چگونه فرهنگ پدر/مردسالاری در خدمت حفظ سیستم امپریالیستی و ارتجاعی قرار میگیرد!
اخگر فرزانه
برای رسیدن به جامعهای عاری از تمایزات طبقاتی، جنسیتی، نژادی، ملیتی و ... ما با موانع بسیاری روبهرو هستیم؛ موانعی که باید با نیروی عظیم تودههای تحت ستم که به ایدئولوژی انقلابی مسلح بوده و تحت رهبری تشکیلات انقلابی قرار دارند از سر راه برداشته شوند. مناسبات مالکیت و ایدههای منطبق بر این مناسبات، باید زیرورو شوند. مناسبات اجتماعی باید در جهت حذف تمامی تمایزات موجود در جامعه متحول شوند و برای پیشگیری از بازتولید تمایزاتِ اقتصادی و اجتماعی لازم است که شیوهی تولید بنیاداْ تغییر کند. سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی تنها گام نخست در این راه است. ولی همین گام نخست هم بدون داشتن افق رهایی میتواند از جهتگیریِ صحیح منحرفشده و توسط نیروهای ضدانقلاب مصادره شود.
برای سرنگونی انقلابی حکومتهای امپریالیستی و ارتجاعی و به دنبال آن ساختن جهانی عاری از ستم و استثمار، لازم است که صف دوست و دشمن بهدرستی روشن گردد و آنان که در صف دوستان قرار دارند با حمایت از خواستههای بر حقِ هم به توانِ مبارزاتی خیزشهای مختلف یاری رسانند. در این میان یکی از بزرگترین و سختترین چالشهای جنبش، برخور صحیح به موضوع ستم بر زن و حمایت نظری و عملی از خواستههای برحق زنان است.
همواره در جوامع طبقاتی اشاعه فرهنگ پدرسالار برای تداوم سیستم ستمگرانه از اهمیت بالایی برخوردار بوده است. چراکه حفظ و تعمیق افکار پدرسالار به ادامهی جامعهی طبقاتی خدمت میکند. در ایران از دوران قدرتگیریِ رژیم جمهوری اسلامی، یکی از دغدغههای اصلیاش توسعهی فرهنگ پدرسالاریِ اسلامی در بین مردم خصوصاً مردان بوده است. برای اینکه بتواند موقعیت فرودست زنان را در جامعه، ابدیت بخشد، از هر روزنهای برای اشاعهی فرهنگ پدرسالار استفاده کرده و به درجات زیادی در جامعه آن را نهادینه کرده است. بیجهت نیست که در مبارزات گوناگون حتا در جاهایی که نوکتیز مبارزه بهدرستی علیه رژیم نشانه رفته است، برخورد مردسالارانه نسبت به زنان همزمان پیش برده میشود. بازتاب این تفکر مردسالارانه را میتوان بهعنوانمثال در شعار «زنان به ما پیوستند، بیغیرتها نشستند!» بهروشنی دید و یا در مبارزات ضد مبارک در مصر شاهد بودیم که همان مردانی که در مبارزات نقش گرفتند، سعی کردند زنانی را که در تمامی دوران قیام همرزمشان بودند، بلافاصله بعد از سقوط مبارک، با آزار و اذیتهای خیابانی دوباره به پستوی خانهها برگردانند.
فرهنگ پدر/مردسالار در سطح جهان با دادن این امکان به مردان که بخشی از سهم ناچیزی که مرد و زن جامعه درمجموع دارند را به نفع خود مصادره کند و بهاینترتیب مخالفتی با این سازوکار نداشته باشند، یکی از عمیقترین شکافها را در بین تودهها اعمال کرده، نیمی از جامعه را در مقابل نیم دیگر قرار داده است. این شکاف که همزمان با شکلگیری طبقات، در جامعه ایجاد گشت، روزبهروز عمیقتر شده و در جامعهی سرمایهداری چنان نهادینه گشته که برای تشخیص موقعیت اجتماعی هر فرد، اولین گزینه، تشخیص جنسیت اوست. از تمامی پرسشنامههای استخدامی، دعوتنامهها حتا دعوتنامهی سخنرانان برای سمینارهای علمی و غیره گرفته تا یک تبادلنظر عادی بین شهروندان، اولین فاکتوری که باید روشن شود، جنسیت فرد است. با تعیین جنسیت فرد بلافاصله جایگاه او در دستهبندیِ بزرگ فرودست و فرادست تعیین میگردد و جامعه را از این واقعیت غافل میسازد که طبقهی حاکم بهعنوان فرادست عام تا چه حد از این شکاف بهره میبرد.
در ایران، چهرهی زنان که بهعنوان نیمی از جمعیت همیشه و همهجا سینه سپر کرده و شجاعانه در مقابل عوامل رژیم ایستادهاند، در تمامی اعتراضات مردمی کاملاً مشهود است. آنان که طبعاً در تحملِ تمامی مصائب اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، سهیم بوده و در مبارزه با آنهم سهم گرفتهاند، اما با مشکلات دیگری هم بهواسطهی جنسیتشان درگیرند. ستم جنسیتی که بخشی از کارکرد سیستم امپریالیستی حاکم بر جهان است، زنان را در کل جهان یکبار هم بهواسطهی زن بودن، جنس دوم قلمداد کرده و هر جا بهتناسب فرهنگ غالب به درجات و با شیوههای مختلف سرکوب کرده است. شیوهی اعمال ستم جنسیتی در ایران و سایر کشورهای توسعهنیافته که در سیستم جهانی سرمایهداری ادغام هستند، عریانتر و خشنتر از سایر کشورهاست. جهان امپریالیستی با اتکا بر سرمایهها و سیاستهای مالی و بانک جهانی، سیاستهای عمومی «حفظ تمایزات اجتماعی» (خصوصیسازیها، ریاضتکشیِ اقتصادی و ...) را به همهی کشورهای تحتسلطه دیکته کرده و از برقراری این مناسباتِ نابرابر، منافع خود را تأمین میسازد؛ بهاینترتیب ازیکطرف با سرکوب زنان و سایر اقشار تحت ستم در کشورهای توسعهنیافته، خطر شورشهای احتمالی در این کشورها را که میتواند باعث بیثباتی بازار گشته و نهایتاً پایههای اقتدار خودش را بلرزاند مهار میسازد و از سوی دیگر تصویری از جهنم کشورهای توسعهنیافته را همواره برای به رخ کشیدن رفاه و آزادی نسبی در کشورهای سرمایهداری به مردم خود خواهند داشت. تصویری که شهروندان کشورهای صنعتی را در مقایسه، راضی از شرایط خودساخته و مانع از شورش در کشورهای سرمایهداری شود.
رژیم جمهوری اسلامی ایران، بلافاصله پس از به قدرت رسیدن با تحمیل حجاب اجباری بر زنان ایران، زمینه را برای حمله به حقوق آحاد جامعه فراهم ساخت. همانطور که ذکر شد، بزرگترین و عمیقترین شکاف در بین تودهها که آنان را دو شقه میکند، شکاف جنسیتی است. سرمایهداری برای تشدید و تداوم این شکاف با اتکا بر پیشینهی فرهنگیـتاریخیِ هر جامعه، بهدقت برنامهریزی کرده و با استقرارِ فرهنگ پدر/مردسالار، به تحکیم سرمایه و اقتدار طبقاتی خود افزوده است. این سیستم حاکم با حفظ و تعمیق این شکاف، پتانسیل طبقات و اقشار تحتانی جامعه برای زیرورو کردن این نظام استثمارگر را، تحلیل میبرد. با حمایت و گسترش مردسالاری در جامعه، عملاً نیمی از جامعه را مأمور کنترل نیم دیگر نموده و هر دو نیمه را مشغول و درگیر در تضادهای بین خودساخته است. تضادهایی واقعی و نفسگیر که در هرلحظه از زندگی با آن مواجهاند و زندگی را برای زنان بهعنوان موجودات فرودست غیرقابلتحمل میسازد. این تضاد تا ابعاد آنتاگونیستی پیش میرود و زیرساختی میشود برای اعمال انواع جنایتها علیه زنان.
از فروش مستقیم زنان ایزدی در بازار تا فروش زنانی از تحتانیترین اقشار بیچیز در جهان، بهعنوان کالایی در تجارت پردرآمد سکس؛ استفاده از نیروی کار ارزان زنان در بیغولههایی با نام کارگاه در پاکستان و بنگلادش و ...، استفاده از نیرویِ کار زنان در ادارهی خانه برای بازتولید ارزان نیروی کار، استفاده از تن زنان برای تولیدمثل و تأمین سربازانی که با تکهپاره شدن جلوی توپ و تانک دشمن به جهانگشاییهای حریصانهی سرمایه خدمت کنند؛ زاییدن نوزادانی که در آینده یا بهعنوان نیروی کار استثمار شوند و یا با بیکار ماندن، ارتش ذخیرهی کار را برای کنترل بازار کار، زنده نگاهدارند؛ استفاده از آنان بهعنوان ماشین جوجهکشی برای به دنیا آوردن دخترانی که کالای موردنیاز تجارت پرسود سکس را تأمین سازند و در بهترین شرایط مادران فردا باشند که همین سیکل را تداوم بخشند و همچون متاعی به مردان جامعه تقدیم گردند تا تمام سرخوردگیِ فروخوردهي خود را بر سر او خالی کرده و سهمی در سرکوب زنان به دست آورده و تصور کنند که قدرت و هویتی که در برابر حاکمان زر و زور از دست دادهاند را در سرکوب زنان بازمییابند. همه و همه دستاوردهایی هستند که سیستم سرمایهداریِ جهانی با تقویت فرهنگ زنستیز و مردسالار در جامعه کسب کرده و میکند.
امروزه در سطح جهانی از کشورهای «مدرن و دمکراتیک» گرفته تا عقبافتادهترین روستاها، قدرت و کنترل مردان بر زنان حرف اول را میزند. این قدرت و کنترل توسط طبقات حاکمه از طریق قوانین، سنت، هنر، ایدئولوژی و... به مردان داده میشود که بتوانند از آن در خدمتِ فراگیر کردنِ فرهنگ ضدزن در جامعه استفاده کرده و آنچنان آن را معمول و روزمره کنند که به نظر «طبیعی» جلوه کند و اینگونه حتا زنان را نیز به قبول این فرهنگ خشونتزا ترغیب کنند. درنتیجهی اشاعهی این فرهنگ زنستیزانه، زمانیکه به میلیونها زن تجاوز میشود و از زاویهی فیزیکی، روانی و جنسی مورد خشونت قرار میگیرند و یا ضرب و شتم میشوند، حاضر نیستند در مورد آن با کسی حرف بزنند. چراکه هر زنی فکر میکند این خشونت بخشی از زندگی اوست و باید آن را بپذیرد؛ اما باید در نظر داشت که این فرهنگ زنستیزِ فراگیر، چه در جوامع «مدرن» و چه در کشورهای «جهان سوم»، ریشه در مناسبات اقتصادی ـ سیاسی و اجتماعی حاکم در سطح جهان دارد. این فرهنگ از رابطهی اجتماعی معینی که رابطهی قدرتِ بین زن و مرد و در خدمت به رابطهی تولیدی است، برخاسته است. بر این پایه است که همهی زنان از ستم جنسیتی رنج میبرند و هیچ زنی در هیچ نقطهای از این جهان نیست که از این مناسباتِ زنستیزانه و خشونتبار در امان باشد. باید بر این مسأله تأکید شود که خشونت علیه زنان جلوهی بارز مناسبات قدرت است؛ مناسبات قدرت میان ستمگران و ستمدیدهها؛ میان استثمارگران و استثمارشوندهگان؛ میان زن و مرد که زن در آن موقعیت فرودست دارد. مجموعهی این مناسبات توسط طبقاتِ زنستیز حاکم بر جهان تولید و بازتولید میشود.
از آنجا که مردسالاری با شیوهی تولیدی استثماری جامعه همخوانی داشته و در خدمت تداوم ستم و استثمار قرار دارد، مبارزه با این فرهنگ پدر/مردسالار در جامعه یکی از مهمترین وظایف جنبش است که با پر کردن بزرگترین شکاف موجود میان اقشار تحت ستم، توان مبارزاتی جنبش را تصاعدی افزایش دهد. با نگاهی به تجربیات انقلابات سوسیالیستی درمییابیم که مبارزه برای رفع تمایزات جنسیتی جایگاه ویژهای در انقلاب داشته و نیاز به کار متمرکز، پیگیر، خلاقانه و متداوم دارد. بعد از پیروزی انقلاب سوسیالیستی در شوروی و چین بلافاصله، با تغییرات وسیع در قوانین در جهت احقاق برابری حقوقی زنان با مردان برای توانمندسازی زنان و رفع تمایزات جنسیتی گامهای بزرگی برداشته شد. همچنین حمایتهای ویژه از زنان در جهت حضور در فعالیتهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و مهیاکردن شرایط سوادآموزی برای زنان بیسواد برقرار شد. نشریات زنان در سطح وسیع برای بالا بردن سطح آگاهی زنان به چاپ رسید و جلسات و سمینارهای متعدد، برای بررسی موقعیت زنان و جستجوی راهکارهای مناسب برای مبارزه با نابرابری جنسیتی برگزار شد.
«لنین بهدرستی بر روی این حقیقت انگشت گذاشت و گفت: هیچ حزبِ دمکراتیک، حتا در پیشرفتهترین جمهوریهای بورژوایی نتوانست طی دههها یکصدم کاری که ما در اولین سال حکومتمان در مورد حقوق زنان انجام دادیم را انجام دهد.»،۱ «در بخش آسیایی کشور که اکثر مردم مسلمان بودند و زنان این مناطق، فرودستترین زنان در بین کل اهالی شوروی بهحساب میآمدند؛ اما فعالین حزب درنتیجهی تحولات انقلابی که در مورد زنان در جامعه پس از انقلاب بهطور کل به وجود آمده بود، توانستند تغییرات عظیمی در موقعیت این زنان ایجاد کنند. بازتاب این تغییرات و نشانهای از آگاه شدن آنها را میتوان در روز 8 مارس 1927 در شهر بخارا مشاهده کرد که صد هزار زن با پاره کردن حجاب و به آتش کشیدن آن، آزادی و برابری خود را فریاد زدند.»،۲ این اتفاق در شرایط و در جامعهای رخ داد که زنان تا قبل از آن برای شرکت در یک جلسهی سیاسی مورد ضرب و شتم همسران خود واقع میشدند و حتا برخی کشته شدند. اشارهی مختصرِ این مقاله به گوشهی کوچکی از اقداماتی که در انقلابات سوسیالیستی، در جهت رهایی زنان انجام شد، تنها به این منظور آمده که نشان دهد پر کردن شکاف جنسیتیِ عمیقی که در جامعه و در ذهن و عمل مردان و حتا زنان جامعه موجود است، در راه به ثمر رسیدن انقلاب، از چه درجهی بالای اهمیتی برخوردار است. در جامعهای مثل ایران که حکومت مرتجع آن چهل سال با تمام قوا به ترویج زنستیزی در بین مردان و حتا خود زنان پرداخته است، وظیفهی جنبش انقلابی زنان و همهی زنان و مردانی که دلشان برای انقلاب میتپد، بهمراتب سنگینتر است.
زنان در ایران بهعنوان ملکِ مردان ارزیابی میشوند و این نظام با اشاعهی فرهنگ زنستیز خود و با قوانین حمایتگرانه از این فرهنگ، مالکین را به این باور رسانده که نسبت به جنس زن برتر هستند، درنتیجه حقدارند که در مورد سرنوشت آنان و حقوق اولیهای همچون حق کار، سفر، تحصیل، طلاق و ... تصمیمگیری کنند. بر این پایه است که این مالک، زن را بهعنوان کالایی جنسی میبیند که میتواند آن را بخرد یا بفروشد و یا «باکره» بودناش را کنترل کند. میتواند او را در زندگی مشترک با مشت و لگد، توهین و تحقیر به مرز نابودی بکشاند. میتواند او را در سن خردسالی به هر مردی که میخواهد عرضه کند. میتواند برای حفظ «حیثیت» خانواده سر او را از تنش جدا کند. میتواند او را مجبور به تنفروشی کند، میتواند در هر زمان و هر مکانی که خواست او را مورد اذیت و آزار جنسی قرار دهد، میتواند او را در حضور دیگران تحقیر کند، میتواند او را به خاطر اینکه قصد طلاق داشته است، به قتل برساند، میتواند هر زمان او را وادار به رابطهی جنسی در زندگی «مشترکشان» کند، میتواند او را به خاطر زن بودناش تحت شدیدترین روابط استثماری قرار دهد و ...
تصویری که از زن در جامعهی ایران ساختهشده تصویر مادری است که بدون هیچ توقعی، رخت میشوید، غذا میپزد و به تر و خشککردن بچهها میپردازد. برای ساختن این تصویر و این فرهنگ، 40 سال است که رژیم جمهوری اسلامی از هیچ تلاشی فروگذار نکرده است. از اشعاری که بچهها در مهدکودکها میآموزند تا مطالب کتابهای آموزشی دورهی ابتدایی و بالاتر، از فیلمها و سریالها تا رمانهایی که مجوز و حمایت برای انتشار دریافت میکنند. از پخش آموزش بوسه زدن بر پای مرد خانه و شستن پای او در آب و برگِ گل در تلویزیون دولتی تا پخش طنزهای مبتذلِ ضدِ زن و خلاصه با استفاده از همهی امکانات مدیایی و تبلیغاتی با حمایتهای کلان مالی، به ترویج این تصویر از زن و تثبیت فرهنگ مردسالار میپردازند. تلاش زنان پیشرویِ جامعه برای «نه» گفتن، برای شکستن تابوهای جنسیتی، برای نقش گرفتن در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و هنری را هم با استفاده از همین امکانات، تقبیح کرده، عبث و احمقانه جلوه میدهد.
اگرچه زنان ایران از همان روز اول قدرتگیری حکومت اسلامی، بهدرستی به مبارزه با هجوم وحشیانهی رژیم بهتمامی حقوق و موجودیت خود پرداختهاند و این مبارزه را بیوقفه ادامه دادند، اما نمیتوان تأثیرات سیاستهای زنستیز فرهنگی و اجتماعی رژیم را بر رویِ مردان و حتا خود زنان جامعه نادیده گرفت. امتیازات و اختیاراتی که پسر خانواده در مقایسه با دختر خانواده دارد، فقط از طرف پدر نیست که به او اعطا میشود، بلکه مادران هم با توجیهات مختلف دامنهی حقوق و اختیاراتِ دختر خانواده را بسیار محدودتر از پسر کرده و حق کنترلِ دختر را به برادرش تفویض میکنند.
یکی از نمودهای فرهنگ پدر/مردسالار در جامعه را میتوان به برخورد پاسیو مردان و حتا زنان جامعه در دفاع از حرکتهای مبارزاتی زنان تابوشکن مشاهده کرد. دختران خیابان انقلاب که با جسارت و در ملأعام با بر سر چوب کردن روسری، اعتراض خود را به حجاب اجباری به نمایش گذاشتند، نشان دادند که حاضرند بهای سنگین این «اعلام موضع» خود را بپردازند. آنها مورد دشنام و هتک حرمت حزباللهیها قرار گرفتند، کتک خوردند، از سکو به پایین پرتاب شدند، دستگیر و زندانی شدند ولی همچنان تکثیر شدند. در این میان اگرچه اکثر عابرین و حاضرین با آنان همدل بودند و در این مبارزه ذینفع، ولی بهندرت موردحمایت جدی قرار گرفتند. دهها زن و مردی که گِرد این دختران جمع شده بودند، اگر اراده میکردند، میتوانستند حداقل مانع از دستگیری آنان شده و به فرارشان کمک کنند، ولی اغلب بیصدا و بیحرکت ماندند؛ چرا؟ چون وجود رگ و ریشهی فرهنگ پدر/ مردسالار در اعماق ذهن بسیاری از مردم، پای آنان را در حمایت از زنان و اعتراضاتشان سست میکند. چرا؟ چون دختر مقبول بر اساس فرهنگ غالب در جامعه، دختری است که هیاهو به راه نیاندازد و حمایت از این دختران شورشگر میتواند مُهر حمایت از «بیبندوباری» و «سلیطهگری» را بر پیشانی حمایتکننده هم حک کند. چرا؟ چون حتا برای آن بخش از جامعه که اعتراض و شورش علیه ستم و استثمار را تقدیر میکنند، مبارزه با حجاب اجباری در شرایطی که جامعه معضلات «عمدهتری» دارد، مبارزه از سر بیدردی است. چرا؟ چون مسائل زنان، یعنی نیمی از جامعه، هرگز در جامعهای که فرهنگ پدر/مردسالار غالب است، مسألهی عمدهای محسوب نشده است و حل آن به آیندهای نامعلوم حواله دادهشده است.
اگرچه عدم وجود تشکلات مردمی و عدم رشد جنبش ـ که مانع از حمایتِ اقشار مختلف تحت ستم از یکدیگر میشود ـ هم یکی از دلایل این پدیده است که مبارزات زنان علیه حجاب اجباری و سایر خواستههایشان، بهندرت از طرف مردان موردحمایت جدی قرارگرفته شده باشد؛ ولی در مورد عدمحمایت از مبارزات زنان، فرهنگ غالب پدر/مردسالار، نقش ویژه داشته و همواره خواستههای زنان، نادیده گرفتهشده و در بهترین شرایط، درجه دومی محسوب گشته است. این فرهنگ که جمهوری اسلامی تمامقد و با تمام قوا آن را تحکیم کرده است، چنان در تاروپود جامعه رخنه کرده که در خیزش 88 زنانِ رفرمیست خود، پرچم خواستهای زنان را پایین کشیده و یکبار دیگر با شعار حفظ وحدت، بیاهمیت بودن ستم بر زن و خواست رفع ستم بر زن را فرموله کردند و به تحکیم این فرهنگ پوسیده و ضدِزنِ پدر/مردسالارانه خدمت کردند؛ درواقع منافع طبقاتی این دسته از فعالین زن، این واقعیت را کتمان میکند که وحدت در جنبش ستمدیدهگان، زمانی معنا پیدا میکند و تداوم مییابد که هدف جنبش، رفع ستم از تمامی اقشار تحت ستم بوده و حمایتاش از خواستهای همهی ستم دیدهگان باشد.
حکومت مرتجع ایران همواره اعتراضات و خیزشهای مردمی را قهرآمیز پاسخ گفته و سعی در سرکوب آن دارد؛ ولی دیکتاتورها هم از تجربیات یکدیگر درس میگیرند. رژیم ایران خوب میداند که نابودیاش روزی فرامیرسد که اقشار تحت ستم در جامعه همراه و همصدا در مقابلاش بایستند؛ وقتیکه تودهها عزم خود را جزم کرده و یکپارچه در مقابل حکومت بایستند، دیگر قوهی قهریه و نیروی نظامی هم نمیتواند تداوم حکومت را تضمین کند. روزی که شکافهایِ اجتماعیِ تحمیلشده بر جامعه محو گردند، وحدت واقعی تودههایِ تحتِ ستم شکل میگیرد. شعار سرنگونی رژیم، روزبهروز همگانیتر شده و بلندتر و رساتر به گوش میرسد. ولی برای اینکه نهتنها جمهوری اسلامی سرنگون شود، بلکه یک حکومت انقلابی قدرت را به دست بگیرد، تودهها نیاز به تشکلات انقلابی و ایدئولوژی انقلابی دارند. تشکلاتی که در جهت وحدت انقلابی اقشار تحت ستم قدم بردارند و راه را برای نابودی موانعی مثل فرهنگ پدر/مردسالار هموار ساخته، در جهت محوِ بزرگترین شکاف اجتماعی، گام بردارند. بالا رفتن آگاهی تودههای مردم از سازوکار حکومت که مردسالاری هم جزئی از آن است، لازمهی حرکت تکاملی جنبش بهسوی پیروزی است. از سوی دیگر برای مبارزهی آگاهانه با فرهنگ زنستیز، لازم است که آگاهیمان را در رابطه با چگونگی پیدایش این فرهنگ، عوامل مؤثر در رشد و تحکیم آن و کارکرد آن در دورههای مختلف تاریخی، بالابریم. فرهنگی که طی قرنها نسل به نسل بهوسیلهي طبقهی حاکمه در تاروپود جامعه، تزریقشده است؛ فرهنگی که این حکام با استفاده از هنر و ادبیات در زندگی مردم نهادینه کردهاند؛ در شعرها، داستانها، کتب آموزشی، فیلمها، تئاترها و نقاشیها و ... زنستیزی را بهمثابهی بخش طبیعی و غیرقابلتفکیک از زندگیِ روزمره انسانها متصور ساختهاند. باید یکیک اهرمهای تثبیت فرهنگ مردسالاری را ببینیم، بشکافیم، افشا کنیم و با آن بیمهابا به مبارزه برخیزیم. از سیاستها و تبلیغات بیشرمانه و وقیحانه رژیم علیه زنان تا عملکرد غالبِ زنستیزانهی مردان در سطح جامعه و خانه، از نگاه، گفتار، تفکر و عملکرد مردسالارانه حتا در بین زنان تا ردپاهای کمرنگ و نامحسوس این فرهنگِ ارتجاعی که حتا در ذهن و عملِ مرد و زنِ اقشار پیشرویِ جامعه هم موجود است، باید بهدقت رصد شوند و بیرحمانه موردنقد قرار گیرند.
منابع:
۱- نشریهی هشت مارس شمارهی 42 مقالهی «اکتبر: انقلابی که فصل رهایی زنان را گشود!»، لیلا پرنیان
۲- همانجا