تن فروشی و برتری مردان!
نویسنده: آندریا دورکین
برگردان: مهسا روژان و دیبا دلارا
(آندریا دورکین این سخنرانی را تحت عنوان "تن فروشی: از عرصه آکادمیک تا عمل" با حمایت مجله جنسیت و حقوق میشیگان، در دانشکده حقوق میشیگان ارائه نمود. 31 اکتبر، 1992)
من بسیار مفتخرم از اینکه با حضور دوستان، همسالان و خواهرانم در اینجا و در این جنبش هستم. من هم چنین احساس بسیار ضّد و نقیضی در مورد اینجا بودنم دارم چون که فکر کردن در مورد این که بتوان در یک محیط دانشگاهی دربارۀ تن فروشی صحبت کرد خیلی سخت است. واقعا مشکل است.
فرضیات دانشگاهی بسختی می تواند واقعیت زندگی زنان در تن فروشی را تصور کند. زندگی دانشگاهی بر این پندار بنا شده که فردایی هست و یک روز دیگر و روزهای دیگر؛ یا این که افراد می توانند به محیط مطالعه و تدریس پذیرفته شده و به آن بپیوندند؛ یا این که مباحثات نظری گوناگون وجود دارد و یک سال هم آزادی که بتوانی نظر مخالف بدهی بدون آن که به قیمت زندگی ات تمام شود.
اینها اصول و منطقی است که کسانی که اینجا دانشجو هستند یا تدریس میکنند هر روز بر اساس آن عمل میکنند. این، با زندگی زنان تن فروش یا آنهایی که در تن فروشی بوده اند، در تضاد است.
تو در ذهنت فردایی نداری اگر که در تن فروشی بوده باشی، زیراکه فردا زمانی بسیار دور است. تو نمی توانی تصور کنی که از یک دقیقه به دقیقه دیگر زنده خواهی بود یا نه. تو نمی توانی و نمی خواهی. اگر که تصور بکنی این یعنی تو یک احمق هستی و احمق بودن در دنیای تن فروشی یعنی آسیب دیدن، یعنی مردن. هیچ زن تن فروشی نمیتواند چنین حماقتی را تقبل کند، حماقتی که واقعا باور داشته باشد که فردائی هم خواهد آمد.
من نمیتوانم خود را با چنین اصول و منطق متفاوتی تطبیق بدهم. من تنها می توانم بگویم که منطق و اصول زنی که تنش را فروخته است، منطق من است. آنان کسانی هستند که من از آن طریق عمل میکنم. آنان کسانی هستند که کار من در طی تمام این سال ها بر پایه شان بنا شده است. من نمی توانم بپذیرم - برای این که نمی توانم باور کنم- فرضیات ومنطق فمینیسمی را که از دانشگاه بیرون میآید: فمینیسمی که میگوید ما همۀ این جوانب را سال به سال در نظر خواهیم گرفت، و بعد، یک روزی در آینده، طی پروسه ای که هنوز هم معین نگشته، تصمیم خواهیم رفت که چه چیزی صحیح است و چه چیزی حقیقت. این برای من منطقی نیست. من می فهمم که این برای خیلی از شما منطقی است. من از طرف بزرگترین شکاف فرهنگی در زندگی خودم حرف میزنم. من طی بیست سال سعی کرده ام که از این زاویه حرف بزنم. حرفهائی که بنظر من موفقیت محدود داشته اند.
من می خواهم به موضوع پایه ای برگردیم. تن فروشی چیست؟ تن فروشی استفاده از بدن یک زن برای رابطه جنسی توسط یک مرد است که پول می پردازد و او هر کاری که بخواهد با آن زن میکند. لحظه ای که از ماهیت واقعی آن دور بشوید، در واقع از تن فروشی دور شده اید و به سمت دنیای ایدهها رفته اید. احساس بهترو اوقات خوشی خواهید داشت، خیلی سرگرم کننده است، خیلی چیزها برای بحث کردن هست ولی شما در واقع ایده ها را بحث می کنید و نه تن فروشی را. تن فروشی یک ایده نیست. بلکه دهان، واژن و مقعدی است که معمولا آلت تناسلی مردانه، گاهی دستها، گاهی اشیا در آنها نفوذ می کنند که توسط یک مرد و بعد دیگری و بعد دیگری و دیگری و دیگری...همین طور انجام می گیرد. تن فروشی این گونه است.
من از شما می خواهم که درباره بدن خودتان فکر کنید- اگر امکان دارد بدور از دنیایی که پرنوگرافرها در ذهنتان ساخته اند، لب و واژن و مقعد زنان، این کار را بکنید. از شما می خواهم که عمیقا درباره استفاده شدن بدنتان در این وضعیت فکر کنید. چقدر شهوانی است؟ لذت بردید؟ کسانی که از تن فروشی و پورنوگرافی دفاع میکنند، کسانی هستند که می خواهند حسی از هیجان و شیطنت را به شما تلقین کنند، هر زمانی که به رفتن چیزی در بدن یک زن می اندیشید. من از شما میخواهم که بافت های ظریف بدن او را که مورد سواستفاده قرار گرفته اند را احساس کنید. از شما میخواهم حس کنید که چه حسی دارد زمانی که این اتفاق بارها و بارها و بارها و بارها و بارها و بارها... بیفتد: چرا که این درست همان تن فروشی است.
به همین دلیل است که- از نقطه نظر زنانی که تن فروشی می کنند و یا می کرده اند- تمایزاتی که دیگران قایل می شوند بین این که آیا این اتفاق در هتل پلازا بیفتد یا در یک مکان ناهنجار، در واقعیت اینها تمایزات مهمی نیستند. اینها دیدگاه های غیر قابل تطبیق، با اصول ومنطق هستند. شما ممکن است بگویید البته که شرایط مهم است. نه، مهم نیست، چرا که ما در باره استفاده از دهان، واژن ومقعد صحبت می کنیم. شرایط، در این که تن فروشی چیست، تغییری بوجود نمی آورد و یا آن را بهتر نمی کند.
بسیاری از ما می گوئیم که تن فروشی ذاتا توهین آمیز و یک آزار و سواستفادۀ جنسی است. بگذارید روشن بگویم. من دارم با شما در مورد خود تن فروشی صحبت می کنم، بدون آن که از خشونت بیشتر، خشونت اضافی، کتک خوردن، با زور پرت شدن زن صحبت کرده باشم. تن فروشی به خودی خود بدون شک سواستفاده از بدن زن و توهین به وی است. برخی از ما که این گونه فکر می کنیم، ما را به کوته بینی نظری محکوم می کنند. اما تن فروشی خیلی ساده است. و شما تن فروشی را درک نخواهید کرد مگر اینکه ساده به آن فکر کنید. هرچه سعی کنید پیچیده تر در موردش فکر کنید، بیشتر از واقعیات دور میشوید- امن تر خواهید بود، شادتر خواهید بود و بحث کردن درباره تن فروشی برایتان سرگرم کننده تر میشود. در تن فروشی، دیگرهیچ زنی کامل باقی نمی ماند. این غیر ممکن است که از بدن یک انسان به گونه ای که بدن زنان در تن فروشی مورد استفاده قرار گرفته، استفاده شود و بعد از آن از او یک وجود انسانی کامل باقی بماند، چه در پایان کار، چه در میانۀ آن یا نزدیک به آغاز آن. این غیر ممکن است. و هیچ زنی بعد از آن، دوباره آن کمال انسانیت را بدست نمی آورد . زنانی که در تن فروشی مورد سواستفاده قرار گرفته اند، چند انتخاب دارند. شما خیلی از زنان شجاع را در این جا دیده اید که برخی، تصمیمات خیلی مهمی میگیرند: که از آنچه که میدانند استفاده بکنند؛ سعی میکنند آنچه را که میدانند با شما در میان بگذارند. اما هیچ کدام از آنها دیگرانسان کامل نمی شوند، چرا که خیلی چیزها از آنها گرفته می شود. زمانی که درونتان مورد هجوم قرار می گیرد، زمانی که بی رحمی بر علیه شما در پوستتان رخنه کند. ما بسیار در تلاشیم که این درد را با یکدیگر در میان بگذاریم. ما دلیل می آوریم، مقایسه می کنیم. اما تنها مقایسه ای که میتوانیم در مورد تن فروشی بکنیم این است که بیش از هر چیز دیگری شبیه تجاوز گروهی است.
شما می گوئید تجاوز گروهی کاملا متفاوت از این موضوع است. یک زن بی گناه که در خیابان در حال راه رفتن است غافلگیرانه به او حمله میشود. هر زنی به این شکل بی گناه و به ناگاه غافلگیر می شود. در زندگی یک زن تن فروش، او در واقع دوباره و دوباره و دوباره و دوباره غافلگیر می شود. تنها تفاوتش با تجاوز گروهی، دادن پول است. همین. این تنها فرق آن است. اما پول یک کیفیت جادویی دارد، مگر نه؟ شما به زن پول می دهید هر چه که بر سر او آوردید خودش خواسته و استحقاقش را داشته است. حالا ما معنی کار کردن مرد را می فهمیم. می فهمیم که مردان کارهایی را انجام می دهند که دوست ندارند ولی فقط به این دلیل که پولی به دست آورند آن کار را انجام می دهند. وقتی که مردان یک کار بیگانه با خود را در کارخانه انجام می دهند ما نمی گوییم که بدست آوردن پول موجب می شود که این تجربه به یک تجربه دوست داشتنی تبدیل شود، یا اینکه با آن کار اوقات خوشی می توانند داشته باشند، و در حقیقت آرزوی کار دیگری را نداشته باشند. ما به بی گانگی و بی انتهائی کار آنان نگاه می کنیم و می گوییم که مسلما کیفیت زندگی مردها باید بهتر از این باشد.
کارکرد جادویی پول جنسیتی است؛ چرا که زنان قرار نیست پول داشته باشند، وقتی که آنان پول داشته باشند، حق انتخاب هم خواهند داشت و یکی از آن انتخاب هائی که زن ها می توانند بکنند این است که با مردها نباشند. و اگر زنان انتخاب کنند که با مردان نباشند، در نتیجه مردان از ارتباط جنسی که احساس میکنند حقشان است، محروم خواهند شد. و اگر حتی لازم باشد که با کل طبقه ای از مردم به صورت ظالمانه، حقیرانه و توهین آمیز رفتار شود و در یک شرایط بردگی هتک حرمت شوند و تنها در چنین شرایطی مرد ها می توانند رابطه جنسی، که فکر میکنند حقشان است را داشته باشند، باید گفت که این مساله به واقعیت تبدیل خواهد شد. این ماهیت و معنای مردسالاری است. مردسالاری یک نظام سیاسی است.
زمانی که مسأله مبادلۀ پول را بررسی می کنیم، فهم این که در ذهن بیشتر مردم پول ارزش بیشتری از زن دارد شگفت آوراست. آن ۱۰ دلاری، ۳۰ دلاری، ۵۰ دلاری، نسبت به تمام زندگی زن ارزش بیشتری دارد. پول واقعی است، واقعی تر از آن زن . مرد می تواند با پول زندگی یک انسان را بخرد و اهمیت او را از تمام جوانب آگاهی ها و وجدان مدنی و اجتماعی، از جامعه، از حمایت قانون، از هر حق شهروندی، از هر گونه مفهوم کرامت انسانی و حق حاکمیت انسانی محروم کند. با یک ۵۰ دلاری لعنتی هر مردی می تواند این کار را بکند. اگر می خواهید به یک راه برای تنبیه زنان برای زن بودن شان فکر کنید، فقر کافی خواهد بود. فقر سخت است. آزار دهنده است. زنان تن فروش تاسف می خورند که زن هستند. گرسنه بودن خیلی سخت است. نداشتن یک مکان خوب برای زندگی دشوار است. تو واقعا احساس بیچاره گی میکنی. فقر بسیار ضعیف و ناتوان کننده است. اما فقر به تنهایی نمی تواند منبعی از زنان را برای گاییده شدن توسط مردان هر آن که بخواهند را فراهم بیاورد. فقر برای ایجاد این منبع از زنان تن فروش کافی نیست ،هر قدر هم که زنان گرسنه باشند. بنابراین، در فرهنگ های مختلف، جوامع برای رسیدن به نتیجه یکسان به طرق متفاوتی سازمان دهی شده اند: زنان نه تنها فقیرند، بلکه تنها چیز زن که دارای ارزش است به اصطلاح تمایلات ارزش جنسی او است، که همراه با بدنش، به یک کالای قابل فروش تبدیل شده است. این به اصطلاح ارزش ، تنها چیزی است که اهمیت دارد، بدن او تنها کالائی است که هر کس می تواند بخرد. بنابراین می توان چنین فرض نمود که: اگر زن فقیر است و نیازمند پول، بنابراین سکسش را خواهد فروخت. این فرض ممکن است غلط باشد. ولی به هر صورت صرف فرض، توده ای از زنان برای تن فروشی ایجاد نمی گردند. مساله تن فروشی به عوامل بیشتری نیاز دارد. در جامعه ما، برای مثال: درمیان جمیعت زنانی که در حال حاضر تن فروشی میکنند، زنانی هستند که فقیرند، از خانواده های فقیر می آیند، هم چنین قربانیان سواستفاده جنسی در کودکی هستند، به خصوص زنانی که در درون خانواده خود مورد سو استفاده جنسی قرار گرفته اند (در فارسی زنانی که مورد تجاوز افراد مذکر خانواده قرار می گیرند از کلمات "زنای با محارم" استفاده می شود- مترجم) ؛ و بی خانمان شده اند.
زنای با محارم فراهم کننده محیط تعلیمی در این زمینه است. جایی که دختران برای آموزش این که چطور این کار را انجام دهند، به آن جا فرستاده می شوند. بنا براین، بدیهی است که تو مجبور نیستی آنان را به هیچ جای دیگری بفرستی، خودش از قبل در آنجاست و جای دیگری هم برای رفتن ندارد. او آموزش دیده و این آموزش خاص و مهم است: نداشتن هیچ مرز واقعی برای بدن خود؛ دانستن این که ارزش او تنها برای سکس است، دانستن درباره مردان به گونه ای که متجاوزین، متجاوزین جنسی، به او آموزش میدهند. اما حتی این هم کافی نیست، چرا که او فرار خواهد کرد و در خیابان، بی خانمان میشود. برای بسیاری از زنان، لازم است که نوعی از تمامی این فقر و فلاکت بر سرشان آمده باشد.
من در این چند سال اخیر، به معنی بی خانمانی زنان بسیار فکر کرده ام. فکر می کنم معنی لغوی و دقیقش به این صورت است که بی خانمانی پیش شرطی است که به همراه زنای با محارم و فقر در ایالات متحده، به ایجاد جمعیتی از زنان که می توانند به تن فروشی کشانیده شوند را می دهد. اما این یک معنای گسترده تری هم دارد. به جایی فکر کنید که هر زنی به طور واقعی یک خانه داشته باشد. هیچ کودکی در یک جامعه ای که در آن از هر سه دختری که تا قبل از ۱۸ سالگی، مورد آزار جنسی قرار بگیرد، امنیت ندارد. هیچ زن متأهلی در یک جامعه ای که ارقام اخیر نشان داده که از هر دو زن متأهل یک زن کتک خورده یا می خورد، امنیت ندارد.
ما سازندۀ خانه هستیم، ما این خانه ها را می سازیم اما هیچ حق و حقوقی نسبت به آن نداریم. من فکر می کنم که ما اشتباه کرده ایم در گفتن این که تن فروشی چیزی است که می تواند برای همه زنان اتفاق افتد. فکر می کنم که بی خانمانی واقعا این تشبیه باشد. من فکر می کنم که زنان از داشتن مکانی برای زندگی امن محروم هستند، مکانی که متعلق به خود زن باشد، جایی که نه تنها حاکمیت بر بدن خود داشته باشد بلکه هم چنین سلطه به تمام زندگی اجتماعی واقعی خود نیز داشته باشد، خواه این زندگی در یک خانواده باشد یا در میان دوستان. درتن فروشی، زن، بی خانمان باقی می ماند.
اما یک چیز بسیار خاص درباره شرایط تن فروشی وجود دارد که دوست دارم درباره اش با شما صحبت کنم. می خواهم تاکید کنم که در این گفتگوها و بحث ها درباره تن فروشی همه ما دنبال زبان می گردیم. همه ما سعی در این داریم راهی پیدا کنیم که چیزی را که می دانیم بگوییم و همین طور بفهمیم چیزی را که نمیدانیم.
یک درکی در طبقه متوسط هست که می گوید ما همه چیز را که ارزش شناخت دارد را می دانیم ویک درک دیگر در میان اکثر زنان تن فروش هست که می گوید هیچ کسی،هیچ چیزنمی داند. در حقیقت، هیچ کدام این ها صحیح نیست. در اینجا چیزی که اهمیت دارد این است که تلاش شود تا بفهمیم زن تن فروش چه میداند، چرا که این ازارزش بالایی برخوردار است. این حقیقتی است که پنهان گشته است. این بنا به یک دلیل سیاسی پنهان شده است: پی بردن به آن یعنی نزدیک شدن به دانستن این که چگونه نظام مرد سالار که بر روی همه ما نشسته را باید برچید.
من فکر می کنم که تن فروشان حقارت خاصی را تجربه می کنند. زنان بصورت عام، کثیف در نظر گرفته می شوند. بیشتر ما این را به طور استعاره ای تجربه می کنیم، بله، زمانی که اوضاع خیلی بد شود، وقتی اتفاقات وحشتناک بیفتد، وقتی که یک زن مورد تجاوز قرارمی گیرد، زمانی که یک زن مورد ضرب و شتم قرار گرفته شود، بله، پس از اینهاست که تشخیص میدهی که تحت این زندگی طبقۀ متوسط ات درک هایی در این باره بوده که تو بخاطر زن بودن کثیف هستی. اما یک تن فروش با واقعیت دقیق این که یک زن کثیف است زندگی میکند. دیگر هیچ استعاره ای در کار نیست. او زنی پوشیده شده از کثافت است، کثافتی که باید گفت هر مردی که با او خوابیده یک تکه از خود را جا گذاشته است، و او هم چنین زنی است که تحت سلطۀ مردسالاری عملکردی صرفا جنسی دارد تا این حد که مردم باور کنند که سکس کثیف است و زنان تن فروش کثافت اند.
هر چند یک زن تن فروش در این کثیفی ایستا نیست. کثیفی او مسری است. او مسری است، زیرا مردها یکی پس از دیگری و دیگری و دیگری به روی او می روند و سپس ناپدید میشوند. برای مثال، در مباحث مربوط به ایدز، زن تن فروش است که به عنوان منشا عفونت دیده می شود. این یک مثال خاص است. در حالت کلی، زن تن فروش به عنوان منبع مولد هر چیز بد و غلط و فاسد در رابطه با سکس، با مرد، و چه با زن میباشد. به او به عنوان کسی که شایسته تنبیه شدن است برخورد میشود، نه تنها بخاطر عملی که ''انجام میدهد''،(من کلمه انجام دادن را درگیومه میگذارم، ازآنجایی که بیشترمواقع این عمل، بر آنها انجام میشود) بلکه بخاطرچیزی که هست.
البته که او در نهایت یک زن تن فروش ناشناخته است. مردان هم حال می کنند که این گونه است. زمانی که او با بیست و چهارمین اسم ساختگی اش است (عروسک، عزیز، خوشگله، قند عسل- هرچیز دیگری که دستاورد پورنوگراف ها به عنوان ابزار بازاریابی روز است) بی نامی او به مرد می گوید که او شخص واقعی نیست، لازم نیست که با او سرو کار داشته باشم، او اصلا یک اسم خانوادگی هم ندارد، مجبور نیستم به خاطر بسپارم که او کیست، او برای من هیچ شخص خاصی نیست، او یک تجسمی کلی از زن است. او به مثابه (ازشما میخواهم که این را به یاد بسپارید، این واقعیت است) یک واژن خیس و لزج، دیده شده و با او رفتار می شود. این زن کثیف است، مردان بسیاری در آن بوده اند. مملو از مایع منی، مملو از لزج کننده های واژن. این حسی عمیق است، واقعی است، چیزی است که عینا اتفاق می افتد. مقعد او اغلب از مقاربت مقعدی پاره می شود، خونریزی می کند. دهان او هم چون مخزنی برای مایع منی است، او بدین گونه درک شده و این گونه است که با او رفتار میشود. همه زنان به خاطر خون قاعدگی کثیف تلقی می شوند. ولی زن تن فروش در زمان و مکان دیگر هم خونریزی میکند. او خونریزی می کند چرا که صدمه دیده، او خونریزی می کند و بدنش کبود گشته است.
وقتی مردان از یک زن تن فروش استفاده می کتند، نفرت محض خود را بر بدن آن زن ابراز می کنند. نفرتی که به اندازه هر چیزی که بر روی زمین است و یا تا به حال بوده است، تمام وکمال و خالص است. این تحقیر آن قدرعمیق است که در آن، تمام زندگی یک انسان در چند مدخل جنسی خلاصه شده ، و آن مرد هر کاری را که می خواهد با او انجام می دهد. در این کنفرانس زنان دیگر این را با شما در میان گذاشته اند. از شما می خواهم این را بفهمید و آن ها را باور کنید. این حقیقت است: آن مرد می تواند هرکاری که می خواهد انجام دهد. آن زن هم جایی ندارد که برود. هیچ پلیسی نیست که بتوان شکایت کرد؛ پلیس هم ممکن است مردی باشد که این کار را می کند. آن وکیلی که آن زن برای شکایت پیش او میرود هم به هر نوعی دستمزد خود را می خواهد. وقتی که او نیازمند کمک یک دکتر میشود می فهمد که او هم یک مشتری دیگریست. می فهمید؟ او در واقع هیچ چیز نیست. بسیاری از ما تجربه هایی که در آن احساس هیچ بودن می کنیم را داریم، یا می دانیم کسانی ما را هیچ یا کمتر از هیچ و بی ارزش میدانند، اما برای یک تن فروش این تجربۀ زندگی اوست، هر روزه و از صبح تا شب.
اما آن مرد، آن برنده، آن قهرمان، از طریق استفاده از بدن زن، با مردان دیگر ارتباط بر قرار می کند. یکی از دلایلی که آن مرد آنجا است این است که مردان دیگری قبل از او آنجا بوده اند و مردان دیگری هم، بعد از او آنجا خواهند بود. این یک تئوری نیست. وقتی با آن زندگی کنید پی می برید که حقیقتت دارد. مردان از بدن زنان در تن فروشی و در تجاوزات گروهی استفاده می کنند تا با یک دیگر رابطه برقرار کنند، تا آنچه را که در بین آنها مشترک است را ابراز کنند. و وجه اشتراک شان در این است که آن ها، آن زن تن فروش نیستند. بنابراین، او وسیله ای برای مردانگی و خود ارضایی مرد می شود و این مرد از کلمات استفاده میکند تا این را به او بگوید. او کلماتی که مبین غرایز جنسی و شهوانی است وهم چنین عملی که بر روی تن این زن انجام داده است را با مردان دیگر تقسیم می کند. همه آن کلمات کثیف فقط کلماتی هستند که او استفاده می کند تا به زن بگوید که او چه هست. (و از نقطه نظر هر زنی که تن فروشی کرده اگر بخواهد که آن نقطه نظر را ابرازبکند که به احتمال زیاد نمی کند) آن جنگ و جدلی که مردان هنرپیشه بر سر حق استفاده از کلمات کثیف انجام میدهند،از چندش آور ترین و رذل ترین جوکهای روی زمین است، چرا که هیچ قاعده و قانون، مقررات و ادبی وجود ندارد که مردان را از استفادۀ تک تک آن واژه های کثیف بر علیه هر زن تن فروشی باز دارد؛ و آن کلمات گزندگی و نیشی را که قرار است داشته باشند را دارند برای اینکه در واقع این کلمات آن زن را توصیف می کنند. او بسط یافتنی است. مسخره است، او بدون نام است. او یک دهان، یک واژن، یک مقعد است، چه کسی شخص او را به طور خاص می خواهد وقتی که امثال او بسیارند. چه کسی دل تنگ او می شود وقتی که او بمیرد؟ چه کسی برای او سوگواری میکند؟ چه کسی به دنبال او میگردد اگر که او گم شود؟ منظورم اینست که، او کیست؟ او هیچ کسی نیست. نه این که مجازا هیچ کس نباشد بلکه به معنای واقعی کلمه، هیچ کس نیست.
در حال حاضر، در تاریخ نسل کشی، به عنوان مثال، نازی ها به یهودیان به عنوان شپش اشاره کرده ومی گفتند، ما آنها را نابود خواهیم کرد. در تاریخ کشتار بومیان آمریکا، کسانی که سیاست گذار بودند، گفتند آنها شپش هستند، آنها را بکشید. یکی از سخنرانان قبلی، کاترین مک کینن قبلا درباره پاکسازی جنسیتی حرف زد: کشتن تن فروشان. او درست می گوید. زنان تن فروش زنانی هستند در دسترس، تا قتل عام شوند. و زنان تن فروش هر روز کشته می شوند و ما فکر نمی کنیم که اصلا با اتفاقی مواجهیم که باید به صورت اضطراری حل شود.
اصلا چرا باید این گونه فکر کنیم؟ آنها هیچ کس نیستند. یک مرد زمانی که یک تن فروش را می کشد احساس می کند که کار درستی را انجام داده. این یک کشتن صحیح و به حقی است. او تنها از شر یک تکه کثافت خلاص شده است، و جامعه هم درستی عمل او را تایید می کند.
یک نوع خاص از غیر انسانی شدن را نیز زنان تن فروش تجربه می کنند. درست است که همۀ زنان، به چشم کالا دیده شدن و به شکل کالا با آنها رفتار کردن را تجربه کرده اند؛ اما زنان تن فروش به مثابه یک نوع خاصی از کالا با آنها رفتار می شود، یعنی آنها مورد هدف قرار می گیرند. این هر کالای آشغال هم نیست. شما ممکن است از برخی اشیاء که در خانه دارید مراقبت خاصی نمایید. اما وقتی به هدف نشانه گیری میروید، مشخصا برای این است که سوراخ هایش را مورد هدف قرار دهید. این چیزی است که یک تن فروش باید باشد. آن چه که اتفاق می افتد این است که مرد، زمانی که به دنبال یک تن فروش است، و زمانی که او را می یابد واستفاده اش می کند خشونت زیادی در این اعمال وجود دارد.
یکی از تضادهای دیگری که من در رابطه با اینجا بودن و صحبت کردنم احساس می کنم این است که نگران این مسأله هستم که هر چیزی که بگویم ، حتی اگر مختصر هم باشد، به طور خود به خود ذهن همه را از مسالۀ اصلی و پایه ای منحرف کند. و مسالۀ پایه ای و اساسی هم این است که چه بر سر زنانی که تن فروشی می کنند آمده و تن فروشی دقیقا به چه معنا است. ولی مجبورم این ریسک را کرده و حرفم را بزنم چون که در واقع می خواهم بگویم که شما نمی توانید به تن فروشی فکر کنید، مگر اینکه بتوانید به آن مردی فکر کنید که نیاز به «گاییدن» زن تن فروش دارد.این مرد چه کسی است؟ چه عملی انجام میدهد؟ چه می خواهد؟ نیازش چیست؟
او میتواند هر کسی باشد. من از شما میخواهم که در روز دوشنبه، ساعتی از وقت تان را صرف این کنید که بروید و در این مدرسه ای که هستید دوری زده و به همۀ مردها یکی یکی نگاه کنید. از شما می خواهم که با چشمانتان لباس های او را در آورید. میخواهم که آلت جنسی اش را هم سخت و محکم ببینید. از شما می خواهم که در ذهنتان او را بر روی بدن زنی گذاشته و در کنارشان میزی را بینید که پول روی آن است. همه را تصور کنید. رئیس این مدرسۀ حقوق، پروفسورهایش، دانشجویان مردش، همه را. اگر به اورژانس میروید، این کار را بکنید. اگر حملۀ قلبی داشته اید، باز هم می خواهم که این تصور را با آن انترن مردی که از شما مراقبت می کند داشته باشید. چون که این همان دنیایی است که زن تن فروش در آن زندگی می کند. این همان دنیایی است که فارغ از این که چه اتفاقی برایت می افتد، هم چنان مرد دیگری وجود دارد که تکه ای از تو را می خواهد. و اگر تو چیزی از او بخواهی، بایستی این تکه را به او بدهی.
مردانی که از تن فروشان استفاده می کنند خودشان را به معنای واقعی بزرگ و شجاع می پندارند. خیلی به خودشان افتخار میکنند. رمانها می نویسند، شعرها می سرایند، قوانین می نویسند و... حس می کنند که بسیار ماجراجو و قهرمانند، چرا این گونه فکرمی کنند؟ چون آنها شکارچیانی هستند که به بیرون رفته و زنان را مثل شکار روی کولشان می اندازند. خودشان را به هر زنی که به نظرشان سکسی و شهوت انگیز باشد می مالند و زنده اند که این حرفها را بزنند. لعنتی ها براستی زنده اند برای این حرفها. تاسف انگیز است. به طور واقعی تمام مدت این کار را می کنند، بدون این که به کاری که با آن زن کرده اند و آسیبی که به او رسانده اند هیچ اهمیتی بدهند، تمام زندگی شان این است که در موردش حرف بزنند، شعر بگویند، بنویسند، شوی تلویزیونی و فیلم در موردش بسازند. دوست دارم به شما بگویم که این مردان ترسواند، حیوان صفت اند، بی شعوراند، بگویم که اگر می توانند این کارها را بکنند تنها به این دلیل است که قدرت مردان به شکل یک طبقه پشت شان است، قدرتی که از طریق آن به زنان اعمال زور می کنند. اگر میخواهید معنی ترسو را بدانید، نیاز به سرنگون کردن یک طبقه دارید، آن وقت می توانید رویشان راه بروید. جوامع به این شکل سازماندهی شده اند که در آن مردان قدرتی را که می خواهند بتوانند داشته باشند و از زنان آن طور که می خواهند استفاده کنند.
جوامع کنونی می تواند به اشکال دیگری سازماندهی شوند و باز هم توده ای از زنان تن فروش بوجود آورند. مثلا در آمریکا زنان فقیرند، بیشترشان قربانی روابط جنسی با نزدیکانشان اند، بی خانمان اند. در بخشهایی از آسیا، کودکان در سن شش ماهگی به عنوان برده فروخته شده اند چون زن بوده اند. این کاری است که در آن مناطق انجام می شود. یعنی اصلا لزومی ندارد که این سازماندهی در همه جا به یک روش انجام گیرد تا همان مفهوم را بدهد.
مردسالاری، یعنی جامعه ای که به هر وسیله ممکن، بخشی به نام تن فروشی ایجاد میکند که از طریق آن مردان در جایگاه مافوق قرار گرفته و به معنای واقعی و به هر نحو احساس بزرگی کنند، تعریف می گردد. اما باز هم این مردان هستند که نقطۀ استاندارد ما برای انسان بودن هستند. ما می گوییم که مردان انسان هستند.
ما می گوییم که از مردان میخواهیم با ما مثل انسان رفتار کنند. در جامعه مرد سالار فقط مردان انسان هستند. در اینجا اشاره می کنم به این که ما از کلمۀ انسان در مفهوم استعاره ای استفاده می کنیم. از این که مردان چگونه عمل می کنند حرفی نمی زنیم. ما از یک ایده، یک رویا و یک تصویر که در ذهنمان است حرف میزنیم؛ اینکه انسان چیست. ما می گوییم که نمی خواهیم مردان ما را زیر پای خود بگذارند، هم چنین می گوییم که مردان اصلا استاندارد خوبی برای تعریف مفهوم انسان نیستند به خاطر کارهایی که با زنان می کنند. ما نمی توانیم بخواهیم که مانند آنها باشیم چون مانند مردان بودن یعنی از مردم به همان شیوه هائی که مردان استفاده می کنند، استفاده کنیم، محض اینکه هویت و اهمیت خودمان را نشان دهیم. این را می گویم که در برخی از ما، مردان شخصیت هایی اسطوره ای هستند زمانی که به عنوان یک انسان از آن ها حرف می زنیم. ما در این مورد که مردان واقعا چطور رفتار می کنند حرف نمی زنیم. ما از اسطورۀ مردان به عنوان معنا دهنده و تعریف کنندۀ تمدن حرف می زنیم. این جنبش سیاسی شامل درک این مسأله است که در بر گیرندۀ رفتار
و شخصیت مردان است.
چیزی که تن فروشی در یک جامعۀ تحت سلطۀ مردان انجام می دهد این است که طبقۀ تحتانی در جامعه ایجاد می کند که تحتانی تر از آن وجود ندارد. اینجا فرودست ترین بخش است. زنان تن فروش همه شان در این جایگاه فرودست و تحتانی اند. و تمام مردان هم برتر از زنان هستند. حتا مردانی که در فحشا هستند اگر چه ممکن است که به آن شکل برتر نباشند ولی هنوز جایگاه فرودست و تحتانی ای که زنان و دختران تن فروش دارند را دارا نیستند. هر مردی در این جامعه از این واقعیت که زنان به تن فروشی گرفته شده اند فایده می برند حتا اگر خود این کار را نکنند. نبایستی این را بگویم، ولی ناچارا باید گفت:تن فروشی نتیجۀ سلطۀ مردانه (مردسالاری) است نه طبیعت زنانه. این یک واقعیت سیاسی است که وجود دارد، چون که یک گروه از مردم بر گروهی دیگر اعمال قدرت می کند. من به این نکته تاکید بیشتر می کنم، چون می خواهم بگویم که مردسالاری ظالمانه است و بایستی نابود شود. سلطۀ مردانه بایستی پایان یابد، نه اینکه فقط اصلاح شود یا یک کمی بهتر شود و یا حتا برای برخی زنان از اقشار خاص بهتر شود. ما باید به نقش مردان در فقیر نگاه داشتن زنان، بی خانمان گذاشتن شان ، درتداوم به تجاوز به دختران و در واقع درایجاد بخشی به نام تن فروش که در واقع زنانی اند که در کار فحشا مورد استفاده قرار می گیرند، با دقت بیشتری نگاه کنیم، آن را مطالعه کنیم و بفهمیم .
ما باید به نقش مردان در رمانتیک سازی تن فروشی پی ببریم، به اینکه چگونه از لحاظ فرهنگی سعی در نا مرئی کردن خسارات ناشی از این کار به زنان می نمایند، با استفاده از قدرت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در جامعه ایجاد سکوت می کنند، سکوت در میان زنانی که ضربه خورده اند. سکوت در میان زنانی که مورد استفاده قرار گرفته اند.
ما نیازمند این هستیم که به نقش مردان در ایجاد تنفر از زن، ایجاد پیش داوری ها نسبت به زن، در استفاده شان از فرهنگ برای حمایت، اشاعه، دفاع و تقدیس پرخاشگری ها و ستیزه جویی ها علیه زنان نگاه کنیم. ما نیاز داریم که نقش مردان را در ایجاد ایدۀ سیاسی از مساله آزادی که فقط خودشان می توانند داشته باشند را ببینیم.
آیا این مسأله خنده دار نیست؟ آزادی چیست؟ دو هزار سال از آن سخن راندن و در موردش مباحثه کردن در حالی که همین آزادی به نوعی از ما صرف نظر می کند. این تک صدایی که اینها در حال اجرایش بوده اند و فقط به خودشان خدمت می کند شگفت آور است. ما بایستی به نقشی که مردان در خلق تن فروشی دارند و در حمایت از آن، نگاه کنیم. این که اعمال قانون چگونه این کار را می کند، روزنامه نگار و یا وکیل چگونه این کار را می کنند. ما باید تمام راه هایی که در آن همۀ این مردان از تن فروشان استفاده می کنند و با این کار شأن انسانی زن را نابود می کنند را بشناسیم.
علاج این مشکل سیاسی است. یعنی قدرت را از مردان بگیریم. اینها مسایل واقعی و جدی هستند. چون زیادی قدرت دارند. از آن استفادۀ درست نمی کنند. قلدرند. آنها حق ندارند که این قدرت را داشته باشند. و این بدان معنی است که باید قدرت ازآنها گرفته شود. ما باید این قدرتی که به وسیلۀ آن از ما استفاده می کنند را از مردان بگیریم. ما باید قدرتی را که با آن به ما ضربه می زنند را از مردان پس بگیریم. پول شان را باید از آنها بگیریم. زیادی دارند. هر مردی که به حد کافی پول برای پست کردن زندگی زنان در کار تن فروشی دارد، زیادی پول دارد. او به این پولی که دارد نیازی ندارد ولی زنی هست که به آن نیاز دارد. ما باید سلطۀ اجتماعی ای که بر ما دارند را از آنها بگیریم. ما در یک استبداد متشکل از دروغگویان، ریا کاران و سادیست ها داریم زندگی می کنیم.
اکنون، کاری که باید بکنیم مبارزه با آنها است. مردان باید از تن زنان کنده شوند، آیا می فهمید که چه می گویم؟ آنها باید کنده و جدا شوند. چیزی که بسیار لجوجانه به تن فروشی تداوم می بخشد سلطۀ مردانه است. و این سلطه است که باید پایان یابد تا زنان به تن فروشی کشانده نشوند.
شما! شما باید هر نهادی را که بخشی از پایه های سلطه و فرمانروایی مرد بر زن است را ضعیف و نابود کنید. شک نکنید. سؤال اینجاست که چگونه؟ نه این که حالا بکنیم یا نکنیم؟ پس چگونه؟ یک کاری بکنید، به جای اینکه تمام عمرتان را صرف بحث و جدل بر سر ریشه کن کردن یا نکردن و یا این که آیا اصلا مردان سزاوارش هستند و آیا اصلا این کار عادلانه هست یا نیست، نکنید. عادلانه؟ که آیا عادلانه هست یا نیست؟ عزیزان، ما امشب باید سلاح هایمان را برداریم. ما با این سوال ها قلب های خود را می شکنیم. که آیا این منصفانه هست یا نیست؟ به قوانین آنها احترم نگذارید. نه! نگذارید! این زنان اند که باید قانون گذاری کنند. امیدوارم که من و کاترین مک کینن در این مورد نمونه ای بوده باشیم. البته سعی کرده ایم. هیچ دلیلی ندارد که هیچ زنی، هیچ زنی در دنیا در واقع به مثابه خایه لیس سیستم قانونی کنونی عمل کند. باید دلیل اصلی که یکی در دانشگاه حقوق درس می خواند این باشد که راههای چگونگی انجام این کار را یاد بگیرد.
چیزی که من امیدوارم که شما بتوانید از میان بردارید این است: که هر اثری از سلسله مراتب جنسیتی، هر اثری که باشد، به این معنی است که زنانی در جاهایی در حال کشانیده شدن به تن فروشی هستند. اگر به اطراف خود نگاه کنید و برتری مردانه را ببینید ،می فهمید که در جایی هم که نمی توانید ببینید، زنی دارد به تن فروشی کشانیده می شود، چون هر سلسله مراتبی به رتبۀ زیرینی نیازمند است و تن فروشی تحتانی ترین سلطۀ مردانه است. در نتیجه زمانی که شما خود را با این سیستم انطباق می دهید و با آن سازگاری می کنید ، زمانی که چشم تان را به روی این ها می بندید، شریک جرم اید . بله، میدانم که زندگی شما در معرض خطر قرار می گیرد، اما اگر این کار را نکنید با آنها هم دستید و هر دوی این کار در نابودی زندگی زن دیگری نقش دارند.
من از شما می خواهم که خودتان را دشمن مرد سالاری نمایید چون به خاطر پایان بخشیدن به جرم تن فروشی، جرم علیه زنان، جرم حقوق بشری، تن فروشی باید نابود شود: هر چیز دیگر به جز این هدف، فقط دروغ، بهانه، عذر و توجیه اند و تمام کلماتش دروغ. عدالت، آزادی، برابری، همه دروغ اند. تا زمانی که زنان در تن فروشی اند این ها دروغ اند. می توان دروغ گفت و در این ساختار به شما می آموزند که چطور دروغ بگویید؛ یا اینکه می توانید زندگی تان را در اختیار واژگون کردن سیستمی که این بهره کشی ها را ایجاد و از آن محافظت میکند، قرار دهید. شما، یک فرد خوب تعلیم دیده، می توانید کنار این متجاوزان یا کنار آزادی خواهان و انقلابی ها و مقاومت کنندگان بایستید. می توانید کنار خواهری که او هم این کار را می کند بایستید و اگر خیلی شجاع باشید می توانید سعی کنید که بین این دو تا بایستید به این نحو که آن مرد برای رسیدن به این خواهر باید از شما بگذرد. راستش را بگویم، از معنی کلمه انتخاب، بسیار سواستفاده می شود. این است آن انتخاب. من از شما می خواهم که انتخاب کنید.