چرا در جهان کنونی، زنان ضرب و شتم میشوند؟
اخگر فرزانه
در یک تعریف عام و کلی، در روابط بین انسانها، خشونت ابزاری است برای تثبیت قدرت و اعمال کنترل. یکی از بارزترین و غیرقابل انکارترین اشکال خشونت، خشونت فیزیکی و ضرب و شتم است که بهصورت گسترده از خانه و مدرسه تا سایر اماکن خصوصی و عمومی، در سرتاسر جهان به درجات متفاوت، اعمال میشود. آنچه در اشکال مختلف این فرایند مشترک است، رابطهی قدرت است؛ رابطهای که در یک جهان نابرابر، امری رایج بوده و از مهمترین چالشهای بشر برای رهایی است.
تکتک سلولهای تشکیل دهندهی جامعه در روابطی ساده و مرکب درگیرند. از رابطهی ساده بین دو فرد انسان مثل رابطهی دو دوست، دو همکلاسی، دو همکار یا دو نفر از افراد خانواده با هم گرفته تا روابطی کمی پیچیده تر بین گروه های کوچک انسانی مثل رابطه در سطح فامیل و طوایف مختلف با یکدیگر و یا روابطی باز هم پیچیده تر بین گروه های بزرگ تر بشری، مثل رابطهی بین اقشار و طبقات مختلف اجتماعی، بهویژه در روابط تولیدی، یا رابطهی بین دو جنسیت مختلف در پهنهی جهان یعنی زن و مرد به مفهوم عام، همه و همه می تواند زیر سایهی رابطهی قدرت شکل بگیرد؛ اما یکی از مشهودترین شکل های رابطهی حاکم و محکوم که خود را در تمامی روابط ساده و پیچیدهی جامعه بهخوبی نمایان می سازد همان رابطهی بین زن و مرد است و ضرب و شتم هم یکی از عمومیترین ابزارهای تثبیت جایگاه افراد درگیر در آن است.
اگرچه ضرب و شتم زنان توسط پدر و برادر و پارتنر گرفته تا مردان غریبه ای که بهراحتی با استفاده از برتری قدرت بدنی و جایگاه اجتماعیشان، به این وسیله خواست خود را تحمیل می کنند، (مزاحم خیابانی، متجاوز، پلیس، بازجو، زندان بان، سربازان ارتش مهاجم یا «خودی» در جنگ و ...) در کشورهای توسعهنیافته به درجات وحشتناکی قابلمشاهده است، ولی زنان در کشورهای مدرن و پیشرفته اقتصادی هم در سطح وسیعی آن را تجربه می کنند.
ضرب و شتم بهعنوان ابزاری فیزیکی برای تحمیل خواست ضارب، از منظرِ عام اجتماعی عملی نکوهیده است و بار منفی دارد؛ این بارِ منفی اما بسته به شکل و محتوا درجات متفاوتی دارد. یکی از پذیرفته ترین اشکال آن ضرب و شتم زنان به دست مردان است. امری که در بسیاری از موارد ترجیحاً بیسروصدا نادیده گرفته می شود و در بسیاری از موارد زنان مضروب نیز، خود ترجیح می دهند آن را فراموش کنند و یا حداقل تن و روح زخمخوردهی خود را با پانسمانی از جنسِ تبسمی بی رنگ و سطحی از دید دیگران مخفی کنند. این برخورد منفعل زنان، از سرخوردگیِ تاریخی آنان نشئت می گیرد. عدمحمایت قانون، عرف، سنن و درمجموع جامعه، چنان زنان را در رویارویی با ضارب خودی و غریبه، تنها و منزوی ساخته که هرگونه مقابله ای را به امری دشوار با پی آمدهای غیرقابل تحمل بدل ساخته است.
آندره دورکین در مقالهی «پایان بخشیدن بر خشونت علیه زنان» مینویسد:
«برای مثال تصور کنید زن و مردی با هم ازدواج میکنند و زن برای اولین بار کتک میخورد ـ نه برای چهار و یا دهمین بار ـ و به خانوادهاش پناه میبرد. «او مرا کتک زد». آیا اطرافیانش به او میگویند که «ترکش کن چونکه حقوق تو را نقض کرده است؟» بعید است. در عوض به او میگویند که این وظیفه و طبیعت تو است که مراقب او باشی و در ضمن درد این برخوردها را تحملکنی. این نصیحت بدی است. چراکه آن زن باید در اولین باری که خشونت میبیند آن مرد را ترک کند.»۱
از دورکین همچنین در مقالهی «ترس شکنجه و مقاومت» می خوانیم:
«من اینجا هستم که بگویم جنگ علیه زنان یک جنگ واقعی است. بههیچوجه خیالی یا انتزاعی نیست. این جنگی است که در آن مشتِ مردان در صورت شماست. ما راه میرویم و میگوییم که «امروز اتفاقی نیفتاد» یا «هنوز اتفاقی نیفتاده» یا «من در سه ماه گذشته خوششانس بودهام» یا «اوه! من مرد خوبش را پیداکردهام. آدم خوبی است و زیاد مرا اذیت نمیکند. شاید خیلی وقتها به من توهین کند ولی به من صدمه نمیزند.» شاید راست باشد و شاید هم نه ـ ولی ما باید راهی پیدا کنیم که تحت هیچ شرایطی و بههیچوجه نگذاریم که مردان به زنان صدمه بزنند.»۲
در این میان تنها قشری نازک از زنان که فرصت بالندگی و توان شورش¬گری یافته¬اند، به مقابله می پردازند. این که «مضروبی از عواقب علنی کردن کتک خوردنش نهراسد» را شهامت و شورش گری بخوانیم، شاید به نظر خنده دار بیاید؛ ولی در مورد زنانی که توسط افراد خانواده کتک می خورند بهویژه در کشورهایی مثل ایران، همین حد از مقابله هم سری نترس می خواهد و عواقب غیرقابل پیش بینی را به جان خریدن.
«یک دکترای مدیریت آموزشی پس از شکایت همسرش مبنی بر کتک زدن و آزار وی، پس از پرداخت دیه ای ناچیز هنگام خروج از دادگستری، با تمسخر و خنده ای چندش آور رو به همسر ضرب دیده و کتکخوردهاش که با صورتی کبود او را با نفرت نگاه می کرد گفت: زن، فعل امر بزن است. زن را باید زد! و زن را به سمت ماشین هل داد.»۳
«احترام به حریم خصوصی» بهانه ای است که در اغلب مواقع شاهدان عینی با آن، بی تفاوتی خود را توجیه می کنند. «حفظ ارکان خانواده» هم بهانهی پلیس و قانون است. وقتیکه در اولین برخورد با زنی که زیر مشت و لگد همسرش، با بدنی کبود و خونین برای شکایت مراجعه می کند، او را به سازش و آشتی ترغیب می کنند. وحشت تنهایی و بی پناهی و تهدید به اِعمال خشونت های بیشتر و از دست دادن سرپرستی کودکان هم واقعیت هایی هستند که هرچه بیشتر پاهای زن را در این رویارویی به لرزه می اندازند.
در ادامهی مقاله «پایان بخشیدن به خشونت علیه زنان» آندره دورکین می نویسد:
«وقتی از ضرب و شتم حرف میزنیم منظور بلایی نیست که بر سر معدودی از زنان میآید، بلکه نیمی از زنان متأهل در آمریکا آن را تجربه کرده و میکنند. عجیب است بفهمیم جایی که در آن یک زن در معرض بیشترین خطرات قرار دارد، درواقع خانهی اوست. ٤٠٠٠ زن در آمریکا هرساله در خانههای خود، نه به دست غریبههای متجاوز بلکه به دست مردانی کشته میشوند که به نظر میرسید، عاشق آنان بودهاند. اینکه کجای عمل ضرب و شتم زنان «نرمال» است و اینکه چرا این عمل در چشم شوهران و اغلب خود زنان، همسایگان و خانوادهی آنان یک عمل بسیار زشت و وحشیانه نیست نیازمند یک بررسی عمیق است.»۴
خبر شکنجهی یک زن و دو دخترش در مشهد، توسط مرد خانواده، در بهار سال 1395 یکی از اخبار تکاندهندهای بود که خیلی زود، لابهلای گردبادی از اینگونه اخبار محو شد و دیگر کسی سراغی از آنان نمی¬گیرد.
«21 روز اعظم و دو دخترش، هانیه و هدیه توسط همسرش بدون آب و غذا در خانه زندانیشده و بهشدت شکنجه شدند. بدنشان سوزانده شد، فک و سه دندان هانیه در مدت زندانی بودن در خانه، توسط پدرش شکسته است، هدیه هم کتکهای زیادی خورده است.»
همسر اعظم مسلماً یکشبه به چنین موجودی بدل نشده و طبیعی است که از خود بپرسیم چرا اعظم پیش از اینها اقدامی نکرد.
«اعظم و شوهرش 12 سال است که باهم زندگی میکنند و در این مدت انواع خشونتها را نسبت به اعظم انجام داده تا حدی که پیش از این اتفاق، اعظم سه بار مدرک پزشکی قانونی گرفته و اقدام به شکایت کرده است، اما بعد از آن به علت ترس از تهدیدات شوهرش و بی¬پدر شدن بچههایش، شکایتهای خود را پس گرفته است.»۵
با یک نگاه اجمالی به آمار خشونت و ضرب و شتم در دنیا، بهوضوح می¬توان دید که زنان، آن نیمه¬ای از جامعه هستند که نهتنها در ایران و سایر کشورهای توسعهنیافته، بلکه در تمامی کرهی زمین، مورد خشونت واقع میشوند و کتک می¬خورند.
«بر اساس آخرین آمار ادارهی پلیس جنایی فدرال آلمان BKA در سال 2015، 127 هزار و 457 زن در خانههای خود در آلمان مورد خشونت قرارگرفتهاند. ۸۲ درصد این زنان از سوی همسران یا شرکای زندگیشان مورد خشونت قرارگرفتهاند. ۱۲.۷ درصد از زنان آلمانی نیز در سال 2015 مورد ضرب و شتم شدید با خطر مرگ قرار داشتهاند. ۱.۹ درصد مورد تجاوز و آزار جنسی قرارگرفته و ۰.۳ درصد نیز به قتل رسیدهاند.»۶
«سازمان بهداشت جهانی از مطالعاتش نتیجه گرفته که در هر ۱۸ ثانیه یک زن مورد آزار قرار میگیرد و باردار بودن زنان هم آنها را از خشونت مصون نمیدارد. خشونت خانگی امری است پنهان. متأسفانه در برخی کشورها به دلیل عدمحمایت از قربانیان بسیاری از این خشونتها گزارش نمیشود. همه جای دنیا کموبیش زنان در معرض خشونت هستند.۳۰ تا ۳۵ درصد زنان آمریکایی مورد آزار جسمی همسران خود هستند و ۱۵ تا ۲۵ درصد آنها در هنگام بارداری مورد ضرب و شتم واقع میشوند همچنین از هر ده قربانی زن، سه نفر توسط شوهران یا سایر مردان به قتل میرسند. در هند ۴۱ درصد زنان در اثر آزار جسمی همسرانشان دست به خودکشی میزنند، در بنگلادش ۵۰ درصد قتلها ناشی از خشونت مردان است و در شیلی ۶۳ درصد زنان مورد آزار جسمی قرار میگیرند.»۷
آزار جسمی زنان تنها به عوارض جسمی آن خلاصه نمی¬شود. خشونت فیزیکی نسبت به زنان گاها تا سر حد مرگ هم پیش رفته است، اما حتی در مواردی که شدت این ضرب و شتم، کمتر بوده و بعد از مدتی عوارض جسمی آن بهبود یافته، زخم ها ترمیم پیداکرده، کبودی ها برطرف شده و دردها تخفیف یافته اند؛ اما دردی عمیق و جانکاه باقی می ماند. دردی که تا پایان عمر مُهر خود را بر هستی و روانِ زن بهجا می گذارد. دردی که از له شدن شخصیت زن بهعنوان یک انسان، برجانش می نشیند، بهسادگی درمان پذیر نیست. او تحقیرشده، خردشده و اگر در مقابل این تحقیر یارای مقابله نداشته باشد، ناگزیر باید، سرخورده و مأیوس به زندگی، بدون افقی روشن ادامه دهد.
یکی از دلایلی که زنان از طرف مردان به سردمزاجی متهم می شوند، این است که در واقعیت هم زنانی که اینطور مورد بی-مهری و سرخوردگی قرارگرفتهاند، تمایلشان را به هرگونه رابطهی نزدیک و سکس، در این زندگی های تحمیلی از دست دادهاند. عدم تمایل زنان به سکس که در کشورهایی با قوانین اسلامی، با نام عدمتمکین، جرم شناخته می شود، دست مرد را در هرگونه فشار و آزاری باز می گذارد. بهاینترتیب این چرخه تداوم می یابد، باز ضرب و شتم و باز تحقیر و باز بی میلی زن و ... . می بینیم که علاوه بر قانون، فرهنگ، سنن و عرف؛ مذهب نیز یکی از ابزارهای کارآمدی است که رابطهی قدرت بین زن و مرد را ترسیم و تحکیم می¬کند. قرآن در سورهی نسا، آیهی 34 بهروشنی، کتک زدن زن را در صورت مخالفت با مرد ـ بعد از اینکه پند و اندرز و دوری کردن از هم بستری با او، نتیجه نداد ـ توصیه می کند. تابعیت زن از مرد و تأکید بر سروری مرد و فرودستی زن، امری است که در تمامی مذاهب، با فرامین و قوانینِ روشن، فرموله شده است. برای اطلاعات بیشتر در این زمینه میتوان به مقاله «زنستیزی در مذهب» نوشته مهری زند مراجعه کرد.۸
امپریالیسم جهانی قوانین مذهبی را ـ که منشأشان به دوران بردهداری و فئودالیسم، برمیگردد ـ بهعنوان روبنایی برای جامعهی امروز با سطح رشد زیربنای اقتصادی کنونی، با چنگ و دندان حفاظت میکند. باوجود تضاد واقعی بین این روبنای پوسیده با روابط اجتماعی ـ اقتصادی کنونی، همهروزه شاهد تشدید و تقویت این قوانین از جانب حکومتها هستیم؛ چرا که حفظ این قوانین و روابط پوسیده به ادامهی حیات امپریالیسم ـ که خود مرحلهی گندیدهای از تاریخ سرمایهداری است ـ خدمت میکند و ترمزی است برای انقلاب و حرکتِ روبهجلویِ تاریخ بشری. حمایت از «حق زندگی» که به بهانهی آن زنان را از حق انتخاب بر بدن و تمام زندگی خود محروم میکنند، از پدیدههایی است که ریشه در مذهب دارد و حق سقطجنین قانونی را از زنان میگیرد و یا بهشدت محدود میکند. «حفظ بنیان خانواده»، بهعنوان ابزاری برای به اسارت کشیدن زنان که از دیگر آموزههای مذهبی است، زنان را در مقابل خشونتهای خانگی بیپناه ساخته ترغیب به سازش مینمایند و قانون هم با موانع غیرقابلعبوری که عمدتاً در کشورهای توسعهنیافته، برای احقاق حقوق زنان جلو میگذارد، هر چه بیشتر زنان را به سراشیبی سرخوردگی و سکوت هدایت میکند.
پیگیری یک دعوای حقوقی بهویژه از طرف زنان طبقات زحمتکش که توان پرداخت هزینهی وکیل و حمایتهای مالی بعد از بالا گرفتن دعوا و طلاق را ندارند، پروسهای طاقتفرساست و گذر از آن اغلب ناممکن است. زنان کتکخورده و بیپناه ناچارند دوباره دست از پا درازتر، به همان جهنمی که از آن فرار کرده بودند بازگردند و این بار در جایگاهی باز هم فرودستتر. هیچگونه امکانات حمایتی اجتماعی در قانون پیشبینینشده است چرا که نهادینه شدن این سرخوردگیِ زنان دقیقاً در راستای منافع سکانداران حکومت و قانونگذاران است که بتوانند نیمی از جامعه را از توان هرگونه مخالفت و شورشگری در مقابل ستم سیستماتیک دولتی، عاری سازند. زنان علاوه بر استثماری که در کارخانهها بهعنوان کارگر متحمل میشوند، در جایگاه زنان خانهدار نیز، هم با تولیدمثل و هم با خدماتی که بهرایگان در خانه انجام میدهند، عاملی اساسی در جامعه، در جهت بازتولید نیروی کار با حداقل هزینهها هستند و به همین دلیل هم وجودشان برای انباشت سرمایه حیاتی است و بنابراین «حفظ بنیان خانواده» و رام و مطیع نگهداشتن زنان برای سیستم سرمایهداری اجتنابناپذیر است.
همانطور که گفته شد، کشورهای توسعهیافتهتر نیز از سرکوب قانونی زنان غافل نماندهاند و هرروز خبری تازه از عقبگرد حقوقی در قوانین مربوط به حقوق زنان در سطح جهان شنیده میشود. برای مثال، دونالد ترامپ در سومین روز از شروع ریاستجمهوریاش فرمانی صادر کرد که بهموجب آن، سازمانهای غیردولتی آمریکایی که از بودجه دولت تأمین میشوند، نمیتوانند خارج از این کشور سقطجنین انجام دهند. یا در روسیه که خشونت خانگی در آن امری رایج است بهتازگی قانونی برای کاهش مجازات خشونت خانگی، در پارلمان و با حمایت کلیسا، تصویب شده است: «پارلمان روسیه (دوما) با ۳۸۰ رأی موافق در برابر سه رأی مخالف طرح قانونی را تصویب کرد که مجازات خشونت خانگی را کاهش میدهد. طبق این قانون کتککاری و خشونتهای خانگی چنانچه موجب آسیب بدنی شدید یا نقص عضو نشوند، مجازاتی بهمراتب سبکتر از قبل خواهند داشت.»۹
لازم است بدانیم که:
«بنا بر آمارهای رسمی سال ۲۰۱۳ حدود ۴۰ درصد از موارد آسیبهای بدنی در روسیه در چهاردیواری خانهها رخ میدهد. روزانه ۳۶ هزار زن در این کشور مورد ضرب و شتم شوهرانشان قرار میگیرند.»
«در روسیه در هر ۴۰ دقیقه یک زن به دلیل خشونت خانگی جان خود را از دست میدهد. سالانه ۱۲ هزار زن در این کشور به دلیل پیامدهای ناشی از خشونت خانگی و ضرب و شتم شدید جان میدهند.»۹
در کشورهای توسعهنیافته، خشونت بر زنان با قوانین رسمی و با نیروهای سرکوبگر دولتی همهروزه آشکارا، حمایت و اِعمال میشود؛ در کشورهای غربی که پروسهی تاریخی مبارزات درازمدت زنان، حمایت قانونی از ضرب و شتم و سایر اشکال خشونت بر زن را برای دولت سختتر ساخته، از ابزارهای مختلف در عرصهی رسانه، هنر، ادبیات و فیلم برای نهادینه کردن ضرب و شتم و سرکوب زنان، بهرهبرداری میشود. پورنوگرافی یکی از ابزارهایی است که در آموزش به مردان برای داشتن رفتار خشونتآمیز با زنان، استفاده میشود. شکنجه وحشیانهی زنان و ضرب و شتم آنان تا حد مرگ، به سوژهای خواستنی در فیلمهای پورن بدل شدهاست. اینکه مردی به این درجه از نفرت و وحشیگری برسد که از تماشای شکنجه و زجر کشیدن یک زن لذت ببرد، فقط در یک جامعهی بیمار قابل تصور است؛ جامعهای که مختصاتش نه بر اساس روابط انسانی و منافع میلیاردها بشر ساکن کره زمین، رقم خورده باشد؛ بلکه هدفمندانه منافع قشر نازکی که سکان حکومت را در سطح جهان به دست دارند، تأمین سازد.
چه کسی از اینهمه سرخوردگی نفع میبرد؟
پشتوانهی زنان در رویارویی با آن چیست؟
پاسخ به این سوالات میتواند به جستجوی ما در یافتنِ راهی برای تغییر این شرایط، سمتوسو بخشیده و یاری رساند. روابط موجود که چه در کشورهای غربی و چه در کشورهای توسعهنیافته، جایگاه فرودست را برای زنان تعیین میکنند، باید زیر و رو گردد و روابطی سالم و درخور شأنِ بشر در جهان برقرار گردد. ولی تغییر این روابط کار سادهای نیست و تنها با مبارزهی فردی به ثمر نمیرسد. درواقع مبارزهی فردی قدم اول است که زنان را با سدهایی که بر سر راه دارند تا حدودی آشنا میسازد؛ بنابراین بهعنوان اولین قدم امر خوبی است نه بد. رابطهی قدرت بین مرد و زن، انعکاسی است از روابط نابرابر موجود در جهان. انعکاسی است از رابطهی قدرت میان طبقهی حاکم و استثمارگر از یکطرف و اقشار و طبقات زحمتکش و تحتانی جامعه از طرف دیگر؛ به همین دلیل است که سیستم امپریالیستی و ارتجاعی حاکم در جهان این روابط را تأیید، تقویت و تثبیت میکنند. سرخوردگی و تمکین زنان از منظر عمومی، زمینهای است برای اینکه نیمی از جامعه را به موجوداتی لَخت و مطیع بدل سازد؛ موجوداتی خلع سلاح شده و بیخطر برای هر چه بیشتر استثمار شدن؛ بنابراین اگر زنان هم در مقابل این سیستم به هم تنیده و متشکل و هدفمند، تنها به مبارزات فردی و موردی بسنده کنند، درواقع انرژی مبارزاتی خود را خرد کرده و راه بهجایی نمیبرند. مبارزهی زنان در مقابل ضرب و شتم بهعنوان یکی از اشکال خشونت، بدون مبارزه علیه همهی اشکال خشونت، بدون مبارزه با همهی اشکال نابرابری و نهایتاً بدون مبارزه برای رهایی، دستاورد قابلملاحظهای نخواهد داشت. تشکلیابی انقلابی زنان در جهت این اهداف، امری است که به رشد تصاعدی آگاهی و درنتیجه تشدید توان مبارزاتی زنان خدمت میکند. انقلاب مردمی یعنی تنها راه رسیدن زنان به رهایی بدون تشکیلات انقلابی به نتیجه نمیرسد. پس تنها میتوان گفت: «زنان جهان برای رسیدن به رهایی متشکل شوید».
منابع:
1- http://8mars.com/browsf.php?c=1032&Id=360
2- http://8mars.com/browsf.php?c=1032&Id=240
3- «چرا زنان کتک می خورند؟» http://vista.ir
4- http://8mars.com/browsf.php?c=1032&Id=360
۵- «۲۱ روز شکنجه زجرآور برای زن بیپناه و 2 دخترش در مشهد» http://aftabnews.ir
۶- «۱۲۷ هزار زن آلمانی در سال ۲۰۱۵ قربانی خشونت خانگی بودهاند» http://dw.com
7- «خشونت خانگی» از سایت ویکیپدیا دانشنامهی آزاد https://wikipedia.org
8- http://8mars.com/browsf.php?c=1106&Id=439
9- http://peykeiran.com/Content.aspx?ID=123930