زنان و طلاق
پری رستگار
زنان از زمان پیدایش جامعهی طبقاتی جایگاه فرودست یافتهاند و این فرودستی تا به امروز حفظ شده است ولی اَشکال اِعمال این فرودستی متفاوت عمل کرده و طی دورهها و در سیستمهای مختلف عملکردهای متفاوت به خود گرفته است؛ اما آنچه وجه مشترک تمام سیستمهای تا کنونی در مورد زنان بوده، فرودست نگاهداشتن آنان بوده است.
ما در قرن بیست و یکم به سر میبریم، قرنی که تکاملات عظیمی در عرصههای گوناگون علمی رخداده است، قرنی که دانش بشری از مرزهای ناشناختهی کهکشانها عبور کرده و ما را هر چه بیشتر به سمت شناخت علمی از پیدایش خود نزدیک میکند، اما زنان در مقیاسی میلیاردی برای به دست آوردن اولیهترین حقوق خود مبارزه میکنند. در همین دوران ما شاهد آن هستیم که زنان برای اینکه نمیخواهند تن به ادامهی زندگی زناشوییشان بدهند، به قتل میرسند. در قرنی زندگی میکنیم که میلیونها زن به خاطر نداشتن حق سرپرستی کودکانشان به تجاوز در زندگی زناشویی و خفت و خواری تن میدهند، در قرنی زندگی میکنیم که ادغام دین با دولت زنان را قانونا بردهی مردان کرده است، در قرنی زندگی میکنیم که در جنگهای نیابتی، مذهبی و امپریالیستی زنان را همچون دوران بربریت به حراج میگذارند و دختران خردسال را بهاجبار به مردانی که همسن پدربزرگشان است شوهر میدهند. در قرنی زندگی میکنیم که میلیاردها زن در سراسر جهان از اولیهترین حقوق خود محروماند.
در قرن گذشته انقلابهای سوسیالیستی در کشورهایی مثل روسیه و چین صورت گرفت و زنان در این کشورها توانستند به دستاوردهای بسیار مهمی دست یابند و پیروزیهای چشمگیری در جهت رفع ستم جنسیتی کسب کنند. پیشرویِ زنان در این کشورها الهامبخش زنان در بسیاری از کشورهای جهان شد. تأثیرات و پیشروی موقعیت زنان در کشورهای سوسیالیستی خصوصاً چین و از طرف دیگر مبارزات وسیع زنان در کشورهای غربی و جنبش عظیمی که به وجود آمده بود (دههی 60 و 70) باعث شد که زنان به برخی از مطالبات خود و ایجاد تغییر در قوانین این کشورها برسند. باید خاطرنشان کرد که تغییراتی که در قوانین کشورهای غرب در مورد زنان به وجود آمد، حاصل مبارزات رادیکال و انقلابی از پایین بود. مبارزاتی که توانست هزاران زن را برای مقابله با سیستم مردسالار به خیابانها بکشاند. زنان مبارز در این کشورها دستگیری و زندان را به جان خریدند ولی از خواستههایشان کوتاه نیامدند.
در ایران بعد از انقلاب 57 و به قدرت رسیدنِ جمهوری اسلامی اولین حملهی رژیم، به زنان، با فرمان ارتجاعی خمینی در مورد حجاب اجباری شروع شد. زنان نیز در برابر این فرمان ضد زن، به اعتراض پرداختند و چند روز پیدرپی دست به تظاهراتهای وسیع با شعار «ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم!» زدند. زنان اولین مبارزه و مقابله با رژیم تازه به قدرت رسیده آغاز کردند. در برابر مبارزات وسیع و بهیادماندنی زنان، رژیم عقب نشست؛ اما پس از چندی نهتنها حجاب اجباری شد، بلکه کلیهی حقوق مربوط به زنان ازجمله حق طلاق، حضانت، کار و ... از آنان سلب شد. در قانون اساسی جمهوری اسلامی و قوانین مدنی و دینی، زنان از کوچکترین حق تعین سرنوشت خویش محروم شدند.
قانون مربوط به طلاق یکی از قوانینی است که از دیرباز در ایران و دیگر کشورهای اسلامی برگرفته از قوانین شرع اسلام بوده است. ولی قبل از آنکه به آن بپردازیم، لازم است موضوع ازدواج یعنی قراردادی که بین زن و مرد بسته میشود را مورد نقد و بررسی قرار دهیم. چه رابطهای بین ازدواج و طلاق وجود دارد؟ آیا اگر زنان و مردان میتوانستند یک رابطهی آزاد و سالم بدون بستن قراردادِ ازدواج باهم داشته باشند و آزادانه نوع زندگی خود را انتخاب کنند، فارغ از تمام قوانین و آداب و رسوم سنتی، مشکلی بهعنوان طلاق برای آنها وجود داشت؟ در اصل، ازدواج دام دیگری است برای به اسارت کشیدن زنان. زنان بعد از ازدواج در موقعیت بس فرودستتری قرار میگیرند. از روابط اجتماعی، شغل، رفتار، نوع لباس پوشیدن و ... همه با در نظر گرفتن توافق همسر و سلیقهی او انجامپذیر میشود. وظیفهی زن در این مناسبات عقبمانده این است که بچهدار شود؛ و از همسر، بچه، خانه و خانواده صبح تا شب نگهداری کند. در واقعیت ازدواج امری است که زنان را برده مردان میکند و طبق قوانین اسلام مرد رئیس خانواده محسوب میشود و زن زیردست و فرمانبردار او. بهدرستی سیمون دوبووار در کتاب جنس دوم در مورد ازدواج به این موضوع اشاره میکند که «چگونه زنان بعد از ازدواج، جزء مایملک مردان محسوب میشوند و چگونه در ازدواج به بیگاری میروند ...» در حقیقت، ازدواج و کیان خانواده که از جانب همه دولتها ازجمله جمهوری اسلامی تبلیغ میشود، برای اعمال فرودستی بر زنان و تداوم آن است.
در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی ازدواج و خانواده از جایگاه مهمی برخوردار است. درعینحال خانواده بهعنوان منبعی برای کسب هویت و ایجاد تعهد در میان اغلب مردم به خاطر فرهنگ حاکم، موردپذیرش است؛ حتا در میان آنهایی که آگاهانه میکوشند زندگی خانوادگی سنتی را رد کنند. به همین دلیل زنان در شرایط اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و مناسبات سنتی قرار میگیرند که مجبور میشوند برای اینکه مورد تائید جامعه قرار گیرند؛ به ازدواج رسمی و تشکیل خانواده تن دهند. زنانِ تنها و دخترانی که به هر دلیلی تن به ازدواج نمیدهند مورد سرزنش جامعه قرارگرفته و مورد تحقیر واقع میشوند. زن تحت لوای خانواده چه از جانب شوهر و چه از جانب پدر و برادر و ... کنترل میشود. دختران و زنانی که علیه این مناسبات شورش میکنند و خلاف نورمهای جامعه حرکت میکنند و به سنتها و آداب و رسومی که توسط دین و خرافه در خانواده نهادینهشده پشت میکنند، بهشدت از جانب مردان خانواده تنبه میشوند و حتا در بعضی مواقع توسط آنان تحت نام دفاع از شرف و ناموس خانواده به قتل میرسند.
در نظام جمهوری اسلامی موضوع خانواده و نقش اصلی زن در آنکه زاییدن و پرورش نیروی کار و تر و خشککردن کل افراد خانواده است، از اهمیت زیادی برخوردار است. چراکه حفظ و تداوم نهاد اجتماعی و اقتصادی خانواده و بازتولید نیروی کار برای سرمایهداری در جهت تداوم نظامش در خدمت به کسب سود نقش حیاتی دارد. درعینحال با تصویب قوانین ریزودرشت ضد زن که مبتنی بر شریعت اسلامی است، ازیکطرف اسلامی بودن خود را اینچنین اعلام میکند و از طرف دیگر با امتیازدهی به مردان، کل جامعه را تحت کنترل خود در میآورد.
به همین دلیل است که کلیهی سردمداران رژیم بنیادگرای جمهوری اسلامی در مورد تشکیل خانواده و اهمیتش و نقش زنان در حفظ آن باهم متفقالقولاند. یکی از این بنیادگرایان مطهری است که از پایهگذاران قوانین مبتنی بر شریعت در مورد زنان همچون حجاب، طلاق و ... بوده است. وی در کتابها و سخنرانیهایش بر سر اطاعت زنان از مردان پا میفشارد و میگوید: «مصلحت خانوادگی ایجاب میکند که خارج شدن زن از خانه توأم با جلب رضایت شوهر و مصلحتاندیشی او باشد؛ و حتا اگر رفتن او نزد خانوادهاش به صلاح شوهر نباشد و او تشخیص دهد آنها زنش را گمراه میکنند و به زندگی زناشویی او لطمه وارد میکنند؛ شوهر حق دارد از رفتن او جلوگیری کند.» بهاینترتیب زن در نظام جمهوری اسلامی به بردهای بدل شده است که زندگیاش را ارباب تعیین میکند.
از زمان مشروطه که قانونگذاری شروع شد، قانون طلاق بر اساس شرع اسلام نوشته شد. نابرابری و تبعیض جنسیتی اساس این قانون را تشکیل میداد. طبق این قانون زن حق طلاق نداشت، قانون تماماً این حق را بهطور مطلق به مرد داده بود. هر مردی میتوانست به دفترخانههای مذهبی مراجعه کند و بهطور غیابی زنش را طلاق دهد. بعد از به روی کار آمدن رضاشاه نیز کلیهی قوانین مربوط به زنان و بهطور مشخص قانون طلاق بر همان اساس ادامه یافت. در سال 1314 طبق مادهی 1133 مرد حق مطلق طلاق را داشت با این «تفاوت» که زمانی که زنش را طلاق میدهد، باید به او مهریه و نفقه پرداخت کند. در زمان محمدرضا شاه در سال 1346، اصلاحاتی در قوانین بنا بر نیاز نظام حاکم انجام شد و در سال 53 به اجرا درآمد. این اصلاحات بدین گونه بود که زن و مرد بهطور برابر میتوانستند تقاضای طلاق کنند و دادگاه، تقاضای طلاق آنها را بررسی میکرد. بهاینترتیب قانون حمایت از خانواده تصویب شد. در این قانون در رابطه با سرپرستی کودکان نیز تغییراتی به وجود آمد که در صورت اختلاف بین والدین، این دادگاه بود که تصمیم نهایی را میگرفت و حضانت فرزندان را به یکی از والدین که صلاحیت سرپرستی داشت، میداد.
اما بعد از انقلاب 57 و به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی قانون حمایت از خانواده ملغی شد و طبق مادهی 1133 اجازهی طلاق به مرد داده شد و چندهمسری که در قانون قبلی بدون اجازهی همسر اول جرم بهحساب میآمد، لغو شد. در سال 1381 قانون طلاق را «اصلاح» کردند به این معنی که مرد میتواند با رعایت شرایط مقرر زن را طلاق بدهد و زن میتواند طبق قانون 1119 و 1120 در شرایط خاصی تقاضای طلاق کند؛ اما در واقعیت تغییری واقعی برای زنان نبود. زنان کماکان برای گرفتن طلاق با مشکلات عدیدهای روبرو هستند. پس از این «اصلاحات» کماکان خیل عظیمی از زنان سالها است که با صورت کبود و مشکلات فراوان پشت در دادگاهها منتظر ایستادهاند و بسیاریشان به خاطر طولانی شدن پروسهی طلاق، حاضرند از مهریه و نفقه و ... بگذرند تا از این وضیعت نابسامان خلاصی یابند، اما کماکان با جواب منفی از جانب قاضی شرع روبرو بودهاند. چراکه بهاندازه کافی مدارک ارائه ندادهاند که قضات متحجر اسلامی را راضی کنند.
مطهری یکی از تئوریسینها و پایهگذاران جمهوری اسلامی در ایران که بسیاری از قوانین تصویبشده در جمهوری اسلامی ازجمله در مورد طلاق بر مبنای نظریات وی نگاشته شده است، میگوید: «حق طلاق به این دلیل به مرد دادهشده است که طبیعت زن و مرد بهگونهای است که از سوی مرد باید علاقه و تقاضا باشد؛ و از جانب زن پاسخ. محبت اصیل و پایدار آن است که بهصورت واکنش به علاقه و احترام یک مرد نسبت به او به وجود میآید. طبیعت کلید محبت طرفین را به مرد داده است. علاقه زن به مرد، معلول محبت و علاقه مرد است. ازاینرو کلید فسخ این علاقه بهطور طبیعی در دست مرد است. این مرد است که با بیعلاقگی و بیوفایی خود نسبت به زن، او را نیز سرد و بیعلاقه میکند. برخلاف زن که بیعلاقگی اگر از طرف او شروع شود تأثیری در علاقهی مرد ندارد، بلکه حتا آن را تیزتر میکند ... سردی و بیتفاوتی علاقهی مرد، مرگ پیوند زناشویی و پایان حیات خانوادهگی است ... مرد به شخص زن نیازمند است و زن به قلب او ...»
این جملات مردسالارانه و زنستیز نیاز به توضیح ندارد. در چشم بنیادگرایان جمهوری اسلامی زن تنها به این دلیل وجود دارد که بتواند مرد را در همهی عرصهها راضی و خشنود، نگاه دارد. مرد است که ادامهی یک زندگی را تشخیص میدهد، مرد است که علاقه و عشق در زندگی مشترک را تعیین میکند. مرد است که غرایز جنسیاش تعیینکننده است و این زن است که باید به او سرویس کامل جنسی دهد. مرد است که برای عواطف و احساسات شخصی زنان تصمیم میگیرد. مرد موجودی است قوی و زن ضعیف و بیاراده. مرد مالک زن است و زن فرمانبردار و ... این همان قوانینی است که در مناسبات بردهداری، بین بردهدار و برده برقرار بود.
باید در نظر داشته باشیم که از زمان به قدرت رسیدن رژیم اسلامی علاوه بر تصویب قوانین زنستیز، همواره موضوع نهادینه کردن هر چه عمیقتر فرهنگ پدر/ مردسالاری در جامعه، در دستور کار قرار داشته است. در راستای همین هدف از نهادهای سرکوبگر گرفته تا مدیا و ... به کار گرفته شده است. یکی از نمونههای برنامههای تلویزیونی برای نهادینه کردن برتری مرد بر زن در تفکر مردم جامعه از طریق صداوسیمای جمهوری اسلامی، همین برنامهی «دورهمی» است که مهران مدیری گرداننده آن است. مهران مدیری در یکی از برنامههایش موضوع «طنز» طلاق را پیش برد. در این برنامه، مردانی به روی صحنه فراخوانده شدند تا از ناراحتی خودشان از «جو گیر» شدنشان بههنگام ازدواج صحبت کنند، از اینکه حق طلاق را به زنانشان داده بودند، ابراز پشیمانی کنند. این مردان از این صحبت کردند که در ایام ازدواج چگونه «جو گیر» شده بودند و در نتیجه چگونه «حقوقشان» زیر پا رفته است. در جامعهای که میلیونها زن به خاطر نداشتن امکانات اولیهی زندگی و بهخاطر ترس از ندیدن فرزندان، تن به ادامهی زندگیِ اسارتبار با مردان میدهند، صحبت از پایمال شدن حق مردان بهطور واقعی یعنی دفاع علنی از پدر/ مردسالاریِ سیستم حاکم. حق طلاق به زنان «جو گیری» یا «خندهدار» نیست، موضوع طلاق برای زنانی که سالها در اسارت و بردهگی قرار داشتهاند و هرروزه در زندگیشان مورد شکنجه جسمی و روحی قرار میگیرند، نهتنها خندهدار نیست بلکه نشان از نظامی دارد که در آن زن، اسیر مناسباتی است که حتا از آزادی نجات خود از چنگال مردی که نمیخواهد با او زندگی کند، محروم است.
تاریخ مبارزات جهان نشان داده است که زنان تنها و تنها از طریق شرکت در مبارزهی انقلابی و سرنگونی مناسباتی که آنان را از داشتن اولیهترین حقوق انسانی محروم کرده است، میتوانند قدم درراه رهایی خود بردارند. بهعنوانمثال به انقلاب اکتبر شوروی که در سال 1917 به وقوع پیوست نگاه کنیم. درنتیجهی این انقلاب سوسیالیستی بود که تحولات عظیمی در رابطه با رهایی زنان انجام گرفت. برای اولین بار در تاریخ بشر، رهایی زنان در دستور کار قرار گرفت. طی فرمانهای انقلابی درست بعد از انقلاب، آزادیهای اقتصادی، سیاسی و حقوق زن و مرد برابر اعلام شد. به رسمیت شناختن حق رأی، حق انتخاب شدن و انتخاب کردن، حق طلاق و ممنوع شدن ازدواج اجباری، آزادی سقطجنین، از میان برداشتن تفاوت میان کودکان «مشروع و نامشروع»، برابری دستمزد میان زن و مرد، به رسمیت شناختن مرخصی دوران بارداری و ایجاد مهدکودک، آزادی همجنسگرایان و ... شد. (برای اطلاع بیشتر میتوانید به مقالهی امید بهرنگ تحت عنوان «انقلاب اکتبر و مسألهی زن» مراجعه کنید.) بسیاری از این قوانین مثل حق سقطجنین که بعد از انقلاب اکتبر، صورت قانونی به خود گرفت، امروزه در بسیاری از کشورهای سرمایهداری پیشرفته همچون آمریکا، کماکان به رسمیت شناختهنشده است.
کشور چین که تا قبل از انقلاب سوسیالیستی تحت رهبری حزب کمونیست چین، جامعهای بهغایت عقبافتاده و سنتی بود و زنان تحت مناسبات فئودالیِ بردهوار زندگی میکردند. فقر و فلاکت خردکننده و نظم اجتماعی بهقدری بیرحم بود که مردان زنان و دخترانشان را میفروختند. صدها هزار زن برای زنده ماندن به تنفروشی روی آورده بودند. تجاوز به فرزندانِ دهقانان فقیر توسط ملاکین و اوباشان فئودال امری عادی بهحساب میآمد. بستن پای دختران نوزاد یکی از سنتهای ارتجاعی و قدیمی در جامعهی چین بود و ... موقعیت بردهگی میلیونها زن در طول انقلاب و در پروسهی راهپیمایی طولانی و پس از انقلاب بود که دگرگون شد. چندهمسری که یکی از قوانین سنتی و بهغایت زنستیز در چین بود، ممنوع اعلام شد. محدودیت در دلایل طلاق برای زنان برداشته شد و هر زنی بهراحتی میتوانست تقاضای طلاق کند. (خوانندهگان نشریه در مورد رهایی زنان و تغییرات عظیمی که درنتیجهی انقلاب سوسیالیستی در موقعیت زنان به وجود آمد، میتوانند به کتاب کلودی بوروایل تحت نام «نیمی از آسمان، دربارهی رهایی زنان در چین» مراجعه کنند.)
درنتیجه برای اینکه زنان بتوانند به مطالبات پایهای و اولیهی خود همچون آزادی طلاق، تصمیم به بچهدار شدن یا نشدن، از بین رفتن قدرت مردان به زنان و ... برسند، برای اینکه بتوانند گامهای خود را در مسیر رهایی بردارند، هیچ راهی بهغیراز سهم گرفتن در امر زیرورو کردن جامعه پدر/ مردسالار ندارند. برای انجام این امر مهم نیاز به آگاهی انقلابی و متشکل شدن در تشکلات زنان است. ö