کتاب مارینا و . . . خیانتی دیگر از او

کتاب مارینا و . . . خیانتی دیگر  از او

سودابه اردوان

  فعالیت زندانیان سیاسی سابق بخصوص زندانیان سال های گمشده دهه شصت دراین روزها باهرگام خود پرده ای دیگراز جنایات رژیم را برمیدارد.ابعاد حوادث و جنایت های رژیم در این سال ها بس عظیم و پنهان است. هنوز در ایران خفقان است و هنوز نیاز به تحقیقات جدی تری برای برداشتن سرپوش ها و تحریف ها و دروغ های رژیم را طلب می کند. در میان کسانی که در این سال ها با تلاش خود به روشنگری مشغولند فرصت طلبانی هم پیدا شده اند که کاری جز مغلطه و استفاده شخصی از این جنایات و در نهایت آب به آسیاب رژیم ریختن ندارند. جای تعجب نیست که این طیف را توابان سابق زندان ها تشکیل می دهند. بعضی از آنها با ذکاوت و وقاحت کافی که در خود سراغ دارند موقعیت را مناسب تشخیص داده و برای مطرح ساختن خود و در اصل منافع خود پا به میدان گذاشته اند. مارینا..........   نمونه تازه ای است که مطالب کذبش در نوشته ها و مصاحبه هایش خشم انسان های داغدیده را بر می انگیزد.

   در اسفند سال شصت و یک مرا از بند تنبیهی هشت زندان قزلحصار برای بازجویی مجدد به بند یک زندان اوین که در آن زمان بند توابها به حساب می آمد منتقل می کنند. در اواسط سال شصت و دو بود که مارینا را در آن بند دیدم . من در اتاق شش بودم و مارینا در اتاق پنج . اوبا هم پرونده ای من هم اتاق بود. من مرتب برای دیدن دوست و هم پرونده ای ام به اتاق پنج سر می زدم و باهم در مورد مسائل خودمان ومسائل بند در گوش هم نجوا می کردیم. فضای بند به خاطر وجود تواب ها و بریده ها بسیار بد بود وهر حرکت ساده ای منجر به اذیت و تنبیه می شد.

هم پرونده ای من که در کتابم یادنگاره های زندان او را مادر مریم خطاب کرده ام یک روز در جواب سوال من که پرسیدم : این دو تا دختر ها کی هستند که صبح تا شب رو به دیوار با چادر و مقنعه به نماز ایستاده اند، آن هم نه مثل همه بلکه هرکدام یک کتاب مفاتیح در دستشان بلند کرده و روی سرشان گرفته اند؟

   و او می گوید:

 اینها هردو تا شون مسیحی هستند که الان مسلمان شده اند و توابند این یکی که معمولأ سمت چپ هم می ایسته اسمش مارینا است و با بازجویش ازدواج کرده است.

کنجکاو شدم و سعی کردم بارها صورت این دختری را که با بازجویش ازدواج کرده نگاه کنم. برایم چندش آور بود ولی این کار را می کردم و الان دقیقأ  آنچه را که دیدم به خاطر دارم صورت در چادر و مقنعه سفید پیچیده شده بود و تنها گردی صورت که چانه اش نیز پیدا نبود مشخص بود. چهره ای رنگ پریده وچشمانی بسیار بی روح داشت. بهیچ عنوان ما را نگاه نمی کرد و غرق در کار های خود بود.

 حال بعد از سال ها بار دیگر در تورنتو شنیدم مارینا.... با بازجویش ازدواج کرده... و او را به خاطرمی آورم.

قبل از آن در همان روزها در جمعی دوستانه که او نیز حضور داشت چهره آرایش کرده و رفتار سرزنده و حراف بودنش مانع از آن شد تا من او را بخاطر بیاورم در ثانی کسانی که در آن جمع بودند معتبر تر از آن بودند که کسی به حضور یک تواب زندان فکر کند علاوه بر آن زمانی که توانستم او را بعد از چند روز بشناسم باز با خود گفتم لابد با گذشته خود بر خورد کرده و حقایق را بیان می کند و گرنه کسی او را همینطوری به این جمع راه نمی دهد.

در این میان خوشبختانه در تماسی که با هم پرونده ایم داشتم بعد از دیدن عکس مارینا او را به خاطر می آورد و احساس تلخش از او بیدارمی شود. حال سوال ام و جای تعجبم اینجاست، او از این بندی که ما در آن بودیم و رفتار خودش و اینکه همیشه یک پایش بیرون از بند بوده کلمه ای در کتابش نیاورده است. چرا؟

من در این نوشته قصد نقد این کتاب را ندارم. مارینا با انتشار ندادن کتاب خود به زبان فارسی بسیاری از ایرانیان را از خواندن کتاب خود زیرکانه محروم کرده و با تحریف ها و اکاذیبی که در کتاب نوشته همان به نفعش بود که کتاب به زبان های دیگر منتشر شود.

اما تکه های پراکنده کتاب اوکه در نقد ها آمده و همچنین مصاحبه هایش به اندازه کافی تناقض گویی ها و دروغ پردازی هایش را آشکار می کند. او با پروراندن شخصیت کاذب ازخود و با جدا کردن باز جوی خوب و بد به نفع رژیم داستان پردازی می کند.

    کسانی که از نزدیک شاهد جنایت های رژیم بودند خوب می دانند که چقدر نا گفته ها از جنایات رژیم وجود دارد. همچنین چقدر مقاومت ها و ایثارگری ها است که هنوز پشت پرده پنهان است. من هنوز بعد از انتشار کتابم در ارتباط با کسانی قرار می گیرم که دنبال عزیزان گمشده خود می گردند. در جایی که همه ما تلاش برای افشا و جمع آوری حقایق داریم امثال مارینا دنبال منافع شخصی خود از افتضاحات گذشته شان هستند و جعلیات را به عنوان مستندات به خورد دنیا می دهند.

بهتر بود مارینا ذره ای با خودش صادق بود و بجای انتشار این جعلیات نفرت خود را از گذشته اش و آنانی که او را تحت فشار وادار به چنین  رفتار غیر انسانی کردند بیان می داشت ودر نهایت این رژیم جمهوری اسلامی است که باید بخاطر بوجود آوردن امثال مارینا ها باید محکوم شود.

 مارینا در جایگاه خود به عنوان یک زندانی سیاسی در سلولش با کسی همبستر می شود که تا چند دقیقه قبل انسان بیگناهی را فقط به خاطر اندیشه اش زیر شکنجه های حیوانی خود قرار داده بود. آیا امروز مارینا به آن انسان های والایی که بی نام بخاطر آزادی کشته شدند و تن به هیچ همکاری ندادند فکر نمی کند. اگر چنین بود، دروغ و اکاذیب و شخصیت دروغین از خود را محتویات یک کتاب مستند قرار نمی داد. اگر زهرا کاظمی زیرشکنجه و تجاوز در زندان به قتل رسید چه ربطی به مارینا دارد که در زندان همکاری کرده است و دوران زندانش را به دوران ماه عسل خود بدل کرده است و اکنون با ساختن یک داستان قلابی دنبال شهرت و عایدی برای خود می باشد. آیا تقدیم کردن این کتاب به زهرا کاظمی توهین به او و سوء استفاده از شهرت او نیست؟ 

 27.06.2007

www.soodabe.com