گزیده‌ای از: بیانیه‌ای برای رهایی و آزادی زنان و کل بشریت*

گزیده‌ای از:

بیانیه‌ای برای رهایی و آزادی زنان و کل بشریت*

 

 

ن. پیمان

ستم بر زنان امری «طبیعی» نیست بلکه به تقسیم جامعه به استثمارگر و استثمارشونده ربط دارد و در درون جامعه‌ي مدرن سرمایه‌داری امروزی بافته شده و توسط آن اعمال می‌شود.

با توجه به جامعه‌ای که در آن زندگی کرده و رشد می‌کنیم، آسان است که این‌گونه فکر کنیم که نوعی که ما زندگی می‌کنیم، فرضیاتی که ما به‌کار می‌بریم؛ و روابطی که ما در زندگی روزمره به‌کار می‌بریم، امری «طبیعی» و یا حتا همان‌طور که اغلب به ما گفته می‌شود، توسط خدایی و یا نیرویی ماوراء‌الطبیعه برای ما تعیین شده است. احتمالا این امر بیش از هر چیز دیگر در مورد خانواده؛ و هم‌چنین رابطه‌ی بین مرد و زن صدق می‌کند.

اما هیچ چیز غیرقابل تغییر و هیچ نظمی طبیعی، خدادادی و یا بیولوژیک نیست. تاریخ خانواده، همانند خود «طبیعت بشر» یکی از آن مواردی است که پیوسته در حال تغییر بوده است.

جوامع اولیه‌ی بشری تیره‌ی فرزندان را از طریق مادر تعیین می‌کردند. این در حالی‌ست که در آن جوامع تقسیم کار بین زن و مرد تا حد زیادی بر اساس نقش زن در زائیدن و لزوم نگهداری از بچه‌ها برای مدت زمان طولانی انجام می‌شد. در حالی که رابطه‌ی بین زن و مرد ستم‌گرانه نبود. تنها با تکامل توانایی جامعه به تولید مازاد آن‌چه که برای بقا لازم بود، و ظهور مالکیت خصوصی بود که مردم را به استثمارشونده و استثمارکننده تقسیم کرد و دولتی برای تحمیل سلطه‌ی یک طبقه بر طبقه دیگر شکل داد. توأم با چنین تکاملی، تقسیم کار اولیه بین مرد و زن به یک رابطه‌ی ستم‌گرانه از طرف جنس مذکر و سلطه‌اش بر جنس مؤنث تحول یافت.

خانواده و ازدواج در ابتدا نه به‌مثابه‌ی رابطه‌ای رمانتیک بین مرد و زن و یا مکانی برای تغذیه و یا مواظبت از فرزندان، بلکه به‌مثابه‌ی یک واحد اقتصادی و اجتماعی که رابطه‌ی ثروت و قدرت در درون جامعه را به‌هم ببافد، ظهور کرد و در عین حال به‌مثابه‌ی رشته‌ای که از آن طریق ثروت و قدرتِ انباشت شده‌ی برخی و یا فقر و بی‌چیزی، به نسل‌ها‌ی بعدی‌شان به ارث برسد. ریشه‌ی لغت «فامیل» چیزهای بسیاری را در مورد کارکرد اولیه آن فاش می‌سازد. این لغت از لاتین گرفته شده و در فامیلیا (familia) ریشه دارد که در روم قدیم به‌کار برده می‌شد، و آن به خانواده‌ای که رئیس آن مرد است اشاره دارد، در آن خانواده نه تنها برده‌ها و خدمت‌کاران بلکه هم‌چنین زنان و فرزندان جزو دارایی‌های مرد به‌حساب می‌آمدند، که قدرت آن را داشت تا زندگی و یا مرگ آن‌ها را تعیین کند.

از زمانی که مالکیت خصوصی بر تولید اجتماعی ثروت، و توأم با آن تقسیم مردم به طبقات ظهورکرده است ـ تقسیمی که بر مبنای نقش افراد در تولید ثروت و در ارتباط با آن، توزیع آن ثروت متفاوت است ـ از زنان انتظار می‌رفته که از بکارت خود قبل از ازدواج محافظت کنند و بعد مادر بشوند که به‌طور غیرقابل انکاری امید و آرزو‌های‌شان را تابع ارضای شوهر کنند و در مجرای بزرگ کردن فرزندان بریزند. زنانی که از این امر طفره می‌رفتند «بدکاره» به‌حساب می‌آمدند و در برخی مواقع بی‌آبرو و محاکمه می‌شدند و مورد تحقیر و خشونت قرار می‌گرفتند.

 زن‌ها تنها به‌مثابه‌ی وسیله‌ای برای استفاده و ارضای جنسی به‌حساب آمده‌اند. در فرهنگ‌های گوناگون، در دوره‌های زمانی متفاوت و در افسانه‌های مذهبی ـ در شخصیت‌های کتاب‌های آسمانی پیوسته دو شخصیت متضاد از زن، زنی که «پاک و باعفت» و معصوم است و یا «زنی که بدکاره و جلف» و قابل تحقیر است، توسط شکل‌دهندگان «فرهنگِ مردم» ساخته شده است. این مسأله در مورد مریم باکره و جزبل تا ستاره‌های پاپ امروزی مثل بریتنی اسپرز صدق می‌کند. امروز از حمله‌ی مذهب به سقط‌جنین و کنترل تولیدمثل گرفته تا شبکه‌ی جهانی بردگی جنسی و تن‌فروشی، این دو مدل متضاد از زن، هم‌چنان زندگی بیلیون‌ها انسان در روی کره زمین را داغان کرده است و محیط و فضایی را که تعلق به مرد و یا زن دارد را مسموم کرده است.

بدین ترتیب، برای هزاران سال است که نسل بعد از نسل زنان و دختران یعنی نیمی از بشریت پتانسیل و زندگی‌شان تلف و خفه شده است؛ و روح و زندگی‌شان صدمه و ضربه دیده است. موقعیت آن‌‌ها تنها برای زاییدن و فایده رساندن به مردان تقلیل یافته است.

این ریشه‌ی واقعی خانواده است که مهمترین خشت (آجر) از ساختمان جامعه‌ی طبقاتی را تشکیل می‌دهد. به ‌این دلیل است که واقعیت زندگی خانوادگی برای بسیاری از زنان به زندانی تبدیل شده است که تنها می‌توانند کاریکاتوری از عشق، مهربانی و حمایتی را که در ابتدا به دنبال‌اش‌ بودند، در آن بیابند. به ‌همین دلیل است که حتا وقتی که مردم بر مبنای عشق با هم پیوند می‌خورند؛ و واقعا خواستار برابری و احترام متقابل‌اند، اما تحت‌تأثیر خانواده به‌مثابه‌ی بخشی از رابطه‌ی سلطه‌گرانه در جامعه‌ی استثماری و ستم‌گرانه‌ی امروز، در بیشتر موارد مسیری را مجبورند در پیش گیرند که قول داده بودند هرگز در آن قدم نخواهند گذارد.

 به‌همین دلیل است که خانواده برای بسیاری زنان و هم‌چنین فرزندان، صحنه‌ی وحشتناکی از لگدمال شدن و تحقیرشدن است. این بی‌رحمی و محدودیت خانواده خیانت به یک نهاد رمانتیک، مملو از عشق و به یادماندنی است. این است ریشه و منشا خانواده و نقشی که در جامعه‌ی امروز بازی می‌کند. حال این نقش می‌خواهد شکلی عقب‌مانده و یا مدرن داشته باشد، اما منشا آن یکی است و حتا بهترین نیات انسان‌ها را معوج می‌کند.

نخستین تقسیم جامعه به استثمارکنندگان و استثمارشوندگان ـ که به‌صورت اسیر کردن برخی و برده کردن برخی دیگر به‌وجود آمد ـ با ظهور مناسبات ستم‌گرانه بین مرد و زن گره خورده است. (گرفتن زنان به‌مثابه‌ی غنیمت جنگی و نگاه داشتن آن‌ها به‌‌‌مثابه‌ی ماشین جوجه‌کشی ـ بردگی جنسی ـ نقش مهمی در ظهور مناسبات برده‌داری ایفا نمود.)

چنین روندی در متون کتاب‌های مقدس مذاهب اصلی جهان مثل کتاب‌های مقدس یهودیان ـ مسیحیان و هم‌چنین در قرآن مسلمانان یادآوری شده و از آن به نیکی یاد می‌شود و در حقیقت تشویق شده است. از زمان جامعه برده‌داری قدیم، که اقتصاد بر اساس کشاورزی و دامداری بود، داشتن فرزندان زیاد برای مردان صاحب زمین و ملک و املاک به‌‌مثابه‌ی منبعی برای نیروی جنگی در حملات و نبردها علیه قبایل و روستاهای متخاصم؛ و یا جنگ علیه امپراطوری‌های متخاصم بسیار مهم بود. نقش اساسی خانواده و به‌خصوص زنان (به‌مثابه‌ی همسر و یا مادر) در خانواده، این بود که برای مرد و یا همان رئیس خانواده فرزندانی تولید کند و بزرگ کند تا به ‌نوبه‌ی خود بتوانند نقش «مناسب» خود را مطابق با تقسیم کار در جامعه از جمله تقسیم کار بین مرد و زن ایفاء کنند، تا این‌که بتوانند روابط مالکیت موجود را حفظ کنند و کارکرد آن را تضمین کنند. همه‌ی این‌ها یا توسط قانون و یا حداقل از طریق رسوم و سنت متداول در جامعه اعمال می‌شد. بنابراین خانواده به‌مثابه‌ی یک «سلول» پایه‌ای از یک جامعه‌ی بزرگ‌تر و در خدمت به‌آن عمل می‌کرده است، که نقش‌اش در رابطه با نه تنها تولید جمعیت جامعه بلکه بازتولید مناسبات اجتماعی غالب (از جمله مالک بودن و هم‌چنین مالک چیزی نبودن)، مناسبات نابرابر و استثماری، حیاتی بوده است.

درحالی که صنعتی شدن و سرمایه‌داری جای‌گزین اقتصاد اساسی اولیه، یعنی کشاورزی و دامداری شده است، خانواده جای‌گاه خود را به‌مثابه‌ی «سلول» کلیدی جامعه حفظ کرده و نقش اساسی در حفظ و بازتولید مناسبات استثماری و ستم‌گرانه که مشخصه‌ی جامعه‌ی سرمایه‌داری است را کماکان ایفا می‌کند.

سرمایه‌داری شکلی از جامعه است که در آن ضروریات زندگی، وسایل و خدمات در کل به‌مثابه‌ی کالا، تولید و مبادله می‌شوند. همه چیز خرید و فروش می‌شود. در این جامعه توان کارکردن خود (نیروی کار) به یک کالا تبدیل می‌شود: این توان کارکردن هر جا که کاری بتواند پیدا کند، به یک سرمایه‌دار فروخته می‌شود، تا سرمایه‌دار در قبال یک دست‌مزد، به سود خود از آن استفاده کند.

سرمایه‌داران در مقابل ضرورت برای گسترش یا مرگ در یک رقابت مرگ‌بار، با سرمایه‌داران دیگر درگیر می‌شوند که برای آن‌ها راه فراری از آن وجود ندارد. سرمایه‌دار در فرآیند به‌کار گرفتن نیروی کارِ آنانی که هیچ سرمایه‌ای از خود ندارند، دائما در جستجوی افزایش سرمایه خود است.

درحالی که سرمایه‌داری به بخش‌های مختلفی از مردمی که به سرمایه‌دار و یا سیستم سیاسی‌اش منفعت می‌رسانند و یا آنانی که نقش‌شان برای حفظ و ادامه‌ی جامعه سرمایه‌داری ضروری است محتاج است، آن‌ها را متقابلا تأمین می‌کند، برخی از آن‌ها حقوق بسیار خوبی می‌گیرند، در حالی که آن‌هایی را که در تحتانی‌ترین موقعیت قرار دارند را به‌شدت و حدت هر چه تمام‌تر و به‌صورت بی‌رحمانه‌ای استثمار می‌کنند تا سرمایه خود را افزایش دهند. اما از طرف دیگر اگر این کار را در مقیاسی که لازم است انجام ندهند، خطر این‌که در رقابت با دیگر سرمایه‌داران موقعیت‌شان تحلیل رود و یا از بین بروند، وجود دارد. کارگرانی که این‌گونه استثمار می‌شوند، مزدی را دریافت می‌کنند تا آن حدی که برای بقا زندگی‌شان کفاف کند، به‌عبارت دیگر این‌که آنان را در شرایطی نگاه می‌دارند تا بتوانند به‌کار کردن خود ادامه دهند، استثمار شوند و نسل جدیدی را برای استثمار شدن، تولید کنند.

 این نیروی محرکه‌ی اصلی و منطق سرمایه‌داری است. در زمان‌هایی مقتضی بر شرایط انباشت سرمایه، سرمایه‌داران بخشی از نیروی کارشان را بی‌کار می‌کنند درحالی که بخش دیگری را که باقی می‌مانند با شدت بیشتری استثمار می‌کنند. یا این که فعالیت‌شان را کاملا در یک رشته خاتمه می‌دهند و سرمایه‌شان را در رشته دیگری از اقتصاد و یا منطقه جغرافیایی دیگری و یا بخش دیگری از جهان، جایی که مردم آن در مقابل استثمار شکننده‌ترند و چشم‌انداز «سرمایه‌گذاری سودآور» بهتر است، انتقال می‌دهند.

امروز چنین مسأله‌ای بیش از هر زمان دیگر در ابعاد جهانی صورت می‌گیرد، که در آن قربانیان فقیر و بی‌چیز که در نتیجه‌ي استثمار سرمایه‌داری است، عموما در کشورهای جهان سوم، در آمریکای لاتین، آفریقا، آسیا و خاورمیانه زندگی می‌کنند. اما حتا در کشوری مثل آمریکا، ده‌ها میلیون توده‌ی فقیر وجود دارند که به‌ شدت استثمار شده و یا مورد ستم قرار می‌گیرند. در مناسبات پایه‌ای سرمایه‌داری، دست‌مزد و حقوق کارگران و کارمندان بر اساس نهاد خانواده عرضه می‌شود: از طریق خانواده است که ضروریات و احتیاجات زندگی (تا درجه‌ای که امکان دارد) برآورده می‌شود و نسل نوین بزرگ می‌شود؛ و یک‌بار دیگر نه تنها بازتولید جمعیت بلکه بازتولید مناسبات رایج و نابرابر و استثماری در جامعه به‌مثابه‌ی یک کل پیش می‌رود. در چارچوب سرمایه‌داری، حتا هنگامی که زنان دارای شغلی هستند؛ و دست‌مزد و یا حقوقی برای خودشان دارند باز هم نمی‌توانند از تقسیم کار بزرگتری که در جامعه موجود است فرار کنند، به‌طور نمونه تقسیم کار ستم‌گرانه بین مرد و زن که در آن زنان کماکان مسئول اصلی بزرگ کردن بچه‌ها هستند (و به‌مثابه‌ی خدمت‌کار اعضای کوچک و بزرگ خانواده هستند) و هم‌چنان بر اساس مفید بودن‌شان برای مردان، به‌مثابه‌ی یک مادر و یا همسر و یا یک ابژه‌ی ارضای جنسی ارزش‌گذاری می‌شوند. این مناسبات میراث هزاران سال جامعه پاتریارکی (سلطه‌ی مردان) است که نه تنها توسط سنت‌های قدرتمند بلکه هم‌چنین توسط کارکرد و تأثیرات سرمایه‌داری، (که در آن هر چیز حتا مناسبات زناشویی و رابطه‌ی جنسی بر اساس مناسبات مالکیت و مبادله‌ی کالا که در کلیه‌ی آن‌ها جنس مذکر هم‌چنان سلطه دارد) تحکیم شده‌اند. از توصیف بی‌رحمانه و زمخت آن بگذریم؛ و به مسایلی مانند توافقات ازدواج بپردازیم. چند نمونه ازدواج (و یا ازدواج‌های غیررسمی) را در جامعه سراغ داریم، که در آن مردان در مقابل تهیه‌ی مخارج زندگی از زن طلب سکس، خانه‌داری و بزرگ کردن بچه‌ها را نداشته باشند؟ (هرچند که ممکن است گاهی اوقات هم کمک‌هایی را این‌جا و آن‌جا در کار خانگی و یا مواظبت از بچه‌ها انجام بدهند.) به‌عبارت دیگر تسلیم شدن زن در مقابل رابطه‌ی جنسی با مرد و هم‌چنین انجام دیگر خدمات برای او در مقابل امنیت مالی و یا به‌زبان ساده بقاء، انجام می‌گیرد.

چرا در هر جامعه‌ای که بر اساس استثمار بنا شده است و روابط و سنن پاتریارکی و سلطه‌ی مردان بخشی کلیدی از آن‌ست آن‌گاه تن‌فروشی امری رایج است؟ چرا پورنوگرافی، در کنار تن‌فروشی و بقیه اشکالی که مربوط به فرودستی زنان است، تا این حد در کشوری مثل آمریکا به‌صورتی گسترده وجود دارد؟ چرا تا این حد «برخورد دوگانه» موجود است که زنی که با افراد مختلفی رابطه‌ي جنسی دارد به‌مثابه‌ی «بدکاره» به او نگریسته می‌شود، در حالی که مردی که این کار را می‌کند «مرد» بودن خود را بیشتر «به اثبات» می‌رساند و مورد تحسین قرار می‌گیرد؟ این نتیجه‌ی رابطه‌ی پایه‌ای مالکیت بین مرد و زن و به‌خصوص در رابطه‌ي زناشویی است که در آن مردان به‌طور عموم در جستجوی آن‌اند تا فعالیت‌های جنسی زنان‌شان را کنترل کنند، اما در همان زمان اگر اعتقاد داشته باشند که رابطه با همسرشان دیگر ارضاکننده نیست به دنبال موقعیتی می‌گردند ـ و احساس می‌کنند که این حق را دارند ـ تا از نظر جنسی خود را از طریق دیگری ارضا کنند. اغلب برای چنین کاری دیگر تلاش نخواهند کرد تا دوباره رابطه‌ی عاشقانه و دوست داشتن متقابل را با همسرشان برقرار کنند، بلکه در عوض احساس می‌کنند که آن‌ها این حق را دارند، و این قدرت را دارند که برای ارضا خود به زن دیگری مراجعه کنند، از جمله خریدن سکس از تن‌فروشان، و یا از طریق پورنوگرافی؛ یا این‌که مردان محدودیت‌هایی را که در حرف بر آن‌ها اعمال می‌شود، مثل تعهد به تک همسری، دور می‌زنند، مثل دوری از ازدواج و یا به عقب انداختن آن و خریدن وقت بیشتر برای ایجاد رابطه‌ی جنسی اتفاقی و خودبه‌خودی و یا از طریق پورنوگرافی و یا خریدن سکس از تن‌فروشان.

چرا زنانی هستند که از طریق تن‌فروشی و پورنوگرافی مورد استفاده و سوء‌استفاده قرار گیرند؟ این نتیجه‌ی ماهیت بنیادی، و کارکرد غیرقابل اجتناب سیستمی است که بر پایه‌ی حرکت سرمایه‌داری برای ادامه‌ی انباشت بیشتر، توده‌های مردم بی‌چیز را استثمار می‌کند ـ و با توجه به‌کلیه‌ی مناسبات ستم‌گرانه‌ای که به‌این سیستم گره خورده‌اند، به‌ خصوص ساختار و نفوذ ایدئولوژیک پاتریارکی و سلطه‌ی مردان بر زنان، بسیاری از زنانی که فقیر، شکننده و خالی از توان‌اند می‌توانند فریب بخورند یا تحت فشار یا با دزیده شدن، یا با ضرب و شتم، یا با تزریق و یا اعتیاد به‌مواد مخدر و یا از طرق دیگری در دام فروش بدن خود بیفتند؛ و از آن‌جا که فرهنگ رایج در کشورهای سرمایه‌داری این است که بدن زنان کالاست و در هر لحظه آن را تبلیغ می‌کنند، نه تنها مردان بلکه هم چنین خود زنان را هم تشویق می‌کنند که بدن زن را به‌مثابه‌ی کالا بنگرند.

در دنیای امروز میلیون‌ها زن، و حتا دختران جوان در تجارت جهانی سکس و یا به اصطلاح «صنعت سکس» گرفتار شده و مورد سوء‌استفاده قرار می‌گیرند؛ و از این طریق سودهای بیلیون دلاری نصیب سرمایه می‌شود. این پدیده‌ای جهانی شده است.

در کنار همه این‌ها مسایل دیگری برای زنان موجود است، چیزی که در آمریکا خیلی رایج است، زنانی که قربانی خشونت خانگی شوهران‌شان و یا دوست پسران‌شان می‌شوند، اما وقتی تلاش می‌کنند که از دست آن‌ها بگریزند، از طرف آن‌‌ها مورد تعقیب قرار می‌گیرند و یا حتا ممکن است به قتل برسند، و برخی اوقات فرزندان‌شان نیز همراه آن‌‌ها کشته می‌شوند. این نیز بیان شکلی افراطی از مناسبات و سننی است که در آن زنان و فرزندان‌شان در مالکیت مرد قرار دارند؛ و مولود تفکری است که می‌گوید اگر «من» نتوانم «زنم و بچه ام» را در مالکیت خود داشته باشد در نتیجه کس دیگری هم نباید داشته باشد. این طرز تفکر بازتابی از همان مناسبات ستم‌گرانه‌ای است که در برخی از فرهنگ‌های دیگر خود را به‌صورت قتل ناموسی بروز می‌دهد. یعنی هنگامی که یک دختر «بکارت خود را از دست می‌دهد، حتا اگر در نتیجه‌ی تجاوز باشد»، توسط مردان عضو خانواده به قتل می‌رسد. چرا که ارزش این دختر از نقطه نظر مالکیت و آن‌چه را که خانواده و به‌خصوص پدرش در ارتباط با ازدواج روی آن حساب کرده بود، از بین می‌رود.

این نکات بدین معنی نیست که این‌‌ها همه «تقصیر» مردان است و یا این که «مردان دشمن هستند». بلکه آن‌چه را بازتاب می‌دهد و افشا می‌کند مناسبات میان افراد بشر است، که در فرآیند هزاران سال، (از زمانی که مالکیت خصوصی زمین و دیگر ابزارتولید و تقسیم جامعه به استثمارگر و استثمارکننده ظهور یافت،) تکامل یافته است و کماکان بر پایه‌ی ستم‌گری ادامه دارد... سرمایه‌داری آخرین و تکامل یافته‌ترین تجسم این مناسبات ستم‌گرانه است... سرنگونی سرمایه‌داری، ریشه‌کن کردن و کاملا از بین بردن چنین مناسباتی در همه جای این جهان، در خدمت منافع اکثریت قاطع بشریت، مردان و هم‌چنین زنان خواهد بود.... و رهایی زنان بخشی حیاتی و نیز تعیین‌کننده از مبارزه برای از بین بردن نهایی همه این مناسبات ستم‌گرانه می‌باشد و باید باشد.

سرمایه‌داری به‌خصوص با تکاملش به‌مثابه‌ی یک سیستم جهانی سرمایه‌داری امپریالیستی، بسیاری دیگر از روابط استثماری و ستم‌گرانه ماقبل سرمایه‌داری را در فرایند کلی انباشت ثروت و سرمایه ادغام کرده است. این به‌خصوص شامل ستم بر زنان در بسیاری از کشورهای جهان سوم می‌باشد. ستمی که در اشکالی صورت می‌گیرد که به شدت مورد انتقاد مدافعین سرمایه‌داری «مدرن»، «روشنگر» و «دمکراتیک» است اما در عین حال همان سرمایه‌داری «مدرن»، «روشنگر» و «دمکراتیک» با اتکا بر آن ستم‌‌ها خود را رشد می‌دهد و نمی‌تواند بدون آن شیوه‌‌ها و اشکال ستم‌گری به حیات خود ادامه دهد. بنابراین تلاش می‌کند تا بخش‌های «عقب مانده»‌ی دنیایی را که تحت سلطه و استثمار خود دارد و همراه با آن اشکال خاص استثمار و ستم از جمله ستم بر زن را که عمیقا در ساختار خود کشورهای سرمایه‌داری بافته شده است، را حفظ کند.

 نهایت فقر و فرودستی توده‌های مردم، در حلبی آباد‌های در حال گسترش و در روستاهای جهان سوم، خون زندگی برای سیستم دراکولایی است که سرمایه‌داری امپریالیستی نامیده می‌شود.

این توده‌هایی که تا آن حد محتاج و به آسانی قابل استثمارند، به چشم استثمارگران افرادی «یک‌بار مصرف‌اند» و آن‌‌ها را این گونه مورد استفاده قرار می‌دهند. آن‌ها را مصرف می‌کنند تا زمانی که سودآورند و هنگامی که در جایی دیگر، منابع استثمار، سودآوری بیشتری را برای آن‌‌ها ممکن می‌کند، آنگاه آن‌‌ها به دور افکنده می‌شوند. در همه آن‌ها استثمار و ستم بر زنان بخش ضروری برای سرمایه امپریالیستی است ـ به‌مثابه‌ی منبع «نیروی کار ارزان» تا جایی که به خودشان مربوط می‌شود و هم چنین به منظور تولیدمثل و بزرگ کردن نسل جدیدی از «نیروی کار ارزان». این مبنایی است که چرا نیروی «دمکراتیک» و «روشنگر» سرمایه‌ی امپریالیستی نه تنها در صدد از بین بردن ستم‌گری بر زنان نیست بلکه بالعکس تلاش می‌کند این ستم را ادامه دهد نه تنها در اشکال «مدرن» بلکه در اشکال قرون وسطایی آن.

به‌طور خلاصه: جامعه سرمایه‌داری «مدرن» ـ و یا در واقعیت سیستم جهانی سرمایه‌ی امپریالیستی ـ ستم بر زنان را از جوامع گذشته‌ای که سرمایه‌داری از درون آن‌ها ظهور کرده است، به ارث برده است، و در حالی که برخی از اشکال این ستم را تغییر داده است، اما این ستم را از بین نبرده و نمی‌تواند از بین ببرد. در واقع اشکال ماقبل سرمایه‌داری این ستم را در بخش‌های مختلف جهان، خصوصا در جهان سوم را در کل سیستم استثماری و ستم‌گرانه‌ی جهانی‌اش ادغام کرده است؛ و این‌کار را از طریق روابط تولیدی، انباشت و کارکرد عمومی خود سیستم سرمایه‌داری امپریالیستی انجام می‌دهد.

* حزب کمونیست انقلابی آمریکا