نقش قوانین و دولت در اعمال خشونت علیه زنان
آذر درخشان
این متن بر پایه سخنرانی که در تاریخ 18 فوریه 2006 در اتاق اینترنتی کارزار زنان ایراد شده با برخی تغییرات تهیه و تنظم شده است. - هشت مارس
سزای زنی که مرد را اذیت می کند مرگ است»این حرف های عبدالحسین 22 ساله است که مرجان همسر خود را در همین مرداد ماه به قتل رساند.
مرد جوانیكه«توسن» نامدارد و خود را فوق ليسانس رشته معماری معرفی كرد گفت همسرم، نسيمخواببود، چاقويی از آشپزخانهبرداشتمو بهسراغشرفتم. 25 ضربهبهپشتو گردنشزدمو بعد پيكرشرا بهداخلحمامكشاندم. رفتار نسیم بسيار نامناسببود و با مردانخيلی راحت برخورد می كرد. هميشهبهاو اعتراضمی كردمولی می گفت: اينها بهتو ربطی ندارد.
از كشتن دخترم پشيمان نيستم، به حكم خدا او را كشتم! این حرفهای مسعود پدر 35 ساله بعد از کشتن زهرا دختر هشت ساله اش است. آنها را كشتم تا جامعه پاكسازی شوداین حرفهای محمدحمزه مصطفوی، جوانی كه سركردگی باندی را داشت که حداقل 16 زن را در کرمان و اطراف آن به قتل رساندند.
مجيد سالكمحمودی، سر دسته باند دیگری از قتلهای سریالی زنان در پاسخ به سؤال افسر پرونده در خصوص مرگ خديجه يكی از قربانيانش، گفت: «من از زنهايی كه پايبند خانوادهشان نباشند متنفرم!»
نمونه های بالا حادترین شکل خشونت خانگی و اجتماعی علیه زنان است که در کشور ما می رود تا تبدیل به امری معمول شود.
"بابا ما از خدامونه زودتر شلاق بخوریم از این قبرستون بریم بیرون".
این حرفهای دختر جوان هم سلولی رویا طلوعی فعال زن کرد در زندانهای جمهوری اسللامی در چند ماه گذشته است. این مورد خشونت مستقیم دولتی علیه زنان و دختران برای «بدحجابی» که موضوعی عمومی است و هزاران هزار زن حداقل برای یک بار در معرض چنین خشونتی قرار گرفته اند.
دکتر شهرام اعظم پزشک کشیک بیمارستان بقیه الله گفت زهرا کاظمی خبرنگار عکاس در دوران بازجویی نه فقط شکنجه شده بود بلکه مورد تجاوز وحشیانه جنسی نیز قرار گرفته بود. زهرا کاظمی نماد هزاران هزار زنی شد که در زندانهای جمهوری اسلامی مورد تجاوز جنسی قرار گرفتند. سندی علیه نظامی که تجاوز جنسی به زنان را شیوه ای از سرکوب و به زانو در آوردن آنان بکار برد.
و بالاخره فرهنگی که خشونت علیه زنان را توجیه می کند را از زبان مادر شوهر زنی که از شوهرش کتک خورده می شنویم «مردی گفتند زنی گفتند، حالا که قیامت نشده دو تا سیلی به زنش زده» و وقتی پس از چندین بار کتک خوردن و تهدید به دادگاه رفت قاضی هم گفت «بالاخره هر چه باشد شوهرت است.»وقتی از همسرش که زن دیگری گرفته بود شکایت کرد باز هم قاضی گفت: «چیزی را که خداوند حلال کرده تو چطور حرام می کنی؟» این ها نمونه ای از همدستی فرهنگ و قانون در خشونت علیه زنان است.
یکی از قاضی های دادگاههای شرع که زنان برای دادخواهی به آنجا فرستاده می شوند می گوید، «من معتقدم خانمها گستاخ شده اند و نحوه استفاده درست از حقوق شان را نمی دانند».به نظر من، وظیفه زن فقط تمکین است.
و مثال آخرم حرفهای آقای شراهی وکیل تسخیری لیلا مافی است که می گوید«بهنظر من اگر ليلا نبود، اصلا ً خانة فسادی تشكيل نمی شد و ابزار خانة فساد همين خانم است و خانمهای ديگر». لیلا مافی دختر جوانی است که در انتظار مجازات اعدام بسر می برد. او از سن 8 سالگی بدلیل فقر توسط مادرش مشغول تن فروشی شد.
مثال های بالا جنبه های گوناگون خشونت علیه زنان را بیان می کند. با فرض روشن اینکه عاطفه، زهرا کاظمی، مرجان ؛ ...... اسم عام هزاران هزار زن هستند.
برای صحبت از خشونت علیه زنان نیازی به آمار و ارقام نیست چرا که هرزنی خود دفتری از آمار و شواهد اشکال گوناگون خشونت جنسیتی است. خشونت جنیستی از شکل دولتی گرفته تا خانگی، اجتماعی، همگی چون رشته هایی در هم بافته شده مجموعه ای بنام خشونت جنسیتی علیه زنان را شکل داده است. خشونتی که فقط و فقط بر مبنای جنسیت زن داشتن اعمال می شود.
در این گفتار نمی خواهم به خشونت علیه زنان در سطح جهان بپردازم. و اینکه خشونت علیه زنان پدیده ای جهانی است. این یک واقعیت است. چرا که نظام حاکم بر جهان یعنی نظامی که بر پایه ستم و استثمار می چرخد ستم بر زن بعنوان یکی از مهمترین مولفه های این نظام جزئی لاینفک و ضروری از کارکرد آن است در این گفتار بر خشونت بر زنان در ایران تمرکز می دهم.
ابتدا تعریف خود را از خشونت بر پایه تعاریف تا کنونی خواهم داد. سپس به اشکال گوناگون خشونت علیه زنان و رابطه میان آنها و اینکه چگونه همدیگر را تکمیل می کنند، می پردازم.در این چارچوب بر خشونت دولتی تمرکز خواهم کرد و اینکه چرا زنجیر خشونت بر زنان در ایران توسط خشونت دولتی تقویت، تحکیم و تداوم یافته است.
در پرتو این بحث به دونظریه از دو جهت متضاد در مورد خشونت زنان نیز اشاره می کنم. نظریه ای که فقط خشونت دولتی را می بیند و طبعا نقش خشونت خانگی را نمی بیند و در مقابله با خشونت به این مولفه ها کم بها یی می دهد و در نتیجه حتی در همان سطح مقابله با خشونت دولتی هم راه حلی ناقص و دم بریده ارائه می دهد و نظریه دیگری که فقط به خشونت خانگی می پردازد و کمتر به نقش خشونت دولتی در تقویت و تحکیم و خشونت خانگی پرداخته است. و در نتیجه راه حلش از برخی پند و اندرزها و نصیحت های بی خاصیت فراتر نخواهد رفت.
تعریف خشونت
در درجه اول باید تاکید کنم که خشونت علیه زنان جلوه بارز مناسبات قدرت است. مناسبات قدرتی که با قهر اعمال می شود. مناسبات قدرت میان استثمارگران و استثمار شوندگان و همچنین مناسبات قدرت میان زن و مرد توسط قهر دولتی برقرار می شود و نگهداری و بازتولید می شود.
خشونت بر زنان یعنی استفاده از قهر برای حفظ نظم و مناسبات قدرتی که زن در آن موقعیت فرودست دارد. تا اینجا معنای خشونت با قهر با مفهوم عمومی فرقی ندارد. چون در جوامع طبقاتی قهر وسیله ای برای حفظ نظم موجود است و هر گاه کسی یا کسانی بخواهند این نظم را بر هم زنند طبیعی است توسط قوای قهریه یعنی دولت، نیروهای مسلح، قانون و زندان سرکوب می شوند. یعنی همین وقایعی که مرتب در جامعه خودمان مشاهده می کنیم. سرکوب نیروهای کمونیستی و انقلابی، سرکوب دانشجویان، سرکوب کارگران و سرکوب زنان.
اما ویژگی مهم خشونت علیه زنان این است که اعمال قهر علیه زنان نه فقط توسط نیروهای مسلح بلکه توسط کل جامعه (مشخصا اکثریت مردان) و از طریق کلیه ابزارهای ممکن به پیش می رود. بعلاوه نه فقط زنان هنگامی که به وضعیت خود معترض هستند سرکوب می شوند بلکه حتی قبل از اینکه بخواهند به موقعیت فرودست خود اعتراض کنند پیشاپیش سرکوب می شوند که حتی فکر یک گام فراتر از موقعیتی که برایشان تعیین شده را نکنند.
هر گونه ستم و آزار فیزیکی( مانند ضرب و شتم و کتک) که بر زنان اعمال می شود برای اینکه آنان به حد و حدودی که در یک نظام زن ستیز پدرسالار و مردسالار برایش تعیین کرده اند تن دهند در لیست خشونت جنسی قرار می گیرد.
علت اصلی خشونت جنسیتی برای اعمال قدرت مرد بر زن است. برای اعمال فرودستی زن و سلب حقوق زن توسط مرد و کل جامعه است. برای اینکه ما زنان به موقعیت فرودست یعنی نصف مرد بودن، تحت سلطه مرد بودن، نداشتن یک مجموعه حقوق اولیه رضایت دهیم نیاز به یک مجموعه از شیوه های سرکوب آشکار و پنهان است. بگذریم از اینکه برای برخی از زنان اشکال خشونت آنقدر طبیعی شده که جامعه آن را در رده خشونت علیه زنان نمی بیند. از طرفی با رشد مبارزات زنان بسیاری از اشکال خشونت که در فهرست خشونت پنهان بود در رده خشونت عریان قرار می گیرند.
خشونت جنسیتی در جامعه ما ویژگی خاص خود را دارد. که من سعی می کنم به اختصار دسته بندی کنم. خشونت جنسیتی در حوزه خصوصی و در حوزه عمومی. حوزه خصوصی همان خشونت خانگی است و خشونت جنسیتی در حوزه عمومی یعنی در جامعه در محل کار، مدرسه، نهادها و ادارت و کلیه معابر و اماکن عمومی. و خلاصه کلیه اشکال خشونتی که متوجه زن برای محدود کردن حضور اجتماعی اش است. خشونت خانگی و اجتماعی توسط فرهنگ زن ستیز، آداب و رسوم مردسالارانه و ایدئولوژی ضد زن و هم چنین مجموعه ای از قوانین و سیاستهای زن ستیزانه تغذیه و تقویت می شوند. اما همه اینها با یکدیگر متفاوتند. یعنی فرهنگ زن ستیز مساوی خشونت علیه زنان نیست اما شرایط را برای اعمال خشونت و پذیرش آن توسط کل جامعه فراهم می کند.
خشونت خانگی
خشونت خانگی مجموعه روشهای فیزیکی ضرب و شتم است که مردان در خانه اتخاذ می کند تا زنان را سرجای خود بنشانند. یا بر سر جای خود نگهدارند. فروش دختران خردسال توسط پدران، اجبار دختران به ازدواج توسط کسانی که دوست ندارند ، تجاوز جنسی مرد به همسر، پدر به دختر و برادر به خواهر، ضرب و شتم زنان توسط همسر بدلیل عدم تمکین، قتل های ناموسی و خوسوزی و خودکشی زنان از مصادیق بارز خشونت خانگی هستند. که مدام از میان زنان قربانی می گیرد.
خشونت خانگی اغلب در زمانی است که زن در مقابل سلب حقوقش توسط مرد مقاومت می کند. حقوقی از جمله حق انتخاب همسر، حق جدایی از همسر، حق اختیار بر بدن خود تا حق معاشرت تا اختیار مالی، تا اختیار سفر تا اختیار کار و اختیار تحصیل و بسیاری حقوق دیگر. خشونت خانگی علیه زن بطور سمبلیک از همان اولین شب ازدواج که شب زفاف نامیده می شود و قرار است نهاد خانواده تشکیل شود آغاز می شود. در این شب باید خونی بر زمین ریخته شود. تا قدرتی تثبیت شود. یا دقیقتر خونی بر دستمالی سفید باید رویت شود تا بر همه برتری قدرت مردانه ثابت شود. زن به تصرف مرد در آید. این تصرف در این ضرب المثل معروف مردسالارانه نیز فشرده شده که «گربه را باید دم حجله کشت!» گربه در حقیقت همه شان و حقوق انسانی زن است.
دومین مرحله اش این است که زن مجبور می شود روابط گذشته فردی اش را تقریبا قطع کند و یا تغییر دهد. حالا دیگر با نام مرد خطاب می شود و با نام مرد هویت دارد و با نام مرد و همراه یک مرد دعوت می شود و خلاصه هویت اش با همسر مشخص می شود. من کمتر زنی را دیده ام که حسرت دیدار دوستان قبل از ازدواجش بر دلش نمانده باشد. وشوهرش به خاطر آن با او دعوا و مرافه نکرده باشد. اغلب موارد ضرب و شتم زنان درخانه توسط شوهر و پدر بخاطر سرپیچی از این جایگاه است.
اگر زن در حیطه اقتصادی بعد از ازدواج بخواهد کارکند باز هم به میل مبارک رئیس خانه بستگی دارد. زمانی که زن کار می کند باید مزدش را نیز در اختیار مرد قرار دهد و تازه تحقیر هم می شود چرا که حقوق او نامش کمک خرجی است. حتی اگر برابر حقوق مرد ویا بیشتر از حقوق او باشد. تازه این در مورد زن طبقه متوسط است مزد کار بسیاری از زنان تحتانی (که در رشته هائی چون قالیبافی یا کشاورزی کار می کنند) عمدتا مستقیما به پدر یا برادر یا شوهر پرداخت می شود. کمتر زنی است که بتواند بدون ترس و لرز از شوهر پولی را خرج کند. بسیاری خشونتها بر سر این است که زن بدون اجازه مرد وسیله خانه یا سایر وسایلی که ضروری تشخیص داده را خریده است.
در حیطه روابط جنسی هم که اصل بر تمکین است یعنی مرد هر موقع که بخواهد و هر شکل از روابط جنسی متعارف و نامتعارف را طلب کند زن باید مطیع خواسته جنسی مرد باشد. در غیر این صورت باید بنا به وسع و همت مرد پیه اشکال گوناگون خشونت را بر تن بمالد و از تنبیه قانونی تا پرت شدن چاقو صبحانه بر صورتش را تحمل کند. حتی زمانی که مرد دچار ناتوانی جنسی است باز این زن است که مورد ضرب و شتم قرار می گیرد. بقول شهلا اعزازی زنان هم به خاطر میل جنسی زیاد مردان هم بدلیل ناتوانی جنسی شان کتک می خورند.
و خلاصه بدترین شکل خشونت یعنی قتل زن توسط مرد است. آنچه که به نام قتلهای ناموسی معروف شده است و در یک دهه گذشته در کشور ما ابعاد وحشتناکی یافته است.
از آنجایی که برخی مردان زن را به مرگ تدریجی با شکنجه محکوم می کنند باز هم در چند سال گذشته با پدیده وحشتناک خودکشی و خودسوزی زنان در سراسر ایران روبرو شده ایم . اینها همه اشکال خشونت آشکار و عریانی است که در محیط خانواده و در سطح گسترده با آن روبرو هستیم.
خشونت خانگی برای اعمال اصل مهم قانون مدنی یعنی ریاست مرد بر خانواده است. خشونت خانوادگی برای حفظ کیان خانواده پدر سالار است. برای تحکیم ریاست مرد، زنان هر موقع که لازم شد باید تنبیه شود تا اعتماد به نفسش را از دست دهد و به مطیع بودن و فرودستی خود رضایت دهد. تا اصل «زن و خوب و فرمان بر پارسا کند مرد درویش را پادشاه» در عمل پیاده شود. و بالاخره یاد بگیرد که بسوزد و بسازد. همان حرفی که از بچگی به زنان یاد می دهند. مورد خشونت جنسی قرار می گیرد تا یادش نرود که اصولا وسیله ای برای لذت جویی مرد است و کاملا با تن و بدن خود بیگانه شود.
خشونت در عرصه جامعه
اما خشونت علیه زنان به خانه محدود نمی شود به عرصه جامعه نیز امتداد می یابد. خشونت اجتماعی در جامعه ایران هر چه بیشتر و بیشتر با خشونت دولتی ادغام شده است. اما با این حال ما پدیده ای بنام خشونت اجتماعی علیه زنان مواجه ایم که ویژگی خود را دارد. ما با اشکال گوناگون اعمال خشونت بر زنان و ایجاد نا امنی برای آنان در جامعه روبروئیم. از متلک و اذیت و آزارهای جنسی گرفته تا نا امنی رفت و آمد در معابر عمومی بویژه در شب و بالاخره در حادترین شکلش تجاوز جنسی و قتل هایی که تحت عنوان پاکسازی جامعه از فساد رخ می دهد. آزارهای جنسی و ناامنی در محیط کار، نهادها و موسسات عمومی و خیابان و معابر عمومی زنان را وادار می کند که خودشان را همواره در پناه یک مرد قرار دهند و آقا بالاسری را با رضایت و گاهی با منت بپذیرند.
کم نیست نمونه های تجاوز به زنان کارگر در کارگاههای کوچک و بزرگ توسط صاحبکاران که صدایش در نمی آید چرا که زن کارگر در آنصورت باید پیه اخراج و فقر و فلاکت بیشتر را به تن بمالد.
خشونت اجتماعی از قدیم الایام در مورد زنان اعمال می شد اما پابپای رشد سرمایه داری و ضربه وارد آمدن بر روابط سنتی اشکال حادتری به خود گرفته است.
اگر چه خشونت علیه زنان در عرصه جامعه علیه زنان در زمان شاه هم بود اما در 27 سال گذشته بسیار حادتر شده است و علتش اعمال خشونت مستقیم دولتی علیه زنان است. در حقیقت جمهوری اسلامی هویت ایدئولوژیکی حکومتش را باخشونت علیه زنان تعریف کرد. برای همین همانگونه که در بالا اشاره کردم جدا کردن این شکل از خشونت با خشونت مستقیم دولتی ساده نیست چون درهم تنیده شده اند.
نقش دولت در تقویت خشونت خانگی
جمهوری اسلامی به عنوان یک حکومت مذهبی از دو طریق خشونت علیه زنان را تقویت می کند.
یکم، از طریق ایدئولوژی، قوانین ومقرارتی مدنی که از شریعت نشئت گرفته به مرد حق اعمال خشونت علیه زن را می دهد. شریعتی که اصل راهنمایش قرآن و سنت پیغمبر است که آشکارا خشونت علیه زن را تبلیغ می کند. (1)
دوم نقش مستقیم و بلاواسطه ای که خود دولت در اعمال خشونت علیه زنان بر عهده گرفته است.
کلیه قوانین و مقررات جمهوری اسلامی نه تنها بازتاب خشونت روا شده بر زنان است بلکه به نوبه خود آنرا تحکیم می کند.
بسیاری از قوانین مدنی و جزایی و به شکل برجسته ای مجازات های اسلامی خشونت علیه زنان را در خانه و جامعه تقویت و تولید و باز تولید می کند.
قانونی که رسما اعلام می کند مرد رئیس خانواده است و دست مردان را برای اعمال قهر علیه زنان برای اثبات این ریاست باز می گذارد. قانونی که تحت عنوان تمکین زن دست مردان را برای بکار بردن هر گونه خشنوت در روابط جنسی باز می گذارد.
قانون تعدد زوجات که دست مرد را برای ازدواج با زن دیگر باز گذاشته که شاید بتوان آنرا شدیدترین نوع خشونت روانی علیه زنان دانست.
قانون بی مجازات ماندن مرد در صورتی که به زنش شک داشته باشد و او را تحت عنوان خیانت به قتل برساند.
قانونی که رسما ارزش جان زن را نصف مرد اعلام می کند و بسیاری از قوانین دیگر که بطور غیر مستقیم موجب باز تولید خشونت بر زنان است.
در فرهنگ این سیستم قضائی همواره زن مقصر است. چون همواره اولین سئوال از نظر آنان این است که زن چکار کرده که مثلا شوهر او را کتک زده یا مورد تجاوز جنسی قرار گرفته و یا مورد آزار جنسی در خیابان قرار گرفته است. بی جهت نیست که می گویند زن بودن در ایران کنونی خود یک جرم است.
داروغه بزرگ زنان
همانطور که اشاره شد زنان در ایران با خشونت مستقیم و بلاواسطه نیز روبرو هستند. این نوع خشونت ضرورت وجودی یک حکومت مذهبی است. حکومتی که با کنترل در خصوصی ترین زوایای تن و زندگی زنان هویت ایدئولوژیک مذهبی اسلامی خود را تثبیت و تعریف کرده است.
در خشونت مستقیم دولتی زنان مستقیما با دولت روبرو هستند و نه با شوهر یا پدر یا برادر. هر چند دقیقا بخاطر اعمال این خشونت زنان هر چه بیشتر در عرصه خانوادگی و اجتماعی فرودست تر و بی حقوق تر می شوند و در نتیجه وابستگی شان به مرد افزایش می یابد.
زنان مدام با خشونت مستقیم یک داروغه بزرگ هم روبرو هستند که با گزمه هایش در کوچه و خیابان در اداره و دانشگاه و در مدرسه و کارخانه مواظب زنان است که دست از پا خطا نکنند.
حجاب اجباری، انواع مجازات های اسلامی مانند سنگسار، شلاق زدن بخاطر آرایش و رنگ لباس یا بخاطر معاشرت در معابر و اماکن عمومی با یک مرد، جداسازی جنسیتی در اماکن عمومی مثل دانشگاهها، اتوبوسها، محروم كردن دختران نوجوان از مناسبات اجتماعي با دوستان ممنوعیت ورود زنان به برخی اماکن مانند استادیوم های ورزشی، هتك حرمت زنان هنرمند و فعال سیاسی، دستگیری و كتك زدن و تجاوز، همه اینها اشكال بيرحمانه خشونت سیستماتیک دولتی علیه زنان است. به همین دلیل جمهوری اسلامی جزو معدود حکومت هائی در جهان است که نهادهای ویژه سرکوب زنان سازمان داده و بودجه های کلانی را برای پیشبرد جنگش علیه زنان اختصاص داده است.
اگر حجاب اولین و ایدئولوژیک ترین شکل سرکوب مستقیم دولتی زنان است. تجاوز جنسی و اعدام زنان زندانیان سیاسی خشن ترین و عریان ترین سرکوب و خشونت سیاسی است که مستقمیا زنانی را هدف قرار داده که به هر شکلی نظم موجود را زیر سئوال می برند. تجاوز جنسی به هزاران زن زندانی سیاسی تحت عنوان غنایم جنگی از کفار و منافقین از بیرحمانه ترین اشکال مستقیم خشونت سیاسی بر زنان است. تجاوز به زهرا کاظمی و قتل وی یکی از آخرین نمونه های این جنایات عظیم است.
در میان اشکال گوناگون اعمال خشونت بر زنان حجاب اجباری نقش برجسته و فراگیری دارد. «یا توسری یا روسری» بیان فشرده این اعمال خشونت فراگیر است. حجاب اجباری نقش بسیار مهمی برای تثبیت جمهوری اسلامی داشت. آنها با اعلام حجاب اجباری هویت حکومت خود را که بر پایه زن ستیزی و سرکوب زنان است را اعلام کردند. آنها با حجاب اجباری مناسباتی نابرابر بین زن و مرد را بعنوان پایه ای که این حکومت بر آن قرار خواهد گرفت را اعلام کردند در حقیقت اعلام کردند که حکومت اسلامی بر پایه سرکوب، تبعیض و نابرابری زنان استوار است. خمینی با این کار اعلام کرد که حافظ نظم کهن است و اولین کار برای حفاظت از نظم کهن برگرداندن کسانی بود که در پروسه سرنگونی به صحنه آمده بودند. زنانی که در وسعت میلیونی به صحنه سیاسی آمده بودند. از نظر آنان غولی از بطری بیرون آمده بود که می بایست دوباره به بطری بازگردانده می شد.
حجاب و تضمين به سر كردن آن توسط نيروهاي سركوبگر دولت در واقع تلاشي است براي “درجاي خود” نگه داشتن اين نيمي از جمعيت. جمهوري اسلامي بايد اين نيمي از جمعيت را مطيع نگاه دارد تا بتواند كل جامعه را مطيع نگاه دارد. اگر چارديواري خانه و مرد خانه ديگر نميتواند زن را مطيع نگاه دارد و اين ها به صحنه جامعه كشانده شده اند پس بايد در صحن جامعه پدرسالار بزرگ يعني دولت، طرح و برنامه مشخصي براي مطيع نگاه داشتن او داشته باشد.
جمعبندی
ما با یک نظام سرکوب و خشونت علیه زنان روبروئیم که علیرغم شکافها و تناقضات معین در رابطه با اجزای گوناگون آن (یعنی خشونت خانگی، خشونت در عرصه جامعه و خشونت مستقیم دولتی) همه یکدیگر را تکمیل می کنند. در نتیجه نه واقعی است و نه درست که مبارزه مان را محدود به خشونت خانگی کرده و در مورد خشونت دولتی سکوت کنیم و یا برعکس. ما باید یک مبارزه همه جانبه را علیه کل سیستم خشونت بار حاکم بر ایران به پیش ببریم و فراموش نکنیم که در شرایط کنونی ایران، خشونت مستقیم دولتی جایگاه مهمی در حلقه های گوناگون زنجیر خشونت بر زنان دارد. بهمین دلیل نیز در این مجموعه در هم تنیده اشکال خشونت، مبارزه با قوانین نابرابر و مجازات های اسلامی نقشی برجسته دارد.
خشونت علیه زنان جزئی از یک نظام طیقاتی مردسالار است. که در آن اعمال قهر طبقات استثمارگر علیه طبقات تحت ستم واستثمار به اشکال گوناگون اجرا می شود. در زمینه زنان این مسئله اشکال وسیع و متنوعی بخود می گیرد. وقتی می گوئیم خشونت علیه زنان بخشی از اعمال قهر طبقات استثمارگر و دولت آنها علیه بخشی از محرومین و محکومین است به معنای آن نیست که این خشونت فقط توسط دولت انجام می شود. خشونت روزمره علیه زنان توسط مردان خانواده و مردان جامعه و عشیره و طایفه بخشی از ساختار کلی این نظام است. اعمال خشونت علیه زنان از سوی طبقات حاکمه فقط از طریق قوای دولتی و قوانین دولتی انجام نمی شود بلکه در خود جامعه و در مناسبات اجتماعی بین انسان ها نیز شاهد اعمال خشونت بر زنان هستیم. خشونت علیه زنان توسط مردم جامعه و بطور خاص توسط اکثریت مردان در واقع بخشی از اعمال قهر طبقات استثمارگر است که عامل اجرائی اش خود مردم هستند. خشونت علیه زنان چه بشکل تجاوز و چه بشکل کتک و غیره نتیجه منطقی فرودستی زن است. خشونت علیه زنان سیاست ها و فرهنگ و افکار فرودستی زن به شکل خشونت آمیز است. این خشونت قابل مهار نیست مگر اینکه فرودستی زن سرنگون شود. فرودستی زن با اقدامات نرم ونازک از بین نخواهد رفت . زیرا ریشه در روابط قدرتی نابرابر دارد که توسط خشونت و قهر از آن محافظت می شود. به همین رهائی زن وابسته است به سرنگونی کل این نظام طبقاتی مردسالار در ایران و جهان که بر اعمال قهر و خشونت سیستماتیک علیه مردم استوار است.●
پانویس
1 – برای نمونه می توان به سوره نسا آیه 24 رجوع کرد که یمی گوید: « مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانی است. بواسطه آن برتری که خدا بعضی را بر بعضی مقرر داشته و زنانی که از مخالفت و نافرمانی آنها بیمناکید باید سخت پند دهید و از خوابگاهایشان دوری کنید و در صورت نافرمانی آنها را با زدن تنبیه کنید.»
این ایه یکی دهها آیه ای است که معرف ایدئولوژی اسلامی حاکم بر کشور است. بر پایه این ایدئولوژی قوانین ما نوشته شده است.
در این آیه پس از گفتن اینکه زن باید تابع مرد باشد تاکید شده که اگر زن تبعیت نکرد باید کتک بخورد. این آیه نتیجه منطقی روابط بالادست و فرودست را درست دنبال می کند یعنی نتیجه منطقی برقراری روابط بالادست و فرودست این است که باید برای نگه داری آن قهر اعمال شود. و باید برای برقراری این روابط قدرت نابرابر روش ها و قوانین و اهرمهای اعمال قدرت تعبیه شود. خشونت علیه زنان نتیجه منطقی رابطه بالادست و فرودست است.