نقدی بر فیلم پنجاه سایهی خاکستری!
دیبا دلارا
پنجاه سایهی خاکستری عنوان رمانی است که در سال ۲۰۱۲ توسط ای.ال. جیمز نویسندهی بریتانیایی نوشته شده و چندی بعد نیز فیلم آن ساخته میشود. این کتاب در لیست پرخوانندهترین رمانهای رمانتیکِ جنسی قرار گرفته است. فیلم آن نیز امسال بهمناسبت روز ولنتاین در خیلی از کشورهاي دنيا مثل انگلیس و آمریکا بهنمایش گذاشته شد.
داستان فیلم دربارهی آشنایی دختری به نام آنا استیل با پسری به نام کریستین گری است. کریستین صاحب یک شرکت است و با توجه به اینکه فقط ۲۷ سال دارد بهطور باور نکردنی پولدار است. از طرفی آنا ۲۱ ساله است که بهتازگی از کالج فارغالتحصل شده و متعلق به یک خانوادهی طبقه متوسط است که برای امرار معاش در یک مغازه بهکار مشغول است. آنا که برای اولین بار است وارد رابطه با پسری میشود احساسات زیادی برای کریستین دارد و میخواهد هم از نظر جسمی و هم ذهنی خودش را به او نزدیک کند. اما کریستین که بسیار متعصب، کنترلکننده است به آنا میگوید که علاقهای به ابراز احساسات و عشقبازی در حین سکس ندارد. اينكه او هيچ وقت اجازه نمي دهد زني او را لمس كند و تنها خودش است كه بايد در رابطهاش با زنی، بهخصوص در حين رابطهی جنسي، فرمان بدهد. کریستین یک کپی از قراردادی را که خود تنظیم کرده به آنا میدهد و از او میخواهد که آن را امضا کند تا آنها بتوانند به دوستیشان ادامه دهند. در این قرارداد تمام کارهایی که او دوست دارد در حین سکس با آنا انجام دهد، از قبیل بستن دست و پای او، شلاق زدن، با طناب بستن و غیره با جزییات کامل ذکر شده است. همینطور در قرارداد قید شده که در صورت تخطی از بندهای قرارداد آنا تنبیه خواهد شد. در ابتدا آنا با خواندن این قرارداد تصمیم میگیرد که به رابطهی خود با کریستین پایان بخشد. اما کریستین در این مدت بهطور بیمارگونهای مدام با او ارتباط برقرار میکند، سر راه او قرار میگیرد و تلاش میکند مانع از آن شود که آنا او را از ذهن خود پاک کند. کریستین از گذشتهی خود برای آنا میگوید. اینکه او در نوجوانی توسط یک زن مورد سوءاستفادهی جنسی قرار گرفته و اینرا دلیلی برای این طرز برخوردش با آنا پیش میگذارد. در نهایت آنا که تحت تأثیر داستان کریستین قرار میگیرد، به رابطهی خود با او تن میدهد با این قصد که بتواند در او تغییری ایجاد کند. اما در این دوستی کریستین هر چیزی در رابطه با زندگی آنا را، از خوردن، خوابیدن تا شغل و بیرون رفتن او را کنترل میکند. در خانه هم چون قصر کریستین یک اتاق وجود دارد به نام اتاق قرمز که بخش زیادی از فیلم در این اطاق انجام میشود. در واقع این اتاق مجهز به تمام وسایل برای زنجیر زدن، بستن دست و پا و مهار کردن و به برده گرفتن شریک جنسی در حین سکس است و هیچ فرقی با اتاق شکنجه ندارد. در این اتاق کریستین چندین بار به شکل بسیار تهوعآوری با آنا «رابطهی جنسی» برقرار میکند. در نهایت یک روز در حالی که آنا، پس از چندین بار شلاق خوردن از کریستین در همان اتاق قرمز, ناگهان گریهکنان قصد ترک او را دارد و کریستین هم در تلاش برای برگرداندن او راه میافتد، فیلم پایان مییابد.
در حقیقت این فیلم بسیار حساب شده خشونت و تجاوز به زن را در زرورق عشقِ شهوانی به مخاطب نشان میدهد. فانتزیِ بیماروار تجاوز به زن را بهعنوان فانتزیهای جنسی در یک رابطهی سالم تعبیر میکند. همینطور به تبلیغ و تشویق مفهومی بهشدت کلیشهای و گمراه کننده از عشق میپردازد که بر گرفته از و همچنین در خدمت روابط فرودست ـ فرادست در این دنیای نابرابر و مردسالارانه است. دنیایی که معیار اندازهگیری عشق مرد به زن، شدت تعصب، تسلط و کنترلاش روی او و معیار اندازهگیری عشق زن به مرد شدت تحمل، صبوری و تسلیم شدنش نسبت به چنین رفتارهای مردسالارانهای تلقی میشود. تجاوز به آزادی فردی آنا، بیحرمتی و بیاعتنایی به تصمیم آنا زمانی که بعد از خواندن قرارداد در جواب به ادامهی رابطه با کریستین «نه» میگوید در این فیلم بهطرز وارونهای بهمثابهی عشق زیاد کریستین به آنا به تصوير كشيده شده است. در حقیقت چنین برخوردی در خدمت این باور غلط است که «وقتی زنی میگوید نه منظورش بله است» چه بسا که چنین باوری به موضوع تجاوز به زن، بهخصوص در روابط صمیمی، دامن میزند. کریستین که با توجه به سنش بسیار با تجربهتر از آنا است به خوبی متوجه شده است که آنا دختری بیتجربه و تا حدودی ایزوله است که حالا کاملا به او دل باخته است. پس از این شرایط سوءاستفاده میکند تا تمام امیال بیمارگونهی خود که انعکاسی از این جامعه است را بر او تحمیل کند. در حقیقت تنها چیزی که برای کریستین اهمیت دارد به تصرف در آوردن هر آنچه هست که او میخواهد، هر چه که باشد، ماشین، هواپيما، خانه یا زن! تنها و تنها یک حس و آن هم حسِ مالکیت است که کریستین را ارضا میکند. اینبار او با مالک شدن بیحد و مرز آنا یک بار دیگر قدرت خود در اين جامعهی مردسالار را بهنمایش میگذارد. در حقيقت در این فیلم به بردهگی گرفتن و نگاه کالایی به زن، نداشتن امنیت عاطفی و جسمانی و آزادی فردی تبلیغ میشود. در این فیلم این نگرشی پیش گذاشته میشود که زن باید مورد سوءاستفاده، کنترل و شکنجه واقع شود و باید تحمل کند. این فیلمی است پورنوگرافی که میخواهد به جامعه القا کند که زن برده است. در این فیلم تلاش میشود صفاتی همچون مطیع بودن و مفعول بودن را صفاتی زنانه و زیر بار هر زور و شکنجه رفتن را برای رضایت مرد طبیعی جلوه دهد! قصد این فیلم این است که بتواند به موضوع تثبیت فرودستی زن در این دنیای مردسالار خدمت کند.
ورژن دوم این فیلم که در واقع جلد دوم رمان است با شدت بیشتری به نهادینه کردن هر چه بیشتر جایگاه فرودست زن میپردازد.
باید این نکته را یادآوری کرد که نویسندهی این رمان یک زن است اما افکار مردسالارانه و زنستیزانه صرف نظر از جنسیت میتواند در ذهن انسانها رسوخ کند، دلیل آنهم آن مناسبات سیاسی و اجتماعی است که دائما بر سر موضوع سلطهی مرد بر زن تبلیغ میکند.
در ادامهی داستان فیلم، کریستین و آنا بهرابطه با هم ادامه میدهند و این که تغییرات ناچیزی در رفتار کریستین ایجاد میشود ولی او شخصیت سلطهجو، کنترلکننده و متعصب خود را همچنان حفظ کرده است. در نهایت آنها با هم ازدواج میکنند و صاحب فرزند میشوند. نحوهی پایان داستان پیامآور آن است که اگر زنی در چنین رابطهای قرار دارد که آن مرد او را کنترل میکند، به او فرمان میدهد که چه بکند و چه نکند و در صورت تخطی حتا او را تهدید و تنبیه میکند، موظف است که برای اثبات عشق خود به مرد در آن رابطه اسارتبار بماند و تحمل کند. چرا که این راهی است که میتواند در نهایت او را به سرانجامی «مطلوب» یعنی تشکیل خانواده با آن شخص برساند. در واقع شکل گرفتن و حفظ کردن خانواده به هر قیمت از جانب زن در این فیلم تقدیس میشود.✦