تشکل تودهای زنان و سمتگیری انقلابی!
اخگر فرزانه
چرا فعالیت متشکل:
هر جا ستم هست مبارزه هم هست. ستم به زنان بهعنوان یک جنسیت، با وجود تفاوت در عمق و شدت آن در جوامع، اقشار و طبقات گوناگون، پدیدهای عام است و ابعادی جهانی دارد؛ بنابراین مبارزهی زنان با ستم نیز با شیوههای مختلف و با دورنما و خواستههای متفاوت، در کل جهان جریان دارد. طی 36 سال حکومت جمهوری اسلامی در ایران، رویکردهای قرون وسطایی، مردسالارانه و ضدزنِ رژیم، به اعتراض و عصیان زنان زیادی دامن زده است و همه روزه به تعداد دختران و زنانی که به صف معترضان میپیوندند، اضافه میشود. این زنان هر یک به شیوهی خود و با جسارت فراوان با سیستم زنستیز حاکم میجنگند ولی مبارزات آنان به دلیل پراکندهگی و نداشتن یک افق روشن، از عمق کافی برخوردار نبوده و نمیتواند به ایجاد یک تغییر اساسی و هدفمند منجر گردد.
وقتی هدفی جدی را دنبال میکنیم و برای رسیدن بهآن مصمم هستیم، لازم است موانع رسیدن بهآن را بشناسیم تا بتوانیم در جهت رفع این موانع گام برداریم. هر قدر موانع سر راه صعب العبورتر باشند به توان بالاتری برای رسیدن به مقصود نیاز داریم. یکی از مؤثرترین راهکارها برای بالا بردن توان عبور از موانع این است که رهروان راه، توان فکری و فیزیکی خود را همسو نموده و متشکل و متحد عمل کنند. داستان نصیحت پیر مردِ رو به مرگ به فرزندانش را حتما بهخاطر دارید که نشان میداد چه قدر یک دسته چوب که با کنار هم قرار دادن ترکههای نازک و شکننده، درست کرده بود، مقاوم و محکم است و نتیجه میگرفت که تا وقتی فرزندانش نیروی خود را در کنار هم و در یک راستا بهکار برند، در برابر مشکلات قوی بوده و به راحتی شکست نخواهند خورد. فلسفهی کارِ متشکل هم دقیقا همین است.
از بدو پیدایش جوامعِ طبقاتی همواره اقلیتی صاحب قدرت و ثروت توانسته اکثریت زحمتکش جامعه را تحت ستم و استثمار قرار بدهد. چگونه چنین چیزی ممکن است. رمز موفقیت این اقلیت استثمارگر و ستمگر در چیست و چگونه این سیستم تداوم یافته است. در یک سو اقلیتی قرار دارد که قدرت خود را با اتکا بر تشکیلات منظم نظامی، امنیتی، فرهنگی و سیاسی تثبیت کرده و افزون میسازد و در سویی دیگر اکثریتی تحت سلطه که دارای توان نهفتهي عظیمی است که یا بهواسطهی ناآگاهی از آن استفاده نمیکند و یا اگر به آگاهی دست یافته بهواسطهی پراکندهگی، حکم آن ترکههای شکننده و نازکی را دارند که کنار یکدیگر قرار نگرفته و آن دسته چوب مقاوم و محکم را تشکیل نمیدهند و بنابراین به راحتی مغلوب سیستم متشکل حاکم میشوند. یکی از نمونههای روشن این نوع مبارزه را میتوان در مبارزات دختران و زنان ایرانی در مقابل حجاب اجباری به خوبی مشاهده کرد. اگر چه اولین مبارزهي زنان در مقابل قانون حجاب اجباری بعد از به قدرت رسیدن رژیم جمهوری اسلامی، توانست مدتی رژیم را به عقب نشینی وادارد، ولی عدم وجود یک تشکل قوی انقلابی، مانع از این شد که این مبارزات پیگیر و مستمر و متشکل ادامه یابد و به رژیم امکان دومین یورش برنامهریزی شده برای تحمیل حجاب اجباری را داد. مقاومت و سرکشی زنان در مقابل پذیرش این قانون در 36 سال گذشته، بار سنگینی را به رژیم تحمیل کرده است. جمهوری اسلامی برای مقابله با این اعتراضات ناگزیر بوده هر روز طرح پرهزینهي تازهای را به اجرا در آورد؛ ولی این اعتراضات و نافرمانیها بهدلیل پراکندهگیاش نتوانسته به یک مبارزه هدفمند و رادیکال ارتقا یابد و دستاورد مطلوبی به دست آورد. همانطور که گفته شد عدم وجود آگاهی انقلابی و عدم وجود تشکل منسجم و رادیکال نقطه ضعف جنبش زنان در این مبارزه است.
پس نتیجه میگیریم که اقشار تحت ستم بهطور کلی برای اینکه به رهایی دست یابند باید این توازن قوا را برهم بزنند و برای برهم زدن این توازن قوا به دو فاکتور آگاهی و تشکل نیاز دارند. آگاهی از ابعاد ستم و ساز و کار آن، شناخت عامل ستم و مورد ستم واقعشدگان (یعنی شناخت مرز مشخص دوست و دشمن) و بالاخره طرح راهحل یا راهکارِ نهاییِ برای رهایی از ستم. هرچه این آگاهی فراگیرتر شود تودههای وسیعتری به صف مبارزه میپیوندند و اینجاست که نقش کار متشکل اهمیت خود را نشان میدهد. برای اینکه پتانسیل عظیم برای تغییرات رادیکال در توازن قدرت آزاد شود و عمل کند، تشکلی پایهای در راستای رسیدن به مقصود مشترک این تودههایِ پیوسته به صف مبارزه، یک نیاز حیاتی است. تشکلی که حول هدف مشترک اعضای آن شکل گرفته و بهاین هدف خدمت میکند.
تشکلات تودهای زنان:
از آنجا که ستم جنسیتی یک ستم فراگیر و فراطبقاتی است و نیمی از جامعه را هدف قرار میدهد، نیروهایی که رهایی از این ستم را محور تشکل خود قرار میدهند، قاعدتا توان جذب یک نیروی تودهای عظیم را دارند بهشرط آنکه یک برنامهی رئالیستی، صحیح و انقلابی را پیشِ رو داشته باشند. متأسفانه اغلب نیروهای مترقی، حتا بسیاری از این نیروها که منتسب به چپ هستند، نه تنها ایجاد تشکلات تودهای زنان را بهعنوان یک وظیفهی مهم و فوری، در دستور کار خود قرار نمیدهند، بلکه آن را عامل جداسازی زنان و مردان و تضعیف صف مبارزه معرفی میکنند. این نیروها اگرچه بهوجود ستم جنسیتی بر زنان معترفند ولی دلیلی برای وجود تشکل تودهای زنان نمیبینند و معتقدند که رهایی زنان خود به خود با استقرار سوسیالیسم بهوجود خواهد آمد.* نتیجهي داشتن چنین دیدگاهی این است که این نیروها، وظیفهی متشکل کردن زنان بهحول یک خط انقلابی در جهت رهایی زنان را از دوش خود برداشته و عملا این عرصه از مبارزه را به نیروها و جریانات بورژوا ـ لیبرال و رفرمیست واگذار میکنند. همانطور که گفته شد، زنان بهعنوان پرشمارترین قشر تحت ستم، از پتانسیل بسیار بالایی برای نابودی عامل اصلی فرودستی خود ـ یعنی نظام حاکم ـ برخوردارند و متشکل کردن زنان حول یک خط انقلابی، در جهت رهایی آنان، از مؤثرترین خدمات به انقلاب است. در مقابل، واگذاری این عرصه از مبارزه و وظیفهي ایجاد تشکلات تودهای زنان به بورژوا ـ لیبرالها و رفرمیستها اشتباهی نابخشودنی است که بخش قابل توجهی از نیروهای بالقوهي انقلاب را به صف مقابل انقلاب میکشاند.
جریانات لیبرالِ جنبش زنان ایران همواره برای متشکل کردن زنان برنامه داشتهاند. در تمامی دوران فعالیت خود، در هر برهه از زمان و هر تحول اجتماعی، صفوف خود را تحت عناوینی مثل همگرایی و غیره، شکل دادهاند و خواستههای خود را پیش گذاشتهاند؛ ولی این نقد به نیروهای انقلابی و رادیکال زنان (حتا آن دسته از این نیروها که ضرورت این تشکلات را رد نمیکنند) وارد است که به امر تشکل تودهای زنان بهاندازهی کافی، نپرداخته و دستاورد قابل توجهی در این زمینه نداشتهاند. البته شرایط اختناق پلیسی که در مقابل ایجاد تشکلات انقلابی تودهایی بهشدت برخورد میکند، یکی از عوامل مهم بازدارنده است؛ ولی نیروهای انقلابی زنان، با توجه به اهمیت موضوع باید بهاین مسأله برخوردی جدیتر داشته و حل این معضل را در دستور کار فوری خود بگذارند، برای برداشتن هر قدم، راه کارهای مختلف را بیازمایند، از تجربیات یکدیگر درس بگیرند؛ و قدم بعدی را بردارند تا بتوانند با بههم پیوستن جویبارهای متفرقِ اعتراضات و مقاومتهای زنان ایران، رود عظیم و خروشانی را به جریان بیاندازند. رود خروشانی که بتواند موانع و محدودیتها را در هم شکند و رسیدن به اهداف سرنوشت ساز و انقلابی را ممکن نماید.
نظام حاکم و غالب دنیا، یعنی امپریالیسم با استفاده از شیوهها و ابزارهای گوناگون، در هر گوشه از جهان به فراخور جایگاه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسیِ آن، درجات و اشکال مختلف فرودستی زنان را شکل داده و یا تقویت میکند. وجود یک نیروی سرکوب شده و مطیع به وسعت نیمی از جامعه، از یک سو ارتش ذخیرهي کار بزرگی که آمادگی کار با پایینترین دستمزد وپایینترین استانداردهای ایمنی و سلامتی، را دارد برای سرمایهداران مهیا میکند و از سوی دیگر همیشه بهعنوان شاخصی برای مقایسه و در نتیجه پایین نگه داشتن دستمزد و شرایط رفاهی نیمهی دیگر جامعه کارکرد دارد. در عین حال امکان سرکوب زنان و استفاده از خدمات بیجیره و مواجب آنان، امتیازی است که سرمایهداری در محاسبات خود بهعنوان بخشی از دستمزد، به مردان میپردازد و آنان را راضی نگه میدارد. البته این بخش را نه از جیب خود که از گُردهی زنان میپردازد. در عین حال فرودست نگه داشتن زنان نه تنها در بازارِ کار بلکه در تمامی عرصههای اجتماعی، برای تمامی دولتهای مردسالار، امری است که اولا به کنترل پنجاه درصد نیروهای بالقوه انقلاب خدمت کرده و دوما پنجاه درصد دیگر جامعه را هم به نوعی با دادن امتیاز فرادستی، به شراکت در این جرم و همدستی با خود، فراخوانده و از برش انقلابی آنان میکاهد. در جوامع سنتی با تقبیح حضور فعال و بیپروا و گستاخانهی زنان، فرهنگ کل جامعه نقش زنجیرهای سنگینی را ایفا میکند که به پای زنان بسته شده و مانع هر جهش انقلابی میشوند تا جایی که مثلا سقف خواستههای زنان عربستان سعودی، آنهم نه همهي اقشار آن، باید به جنگیدن برای دستیابی به اجازهي رانندگی اتومبیل محدود شود و برای همین سطح از مبارزه هم باید بهای گزافی بپردازند. در این میان حتا آن دسته از مردان که با این محدودیتهای سنتی برای زنان موافق نیستند، اغلب نه تنها از مبارزات زنان در جهت شکستن این تابوها حمایت نمیکنند بلکه زنان را هم از راه انداختن این همه جار و جنجال و جلب توجه بر حذر میکنند و حاضر نیستند نیروی خود را برای مقابله با سنتهای غالب جامعه صرف کنند.
جمهوری اسلامی ایران که به جرأت میتوان آن را اولین حکومت داعشیِ منطقه نامید، ابعاد فرودستی زنان در ایران را شدت بخشید. به دنبال آن، مردسالاری و سرکوب زنان در منطقه، در سالهای اخیر بهشکل بیسابقهای رشد کرده است. با بهوجود آمدن و رشد حکومتها و نیروهایی مثل طالبان، القاعده، داعش، بوکوحرام، الشباب، النصره و بسیاری گروههای اسلامی و غیراسلامی مرتجع دیگر، که در این سالها رشدی سرطانی داشتهاند، فرودستی زنان بهخصوص در مناطق تحت کنترل این نیروها بهشکل وحشیانه و وقیحانهای تشدید و تعمیق یافته است. با یک نگاه ساده بهاین نکات میتوان دریافت که فرودستی زنان تا چه حد برای بقای ارتجاع و امپریالیسم حیاتی است و نیروهای مردسالار چطور هر روز برای حفظ اقتدار خود و فرودست نگاه داشتن زنان خود را متشکلتر میکنند.
مزایای حفظ این نابرابری جنسیتی و ستم بر زنان که میتوان در مورد آن کتابها نوشت، برای سیستم حاکم غیرقابل چشمپوشی است و بنابراین برای شکل دادن، حفظ و گسترش آن از شبکههای منسجم نظامی و فرهنگی بسیاری بهره میبرد. از مجلات ویژهي بانوان در غرب تا به کنیزی گرفتن زنان ایزدی در سوریه، از مسابقات و جوایز ملکههای زیبایی جهان تا مسابقه حجاب برتر در ایران، از عملیات پر سر و صدای گشت ارشاد در ایران تا قوانین مختلف در زمینههای منع پیشگیری از بارداری، محدودیت در زمینههای آموزش، اشتغال و خلاصه حضور و فعالیت اجتماعی زنان در ایران و کشورهای اسلامی، از حمایت و رشد جنبشهای دولتی زنان، فمینیسم اسلامی و انواع انجیاوهای زیر نظر حکومت، تا تکثیر ایدئولوژیهای فمینیسم بورژوایی برای انحراف مبارزات زنان، همه و همه نشان از اهمیت حیاتی حفظ ستم و نابرابری جنسیتی برای بقای امپریالیسم و ارتجاع دارد. زنان بهعنوان تودهي عظیمی که هدف این فرودستی و ستم قرار گرفتهاند، پتانسیل مقابله با تمامی این ترفندها و گرفتن نقش اساسی در زیر و رو کردن سیستم و نظم موجود را دارند ولی این پتانسیل فقط زمانی میتواند آزاد شود که اولا به آگاهی انقلابی مسلح شود و دوما از پراکندهگی نجات یابد و متشکل گردد. رهایی زنان امری جدی است و یک مبارزهی جدی و پیگیر را میطلبد. امری که یکی از مؤلفههای پیروزی انقلاب است. مبارزات زنان بخش جداییناپذیری از انقلاب است و هر چقدر مبارزات انقلابی و رهاییبخش و متشکل زنان گسترش یابد بر تسریع روند انقلاب در کل جامعه خدمت خواهد کرد.
رفع نهایی ستم و رهایی زنان امری نیست که در جامعه طبقاتی قابل حصول باشد چرا که رفع ستم بر زن با موجودیت طبقه در تناقض است. جنبش زنان بدون داشتن دورنمای یک انقلاب طبقاتی حتا قادر نخواهد بود گامی مؤثر برای حصول رفرم در شرایط خود بردارد. حتا رفرمهایی که زنان در کشورهای امپریالیستی به نسبت کشورهای توسعه نیافته، بهدست آوردهاند، اگر چه دستاوردی است که با مبارزات رادیکال و انقلابی خود بهآن رسیدند، ولی حصول این دستاوردها همچنین در سایهی انقلابات سوسیالیستیِ شوروی و چین و گرایش گستردهي زنان و جوانان در دهههای 60 و 70 به انقلاب، تسهیل و ممکن شده است؛ یکی از انگیزههای مهم کشورهای امپریالیستی، برای دادن بسیاری از این امتیازات به زنان و شهر وندان، رقابت با سوسیالیسم و ممانعت از گسترش مبارزه و گرایش بهاین انقلابات و پیشگیری از یک انفجار اجتماعی، بوده است.
بعد از شکست دو انقلاب سوسیالیستی در جهان، بورژوازی با استفاده از خلاء موجود با تمام قوا به گسترش یأس و ناامیدی از تغییرات زیربنایی در جهان دامن زد. این شرایط برای رشد سرطانی نیروهایی که با طرح انواع تئوریها، انقلاب را نفی میکردند و آب به آسیاب امپریالیسم میریختند، بسیار مناسب بود. در همین راستا از سالهای بعد از انقلاب در ایران هم نیروهای رفرمیست، نقش بهسزایی در انحراف جنبش زنان از یک مبارزهي انقلابی ایفا کردهاند. در مقابل خشونت افسار گسیختهي حکومت که سادهترین اعتراضات زنان و سایر اقشار را با زندان، شلاق، شکنجه، تجاوز و اعدام پاسخ میدهند، شعار تظاهرات سکوت و عدم خشونت را سر میدهند و مهمترین هدف خود را پرهیز از خطر انقلاب و هر مبارزهي رادیکال، قرار میدهند و زنان را در مقابلِ رژیم خلع سلاح میکنند. برای تخفیف مجازاتِ جرمهایی که زنان مرتکب نشدهاند، دست به دامان آیتاللههای کمتر خشن شده و لابهلای آیات قرآن به دنبال کلمات و تفاسیری میگردند که از عمق چالهای که زنان را برای سنگسار شدن در آن دفن میکنند، بکاهند. در جایی که نیروهای داعشی زنان ایزدی را به بردگی میگیرند، مورد تجاوزهای مکرر قرار میدهند و در بازار بهعنوان برده میفروشند، این زنان رفرمیست مبارزهی مسلحانهی زنان کوبانی را در مقابل داعش مورد نقد قرار میدهند و نگرانند که مبادا جنبش زنان به خشونت آلوده شود. این نیروها که خود را تشکلات زنان هم مینامند در واقع در سرکوب سرکشیهای دختران جوان عاصی از وضع موجود، با حکومت همکاری میکنند و آنان را به اعتراضات مدنی در چارچوب قانون، فرا میخوانند و تلاش میکنند معترضان را از مبارزه سرخورده کرده و خانهنشین نمایند. اصولا خشونت یا عدم خشونت، انتخاب ما نیست. خشونت امری است که از طرف دشمن به ما تحمیل میشود. مسلما زنان کوبانی برای اینکه از کشتن انسانها لذت میبرند، دست به اسلحه نبرده و خشونت اعمال نکردهاند بلکه آنها تنها در مقابلِ خشونت افسار گسیختهی قرون وسطاییِ نیروهای داعش، واکنش نشان دادهاند. در اینجا بحث بر سر تأیید خط سیاسی زنان کوبانی نیست بلکه بحث بر سر تأیید عمل جسورانه و رادیکالِ آنان در مقابل متجاوزین است. در جامعهي کنونی نه خشونت، به خودی خود امر بدی است و نه محبت، به خودی خود امر خوبی است. این مهم است که تو خشونتت را نسبت به کدام نیروها بروز میدهی و محبتت را به پای کدام بخش از جامعه میریزی. مسلما ما نمیتوانیم آن محبت و مماشاتی را که با دشمنانمان انجام میشود بهصرف اینکه عملی خشونتآمیز نیست تحسین و تأیید کنیم و مبارزهي مسلحانهی زنان کوبانی علیه متجاوزینِ داعشی را بهصرف اینکه خشونت آمیز است تقبیح و محکوم نماییم. بنابراین میبینیم که تنها متشکل بودن کافی نیست. زنان برای رهایی خود نیازمند آگاهی انقلابی هستند. نیروی زنان در مبارزه اگر با آگاهی انقلابی همراه نباشد، خیلی راحت میتواند منحرف شده به ابزاری در دست این نیروهای رفرمیست و یا هر نیروی غیرانقلابی دیگری، بدل شود و در جهت منافع مردسالارانه بهکار گرفته شود. تنها یک نیروی متشکل و آگاه انقلابی زنان است که پتانسیل در هم شکستن مردسالاری و رسیدن به رهایی را دارد.
زنان در ایران و جهان نیاز به وحدتی آگاهانه دارند تا بتوانند با اتکا بر آن به رهایی برسند. یک تشکل تودهای انقلابی زنان، تنها با موضعگیری صریح بر سر امپریالیسم، حکومتهای مردسالار، نیروهای بنیادگرای مذهبی و سایر مرتجعین و همچنین با سمتگیری با اقشار انقلابی جامعه، تعریف میشود. چنین تشکلی جای تمام زنانی است که از وضع موجود خشمگیناند و دیگر نمیخواهند به تثبیت سیستمی که سرکوبشان میکند خدمت کنند. چنین تشکلی جای تمام زنانی است که مصمم هستند که با اتکا به نیروی خود نظم موجود را زیر و رو کنند. چنین تشکلی را باید تقویت کرد و گسترش داد تا مروجین و مبلغین راه رهایی زنان و سازمانگران متعهد و پیگیر بیشتر و بیشتری داشته باشد. چنین زنانی در هر جا میتوانند هسته و محفل خود را تشکیل بدهند و در ارتباط تنکاتنگ با یکدیگر قرار گیرند تا بتوانند دانش و تجربههایشان را با هم سهیم شوند.✦
پی نوشت:
* این دید گاه را میتوان برای مثال در مقالهی جنبش رهايی زنان و معضلات سر راه آن (روناک آشناگر) مشاهده کرد.
http://www.ofros.com/maghale/ashenagar_jonbesh.pdf