنان را به گروگان گرفته است، در سایر عرصه‌هایی که این ساختار ضدزن تئوکراتیک آنان را فرودست کرده است نیز مبارزه و مقاومت کرده‌اند؛ اما دراین‌بین اقلیتی که در سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی منفعتی ندارند و از جسارت زیرورو کردن مناسبات کهن به هراس افتاده‌اند، تحت نام مبارزه‌ی مسالمت‌آمیز، غیرسیاسی، آرام و مطالباتی که نیازمند واسطه‌هایی از خود همین نظام برای تغییر قانون در چارچوب نظم موجود است، بسیار «متمدنانه» بر سر زنان فریاد می‌زنند: «هیس! دخترها فریاد نمی‌زنند».

 

چرا زنان کارگر ذی‌نفع‌ترین زنان در مبارزه علیه حجاب اجباری هستند؟

برخورد نیروهای منتسب به چپ به ظهور «دختران/زنان خیابان انقلاب» نیز جای تأمل دارد. نیروهایی که خیزش مردم در دی‌ماه ۹۶ را به‌درستی نقطه‌ی عطفی در مبارزات مردم و جهشی در خواستِ سرنگونیِ کلیت حاکمیت می‌دانستند و به دفاع از آن برخاستند اما در برخورد به مبارزات زنان علیه حجاب اجباری باز هم تردید و تعلل نشان دادند؛ هرچند این تردیدها و مخالفت‌ها نه مستقیماً که بیشتر در قالب سکوت، توجیهات پوششی و یا استدلال‌های متناقض بر پایه‌‌ی تحلیل‌های تئوریک‌ـ‌سیاسی ناصحیح ابراز شدند اما نتیجه‌ی آن عدم همبستگی و مشارکت در این مبارزه‌ی مهم بود.

اگر دیروز «ضد امپریالیست بودن دارودسته‌ی خمینی»، «خطر احیای سلطنت»، «شرکت زنان طاغوتی و طرفداران بختیار در تظاهرات ضد حجاب اجباری» و ... ناروشنی‌ها و خطراتی بود که می‌توانست انحرافات و سکوت جنبش انقلابی در قبال سرکوب زنان را توجیه کند، امروز هم شاهد استدلال‌های دیگری بودیم: «مسأله‌ی حجاب بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی حل می‌شود»، «حجاب مسأله‌ی زنان کارگر نیست»، «حجاب عمده نیست و اولویت ندارد»، «حجاب برگرفتن زنان به جنبش نان، کار، آزادی لطمه می‌زند»، «مبارزه با حجاب اجباری خواست زنان طبقات مرفه است»، «لغو حجاب اجباری فقط جمهوری اسلامی را ترمیم می‌کند»، «نیروهای طبقاتی دیگر پرچم‌دار این مبارزه هستند» و ... این‌بار فرمان سکوت، بی‌توجهی و پشت کردن به جنبش زنان تحت این استدلال‌ها صادر می‌شود که می‌توان گفت تکرار همان انحراف تاریخی در سطحی به‌مراتب خطرناک‌تر و «نابخشودنی‌تر» است. این یک حقیقت تاریخی است که نیروهای مبارز و انقلابی هرگز خواهان اجباری شدن حجاب نبودند اما مسلماً درک غلط و انحرافی آن‌ها باعث بی‌توجهی و عدم دخالت آگاهانه‌ی آنان در مبارزه علیه حجاب اجباری شد؛ و ماحصل آن این جمع‌بندی سخت و پرهزینه‌ی جنبش نوین و انقلابی زنان ایران است که تأکید دارد هر توجیه، تحلیل و هر تضادی که مبارزه‌ی زنان علیه حجاب اجباری را مسکوت کرده و به تعویق بیندازد، تعلل و تعدیل با هر قصد و نیتی که باشد به‌طور عینی به معنای تقویت و مشارکت در استمرار انقیاد زنان است.

آیا نباید از خودمان بپرسیم، امروز ـ بعد از ۳۹ سال ـ سلطه‌ی یک رژیم تئوکراتیک که یکی از ارکان پایه‌ای آن ستم بر زن است و متعاقباً پرچم ایدئولوژیک آن یعنی حجاب بر بدن زنان به اهتزاز درآمده‌است، در روزگاری که همگام با گلوبالیزاسیون، رشد ستم بر زن در ابعاد جهانی به‌عنوان یکی از پایه‌های اساسی پیشروی امپریالیسم محسوب می‌شود و فقر در سطح جهانی «زنانه» شده است، این بی‌توجهی به مبارزات زنان و جای‌گاه استراتژیک آن، چه دلایلی دارد؟ این سهل‌انگاریِ تاریخی چه تبعاتی خواهد داشت؟

وقتی می‌گوییم «مبارزه‌ی با حجاب اجباری مطالبه‌ی زنان کارگر نیست» یعنی چه؟! یعنی این پیش‌فرض را پذیرفته‌ایم که زن طبقه‌ی کارگر، زنی در فقر مطلق و عدم آگاهی مطلق است که به شکل بسیار خودبه‌خودی و غریزی صرفاً خواسته‌های اولیه‌ی نوع بشر را مطالبه می‌کند؟ نباید از خودمان بپرسیم با این درک چرا انتظار داریم چنین نیرویی بتواند رهایی خود و رهایی بشریت را در مقابل یک سیستم پیچیده و تادندان‌مسلح امپریالیستی رقم بزند؟ یا منتظر هستیم زن طبقه‌ی کارگر با کسب «مطالبات اقتصادی»، فرصت و امکان درگیر شدن در مبارزات سیاسی را پیدا کند؟ یا کلاً او را فاقد چنین پتانسیلی می‌دانیم؟

درحالی‌که درست برعکس، موضوع مبارزه علیه حجاب اجباری بیش از همه به زنان کارگر و زحمتکش ربط دارد. اگرچه همه‌ی زنان به‌واسطه‌ی جنسیت‌شان مورد ستم جنسیتی قرار می‌گیرند، اما زنان زحمتکش، هم اکثریت زنان جامعه را تشکیل می‌دهند و هم به خاطر جای‌گاه طبقاتی‌شان به شکل عمیق‌تر، پیچیده‌تر و گسترده‌تری تبعات ستم جنسیتی به آن‌ها تحمیل می‌شود و دقیقاً به علت محرومیت‌های چندگانه‌ی اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، آموزشی و ... کمترین امکانات برای آگاهی از این شرایط و مقابله با آن را دارند. زمانی که حجاب به‌زور سرکوب، توسری، پونز، تیغ و اسید و ... اجباری شد، جمهوری اسلامی همه‌ی زنان را هدف قرار داد. انقیاد هرچه بیشتر همه‌ی زنان پیش‌شرطی برای پایه‌گذاری یک حکومت بنیادگرای اسلامی بود که زن‌ستیزی ایدئولوژیک‌اش را در حجاب به‌مثابه‌ی ایدئولوژیک‌ترین بخش حکومت دینی نشان می‌دهد. بدن تمام زنان فارغ از طبقه، ملیت، مذهب، گرایش جنسی و حتا سن‌شان و ... تبدیل به کالایی جنسی می‌شود که باید مستقیماً تحت کنترل دولتی قرار گیرد و حاکمیت اسلامی از طریق تقویت رابطه‌ی سلطه‌ی مرد بر زن، مردان جامعه را (فارغ از مذهبی یا سکولار یا ...) نیز شریک جرم خود کرد. از طریق کنترل بدن و تقویت مناسبات مالکیت بر بدن تمام زنان جامعه بود که رژیم اسلامی توانست فضای مساعدی برای استثمار و فوق‌استثمارِ هرچه بیشتر زنان زحمتکش و کارگر ایجاد کند. بر طبق الگوی تقسیم کار جنسیتیِ جهانی، زنان ارزان‌ترین، مطیع‌ترین و کنترل‌شونده‌ترین کارگران موجود در تمام کشورهای موسوم به جهان سوم هستند، اما در یک کشور تئوکراتیک با روبنای ایدئولوژیک‌ـ‌سیاسیِ اسلامی این مناسبات منتج از سرمایه‌داری یک‌بار دیگر توسط ارزش‌ها و هنجارهای ایدئولوژیک دینی تقویت و تشدید می‌شوند. رابطه‌ی کنترل و سلطه‌ی مرد بر زن مهر شرع، عرف و سنت می‌خورد و کنترل دولتی بر بدن زن، شکل قانونی و شرعی می‌گیرد و عمق می‌یابد. مرکز و سمبل انقیاد زنان تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، حجاب اجباری است که به معنای انقیاد زنان در فروش نیروی کارشان نیز هست. زنانی که بدن‌، اراده و سرنوشت‌شان تحت کنترل دولتی و نظامی در آمده است در یک پروسه‌ی اجتماعی دائمی کنترل و تأدیب می‌شوند تا به این رابطه‌ی سلطه تن بدهند. هرچند در گستره‌ی جهانی زنان مطلوب‌ترین و مطیع‌ترین نیروی کار در فرایند انباشت سرمایه هستند اما تملک دولتی بر بدن زنان شرایط فوق استثمار را تسهیل می‌کند و باعث می‌شود زنانی که اولیه‌ترین حق تملک بر بدن، یعنی حق کنترل پوشش خود را ندارند آماده‌ترین، مطیع‌ترین، منفرد و ایزوله‌ترین نیروی کار محسوب شوند تا شرایط سخت و طاقت‌فرسای فوق استثمار، خشونت طبقاتی و جنسیتی و ... در کارخانه، کارگاه، مزرعه، مشاغل کاذب ... و مضافاً در خانه۷ به آن‌ها تحمیل شود.

کسانی که معتقدند مسأله‌ی حجاب، مسأله‌ی زن کارگر نیست چون نیازمند لقمه نانی برای سیر کردن شکم خود (و خانواده) است، در یک برخورد ساده‌نگرانه و مکانیکی رابطه‌ی دیالکتیکی بین تملک، کنترل و اسارت بدن زن و جای‌گاه او در این تقسیم کار جنسیتی و مناسبات قدرت را نادیده می‌گیرند، جای‌گاه بین انقیاد، تحقیر و تحمیق زنان و شأن انسانی زن کارگر، خواست آزادی و نیاز به رهایی که در وجود او بیش از هر کس دیگری رخنه می‌کند را در نظر نمی‌گیرند. درحالی‌که باید رابطه‌ی بین اعمال زور و اجبار بر پوشاندن تن زنان و فوق‌استثمار زنان را عمیق‌تر بررسی کرد؛ اما امروز دیگر نمی‌توان این حقیقت را کتمان کرد که رشد مناسبات کالایی همگام با تقویت ستم جنسیتی تمامیت بدن تمام زنان را تبدیل به ابژه و کالاهای جنسی سرمایه‌داری کرده که روابط مردسالارانه یک‌جا فرمان به پوشاندن‌اش به اجبار می‌دهد و جای دیگر در صنعت پورنوگرافی و تجارت سکس به حراج‌اش می‌گذارد. این حقیقت را هم نمی‌توان کتمان کرد که کارکرد حجاب (و نه فقط شکل اجباری آن) از همه‌ی زنان و خصوصاً زنان محروم، ستم‌دیده و زحمت‌کش موجوداتی تحت امر، مطیع و قانع می‌سازد که باید فرمان‌بردار «خدا»، رهبر، رئیس، صاحب‌کار، شوهر و هر مردی باشند و به این‌که می‌توانند در این قفس متحرک در جامعه حضور داشته باشند و نیروی کارشان را بفروشند قناعت کنند.

به همین دلیل هم خواست و نیاز زنان کارگر و زحمت‌کش نمی‌تواند و نباید جمع جبری «مطالبات روزمره‌»‌ی آنان در یک مقطع زمانی خاص قلمداد شود، کسانی که در زندگی حتا برای نفس کشیدن به‌عنوان یک «انسان» بیشترین ستم را متحمل می‌شوند و حتا در بین طبقه‌شان تحت ستم جنسیتی قرار می‌گیرند بیشترین پتانسیل و بیشترین نیاز را برای رها شدن از این شرایط دارند. دقیقاً بالاترین پتانسیل در درون زنان فرودست جامعه نهفته که آنان را تبدیل به نیروی بالقوه‌ای کرده که در صورت آگاه شدن می‌توانند علیه جمیع ستم‌ها ـ با اتکا به آگاهی خودبه‌خودیِ برخاسته از تجربه‌ی زندگی روزمره‌شان ـ تبدیل به مبارزان جسور، پیگیر و شورش‌گر عرصه‌ی مبارزه با ستم جنسیتی و سایر عرصه‌های مبارزاتی شوند؛ بنابراین این‌ گزاره که «حجاب مسأله‌ی زن کارگر نیست» اگر توصیفی از شرایط مادی امروز زنان کارگر باشد نه‌تنها توجیهی برای این وضعیت نیست بلکه مایه افتخار هم نیست. این سندی روشن از کم‌کاری و عدم مسئولیت‌پذیری نیروهای مبارز و انقلابی در یک جامعه‌‌ی سرشار از تضادهای بحرانی و در آستانه‌ی تغییرات بزرگ است.

این‌که فرودست‌ترین زنان جامعه که اکثریت زنان و ذی‌نفع‌ترین نیرو در سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی هستند از یکی از مهم‌ترین حقوق پایه‌ای‌شان به‌عنوان زن یعنی حق کنترل بر بدن‌شان آگاهی ندارند و اهمیت استراتژیک مبارزه‌ در این عرصه را نمی‌دانند و ... صرفاً برخاسته از شرایط «زیست» آنان نیست بلکه نشان‌دهنده‌ی کم‌کاری ماست. این وظیفه‌ی نیروهای مترقی و انقلابی است که زنانی را که باید پرچم‌دار مبارزه با ستم جنسیتی باشند را به منافع خود آگاه کنند و بر عقب‌ماندگی تاریخی جنبش انقلابی از شرایط عینی و ضروریات آن غلبه کنند.

به همین دلیل هم یکی از وظایف عاجل زنان انقلابی این است که با یک دید استراتژیک برای رفع ستم جنسیتی به ضرورت‌های پیش‌پا برای پروسه‌ی تدارک انقلاب یاری دهند و به سازمان‌دهی زنان به شکل توده‌ای در تشکلات متعلق به خودشان مبادرت کنند. با تکیه بر این واقعیت که تمامیت مبارزه‌ با ستم جنسیتی به مبارزه علیه حجاب اجباری محدود نمی‌شود و مبارزه علیه حجاب اجباری به پدیده‌ی «دختران خیابان انقلاب» - با همه‌ی دست‌آوردهای ارزشمند، قابل دفاع و اتکا - ختم نمی‌شود؛ اما مرکز مبارزه‌ی زنان در جامعه‌ی ایران و خصوصاً در شرایط کنونی را مبارزه علیه حجاب اجباری تشکیل می‌دهد و پیشبرد و توده‌ای کردن آن راه را برای دخالت‌گری هرچه بیشتر زنان در سایر عرصه‌ها باز می‌کند. امروز باید بدون در غلتیدن در تحلیل‌های کلیشه‌ای و منزه‌طلبانه در مورد زنان زحمتکش و کارگر، مبارزه‌ی «دختران خیابان انقلاب» علیه حجاب اجباری را تعمیق و توده‌ای کرد. هرچند هیچ تحقیقی ثابت نکرده است که اکثریت شرکت‌کنندگان در تکثیر «دختران خیابان انقلاب» زنان طبقه‌ی میانی بوده‌اند؛ اما باید روی این واقعیت هم انگشت بگذاریم که رشد طبقه‌ی متوسط در کشورهای جهان سوم یک پدیده‌ی جهانی حاصل گلوبالیزاسیون سرمایه‌داری است، بنابراین عجیب نیست که ما با قشر تحصیل‌کرده‌ای در بین زنان طبقه‌ی متوسط روبه‌رو هستیم که خواهان مبارزه با شیوه‌های سنتی ستم بر زنان هستند و سکولاریسم رشد بیشتری در بین آنان یافته است. امروز حضور این زنان در عرصه‌های مختلف سیاسی، علمی، ورزشی، کار، تحصیل، اقتصاد و ... اصلاً پدیده‌ی جدید و پوشیده‌ای نیست و در بین این زنان هم تمایل بالایی در به چالش کشیدن مناسبات سنتی ستم بر زن (گاها با دیدگاه‌های لیبرالی از آزادی زنان) وجود دارد که باید هم‌زمان از آن استقبال و با دید‌گاه‌های حاکم بر آن چالش کرد. نباید در مقابل چنین تمایلی چپ‌روانه شانه بالا انداخت و با سکوت و تخریب آنان را رقبای طبقاتیِ «طبقه‌ی کارگر» و «زنان طبقه‌ی کارگر» معرفی کرد. زنان شورش‌گرِ این طبقه بخش مهمی از نیرویی هستند که می‌توانند توازن قوا را به نفع فرودستان و در جهت سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی بر هم زنند؛ و مهم‌تر این است که زنان خشمگین و جان به لب رسیده از ستم جنسیتی یکی از متحدین استراتژیکِ فرودست‌ترین اقشار و طبقات هستند.

 

توقف نخواهیم کرد:

موج مبارزات زنان علیه ستم جنسیتی سر بازایستادن ندارد و اعتراضات اخیر دهانه‌ی کوچکی از آتش‌فشانی‌ست که از عمق یک ستم تاریخی و جهانی برمی‌خیزد؛ و باید به آن خوش‌آمد گفت. نیرویی در راه است که پتانسیل اعتراضی‌اش می‌تواند تمام سلول‌های جامعه را به حرکت در آورد؛ هر سکو، هر خانه، هر کوچه، هر خیابان، هر مدرسه، هر کارخانه و ... می‌تواند سنگری برای به چالش کشیدن روابط پدر/مردسالاری باشد، برای درهم شکستن چارچوبه‌ی کهنه‌ی نظم موجود.

موقعیتی که در آن قرارگرفته‌ایم موقعیتی سرشار از دهشت و فجایع و هم‌زمان سرشار از فرصت برای برهم زدن کلیت این مناسبات است. درحالی‌که خشم و نارضایتی از سی‌ونه سال سلطه‌ی جمهوری اسلامی به نارضایتی از شرایط بحرانی جهان سرمایه‌داری درهم‌تنیده و نیاز به تغییرات از تک‌تک سلول‌های جامعه به گوش می‌رسد، در شرایطی که جویبارهای فراوانی از خشم و نارضایتی مردم از عمق جامعه بیرون زده و هرروز شکل خلاقانه‌ای از مبارزه در شکل اعتراض، اعتصاب، تجمع و همبستگی و ... سراپای جامعه را فراگرفته است و زنان در این میان کنش‌گران ناراضی و استواری هستند که می‌توانند نقش بزرگی در به هم پیوستن این جویبارهای نارضایتی بازی کنند. امروز نمی‌توان منکر پویایی، سرزندگی و اهمیت سیاسی حرکت زنان علیه حجاب اجباری شد که سلسله اعصاب سیاسی‌ـ‌ایدئولوژیک جمهوری اسلامی (و متعاقباً جامعه) را به چالش گرفته است، هرچند هم‌زمان نمی‌توان منکر محدودیت‌های آن‌هم شد. این حرکت هنوز عمدتاً به شکل فردی است، هرچند ظرفیت بالایی دارد تا تبدیل به یک مبارزه‌ی توده‌ای، متشکل و عمیق‌تر شود. زنان می‌توانند در ابعاد وسیع و به شکل متشکل حجاب از سر برگیرند. همان‌طور که زنان انقلابی سال ۵۷ به‌درستی مرکز سلسله اعصاب حاکمیت اسلامی را نشانه رفتند امروز زنان می‌توانند بسیار گسترده‌تر، متشکل‌تر، آگاه‌تر و البته خشمگین‌تر این دستاوردهای ۳۹ ساله را به خدمت بگیرند و از طریق مبارزه با حجاب اجباری سایر اشکال ستم بر زن را طرح و کلیه‌ی قوانین نابرابر و مجازات اسلامی را به دست خود لغو کنند. در این مبارزه، مشارکت آگاهانه و همبستگی زنان زحمتکش می‌تواند نقش کلیدی برای پیش‌برد یک مبارزه‌ی انقلابی و سرنوشت‌ساز بازی کند. زنان می‌توانند متحد، همبسته و به شکل جمعی در تجمعات، اعتراضات و حتا محیط تحصیل و کار و ... حجاب از سر برگیرند و این حرکت جسورانه را تبدیل به یک حرکت جمعی در بین زنان از تمام اقشار و طبقات کنند.

زنان آگاه و انقلابی می‌توانند و باید با پیش گذاشتن درک صحیح از مبارزه برای رفع ستم جنسیتی بر زنان از هر قشر و طبقه‌ای، نقش مهمی در متشکل شدن زنان در سازمان‌های مستقل و انقلابی زنان بازی کنند و در خدمت به امر تدارک آگاهانه و انقلابی برای سرنگونی جمهوری اسلامی و ساختن جامعه‌ای نوین گام‌های ضروری و مهمی بردارند. آن‌ها می‌توانند بدن‌هایی که سال‌ها در زندان ایدئولوژیک جمهوری اسلامی حبس بوده را طوری آزاد کنند که پرچم‌دار آزادی در جامعه باشند. می‌توانند بدن‌هایی که سال‌ها در اسارت پیام ارتجاعی یک حکومت مذهبی پدر/مردسالار بوده را تبدیل به بیانیه‌ای برای رهایی زنان کنند. زنان می‌توانند همبسته و جمعی پرچم ایدئولوژیک‌ـسیاسی جمهوری اسلامی که بر بدن زنان به اهتزاز درآمده را به زیر کشند تا پرچم رهایی زنان و جامعه را به دست‌گیرند. زنان می‌توانند افشاگران راستین عمق دهشتی باشند که جمهوری اسلامی سی‌ونه سال بر زنان و جامعه تحمیل کرد و با در هم شکستن حلقه‌های این تحمیل، راه را بر شکستن سایر حلقه‌های ستم و استثمار باز کنند. می‌توانند عمیق‌ترین تفکرات پدر/مردسالارانه در صفوف مردم را به چالش بگیرند تا جنبشی پویا، زنده، بالنده و رو به آینده خلق کنند. به همین دلیل ما فعالین کارزار ضد خشونت علیه زنان۸ در کنار سایر زنان (و مردانی) که می‌خواهند به این چرخه‌ی دهشت پایان دهند عزم کرده‌ایم تا ۸ مارس ۲۰۱۹ هم‌زمان با چهلمین تظاهرات زنان در اسفند ۵۷ علیه حجاب اجباری یک تظاهرات چندروزه که از چندین کشور اروپایی عبور خواهد کرد، برگزار کنیم تا پیوند بین مبارزات زنان انقلابی سال صفر و «دختران خیابان انقلاب» را مستحکم کنیم تا صفوف مبارزات زنان علیه حجاب اجباری و زنجیره‌ی ستم بر زن را گسترده‌تر و مصمم‌تر کنیم. تا در سطح جهانی اعلام کنیم که زنان ایران نیازمند همبستگی با زنان، فرودستان و نیروهای انقلابی جهان هستند و در این جدل‌های ارتجاعی بین جمهوری اسلامی و امپریالیست‌های جهانی هیچ منفعتی ندارند. همین امروز که مبارزات زنان ایران علیه حجاب اجباری و سایر اشکال ستم جنسیتی و مبارزات مردم ناراضی از شرایط موجود می‌تواند مبارزه برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی را تقویت کرده و راه هر نوع دخالت‌گری امپریالیستی را مسدود کند، باید با تمام توان درصحنه باشیم؛ بنابراین گفتیم و بازهم تکرار خواهیم کرد: مبارزات‌مان را در خدمت به انقلاب و نه چیزی کمتر از آن ادامه می‌دهیم و توقف نمی‌کنیم!!!

 

پانویس:

۱- واژه‌ی دختر در زبان فارسی ضمن اینکه‌ی به نابالغ بودن جنس مؤنث دلالت دارد اما در حقیقت در یک ساختار عمیقاً پدر/مردسالارانه‌ی جهانی تمایز بین باکره و غیرباکره بودن زن و مالکیت پدر یا همسر بر بدن زن را بازتاب می‌دهد. از این زاویه ما ضمن استفاده‌ از این واژه‌ی مصطلح برای مبارزات زنان علیه حجاب اجباری که جوانی، تازه‌گی، شادابی، شورش‌گری و پتانسیلِ بالنده‌گی و ... این حرکت را نیز متبادر می‌کند اما منتقد منشأ مردسالارانه‌ی این تبعیض جنسیتی در ادبیات نیز هستیم.

۲- «هیس! دخترها فریاد نمی‌زنند» نام فیلمی از پوران درخشنده است که نشان می‌دهد چگونه موضوع خشونت و آزار جنسی به دختران در سایه‌ی سکوت ساختاری روابط مردسالارنه تعمیق و گسترده‌تر می‌گردد.

۳- نمونه‌ی یکی از آخرین تلاش‌ها برای تاریخ‌سازی در نشست برنامه‌ی پرگار از بی‌بی‌سی فارسی بود که با هدایت مدراتور برنامه تاریخ جنبش زنان ایران بسیار آگاهانه به فعالیت زنان اصلاح‌طلب در دهه‌ی هفتاد و هشتاد شمسی برگشته و محدود می‌شود.

در همین مصاحبه منصوره شجاعی می‌گوید: «ما همان نسلی بودیم که می‌گفتیم شاه برود، ما حاضریم چادر هم سرمان کنیم.» معلوم نیست با چه مجوزی خانم شجاعی خود را نماینده‌ی نسلی از زنان انقلابی می‌داند که در برابر شاه مطلقاً حاضر نبودند حتا به بهای جان، ذره‌ای امتیاز بدهند یا زنانی که برخلاف وارونه‌نمایی آگاهانه‌ی ایشان در اعتراض به‌فرمان حجاب اجباری خمینی چندین روز در خیابان‌ها فریاد می‌زدند: «ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم» این متد آشنای جعل تاریخ، مربوط به نسل ایشان نیست، مربوط به گرایش سیاسی پراگماتیستی و فرصت‌طلبانه‌ی ایشان است که باعث شده امروز برای عقب نماندن از زنان شورش‌گری که از تفکر مماشات‌طلب و ترمیم‌طلب ایشان فاصله‌ی نجومی دارند، یک‌بار دیگر تاریخ گذشته را به نفع تفکر امروز خودش استحاله نماید.

https://youtube.com/watch?v=TJgzLQ_ju5U&t=2036s

۴- جمهوری اسلامی عکس زنان را در قاب مرگ هم برنمی‌تابد و عکس زنان حتا در آگهی ترحیم هم چاپ نمی‌شود.

۵- هما دارابی: پزشک و از اعضا جبهه ملی ایران و حزب ملت ایران که در اعتراض به حجاب اجباری در ۲ اسفند ۱۳۷۲ در میدان تجریش تهران خود را به آتش کشید.

۶- اشاره به اسمِ فیلم مستند: «سال صفر، جنبش رهایی زنان ایران ۱۹۷۹» که برخی از فعالین جنبش بین‌المللی زنان از فرانسه که در هم‌زمان با تظاهرات پنج‌روزه‌ی زنان علیه فرمان حجاب اجباری در ایران حضور داشتند، ساخته‌اند.

http://8mars.com/8MARS_NASHRYEH_G/browsf.php?c=999&Id=489&no=43

۷- هرچند همه‌ی زنان به اشکال مختلف خشونت خانگی را تجربه می‌کنند اما زنان طبقات محروم و فرودست به علت کمبود سواد، فقر، ناآگاهی، نفوذ بیشتر مذهب و سنت، عرف و سلطه‌ی روابط پدر/مردسالارانه و ... در شکل وسیع‌تر و در اشکال بدوی‌تر و وحشیانه‌تری خشونت خانگی را نیز تجربه می‌کنند و به همین دلیل پدیده‌ی شوهرکشی در این طبقه بیشتر از زنان طبقات میانی رایج است.

۸- مراجعه کنید به «کارزار مبارزه علیه خشونت دولتی، اجتماعی و خانگی بر زنان در ایران»: «فراخوان به عمل متحد»

www.kaarzaar.org