رهایی زنان در گروی مبارزهی آشتی ناپذیر آنان با دو واپسگرای پدرسالار:
سرمایهداری امپریالیستی و بنیادگرایی مذهبی!
لازم نیست زیاد تیزبین و حساس باشیم تا وضعیت فاجعهبار زنان جهان را بفهمیم. بررسی وضعیت زنان جهان عرب که به جای نسیم بهاری طوفان مصیبتزایی نصیبشان شد، مشت نمونهی خروار است. تیتر درشت اخبار رسانههای جمعی بدون ذرهای تردید و شرم بیان میکند که «مصر "بدترین کشور برای زنان" در جهان عرب است»۱ و جایگاه وضعیت زنان در عراق و سپس سوریه درست بعد از مصر قرار گرفته است. در هر سه کشور روز به روز وضعیت زنان رو به وخامت میگراید، در مصر این آمار پس از سقوط مبارک در فوریه ۲۰۱۱، رشد چشمگیریتری داشته و در عراق پس از حملهی آمریکا در سال ۲۰۰۳ و سقوط صدام و در سوریه در طی دو سال جنگ داخلی.
در مصر ۹۹.۳ درصد زنان (بخوانید تمام زنان) مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفتهاند؛ و بیش از ۹۰ درصد آنها (زنان بالای ۱۸ سال) قربانی ناقصسازی جنسی شدهاند. گزارشات همچنین حاکی از آمار بالای ازدواج اجباری و تجارت انسان در مصر است که نشان میدهد عدهی زیادی از زنان مصری امروزه برای تنفروشی به کشورهای همسایه فروخته میشوند.۲
زهرا رادون، مسئول ارشد برنامهی خاورمیانه و شمال آفریقای نهاد آمریکایی "سرمایهی جهانی زنان"، به رویترز گفت: "پیرامون قاهره و سایر مناطق، روستاهایی وجود دارند که اقتصاد آنان بر اساس خرید و فروش زنان و ازدواج اجباری قرار دارد."۲
در عراق بیش از یک و نیم میلیون زن بیوه هستند و از همین رو در شرایط نامناسب مالی به سر میبرند. تنها ۵/ ۱۴ درصد از زنان این کشور دارای شغل هستند و هزاران تن دیگر در طول سالهای پس از جنگ مجبور به تنفروشی شدهاند.
براساس گزارش سازمان غیردولتی "آزادی زنان در عراق"، تنها این سازمان (NGO) ناپدید شدن حدود 4 هزار زن را از مارس 2003 تاکنون مستند کرده که 20 درصد از آنها زیر 18 سال سن دارند. خانوادههای مستاصل گاهی اوقات دختران خود را در ازای کمتر از 500 دلار به قاچاقچیان میفروشند.
در حالی که هیچ سازمانی تا کنون آمار معتبری از تعداد زنان عراقی که از سال ۲۰۰۳ مورد تجاوز سربازان آمریکایی قرار گرفتهاند ارائه نداده است، اما تا کنون هزاران نام ثبت شده و عکسها، ویدئوها و اخبار و داستانهای فجیعی حتی در دادگاههای نظامی آمریکا ارائه شده است. اما در درون ارتش متجاوز هم زنان وضعیت مشابهی دارند، زیرا در بین بیش از ۲۰۶ هزار سرباز زنی که از مارس ۲۰۰۳ در ارتش آمریکا در خاورمیانه خدمت کردهاند حداقل ۳۰درصد مورد تجاوز جنسی قرار گرفتهاند.۳ به گفتهی مقامات رسمی: «در عراق احتمال تجاوز به یک زن ارتشی به وسیلهی سرباز همکار، بیشتر از احتمال کشته شدن به وسیلهی دشمن است.» ۴
در پی جنگ داخلی در سوریه که تا کنون بیش از ۷۰ هزار کشته، دستکم ۱ میلیون و ۴۰۰ هزار پناهجو و آواره، ۲۸ هزار مفقود و بیش از ۱ میلیون و دویست هزار بیخانمان، در ۲ سال اخیر به جا گذاشته، اما وضعیت زنان کماکان فاجعهبارترین است. بنا به تحقیقات سازمان ملل متحد دستکم نیمی از آوارگان، ترس از تجاوز به زنان را بهعنوان یکی از دلایل فرار خود مطرح کردهاند. همین گزارش میافزاید که به دستکم ۲۰۰۰ زن در زندانهای رژیم بشار اسد یا در طی حملهی نیروهای شبیحه (نیروهای لباس شخصی شبهنظامی و آدمکشهای وابسته به حکومت در سوریه) به خانهها تجاوز شده است.۵
زنان سوری نه تنها با خطر جنگ و زندگی در شرایط جنگی روبرو هستند بلکه غالبا با خشونت جنسی نیز مواجه شدهاند. شماری از دختربچههای سوری در سن ۱۲ سالگی مجبور به تن دادن به ازدواجهای اجباری شدهاند.۲
این در حالی است که تا دو سال پیش (حداقل طبق آمار رسمی) یک و نیم میلیون پناهندهی عراقی در سوریه زندگی میکردند که اجازه کار نداشتند و عمدتا از طریق تنفروشی دخترانشان قادر به ادامهی حیات بودند.۶ دخترانی که مجبور بودند به کمک آرایش غلیظ، بیش از ۱۲ سال نشان داده شوند تا بتوانند حداکثر شبی ده دلار نصیب خانوادههای آواره خود کنند.۷
یک پاسخ واپسگرا به نظام واپسگرای جهانی:
همهی اینها در حالی اتفاق افتاده که هنوز طنین شعارهای مردم: «مردم خواهان سرنگونی نظام هستند!» (الشعب يريد إسقاط النظام!) و «مردم متحدند!» و «حرمت!»، «نان، آزادی، عدالت اجتماعی» و ... در خیابانهای تونس و میدان التحریر و کل جهان عرب محو نشده است و حرارت و شوق مردم از بههم پیوستن و به زیر کشیدن حکومتّهای خودکامه و وابسته فراموش نشده است. میلیونها زن و مرد بر ترس، محافظهکاری و منفعتطلبی روزمره غلبه کردند و به خیابان آمدند، فداکاریها و قهرمانیها کردند، دنیا را به حیرت و شگفت و شعف واداشتند و واقعیات محجور ماندهای چون انقلاب، تغییر، قدرت مردم، امید، فداکاری، جسارت، خشم و طغیان ستمدیدگان و ... را از فرهنگ واژگان فراموش شده بیرون کشیدند و جانی دوباره بخشیدند تا جایی که کاخسفید نشینانِ ترسان را هم در مقابل خود وادار به اعتراف کردند.
اما طولی نکشید که خواستهها و آمال و آرزوهای بلندپروازانهی میلیونها زن و مرد با زمزمههای واپسگرایان در هم آمیخت. همه جا ارتجاعیون رنگارنگ (از لیبرالهای وابسته به غرب تا فناتیکهای اسلامی) سربلند کردند و داعیهدار جنبش شدند و در مقابل چشمانداز رهایی و آزادی که طلب میشد چشماندازهای حقیر و امتحان پس دادهشان را به پیش کشیدند.
عدهای در مقابل مردمی که خواهان تغییر وضع موجود بودند، کف بر لب آورده فریاد میزدند: "الشعب يريد تحكيم شرع الله" (مردم خواهان حکمیت شرع الله هستند!) و تصویر مدینهالنبی اسلاف ۱۴۰۰ ساله خود را پیش گذاشتند و با دلارها و دینارها و سلاحهای امروزی مناسبات و قوانین ۱۴۰۰ سال پیش را حقنه کردند، عدهای سودای جمهوری اسلامی قرن ۲۱ را در سر داشتند و عدهای اسلام معتدل ترکیه را عربیزه میکردند، بخشی از سکولارها هم با مذهبیون همنوا شده و سودای دمکراتیزه و پارلمانی کردن و اصلاح شرع را میپراکندند و ...
و اما عدهای دیگر در مقابل مردم گریزان از فاناتیسم مذهبی و واپسگرایی، چشمانداز «آزادی» را پیش گذاشتند، دست به دامن پدرخواندههای نظامی - سیاسی - ایدئولوژیک جهانیشان شدند تا به نام «آزادی» و به مدد نیروهای نظامی در اصل راه به روی «بازار آزاد»، دمکراسی سرمایهداریِ نوع غربی و نظام پارلمانی باز کنند.
اینها که مردم را دعوت میکنند تا از ترس کژدم جراره به مارغاشیه پناه ببرند، نمیگویند که «بازار آزاد» یعنی همان نظامی که دیکتاتورهای وابستهی قبلی نمایندهاش بودند و سرنگونی یک مستبد با سرنگونی یک نظام یکی نیست. نظام سرمایهداری امپریالیستی نظامیست که نهادهای مالی و انحصارات و ساختارهای اقتصادی و سیاسی را در سراسر جهان کنترل میکند و اصلا چیز تازهای نیست. این ادامهی همان روابطی است که سالّهاست اکثریت مردم این کشورها را له کرده است و حالا قرار است دوباره همان زهر در بستهبندی جدید «دمکراتیک» و اینبار «داوطلبانه» به این جامعهی بیمار خورانده شود. اتفاقا امپریالیستها علاوه بر غارت بیشرمانهی این کشورها و جلوگیری از رشد اقتصادی آنها در بعضی زمینهها، به خاطر ادغام هرچه بیشتر این کشورها در شبکهی سود بینالمللیشان، سالهاست که در حال هل دادن این کشورها به درون بازار آزاد هستند، به سمت رشد دادن اقتصاد و روابط تولیدی این کشورها اما به شکلی که به نفع سرمایههای آنان باشد، از این رو اجبارا بخشهای دیگری را بیرحمانه تخریب میکنند.
آنها از سالها پیش و در پاسخ به بحران سرمایه بود که تغییر سیستم اقتصاد جهانی یا همان تقسیم کار نوین جهانی را پیش کشیدند تا رشد دایم سرمایهداری را از طریق انتقال پروسههای تولیدی کاربر (که نیازمند نیروی کار بالا و تمرکز آن بر هزینه دستمزد بود) به کشورهای مستعمرهی دیروز تامین کنند، صنعتیسازی این کشورها که امروزه در حال توسعه خوانده میشوند به معنای کنترل این کشورها روی بازار آزاد نیست، بلکه به معنای انتقال کارخانههای صنعتی (عمدتا صنایع نساجی و پوشاک، صنایع الکترونیک و اسباببازی سازی) به کشورهایی که صاحب ارزانترین، مطیعترین و کنترلشوندهترین کارگران هستند، چرخش به سمت تولید نقدینهساز جهت صادرات، مکانیزه کردن کشاورزی و تغییراتی در سیستم مالکیت زمین (سلب مالکیت از فقرا) و ... است. که ماحصل آن بیکاری هزاران کارگر در کشورهای صنعتی و فوق استثمار شدید کارگران فوق ارزان در کشورهای در حال توسعه و سلب مالکیت از دهقانان و طبقات سنتی این کشورها بوده است. جمعیت عظیمی را از روستاها رانده ولی قادر نیستند آنان را در پروسههای سودآور دیگری ادغام کنند. بنابراین در بسیاری از کشورهای جهان سوم یک جمعیت «حاشیهای» که از کار روستا کنده شده، ایجاد کردهاند که یا بیکار و نیمه بیکارند و یا به کارهای کاملا کاذب مشغولند. خانوادههایی که تا دیروز از قطعهای زمین و یا چند رأس دام حداقل مایحتاج معاش روزمرهی خانوادهی خود را تأمین میکردند، امروزه در حاشیهی شهرها با تنفروشی و یا فروش زنان به شبکههای تجارت انسان ادامهی حیات میدهند.
تونس دومین شریک تجاری اروپا بعد از اسرائیل در منطقهی شمال آفریقا و جنوب مدیترانه، سالهاست که قانونی و «غیرقانونی» جمعیت روستاییاش را صادر میکند. در کنار دلتای نیل بسیاری از دهقانان در اثر مدرنیزه شدن کشاورزی به کارگران ساده و بیکار تبدیل شدهاند، به قدری نیروی کار ارزان است که چین که خودش یکی از بزرگترین دارندگان کارگر ارزان و فقیر است در آنجا سرمایهگذاری میکند.
مصر که خودش صادرکنندهی نفت و گاز است، محصولات تصفیهشدهی نفتی وارد میکند. گاز طبیعی با قیمت ناچیز به اسرائیل میرود و بسیاری از مردم مصر از کپسولهای غیرایمنی بوتان وارداتی استفاده میکنند. برخلاف امکانات پزشکی بالا در مصر رشد مرگ و میر کودکان بالاست و با وجود اینکه مراکز درمانی و کلینیکهای رایگان در فاصلهی کمی به شکل «رایگان» وجود دارد اما مردم نمیتوانند رشوههای لازم برای دستیابی به آنرا بپردازند.
این در حالی است که در سراسر جهان عرب میلیونها جوان که نه امکانات آموزشی و تحصیلی دارند و نه امید به دستیابی به یک زندگی «مدرن» به یمن مدیای جهانی با جزییات زندگی آمریکایی و غربی و استاندارد بالای آن آشنایی دارند.
البته فقر پدیدهی جدیدی نیست که بتوان آنرا تنها دلیل خیزش مردم منطقه دانست، اما رشد تضادهای گوناگون و در هم تنیدهی روابط سرمایهداری باعث شد که کلیت جامعه در شرایط بنبست قرار بگیرد. بنبستی که شرایط مساعد سیاسی را برای وقوع خیزشها در تونس و مصر و... ایجاد کرد و متاسفانه از درون چرخهی نافرجام آن امروزه اسلامگرایی رشد کرده است.
در اصل این یک پاسخ واپسگرا به نظام واپسگرای جهان است. رشد گلوبالیزاسیون سرمایهدارانه است که شیوهی زندگی میلیونها نفر در سراسر جهان را زیر و رو کرده و چیز دیگری را جایگزین آن نکرده است و نمیتواند پاسخگوی این جمعیت عظیم باشد. بنابراین زمین مناسبی برای نفوذ و رشد بنیادگرایی مذهبی ایجاد شده که میتواند پاسخی واپسگرایانه به سوالات و نیازهای آنان داشته باشد. درست است که اسلامگرایان نیز هیچ پاسخ واقعی برای این شرایط ندارند اما با تسلی دروغین، صدقههای عوامفریبانهی مسجد و با وعدهی اتحاد امت اسلامی، برتری معنوی و پیروزی نهایی جهان اسلام بر جهان کفر میتوانند بار دیگر بین استثمارکننده و استثمارشونده و ستمگر و ستمدیده اتحادی ارتجاعی ایجاد کنند که حرمت و کرامت انسانی دنیوی و اخرویشان را تأمین میکند. اسلامگرایان تنها نیروی منسجم و متشکل در صحنه هستند که آشکارا امپریالیستها و دولتهای وابسته را به باد نقد میگیرند و از بیاخلاقی و ستمگری آنّها و از عوامفریبی و تبعیت بردهوارشان از غرب (البته صرفا در روبنای ایدئولوژیک آن مانند رشد سکسیسم و آزادیهای جنسی، آزادی پوشش زنان و ...) افشاگری میکنند و از این طریق در میان طبقات مختلف نفوذ بیسابقه مییابند. اما این نقدها و افشاگریهایشان نهتنها به هیچ عنوان در جهت از بین بردن روابط سرمایهداری نیست بلکه آنان خواهان این هستند که خود با قبول سلطهی اقتصادی امپریالیستها انجام وظیفه برای آنان را با حفظ مواضع ایدئولوژیک خود به عهده بگیرند.
در مقابل اتفاقا تا جایی که ایدئولوژی مذهبی بتواند جلوی نارضایتی و طغیان این جمعیت عظیم را بگیرد، امپریالیستها از آن استقبال میکنند و در سراسر جهان و حتی در قلب اروپا روی آن سرمایهگذاری کرده و میکنند؛ از جمله رشد هر روزهی مساجد در کشوهای غربی با اجازهی رسمی و حمایت مالی و سیاسی دولتهای غربی و ایجاد تسهیلات ویژه برای امامان مساجد و پرداخت حقوق دولتی به آنّها، تشویق روزافزون جوانان و نوجوانان معتقد با پوشش و فرهنگ اسلامی، مردان کاملا اسلامی و افزایش روزافزون زنان و دختران محجبه در این کشورها که امروزه حجاب را به عنوان لباس فرم ارتش اسلام در برابر ارتش کفر، نماد یکپارچگی امت اسلامی، پرچم اسلام، نماد ایدئولوژی و نشانهی ایمان و آرمانخواهی به زعم خودشان با افتخار «انتخاب» میکنند.
آیا تولد دوبارهی حکومتهای تئوکراتیک، همزمان با دوران «پیروزی قطعی» سرمایهداری اتفاقی بود؟
رابطهی بین تحکیم این دو نیرو و جایگاه زنان چه بود؟
همینجا به نقطهای تاریخی میرسیم که هم برای ما زنان ایرانی بسیار آشناست و هم برههای کلیدی در عروج نیروهای بنیادگرای اسلامی است و هم بررسی آن به فهم اهداف، الگوها و تضادهای شکلگیری یک حکومت تئوکراتیک خصوصا در رابطه با مسألهی زنان کمک میکند. به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی یعنی قدرتگیری اولین حکومت مذهبی معاصر در منطقهی خاورمیانه در دورهی شکست انقلابات در جهان و به نفع منافع سرمایهداری برای جلوگیری از پیشروی اندیشههای انقلابی و سوسیالیستی به منطقهی سوقالجیشی خاورمیانه و تقویت مذهب در مقابل انقلابات سوسیالیستی. آنهم زمانی که سرمایهداری طبل «پیروزی قطعی و نهاییِ سیستم سرمایهداری و مرگ کمونیسم و عدم امکان پیشروی و تغییر به وسیلهی انقلاب» را بلندتر از همیشه به صدا درآورده است. اگرچه در ایران و پیش از قدرتگیری جمهوری اسلامی هم جامعهی ما در تار عنکبوت دین گرفتار بود و ستم جنسیتی در اشکالی دیگری به حیات خود ادامه میداد. اما پیشتر با رشد سرمایهداری و مهمتر از آن ظهور انقلابهای سوسیالیستی قرن بیستم که تمام جهان را تحت تأثیر قرار داده بود و موج مبارزات فمینیستی، روابط سنتی تبعیض جنسیتی و افکارِ کهنه در مورد زن ضربات محکمی خورده بود به گونهای که در دههی چهل و پنجاه شمسی (دههی شصت و هفتاد میلادی) قدرتگیری حکومتِ شریعت و بازگشتِ اسارتِ دینی زنان غیرقابل تصور بود و مذهب به یک امر شخصی تقلیل پیدا کرده بود. سال ۱۹۷۹ وقوع انقلاب ایران به عنوان آخرین انقلاب قرن ۲۰ در شرایطی بود که در دو کشور بزرگ سوسیالیستی یعنی شوروی و چین یک به یک روابط سرمایهداری احیا شده و تجربهی انقلابات در این دو کشور با همهی دستاوردها و اشتباهات شکست خورده بود و نیرویهای چپ، کمونیست، انقلابی، مترقی و منتقد در سراسر دنیا به شدت در گیجی و ناروشنی فکری و عملی قرار گرفته بودند. جنبشهای انقلابی و رادیکال دههی ۶۰ و هفتاد در اروپا و آمریکا افول پیدا کرده بود، از جنبش دانشجویی تا جنبش فمینیستی و جنبش سیاهان و ضدنژادپرستی تا جنبش ضدجنگ ویتنام و همینطور جنبشهای رهاییبخش ملی از الجزایر تا جنبش ظفار (عمان) و فلسطین و ... در چنین شرایطی از درون موقعیت انقلابی به وجود آمده در ایران که اتفاقا نیروهای چپ و انقلابی در ایجاد آن نقش بهسزایی داشتند برخلاف انتظار یک حکومت ارتجاعی دینی سربلند کرد.
مسأله برای حکومت جدید این نبود که چطور به یک جامعهی نیمه قبیلهای از دست رفته بازگردیم، این بود که چگونه رژیمی بنا بگذاریم که در عین تناسب با منافع غرب، حافظ ایدئولوژیای باشند که نظم اجتماعی ارتجاعی سرمایهداری را حفظ کند و به حاکمان جدید مشروعیت بدهد.
«جمهوری اسلامی، با استفادهی همه جانبه از اهرمهای قدرت دولتی (از سرکوب قانونی و نظامی تا استفاده از نظام آموزشی و مدرن ترین وسائل تبلیغ و ترویج ایدئولوژیک) روابط ستم بر زن را بر اساس شریعت از نو قالب بندی و بازسازی کرد. این نه فرهنگ ازلی و ابدی "زن مسلمان" است که احیا شد، بلکه فرهنگ و روابط پدرسالاری اسلامی بود که به پشتوانهی سرکوب دولتی مستقر شد. جمهوری اسلامی با صراحت انقیاد زن را در قوانین کدبندی کرد و برای آن دادگاهها و نیروهای سرکوبگر اجرايی تخصیص داد.»i
«البته جمهوری اسلامی برای تثبیت و توجیه قوانین زنستیزانهاش فقط به مقولههای دینی اکتفا نکرد بلکه بطور گسترده از مقولههايی مانند فرهنگ ملی، مقاومت در مقابل امپریالیسم و بیگانه، امنیت ملی و اخلاق و ... نیز استفاده کرده است و بطور علنی و سیستماتیک رفتار و اخلاق زن را با مسأله اقتدار ملی پیوند زده است. مثلاً فرمان حجاب اجباری خمینی زن ایدهآلِ اسلامی را بهعنوان حافظ غرور ملی معروفی میکند.»۱۰
بنابراین «دین، صرفاً باور به ماوراء الطبیعه نبود؛ و همانطور که در متون اسلامی میبینیم دین تدوین کننده یک رشته روابط سیاسی و اجتماعی میان انسانهاست؛ دستورالعملی در مورد تقسیم بندیهای طبقاتی، جنسیتی و قومی و ... است. آموزهای است که انسانها را طبقهبندی کرده و میان آنها روابط قدرت مشخصی را برقرار میکند. در این میان طبقهبندی زن و مرد و تابع و فرودست کردن زن از اصول تعیینکنندهی آن است. دین بهمثابهی ایدئولوژی، مشروعیتبخش و توجیهکنندهی این رشته روابط قدرت است.»i
«طبعاً برای جمهوری اسلامی احیای روابط اقتصادی، اجتماعی و سیاسیِ مشابه دوران شکلگیری اسلام غیرممکن بود و آن کسانی که تحت نام جمهوری اسلامی قدرت را بدست گرفتند نیز چنین قصدی نداشتند. اما تا آن حد که بتوانند به حاکمیت ستمگرانهی خود مشروعیت و تقدس بخشند آنرا در نظام دولتی ادغام کردند. شاید بتوان گفت اسلامی کردن نظام مردسالاری مهمترین آنها بود. جمهوری اسلامی، حاکمیت دینی را مدرنیزه هم کرد. قوانین شریعت اسلامی را با قوانین حکومتی سرمایهداری پیوند زد و در یک قانون اساسی که خود یک مقولهی غربی است نظم بخشید.»i
این بازسازماندهی مذهبی بدون تکیه بر شرایط فکری - سیاسی مردم جهان، بدون تکیه بر گیجی و ناامیدی فکری و عملی مردم جهان، بدون تکیه بر کارزار عظیم قدرتهای سرمایهداری علیه انقلاب و تغییرات بنیادی، بدون حمایتهای سیاسی، نظامی، مالی و همچنین کارزارهای فکری و تئوریک آنان و حمایت مستقیم و غیرمستقیم از نیروهای مرتجع، بدون همراهی مستقیم و غیرمستقیم متفکرین و تئورسینهای سکولار و روشنفکران در سراسر جهان و بدون بازسازماندهی مجدد نیروهای اجتماعی و طبقاتی؛ و بازسازماندهی سرمایهداری امپریالیستی در کلیت آن ... امکانپذیر نبود. بررسی هر یک از این مقولات میتواند و باید گوشهای از پیچیدگی این پروسه را روشن نماید که در دستور کار این نوشته نیست و امیدواریم در آینده بتوانیم به آن بپردازیم.
اما نمیتوان در بررسی رابطهی بین تحکیم ایدئولوژیک - سیاسی، فکری و تئوریک نیروهای مذهبی و مسألهی فرودستی زنان، چشم را بر نقش آگاهانهی تئورسینهای سرمایهداری در پروسهی فکرسازی و کارزار «شکست انقلابات» در جامعه و نظریهپردازان غیردینی و سکولار در توجیه سیطرهی مذهب و ضرورت و نقش آن بست.
مشخصا ظهور حکومت مذهبی در ایران، پدیدهی جدیدی در قرن بیستم بود که عدهی زیادی تلاش کردند آن را بفهمند و تحلیل کنند که چرا در ایران چنین اتفاقی رخ داده است. کسب قدرت توسط اسلام گرایان در ایران یک زمین لرزه سیاسی بود که تاثیرات پایدار جهانی بر اندیشههای سیاسی گذاشت و به عنوان یک اندیشه/برنامهی رقیبِ کمونیسم و رهایی بشر از طریق انقلابات قد علم کرد. این جریان ادعا کرد که نه پروژهای سرمایهدارانه است و نه سوسیالیستی. ادعا کرد که یک فرهنگ، ایدئولوژی و سبک زندگی واقعا غیرغربی است. ضدغربی بودنش بسیاری از روشنفکران ضد امپریالیست را شیفته خود کرد. مثلا میشل فوکو به دیدار خمینی شتافت و او را تحسین کرد. فمینیستهای فرانسوی به او هشدار دادند اما او حاضر شد در ازای آنچه ضد امپریالیسم اسلامگرایان میخواند بر حملهی اسلام گرایان به زنان چشم فرو ببندد، کسی که معتقد بود «صدای عصر روشنگری صدایی مردانه است» و از نظریهپردازان رابطهی قدرت و تحلیلگر رابطهی شکنجه و زندان بود، «انقلاب اسلامی» را اولین انقلاب پستمدرن دنیا نامید؛ آغاز عصر نوین پیوند بین «سیاست» و «معنویت» و آلترناتیوی در مقابل سرمایهداری. او به حکومتی مهر تایید میزند که اولین حملهاش به زنان بود و در شکنجه، کشتار و اعدام انقلابیون تحت قوانین مذهبی ذرهای تردید نکرد. مثال میشل فوکو اشاره به یک "فرد" و پررنگ کردن تحلیل اشتباه او نیست. در واقع اشاره به شکلگیری تفکری بود که در حال غلبه بر قشر روشنفکران مترقی جهان بود. موضع او شیفت مهمی را در تعلق خاطر این قشر نمایندگی میکرد: شیفت از تعلق خاطر به انقلابهای سوسیالیستی به جانب "آلترناتیوی" دیگر. در اصل نظریهپردازان غیردینی یا به اصطلاح سکولار هم بدین شکلِ ظهور رژیمهای تئوکراتیک و تفکرات واپسگرا را توجیه کردند.
ترجمهی این تفکرات فلسفی در سراسر دنیا و درون جنبش زنان گرایشات مختلف فکری را هم به دنبال داشت که مستقیم و غیرمستقیم تقویتکنندهی تئوریها و ایدئولوژی سرمایهداری حاکم بود. از آن جمله نسبیتگرایی فرهنگی را میتوان نام برد: «نسبیگرایی فرهنگی بر آن است که هر فرهنگی، پاسخهایی بومی برای مشکلات جامعهی خود دارد که باید تنها در محدودهی همان فرهنگ مورد ارزیابی قرار گیرد. به این ترتیب، نسبیگرایی فرهنگی ما را در موقعیت دشواری قرار میدهد. از سویی، ما را از قوممداری دور میکند و از سویی دیگر، بهانهای میشود برای تداوم سامانههای ستمگر.»۱۱
«نسبیتگرایی فرهنگی برای زنِ ایرانی هویت اسلامی ساخت. حجاب را نه نماد ستم بلکه نماد ضدیت با کلونیالیزم و امپریالیسم معنی کرد و با تنزل آن به سطح «واقعیتهای فرهنگی» یعنی با چشمپوشی از روابط قدرت حاکم بر این واقعیت ما را در برابر آن خلع سلاح کرد. نظریهپردازان نسبیتفرهنگی، فمینیستهای غرب را که حجاب و دیگر اعمال ستمگرانه مانند ناقصسازی جنسی دختران را به عنوان اشکالی از ستم بر زن نقد میکردند، شوونیست خواندند. اما در واقعیت، نسبیتگرایان فرهنگی با عزیمت از فرضیات خیالی خود گفتمانی را تحمیل کردند که در تضاد با واقعیتهای سخت و خونبار جامعهی ما بود: واقعیت روابط قدرتی که ما زنان ایرانی به حد کافی در سی و پنج سال گذشته آن را در خانه، خیابان، زندان، گودالهای سنگسار و حلقههای دار تجربه کردیم؛ و حجاب به طرز انکارناپذیری نماد فشردهی همه اینها بود.»i
«اینان با تحمیل گفتمان «اصالت فرهنگی» و «فرهنگ بومی» و ... مانع از آن شدند که محتوای ستمگرانهی حجاب و دیگر مظاهر شریعت اسلامی به بحث گذارده شود. آنان به ارتجاعیترین نظامی که زنان ایران در تاریخ معاصر تجربه کردهاند، مشروعیت فرهنگی دادند. آنان به زنان حکومت اسلامی نیز آموختند که پدرسالاری اسلامی را با استفاده از نظریههای «اصالت فرهنگی» باز تعریف کنند. حتا نمایندگانِ دولت جمهوری اسلامی نیز در محافل بینالمللی از اینگونه استدلالها برای توجیه و تشریح زنستیزی اسلامی خود بهره بردند. فمینیستهای اسلامی یاد گرفتند که اسلام و فمینیسم را بر حسب «فرهنگ بومی» و «اصالت بومی» باز تعریف و تفسیر کنند و مدعی شوند که قرآن در واقع متنی در دفاع از حقوق زنان است. بازخوانی مدرن دینیگری که از زمانِ پهلوی توسط امثال بازرگان و شریعتی و مطهری آغاز شده بود تبدیل به زرادخانهی جمهوری اسلامی در ارائهی کالاهای منسوخ و پوسیدهاش شد. اما تئوری نسبیتگرايی فرهنگی و مروجین ایرانی آن خدمات ویژهای در زمینهی وارونه نمایاندن واقعیتهای اجتماعی و مشروعیت بخشیدن به پدرسالاری دینی بازی کردند.»i
«اینان به جای شکافتن منطق نظام سیاسی جدید در ایران، در مورد منطقی بودن آن تئوریبافی کردند. به جای آنکه به فهم واقعیت آنچه هست بپردازند، در مورد اینکه آن را چگونه باید فهمید نسخه پیچیدند.»i
«ضدیت آنان با مبارزهی واقعی علیه جمهوری اسلامی امروز نیز به قوت خود باقی است. نصایح مسالمتجویی و خشونتپرهیزی آنان چیزی نیست جز بیان رمزدارِ فناتیسم، عقبماندگی فکری و نیات حسنهی فریبکارانه که ماهیتشان را علیرغم اینکه چه نقابی بر چهره کشیده باشند به شکل عریان و انکارناپذیر آشکار میکند.»i
آزادی، برابری و برادری امپریالیستها و بنیادگرایان در ستم و استثمار زنان:
رشد گلوبالیزاسیون شاید بیشتر از همیشه نشان داد که اصل برادری و برابری و آزادی طبقات حاکمه در ستم و استثمار زنان چقدر یکسان به پیش رفته است. چگونه سرمایهداری امپریالیستی در هیچ شکل و فرمی، نمیتواند بدون پدرسالاری کارکرد داشته باشد. هدف این سیستم یعنی پروسهی پایان ناپذیر انباشت سرمایه نمیتواند متحقق شود، مگر اینکه مناسبات قدرت مرد-زن حفظ و بازتولید شود. پدرسالاری بخش نامرئیِ سرمایهداری عریان است و در این بین بنیادگرایان مذهبی توانستند برادری خود را بهسادگی ثابت نمایند. فرودستی زن برای هر دوی اینها نقش کلیدی دارد. اگرچه بنیادگرایی مذهبی با زیربنای اقتصادی جهان سرمایهداری همسو و همراه شده و همزمان بخشهایی از روبنای ایدئولوژیک جهان سرمایهداری را به چالش میکشد و با آن تضاد دارد اما در مورد جایگاه فرودست زنان آنها برادری کامل دارند. ضرورتا هرکدام اشکال متفاوتی از فرودستی زنان را تبلیغ و استفاده میکنند که اگرچه در ظاهر در تضاد با هم قرار گرفته است اما در نهایت به تقویت اصل فرودستی زنان و انقیاد هرچه بیشتر زنان ختم میشود.
از یک طرف، رشد سرمایهداری روابط اجتماعی کهنه را درهم میشکند و زنان را با شدت هر چه تمامتر به درون زندگی عمومی میکشد اما از سوی دیگر ارزشها و امتیازات سنتی خود را بیش از پیش بر آنان تحمیل میکند که به طور خشونتبار تقویت میشود. برای هر دو کماکان بدن زن کالایی است که نحوهی کنترل و ارزش آن بر اساس روابط حاکم تعیین میگردد. از نظر اسلامیون بدن زن کالایی است که باید در پوششی حفاظت شود تا از گزند مشتریان نامشروع دور بماند و جواب غرب این است که بهتر است این کالا کاملا از پوشش بیرون باشد تا ارزش آن بر خریداران بیشتر عیان شود. هرچند این نزاع سالهاست که دستمایهی صفآرایی این دوقطب بر سر چگونگی کنترل بر بدن زن بوده است و بخشی بزرگی از تخاصمات این دو قطب را توجیه مینماید اما هر دو طرف بر سر جایگاه فرودست زن و بهرهکشی و ستم بر زن توافق قطعی و همپوشانی دارند و هر روز در اشکال متفاوت و در تقابل با یکیدگر آنرا تقویت مینمایند.
اینکه زهرا رادون میگوید: «پیرامون قاهره و سایر مناطق، روستاهایی وجود دارند که اقتصاد آنان بر اساس خرید و فروش زنان و ازدواج اجباری قرار دارد»۲، نه ماحصل سیاستهای یکشبهی آنان است و نه مربوط به چند روستا در شمال آفریقا و یا یک کشور جهان سومی و یا یک منطقه از جهان. باید برای فهمیدن این فاجعه نگاهی به وضعیت زنان جهان بیندازیم.
هر چند سالیان سال است که بر طبق شاخصهای رسمی آماری زنان حدود دو سوم از کار دنیا را انجام میدهند و در عین حال، تنها ده درصد از درآمد جهانی را به دست میآورند و کمتر از یک درصد از دارایی جهان را در اختیار دارند اما اینکه زنان هفتاد درصد فقرای جهان را تشکیل میدهند گواهی بر این مدعاست که فقر فمینیزه شده است. بدین معنا که علاوه بر ارقام و آمار، فمینیزه شدن فقرِجهانی محدود به این نیست که زنان کمترین درآمد را دارا هستند، بلکه علاوه بر آن زنان بیشتر از مردان در معرض شیوع فقر میباشند، زنان تجربهی عمیقتر و شدیدتری از فقر دارند و رنج و عواقب بیشتری هم از آن نصیبشان میشود. زنان در معرض عواقب و رنج مزمنتر و بلندمدتتری نسبت به مردان هستند. زنان موانع بیشتری برای بیرون کشیدن خودشان از زیر بار فقر دارند،۱۲ به نسبتِ فقر، سرپرستی خانوار هم به همان اندازه زنانه شده است و زنان سرپرست خانوار فقیرترین زنان در جهان محسوب میشوند و این زنان فقر را به فرزندان خود نیز منتقل میکنند و این شکاف عمیق و عمیقتر میشود.
در مناطق آزاد تولیدی جنوب شرقی آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین بیش از ۷۰ درصد نیروی کار را زنان تشکیل میدهند که اکثریت آنان نیز جوان (بین ۱۴ تا ۲۴ سال) هستند.V
در کار کشاورزی نیز زنان ۴۳ درصد از نیروی کار کشاورزی در کشورهای در حال توسعه هستند و این مسولیت طی سالهای اخیر روند رو به رشد داشته است. برای ۷۹ درصد آنان کشاورزی منبع اصلی درآمدشان میباشد.۱۳
در خاورمیانه و شمال آفریقا وضع کماکان فاجعهبارتر است. طبق آخرین آمار بانک جهانی فقط یک زن از هر چهار زن در این منطقه دارای کار و یا جویای کار است (۲۵درصد)، یعنی یک دوم آمار جهانی و پایینترین نرخ مشارکت (اشتغال) در کار جهان.۱۴
در همین اوضاع و احوال است که باید پرسید چرا سرمایهی جهانی و سخنگویانش امروزه اینقدر به زنان «علاقمند» شدهاند!؟
همانطور که پیشتر گفته شد، توسعه اقتصادی سرمایهداری فقط بر اساس تقسیم کار جهانی و کنترل و استثمار کشورهای مستعمره نبود، بلکه بخش مهمی از آن تحمیل یک تقسیم کار جنسیتی خاص بود. V
اولا برخلاف تصور عام، زنان مطلوبترین نیروی کار در فرایند انباشت سرمایه در مقیاس جهانی هستند. آنها ارزانترین و مطلوبترین و کنترلشوندهترین کارگران کشورهای توسعه نیافتهاند و از این طریق هزینه تولید را پایین میآورند دوما برای استراتژی انباشت سرمایه باید بخش عظیمی از مصرف کنندگان کشورهای غنی را برای خرید اجناس تولید شده بسیج کنند که زنان در این میان هم نقش مهمی دارند.
زنان ارزانترین کارگران هستند چون در سطح جهانی به عنوان «خانهدار» شناخته شدهاند، نه کارگر، کار آنها نه «کار مزدی آزاد» بلکه «یک فعالیت درآمد زا» محسوب میشود. یعنی مردان کارگران آزاد و زنان خانهداران غیرآزاد تعریف میشوند. V
زنان به عنوان «خانهدار» در تعریف جهانی منفرد و ایزوله میشوند و امکان سازماندهی نمییابند و در ضمن عمدتا مطیع و قابل کنترل میباشند.
بدین شکل زنان بیشترین تولیدکنندگان (بیشتر در مستعمرات و خصوصا در روستاها) هستند و بیشترین مصرف کنندگان در کشورهای غنی و یا شهرها هستند. بنابراین بیدلیل نیست که سخنگویان سرمایه چه از نوع غربی و چه از نوع اسلامی به زنان علاقمند میشوند. کسانی که امروزه در دنیای واقعی، بار اصلی کار دنیا و تولید سود و بازتولید نیروی کار جهان را به عهده دارند.
زنان تحت تاثیر گلوبالیزاسیون، یا ارزانترین کارگران بخش صنعت هستند و یا بیحقوقترین کارگران بخش کشاورزی، یا در ابعاد وسیع در «بخش غیررسمی» در روستاها، زاغهها و محلات فقیرنشین کارهای هنری و صنایعدستی و فرآوردههای غذایی تولید میکنند (کالاهایی که تا دیروز جنبهی صرفا مصرفی داشت)، یا در بخش خدمات در ابعاد وسیع درگیر شدهاند و یا در صنایع توریسم و سکس سرویس ارائه میدهند و کماکان بهعنوان «خانهداری» بیگاری میکنند و کار نامرئی خانگی را هم بر دوش دارند. بنابراین تاکید بر تعریف زن «خانهدار» نتیجهی جانبی و تصادفی تقسیم کار نوین جهانی نیست. بلکه بخش بزرگ کاری که برای بازار جهانی استثمار و فوق استثمار میشود با این تعریف مخفی میکنند، و حقوق پایین زنان را توجیه و امکان سازمانیابی را از آنها میگیرند و تصویری غیرواقعی از یک زن که مورد حمایت مرد است میدهند.
اما واقعیت این است که تعداد زنان سرپرست خانوار روز به روز افزایش مییابد. بسیاری از مردان از روستاها به شهر و یا کشورهای دیگر مهاجرت کردهاند و همسر و خانوادهشان در روستا ماندهاند و اکثریت آنّها سالها از هم دور مانده و در بیشتر موارد مردان مسئولیت نانآوری را رها کردهاند. در آفریقا سرپرست اصلی خانوادهّی روستایی زنان هستند. اگرچه مدرنیزاسیون در کشورهای جهان سوم خصوصا روستاها زنان را تبدیل به سرپرست خانوار نموده ولی تعریف عمومی از زن خانهدار در قانون و افکار عمومی را تغییر نداده است.
بنابراین بیدلیل نیست که از دیگر سو حملات ایدئولوژیک به زنان در سراسر جهان روز به روز در حال افزایش است. از بهرهبرداریِ کالایی از بدن زن در بیلبوردها و تیزرهای تبلیغاتی گرفته تا نمایاندن "زیبایی زن" به عنوان مهمترین دارایی و ویژگی او و نقش مادریاش به عنوان تنها هویت انسانی او در انبوهی از فیلمهای سینمایی و تلویزیونی، ادبیات داستانی و دیگر تولیدات و بازنمودهای فرهنگ عمومی گرفته ... تا نزاع بر سر «آزادی» انتخاب پوشش و یا پوشاندن یا متقابلا حراج بدن زنان یعنی تعریف دیسپلین و نحوهی کنترل بدن زنان به وسیلهی دولت یا مذهب یا عرف یا فرهنگ و یا حتی صرفا به وسیلهی تمایل شخصی مردان تا نزاع بر سر حق کنترل بارداری و یا پایان دادن به آن و ... بدین ترتیب ما روزانه شاهد عرضهی بدن زن به عنوان کالایی قابل قیمتگذاری (چه برای نمایش و استفاده بصری، و چه در راستای ارائه خدمات و ...) در حوزههای مختلف هستیم. کالایی که یا مردان نحوهی استفادهی بیمهابا از آن را در صنعت پورنوگرافی تبلیغ میکنند و تعلیم میدهند یا در تجارت انسان مبادله میکنند و در بازار تنفروشی قیمتگذاری میکنند و با پول معاوضه مینمایند یا در ازدواج قرارداد و ملاحظات مالی را کاملاً مشروع و توسط قانون و افکار عمومی تقدیس میکنند و در نهایت حتی برای تصاحب رایگان این کالا به زنان فردی یا جمعی تجاوز میکنند.
مجموع چنین شرایط جهانی زنان را در وضعیتی قرار داده است که پتانسیل بالایی برای مبارزه بر علیه وضع موجود دارند و صحبت بر سر موقعیت زنان پای کلیه نیروهای سیاسی و خصوصا طبقهی حاکمه در هر فرم و لباس و موقعیتی و پای کلیهی مردان را به میدان میکشد، از طرف دیگر طبقات حاکمه در قدرت هم برای تثبیت حاکمیت خود نیاز به کنترل و کانالیزه کردن نیروی زنان دارند و نیروهای سیاسی نیز ناچار به ارائهی برنامهی خود در ارتباط با جایگاه زنان هستند، خواه آنهایی که تمایل دارند جامعه را به عقب برگردانند و یا شرایط عقبماندهی امروز را حفظ کنند و چه آنان که میخواهند وضع موجود را تغییر دهند و کلیت جامعه را رها کنند.
سهروز پس از مرگ معمر قذافی، در مقابل نگاه هزاران نفر که در بنغازی جمع شده بودند تا «آزادی لیبی» را جشن بگیرند، مصطفی عبدالجلیل، رئیس شورای انتقالی لیبی، دهها موضوع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی را واگذاشت تا با تاکید بر حاکم شدن شریعت اسلام در لیبی جدید، بر لغو مهمترین مصادیق زیر پا گذاشتن قانون اسلام در دوران قذافی یعنی ممنوعیت چندهمسری تاکید نماید.
در مصر کانون بزرگترین تحولات چند سالهی اخیر در خاورمیانه و شمال آفریقا و میدان تحریر کانون تحولات در مصر (خصوصا نیروهای سکولار) و در مرکز آن نطفهی پدیدهی تجاوز به زنانی که جرات کرده بودند برای تغییر سرنوشت خود پا به میدان بگذارند، رشد میکرد.
از همان اولین روزها بعد از سقوط مبارک تهدید و آزار جنسی و تجاوز به زنان مبارز و انقلابی و حتی زنان خبرنگار خارجی چه از سوی تظاهرکنندگان و چه از سوی ارتش و پلیس ابزاری برای مرعوب کردن و به عقب راندن زنان بود؛ همان ابزاری که در دولت مبارک هم با آن آشنا بودند.
برای همهی ما زنان و زنان مصری «چهارشنبه سیاه» سال ۲۰۰۵،
فریادهای یاسمین: «زمانی که روی زمین بودم یک اتومبیل روی موهای من ایستاد و آنها نهایت استفاده را از به دام افتادن من بردند، ابتدا بدنم را چرخاندند و پاهایم را بالا نگه داشته و هر طور که خواستند به من تجاوز کردند.»
و تقلاهای لارا (خبرنگار سی بی اس): «به مدت بیست و پنج دقیقه در حال تقلا بودم و عملا خود را یک مرده میانگاشتم و تنها یاد دو فرزندم باعث مقاومت من شد، پیراهن به دور گردنم پیچیده شده شلوار و سوتین مرا پاره کردند، حتا درآن لحظات متوجه نبودم که با چوب مرا میزنند، همه فکر من تعرض جنسی درحال انجام بود. بارها و بارها با دست به من تجاوز کردند موی سر و بدنم را به هر سو میکشیدند و من خود را معلق احساس میکردم»
و بدن نیمهجان «دختر سینهبند آبی» در محاصره و زیر مشت و لگد پلیس و ...
اینها همه جنگ واقعی و خونین بدنهای ما و کنترلکنندگان آن است و نه کابوسی شبانه یا داستانی تخیلی که بتوان آن را در خیال واگذاشت.
در حالی که به عقیدهی شیخ سلفی احمد محمود عبدالله زنان معترض در میدان تحریر بیشرم و حیا و خواهان تجاوز هستند. به اعتقاد وی زنانی که به میدان تحریر میروند لخت هستند و هدف آنها این است که به آنها تجاوز شود. او اضافه میکند که ۹۰ درصد این زنان صلیبیون (جنگجوهای جنگهای صلیبی) و ۱۰ درصد دیگر زنان بیوه هستند که کسی آنها را کنترل نمیکند. هیچ ترس و حیا و یا حتی اعتقادی به فمینیسم هم ندارند.۱۵
به خاطر قانونی کردن این کنترل شرعی و مردسالارانه است که یکی از اولین درخواستهایی که سلفیها به محض اینکه پایشان به مجلس رسید، مطرح کردند، کاهش سن قانونی ازدواج بود. پایه و اساس استدلالهای آنها برای کاهش این سن عقایدی است که برای مثال حفظ ناقصسازی جنسی زنان هم بر آن استوار است؛ اینکه «دختران هر زمانی میتوانند از نظر جنسی از مسیر خارج شوند.» این در حالی است که در مصر ختنهی دختران (ناقصسازی جنسی) و ازدواج زیر ۱۸ سال ممنوع است!
اینها همه جنگ واقعی و خونین این دو قطب پوسیده بر علیه زنان است که در به انقیاد کشیدن، سرکوب و کنترل زنان برادر و برابرند و برای حفظ منافع مشترکشان با نفرت و خشونت هر چه تمامتر یک حکومتنظامیِ جهانی بر علیه زنان به پا داشتهاند.
و این باز هم بازگشت به چرخهی نافرجام انتخاب بین دو قطب واپسگرا، پوسیده، تاریخ گذشته و امتحان پسداده است. دو قطبی که پاسخی برای شرایط امروزی بشر ندارند و از ترس همین فروپاشی پیشِ رویشان است که اجبارا به دامان یکدیگر چنگ میزنند و از یکدیگر حمایت میکنند و مجبورند تضادهایشان با یکدیگر را در مقابل صفوف مردم تحمل کنند و نادیده بگیرند.
این چرخهی واپسگرا باعث شده تا در عمل مبارزه با یکی از طرفین بدون مرزبندی با دیگری به شکل اجتنابناپذیر ما را در صف مقابل قرار دهد، بدین شکل تقویت هر یک از این دو قطب هرچند با هدف تضعیف و مقابله با دیگری، اما در عمل قطب دیگر را نیز تقویت مینماید. از این رو برای کسانی که قربانی شرایط موجودند، کسانی که بیزار از شرایط موجودند و کسانی که خواهان مبارزه برای تغییر شرایط موجود هستند، انتخابی جز این نیست که همزمان با هر دو پوسیده مرزبندی و مبارزه نمایند و زنان ستون فقرات این تضاد و این مبارزهاند. زنان برای این دو پوسیدهی زنستیز از یک سو ارتش کار، پیاده نظام و کالای ارزشمندی هستند که بدون جایگاه امروزین آنان این نظم استثمارگرانه و ستمگرانه قادر به ادامهی بقای خود نیست و از دیگر سو به واسطهی نقش، جایگاه و پتانسیلی که دارند در صورت ورود به میدان مبارزه با افق رهایی خودشان و بشریت قادر هستند کلیه سدهای پوسیده و پدر/مردسالارانه را که در معرض فروپاشی تاریخی هستند، فرو بریزند و دنیای دیگری بسازند.
از این رو ما زنان فقط با مبارزهی انقلابی، انترناسیونالیستی، رادیکال و همزمان با این دو قطب تاریخ گذشتهی ضدزن است که میتوانیم دستان خونآلود، مردانه و «روحانی» آنان را از زندگی میلیونها زن که در خانهها، کارخانهها، مزارع، خیابانها، فاحشهخانهها و ... با خشونت بیرحمانه و بیسابقهای له میشوند، کوتاه کرده؛ و راه رهایی و دستیابی به روابط غیراستثمارگرانه و غیرستمگرانه را باز کنیم. هیچ افق روشنی برای رهایی زنان و رهایی بشریت بدون جنگیدن و سرنگونی این دو قطب پوسیده متصور نیست و بدون حضور زنان در این مبارزه سرنگونی این دو قطب امکانپذیر نیست.✦
منابع (عمدتا محتوایی و بخشا به شکل نقل قول مستقیم استفاده شده است):
i «مذهب، تبعیض جنسیتی، دختران دانشجو»، بیست و یکمین کنفرانس بنیاد پژوهشهای زنان ایران، جولای ۲۰۱۰، فریبا امیرخیزی
ii «نگاهی به بنبست "بهار عربی"، علل عروج بنیادگرایی اسلامی، معنای آن برای جهان امروز و چه باید کرد؟»، فوریه ۲۰۱۴
iii اسلام ایدئولوژی و ابزار طبقات استثمارگر، مقالهای از نشریه «جهانی برای فتح» شماره ۲۸ سال ۲۰۰۲، نسرین جزایری
iv « مصر: زمان دور ریختن توهمات است»، مقالهای از نشریه «جهانی برای فتح» جولای ۲۰۱۳، ساموئل آلبرت
v«خانه دار کردن جهانی زنان! زنان و تقسیم کار نوین جهانی سرمایه بینالمللی زنان جهان سوم را باز مییابد»، نویسنده: ماریا میز، برگردان: مهسا روژان، نشریهی «۸مارس» شماره ۲۹
۱- «مصر"بدترین کشور برای زنان" در جهان عرب است»، دویچهوله فارسی
http://tinyurl.com/pnlufuc
۲- نظرسنجی "بنیاد توماس رویترز"
»Longing for Spring: the revolution that betrayed Arab women«
http://thomsonreuters.com/articles/2013/longing-for-spring
http://strongummah.blogspot.be/2013/06/30-of-us-military-women-are-raped-while.html
۴- California congresswoman Jane Harman has said: military women are more likely to be raped by a fellow soldier than killed by enemy fire in Iraq
http://rhrealitycheck.org/article/2010/08/27/californias-military-women-support-freedom-shouldnt-support-theirs/
۵- «زنان تحت محاصره، به دنبال ثبت خشونتهای جنسی در سوریه»، دویچهوله فارسی
http://tinyurl.com/nqefhys
۶- «اشتغال پناهندگان عراقی به فحشا»، آسوشیتدپرس، ترجمه شهرزاد نیوز، ٧ آبان ١٣٨٦
www.iranpost.biz/index.php?page=2&articleId=669
۷- «یک روز در نقش زنی تنفروش، گزارش در لباس مبدل از سوریه»، گزارشی از لیلا جمیلا ساکن برلین، ترجمه سهیلا مسافر، روزنامه تاتس، ۲۹ مارس ۲٠٠۸
http://www.shabakeh.de/archives/individual/001610.html#more
۸- در مورد این فتوا نظرات زیادی وجود دارد اما بنا به گفتههای قابل استناد این فتوا اولین بار توسط مفتی سعودی وهابی به نام شیخ محمد العریفی در شبکههای اجتماعی مجازی طرح شد و در آن از زنان مسلمان سنی خواسته شده تا برای رفع نیازهای جنسی جهادگران سوری و استقرار حکومت اسلامی (در مقابل رژیم «سکولار» اسد) خود را در اختیار آنها قرار دهند. بنا بر اخبار ابتدا دختران تونسی به وسیلهی یک شبکهی سازماندهی شده از طریق مساجد، محلات و حتی دانشگاهها و ... به سوریه اعزام شدند که در این بین حتی دختران دانشجو و یا دختران ده ساله هم دیده میشده است. این دختران با وعدهی دریافت مبالغ هنگفت و یا وعدهی وصول بهشت راهی سفر شدند و تعدادی از آنها با ۲۰ تا ۳۰ و یا حتی ۱۰۰ جهادگر وارد رابطهی جنسی شده و بسیاری بیمار و یا باردار بازگشتند. اظهارات وزیر کشور تونس در سپتامبر ۲۰۱۳ در یک بیانیه عمومی که این مساله را یک موضوع قابل توجه اعلام کرد به این موضوع رسمیت بخشید. اخبار حاکی از آن است که جهادگران سلفیست مانند «جبهه النصره» این فتوا را مشروع دانسته و تحت این نام به زنان سوری زیادی تجاوز مینمایند و یا حتی خانوادهایی نیز دختران و زنان خود را در اختیار آنان قرار میدهند.
http://en.wikipedia.org/wiki/Sexual_jihad
۹- شبکه العالم، «قصة فتاة تونسية مارست "جهاد النكاح" بسوريا وعادت مصابة بـالإيدز»
www.alalam.ir/news/1519320
سنگسار دختران بازگشته از «جهادنکاح» در تونس به وسیلهی النهضه
http://www.afghanirca.com/newsIn.php?id=15345
10- «بنیادگرايی اسلامی و امپریالیسم»، کنفرانس «زنان: مقاومت و هنر»، دانشگاه تورنتو، با حمایت بنیاد شهیدیان و سرپرستی شهرزاد مجاب، سخنرانی: آسو تهرانی ۱۱- حامد شهیدیان، «نسبیگرایی فرهنگی و ستم جنسی: چالش یا کرنش دربرابر ستم؟»
۱۲- The 'Feminisation of Poverty' and the 'Feminisation' of Anti-Poverty Programmes: Room for Revision?
Sylvia Chant, London School of Economics, UK, Journal of Development Studies
http://personal.lse.ac.uk/chant/chantpublications/JDSarticle_content.pdf
www.theatlantic.com/business/archive/2014/01/the-female-face-of-poverty/282892/
برطبق گزارشات فائو، سازمان غذا و کشاورزی سازمان ملل متحد(FAO)، در مورد وضعیت جهانی زنان و فقر و کشاورزی
www.un.org/womenwatch/directory/women_and_poverty_3001.htm
www.fao.org/gender/gender-home/gender-programme/gender-food/en/
www.fao.org/gender/infographic/en/
۱۴- بر طبق گزارشات بانک جهانی درباره وضعیت زنان در کشورهای عربی، برای زنان جوان رقم عدم اشتغال تا ۴۰درصد بالاتر است و این شکاف طی ۲۵ سال گذشته دو برابر شده است، اگر این شکاف با همین سرعت ادامه پیدا کند در سال ۲۰۵۰ در این منطقه در مقابل ۵۰ میلیون مرد بیکار، ۱۴۵میلیون زن بیکار خواهند بود.
»Missing Voices: Gender Equality in the Arab World«
www.worldbank.org/en/news/feature/2013/03/14/missing-voices-gender-equality-in-the-arab-world
15- www.alarabiya.net/articles/2013/02/07/264982.html