هم زمانیِ چندین رخداد تاریخی در مبارزات زنان ایران در روز جهانی زن، مصادف با ۳۷مین سالگرد مبارزات «زنان سال صفر» در ایران بر علیه فرمان حجاب اجباری؛ و هم زمان با دهمین سالگرد «کارزار لغو کلیه قوانین نابرابر و مجازاتهای اسلامی علیه زنان» ما را بر این داشت که نوشتهی زیر را در اختیار خوانندهگان نشریه قرار دهیم و همچنین به یاد یکی از زنان سال صفر که نقش برجستهای در پیشبرد این کارزار داشت و در مبارزه و تحت هر شرایطی هرگز از پا ننشست.
متن زیر سخنرانی زنده یاد رفیق «آذر درخشان» است که در سمینار کارزار زنان 6 مارس 2009 ارائه گردید. در این سخنرانی در رابطه با زنان سال صفر بر نکاتی انگشت گذاشته شده است که برای نسل جوان - نسلی که آذر به درستی از آنان به عنوان کسانی یاد میکند که حضوری جسورانه در جامعه دارند و حاضر نیستند تن به حجاب اجباری دهند. دارای اهمیت سیاسی است. از این رو مبادرت به بازنشر آن میکنیم و یاد و راه رفیق آذر و هزاران زن جسور، مبارز و انقلابی که در برابر فرمان ارتجاعی حجاب اجباری خمینی و رژیم زنسیتز جمهوری اسلامی ایستادند، گرامی می داریم.
هشت مارس
مارس 1979 تولد جنبش نوین زنان
۵ روز تظاهرات پنج برگ زرین جنبش نوین زنان / آذر درخشان
با درود به همهی زنانی که تصاویرشان در فیلم «سال صفر» الهام بخش مبارزات زنان طی سی سال گذشته، علیه سرکوب و زنستیزی نظام جمهوری اسلامی شده است. درود به همهی این زنان که جسورانه نطفهی جنبش نوین زنان را طی 5 روز تظاهرات گسترده خود علیه اولین فرمان حجاب اجباری روحانیون تازه به قدرت رسیده به ثبت رساندند.
در 26 دی ماه 1357 پس از ماهها مبارزهی میلیونها زن و مرد علیه رژیم پهلوی سرانجام شاه ایران را ترک کرد. زنان ایرانی در ابعاد بیسابقه و میلیونی در مبارزات انقلابی مردم علیه رژیم پهلوی شرکت کردند. شعار متحد کنندهی میلیونها مردم سرنگونی شاه بود. اما اقشار و طبقات گوناگون در پی سرنگونی رژیم سلطنتی پهلوی آمال و آرزوهای خود را جستجو میکردند. گویی تصمیم ناگفتهای در میان بود که تا پیروزی سیاسی این انقلاب سخنی از آرزوها و انتظارات خود از سرنگونی رژیم شاه را بر زبان نیاورند. بلافاصله پس از سرنگونی رژیم سلطنت، مردم به آرزوها و توقعات خود پرداختند. روزهای پس از سرنگونی، «بهار آزادی» نام نهاده شد. اما این بهار آزادی خیلی زود برای میلیونها زن ایرانی به پاییزی غمانگیز و تیره تبدیل شد.
روحانیون طی ماههای انقلابِ ضدِ سلطنتیِ مردمِ ایران، صفوف این مبارزات را اشغال کرده بودند و در تلاش بودند تا مهر «انقلابِ اسلامی» را بر این انقلاب ضد سلطنتی و ضد استبدادی بزنند. این امر را با حمله به حقوق اولیه و دمکراتیک زنان آغاز کردند. هم زمان که جریانات روشنفکری و سیاسی تلاش میکردند نشان دهند که اقشار گوناگون مردم انقلاب کردهاند تا به آزادیهای سیاسی دمکراتیک و عدالت اجتماعی و اقتصادی دست یابند، روحانیون و حزبالهیهای تازه به قدرت رسیده اعلام کردند که مردم برای اسلام انقلاب کردهاند؛ و جامعهی ایران در رژیم گذشته به شدت دچار کمبود اسلام شده بود. بنیادگرایان اسلامی میگفتند که غربیها از طریق زنان، فرهنگ بیبند و باریِ جنسی را به جامعهی ما وارد کردهاند و اینگونه، اسلامِ عزیز هتکِ حرمت شده است. میگفتند زنان ستون پنجم دشمن هستند. و برنامهی انقلاب اسلامی در هم شکستن این ستون پنجم است.
بسیاری هنوز توجه نداشتند که منظور روحانیون از «انقلاب اسلامی» و «نظام اسلامی» چیست؟! اما خمینی خیلی سریع به فاصلهی یک ماه پس از ورود به ایران شروع به تفهیم مردم ایران به ویژه زنانِ ایران دربارهی «نظام اسلامی» کرد. او گفت مهمترین دستاورد «انقلاب اسلامی» حجاب زنان است؛ و چنین بود که حجاب اجباریِ زنان سمبل «انقلاب اسلامی» شد. خمینی درست در روز 16 اسفند در سخنرانی مدرسهی رفاه با این که «زنان نمیتوانند لخت به محل کار بروند، زنها سرکار میتوانند بروند، لاکن با حجاب شرعی»، فتوای حجاب اجباری را داد.
در مقابل این تعرضِ روحانیون و شخصِ خمینی، در روز 17 اسفند 1357 برابر با 8 مارس 1979 دهها هزار زن به خیابان آمدند. آنان نمیتوانستند باور کنند که ثمرهی مبارزه و فداکاریشان، به قدرت رسیدن نیرویی است که میخواهد نظام خود را بر سرکوب و بیحقوقی آنان بنا نهد. خمینی و دارو دسته روحانیون بازی را خیلی زود شروع کرده بودند؛ و میخواستند غولی را که از شیشه بیرون آمده بود، به شیشه بازگردانند.
هنوز کسی نمیداند این هزاران زن چگونه فقط یک روز پس از فرمان «حجابِ اجباری» سازماندهی شدند؟! هنوز کسی نمیداند چگونه این شعارها نوشته شد و چگونه جنبشی خودجوش اما با درایت بر پرچم خود نوشت: «آزادی، نه شرقیست! نه غربی! جهانیست!». هرچه بود صبح روز 8 مارس در سرما و برف، دستههای زنان از خیابانهای مجاور به سوی دانشگاه تهران روانه شدند. زنان از هر قشر و صنف اجتماعی: پرستار، معلم، دانشآموزانِ دبستان و دبیرستان، وکلای زن که به تازگی حکم عزل خود از مسند قضاوت را دریافت کرده بودند، کارمندان رادیو و تلویزیون و البته هزاران زن با حجاب که نمیخواستند دخترانشان اسیر حجاب اجباری شوند، در این تظاهرات حضور یافتند.
آری! این جنبش زنان میرفت که آغاز یک انقلاب اجتماعی واقعی شود که با تعیمقِ خود، دزدانِ انقلابِ مردم و همهی دار و دستههایی که خیال بازسازیِ نظام استبدادی را در سر داشتند، در مسیر پر تپش خود پس زند. دستههای شبه نظامیِ حزبالهی نیز علیه این زنان با زنجیر و چماق و اسید به حرکت درآمده بودند. شعار آنان فشردهی برنامهی نظام جمهوری اسلامی بود: «یا روسری! یا تو سری!»، «حجابِ زن سنگر انقلاب است». حملهکنندهگان به صفوفِ تظاهرات زنان، کسانی بودند که در روزهای مبارزات سرنگونی رژیم شاه در کنار این زنان قرار داشتند. اما دیگر صفها میرفت که در مقابل هم قرار گیرند. تازه به قدرت رسیدهگان میخواستند زنان را که بار مهمی از انقلاب ضدِ سلطنتی بر دوششان بود، از صحنه حذف کنند. خمینی چندی قبل به زنان گفته بود، انقلاب تمام شد، به خانههایتان برگردید. نیروهای انقلابی و چپ و کمونیست نیز وقتی که زنان شعار دادند: «ما را با ملاها تنها نگذارید!» عملا نقشِ فعالی در این زمینه ایفا نکردند. گویی آنان در آتشفشان این نیروی انفجاری، که میخواست در سیلابِ مذابِ خود هر آنچه بوی کهنهگی و پوسیدهگی مردسالاری میدهد را نابود کند، نطفهی دنیای جدید را، در این جنبش نمیدیدند.
اما به واقع دو صفآراییِ مهم در جامعه شکل گرفت: از یک سو زنان آگاه و پیشرویی که حاضر نبودند تن به نظام تئوکراتیک دهند. نظامی که میخواست بر پایهی فرودستی و سرکوب زن مستقر شود. زنان در تظاهرات ضد حجاب اجباری فریاد میزدند: «لحظه به لحظه گفتم، زیر شکنجه گفتم، یا مرگ یا آزادی!» و «ما انقلاب نکردیم، تا به عقب برگردیم!». در سوی دیگر نیروهای بنیادگرایِ مذهبیِ تازه به قدرت رسیده در صفوف این زنان معترض دشمنان واقعی خود را میدیدند. نبرد جدی بین این دو صف بندی که سرنوشت سه دههی جامعه ما را رقم زد، این چنین آغاز شد.
این جنبش اجتماعی آغازی بر قطبی شدن جامعه بود. در یک سو هزاران زنی که در پی تحولات جدیِ اجتماعی بودند، تحولاتی که در رأس آن آزادی و برابری زن قرار داشت؛ و این خواست را زنان در تظاهرات 8 مارس ضد حجاب اجباری به طور روشن در پلاکاردهای خود منعکس کرده بودند: «معیار آزادی یک جامعه، آزادی زن است!». در سوی دیگر زنان و مردانی قشری، مذهبی و سنتی بودند که به آمال و آرزوی خود یعنی استقرار حکومت اسلامی رسیده بودند. کم نبودند زنان حزبالهی که به صفوف این تظاهرات حمله کرده و به زنان معترض میگفتند شما برای اینکه با مردان متعدد همآغوشی کنید، تظاهرات کردهاید.
این تظاهرات، 5 روزِ پی در پی ادامه یافت؛ از 8 مارس تا 12 مارس. اگرچه در روز10 مارس روحانیون فتوای حجاب اجباری را پس گرفتند؛ و در مقابل مبارزات زنان عقب نشینی کردند. اما این عقب نشینی به معنای این نبود که آنان از استقرار نظام اسلامی که سمبلاش حجاب اجباری زنان بود، دست کشیدهاند. آنان صبر کردند تا در فرصتی مناسب این غول را به شیشه برگردانند. آغاز جنگ ایران و عراق فرصتی طلایی برای روحانیونِ زنستیزِ حاکم بود تا تحت لوایِ میهن و مقابله با دشمنِ خارجی هر کسی را که مخالف و یا حتی انتقاداتی به نظام اسلامی داشت، قلع و قمع کنند. پس از حمله و کشتار مردمِ ملل تحت ستم، ممنوعیت کلیهی احزاب و نیروهای سیاسی و نشریاتی که غیراسلامی بودند اعلام گردید. خمینی تهدید کرد که آرم شاهنشاهی و مویِ زنان میراث طاغوت است. ابراهیم یزدی از رهبرانِ ملیمذهبیها گفت اجباری شدنِ حجاب نشانهی مهمی از مخالفت با «وزش بادهای مسمومِ تمدن غرب» است. سرانجام پس از همهی تهدیدات در تیر ماه 1359 حجاب اجباری رسما تصویب شد؛ و به تدریج مجموعهای از قوانین ضدِزن و مجازاتهای اسلامی علیه زنان نیز تصویب شد.
تظاهرات زنان در مارس 1357 نشان داد که استقرار نظام اسلامی با مخالفت بخشِ بزرگی از زنان پیشرو و آگاه و سرکوب این بخش ممکن شد. این مبارزه در تاریخ ایران و جهان ثبت شده است؛ و علیرغم گذشت سالها و تحریف آن توسط جریانات متفاوت حکومتی و برخی جریانات سازشکار، انکار آن ممکن نیست. حاکمان اسلامی از همان ابتدا برای تحمیل موقعیت فرودستِ زنان، برای تحمیل حجاب اجباری و کنترل زنان از خانه تا محل کار و گسترهی اماکان عمومی ناچار شدند، نیروی نظامی ویژهای برای سرکوبِ زنان به وجود آورند. ایران تنها کشوری است که پلیسِ ویژه برای سرکوب زنان دارد. از تظاهرات 8 مارس 57 تا امروز یعنی طی سی سال گذشته جنگی مدوام با شدت و حدتِ متفاوت، بین اکثریت زنان جامعه و نظام جمهوری اسلامی جریان دارد. تظاهرات زنان در سال 57 تبارزِ تضادِ عمیق و حل نشدنی بین منافعِ اکثریت زنان و منافع روحانیتِ به قدرت رسیده بود. تضادی که همچنان تا به امروز تحولات جامعهی ایران را رقم زده است.
بر سر زنانی که در تظاهرات اعتراضی علیه حجاب اجباری در مارس 57 شرکت کردند چه آمد؟ بسیاری از آنان زیرِ بار حجاب اجباری نرفتند و از مشاغل خود پاکسازی شدند. بسیاری دستگیر و زندانی و اعدام شدند؛ و بسیاری مجبور به تبعید شدند. بسیاری نیز باقی ماندند تا با وزش نوین مبارزات جانی تازه گیرند.
حاکمان مرتجع و زنستیز جمهوری اسلامی با پایان جنگ ایران و عراق دیگر نمیتوانستند به همان شدت، سکوت گورستانی و سرکوب و کشتار را ادامه دهند. با پایان جنگ، نارضایتی گستردهی مردم و بحران اقتصادی و سیاسی، دولتمردان جمهوری اسلامی نیاز به بازنگری، بازسازی و اصلاحات را برای ترمیم و تر و تازه کردن نظام خود ضروری دیدند. مسألهی زنان و بحرانِ سیاسی و به صحنه آمدن زنانِ اصلاح طلبِ حکومتی محصول چنین شرایطی بود. زنان حزبالهی که در تمام دههی 60 با حمله به زنان «بدحجاب» و تقویت و اشاعهی آموزه و ارزشهای زنستیز اسلامی، مقاماتی را در دستگاه دولتی اشغال کرده و سالها در مقام بازجو و زندانبان، نمایندهی مجلس و سردبیر مجلاتِ زنان حزبالهی در وصف حجاب و حقوق زن در اسلام قلمفرسایی میکردند، لب به انتقاداتی از وضعیت زن در نظام اسلامی گشودند.
امکانات و فضای باز سیاسی برای این زنان به گونهای پیش رفت که در واقع خود را تنها صدایِ جنبش زنان در ایران بخوانند. زنان سکولار در داخل و خارج که طیِ این دهه به پافشاری بر ارزشهای سکولار و جهانشمولِ حقوق زن تأکید داشتند، به تدریج دچار شکاف شدند و برخی از آنان علاقمند به همکاری با این زنان «نواندیش دینی» شدند. این زنانِ حکومتی و یا نزدیک به حکومت به یاری برخی زنان سکولارِ دانشگاهی در غرب نظریه و تئوری بافتند. ابتدا با واژهی «زن مسلمان» و «فمینیسم اسلامی» خلط مبحث کردند. به تدریج از «فمینیسم بومی»، سپس «فمینیسم اسلامی» و بعد «فمینیسم موقعیتی» و امروزه «فمینیسم عملگرا» صحبت کردند. برخی زنان سکولار در داخل و خارج کشور به نفع زنان «نواندیش دینی» عقبنشینی کردند. حال این دو گروهِ زنان به یاری یکدیگر در جستجویِ تفاسیر زنورانه از اسلام قلم میزنند و سخنرانی میکنند تا ثابت کنند، حقوق زنان با اسلام مغایرت ندارد. برخی زنان سکولار که سابقا مطالب ارزشمندی در مورد بیحقوقی و فردوستی زنان در شریعت نوشتهاند، امروز در اثبات تفاسیر رهاییبخش از شریعت و فقه اسلامی قلم میزنند. آنان برای تحقق «فمینیسم اسلامی»، «بومی»، «عملگرا» در پی فراگیری «اجتهاد زنانه» و راضی کردن روحانیون به فتوا در جهت حقوق زنان هستند.
همین زنان سکولارِ تبعیدی که در گذشته در مجامع بینالمللی به افشای سرکوب زنان توسط بینادگرایانِ مرتجعِ حاکم در ایران میپرداختند، امروز در پی دست و پا کردنِ جایزه و حمایت برای زنانی هستند که با تلاشهای شبانه روزیشان فهمیدهاند که میتوان با اتکا به همان آموزههای سرکوبگرانهی شریعت، این بار تفاسیر رهاییبخش برای زنان کرد.
بسیاری از این زنان سنتی و حزبالهی که اصلاح طلب شدهاند در مارس سال 57 بر روی زنان چماق کشیدند و با چادرهای سیاه در مقابل تظاهرات زنان و دختران پیشرو فریاد «مرگ بر بیحجاب و بدحجاب!» میدادند، امروز به یاری برخی زنان سابقا سکولارِ تبعیدی برای خود تاریخ جعلی ساخته و ادعا میکنند که ادامهی مبارزات زنان در مارس 57 هستند. البته برخی از آنان هنوز هم سعی دارند بیشرمانه این ورق فراموش نشدنیِ جنبش نوین زنان را انکار کنند و تاریخ جنبش زنان را وارونه جلوه دهند.
جنبش نوین زنان ایران در مارس 57 از حمایت زنان فمینیستِ غربی بسیار بهرهمند شد. در این تظاهرات، گروهی از زنان فمینیستِ فرانسوی به همراه فمینیستهای آمریکایی چون «کیت ملیت» شرکت داشتند. زنان فمینیست فرانسوی این تظاهرات را در تاریخ ثبت کردند. زنان غربی از شعارهای رادیکال این زنان حمایت کردند. سالها بعد زنان غربی به ویژه در فرانسه ضمن همدردی با زنان ایران، سرکوب و فرودستیِ زنانِ ایران توسط نظام اسلامی را افشا و محکوم کردند. شکی نیست که فمینیستهای رادیکال و چپِ ایرانی در تبعید، نقش مهمی در افشای بنیادگرایی اسلامی در سرکوب زنان داشتند و خدمات ارزشمندی در آشنایی زنان جهان با مسألهی بنیادگرایی مذهبی و سرکوب زنان انجام دادند.
امروز در سیمین سالگرد تظاهرات مارس 1357، زنان سال صفر از اعماق تصاویر به ما خیره شدهاند. آنان با ناباوری به برخی از هم رزمانشان مینگرند که دیگر به شعار «آزادی! نه شرقیست! نه غربی! جهانیست»، باور ندارند؛ و پس از سی سال سرکوبِ زنان توسط شریعت و آموزههای مذهبی و سلطهی رژیمی سر تا پا زنستیز و ارتجاعی در پی تفاسیرِ رهاییبخشِ «زنورانه» از شریعت اسلام هستند. آنان با ناباوری به برخی زنانِ فمینیستِ غربی که در روزهای مارس 57 دوش به دوششان برای آزادی زنان میجنگیدند، مینگرند که امروز حامی زنان به شدت رفرمیست و فمینیستهای اسلامی شدهاند.
آنان با ناباوری به «کیت ملیت» نگاه میکنند که سی سال پیش در کنار پیشروترین جنبش زنان در خاورمیانه ایستاده بود، چرا او امروز پشتِ جریانی است که دغلکارانه میگوید حقوق زن با اسلام تضاد ندارد؟! چرا زنان فمینیست فرانسوی که روزی افشاگر قوانینِ اسلامی علیه زنان بودند، امروز جایزهی «سیمون دوبوار»، جایزهي زنی که نامش الهامبخش رادیکالترین و پیگیرترین مبارزات زنان است را به مضحکه کشیده و آن را به زنانی اهدا میکنند که با تقلید از طرح «ملک محمد ششم» در مراکش جریانِ «یک میلیون امضا» به راه انداختهاند تا بتوانند یک میلیون بار شورشگری هزاران زن و دختر جوان در ایران را علیه نظام بنیادگرای اسلامی تضعیف کنند.
آیا جنبش زنان در غرب نیز دچار فروکش و پس رَوی به سوی همزیستی با نظامهای مردسالار شده است؟
آیا جنبش زنانِ غرب آلوده به نظرات نسبیتگرایی شده و تصور میکند که زنان خاورمیانه شایستهی قوانین و حقوق جهانیِ زنان نیستند؟
آیا زنانِ فمینیستِ غربی دچار بدفهمی از جنبش زنان در خاورمیانه و بالاخص در ایران شدهاند؟
آیا جنبش زنان ایرانی، جنبش زنان رادیکالِ سکولار و چپ قادر نشدهاند تلاش کنند تا خطوط متمایز و آشکار درون جنبش زنان را ترسیم کنند و مانع بدفهمی فمینستهای غربی شوند؟
آیا زنانِ رادیکالِ فمینیست قادر نشدهاند افقِ رهایی زنان را ترسیم کنند، افقی که کمترین معیارش برای تحقق رهایی زنان، جدایی دین از دولت است؟
اما نگاه زنان سال صفر، فراتر میرود به اعماق جامعه میرود چه حس خوشی: آتشفشانی در راه است، نسلی جوان و سرکش به صحنه آمده که همانند زنان سال صفر حاضر نیستند، ذرهای با حکومت مذهبی و ارزشهای زنستیزانه سازش کنند، حقوق و مطالبات خود را تمام و کمال میخواهند، همین امروز و نه در پروسهی لاک پشتی هزاران ساله و با فتوای فسیلهای تاریخ.
زنان و دختران جوانِ دانشجویی که حضوری جسورانه در صحنهی سیاسی دارند و حاضر نیستند از حق خود به راحتی عقب بنشینند. این نسل در مبارزهاش برای حقوق اولیهی خود چرتکه نمیاندازد و دنبال سود و زیان نیست. این نسل تن به حجاب اجباری نمیدهد و در حقیقت تئوریبافیهای برخی زنان رفرمیست و «فمینیستهای اسلامی» را در بیاهمیت جلوه دادن جایگاهِ حجابِ اجباری، با عملِ روزانهی خود نقد میکند.
این بخش از جنبش زنان نه فقط سرنوشت زنان ایران را رقم خواهد زد بلکه نقش مهمی در پیشرویِ جنبش زنان در خاورمیانه و در کل جهان دارد. این جنبشِ اصیل و پیشرویی است که روی به سوی آینده دارد. سوال حیاتی در مقابل ما زنان رادیکالِ فمینیست در ایران و جهان این است آیا بار دیگر یار و یاور این جنبش خواهیم شد؟ آیا کمک خواهیم کرد که این جنبش با تکیه به جمعبندیِ نقادانه از گذشته و ترسیم افق رهاییبخش به پیشرویهای تعیین کننده دست یابد و رژیم بنیادگرا و ضدزن جمهوری اسلامی و حامیان ریز و درشتش را روانهی زبالهدان تاریخ کند؟✦