پاسخی به انتقادات «فصلنامه زن»
نوامبر 1998
چندی پيش نشريه فصلنامه زن (شماره 8، بهار 1377) همراه با انتشار فراخوان كميته برگزار كننده هشت مارس نقطه نظرات انتقادی خود را نيز ارائه داد. ما از سبك كاری كه فصلنامه زن در اين زمينه اتخاذ كرده، بويژه طرح صريح نظرات و انتقاداتش به گرمی استقبال می كنيم. از نظر ما تبادل نظر و مبارزه دوستانه بر سر ايده ها و نظرات و راه های مختلف برای متحد كردن صفوف جنبش زنان ضروری است. پيشبرد چنين مبارزاتی می تواند كمكی باشد به ارتقاء و تعميق درك همه فعالين از مسائلی كه پيش پای جنبش زنان قرار دارد.
ما نيز برای اينكه خوانندگان اين نوشته كاملا در جريان موضوع مورد جدل قرار گيرند نظرات ارائه شده فصلنامه زن را در صفحات پايانی اين جزوه باز تكثير می كنيم.
1ـ اولين انتقاد فصلنامه زن به ما در مورد چگونگی تشكيل كميته برگزار كننده هشت مارس و نحوه فعاليت آن است. دوستان فصلنامه زن ضمن ارائه تعاريفی از يك كميته و چگونگی تشكيل آن می گويند:
«درستتر اين بود كه به همراه فراخوان مذكور تاريخچه كوتاهی از چگونگی شكل گيری خود را ضميمه می كرد تا ما و ساير خوانندگان می توانستيم تصوير روشنی از آن داشته باشيم و بين كميته ای كه حقانيتش را از آرای تعداد مشخصی از انسانها می گيرد و كميته ای كه بر فراز سر مردم و در اتاق های دربسته تشكيل می شود، تمايز قائل شويم... اگر اين كميته ماحصل دعوت عام و نشست فلان تعداد اشخاص منفرد يا تشكل است، ما را هم از هويت و تصميمات اين جمع مطلع كنيد. در غير اينصورت هركسی حق دارد شما را به عدم رعايت موازين دمكراتيك تشكيل كميته متهم كند.»
ما مدعی نيستيم فعاليتی كه در 8 مارس امسال سازمان داديم هيچ كمبودی نداشت؛ بويژه آنكه اولين مراسم هشت مارسی بود كه طی اين سالها در خارج از كشور بر مبنای اتحاد گرايشات مختلف جنبش زنان و بطور سراسری برگزار می شد. قبول داريم كه بايد بسيار زودتر از ماه فوريه فعاليت علنی و گسترده مان را آغاز می كرديم، نيروهای بيشتری را از نزديك درگير اين فعاليت می كرديم و بيش از آنچه كه صورت گرفت به سازماندهی مشترك امور می پرداختيم. اما فكر می كنيم اختلاف ما با دوستان فصلنامه زن قبل از اينكه بر سر مسائلی چون معرفی كميته و تعداد آرای اخذ شده و برگزاری نشست و مجمع عمومی باشد، بر سر درك از فعاليت دمكراتيك است.
برای اينكه بتوانيم قضاوت كنيم كه حركت ما دمكراتيك بود يا خير نگاهی بيندازيم به اينكه قصد ما چه بود و چگونه عمل كرديم. هدف ما اين بود كه در يك چارچوبه سياسی صحيح و روشن فعاليت انقلابی ـ دمكراتيك مشتركی را سازمان دهيم. فعاليتی كه موجب نزديكی هر چه بيشتر افراد، گرايشات، تشكلات مترقی و انقلابی جنبش زنان شود. ما كه خود همگی از فعالين جنبش انقلابی زنان بوديم نياز به يك فعاليت گسترده تر و متحدتر درون جنبش زنان را حس می كرديم. نقطه عزيمت ما جهت گيری با خواستها و نيازهای اكثريت زنان ستمديده بود. ما با علم به اين خواستها و نيازهای بخشهای مختلف جنبش زنان به معيارها و مرزبندی های مهم درون اين جنبش توجه ويژه كرديم. ما خود را در كنار زنانی می ديديم كه آرزوی به گور سپردن حكومت ها و دار و دسته های اسلامی زن ستيز در ايران و افغانستان را در سر پرورانده و از كسانی كه تحت عنوان نسبيت گرائی فرهنگی و فمينيسم اسلامی می خواهند آب سرد بر آتش خشم زنان بريزند و بين آنان و دشمنانشان پل بزنند بيزارند؛ زنانی كه از قدرتهای بزرگ و زن ستيز مدرن سرمايه داری كه به حمايت از چنين حكومتهائی می پردازند متنفرند. تلاش ما اين بود كه آمال و آرزوهای انقلابی ـ دمكراتيك اكثريت زنان را طرح كنيم و مرز با دشمنان را مشخص كنيم. از اين زاويه فعاليت ما كاملا دمكراتيك بود چرا كه بيان فشرده آمال و آرزوهای ميليونها زن تحت اسارت رژيم های حاكم بر ايران و افغانستان بود. ما پس از تهيه متن فراخوان نظر معدودی از فعالين راديكال و صاحب نظر جنبش زنان را نيز جويا شديم و ايده هايشان را برای تكميل فراخوان در نظر گرفتيم؛ و فكر می كنيم درست عمل كرديم و اصلا شيوه درست كار هم همين است. بدون اين روش نمی توان كار جدی را سازمان داد.
حركت ما نه "غير دمكراتيك" بود و نه "مافوق مردم". اين قانون عينی هر مبارزه ای است كه بالاخره روزی از جائی و توسط كسانی جرقه اش زده می شود و آن مبارزه آغاز می شود؛ بويژه كه ما امروز شاهد جنبش در حال رشدی هستيم كه هر آن می تواند در اين يا آن گوشه به اشكال گوناگونی بروز يابد. اين امری طبيعی است و بهتر است كه نيروهای آگاه موقعيت كنونی جنبش را درك كنند و بر تلاشهای خود برای ايفای نقش موثرتر در اين جنبش بيفزايند.
البته بايد در هر فعاليتی به اشكال سازمانی و روش های كاری مناسب توجه كرد. اما واقعيت آنست كه مضمون سياسي، تعيين كننده دمكراتيك يا غير دمكراتيك بودن يك حركت يا جريان می باشد. ما بايد هر چه بيشتر تلاش كنيم تا اين ديد در بين زنان جا بيفتد كه در درجه اول به مضمون يك فعاليت نگاه كنند نه به شكل؛ هر چند كه هر مضمونی به شكل مناسب خود نياز دارد. برای روشنتر شدن بحث انتقادات اين دوستان را پی می گيريم.
دوستان فصلنامه زن انتقاد دارند كه چرا كميته هويت و تاريخچه خود را معرفی نكرد. اين انتقاد صحيحی نيست. چرا كه بهترين معرف هويت كميته همان فراخوانی بود كه ارائه داد. مضمون سياسی آن فراخوان نشان می دهد كه اين كميته كجا ايستاده و چه برخوردی به مهمترين مسائل سياسی روز جنبش زنان ايرانی و افغانستانی دارد، مدافع چيست و عليه كيست. بنظر ما ذكر تاريخچه مختصر تشكيل اين كميته تاثير چندانی بر موقعيت كميته و شناخت بيشتر از هويت سياسی آن و مهمتر از آن، كاری كه می خواست انجام دهد نداشت. بويژه آنكه فی الواقع اولين حركت متشكل و علنی ما نيز محسوب می شد.
بعلاوه، نيازی به تكرار اين حقيقت نيست كه حقانيت هيچ فرد، نيرو و كميته ای را از روی ميزان آرای مشخص نمی توان تشخيص داد. طرح اين چنينی مسئله ما را به يك دور باطل خواهد كشاند. مثلا اين سئوالات پيش خواهد آمد كه: چند نفر بايد به يك طرح مبارزاتی رای بدهند تا آن طرح حقانيت پيدا كند؟ اصلا كی گفته كه آن چند نفر طرحی از خود ارائه بدهند؟ يا بايد بر سر اينكه آن چند نفر چه كسانی باشند و يا چه طرحی بدهند نيز رای گيری شود. اين دور باطل هيچ نيست مگر دمكراسی افراطی و بی نتيجه.
سئوال ما از دوستان "فصلنامه زن" اينست كه چرا برای آغاز كار كميته ای نظير "كميته هشت مارس" تعداد "آرای مشخصي" لازم است؟ يك آن تصور كنيد كه كميته هشت مارس می خواست كليه جريانات، گرايشات و افراد مختلف را گرد هم بياورد تا مشتركا يك فراخوان مبارزاتی تهيه كنند. چه چيزی بدست می آمد؟ جدا از مشكلات عملی و تداركاتی جمع آوری اين نيروها بالاخره اين سئوال مطرح می شد كه حد اينكار چيست؟ چند تا گروه و تشكل و افراد را دعوت كنيم كه دمكراسی رعايت بشود؟ اين "دمكراسي" خود را تا كجا بسط دهيم؟ طبعا اگر در انتظار حضور "همه" می شديم به احتمال زياد نه تاكنون فراخوانی تهيه شده بود و نه هشت مارس متحدی برگزار كرده بوديم.
متاسفانه امروزه با درك رايجی در جنبش زنان و فعاليتهای دمكراتيك روبرو هستيم كه عليرغم هر نيتي، مانع از پيشبرد يك مبارزه موثر می شود. اين درك رايج فعاليت دمكراتيك را به مجمع عمومی و رای گيری تقليل می دهد. مسئله بر سر اين نيست كه در جريان پيشرفت فعاليتها نياز به مجمع عمومی يا رای گيری برای رسميت بخشيدن به امری نيست، اما اينها معيارهای اصلی دمكراتيك بودن يا نبودن يك فعاليت نيست. امروزه حاكمان مردسالار جهان ـ بويژه در كشورهای سرمايه داری پيشرفته ـ مسائل بسياری را به بحث و رای گيری می گذارند اما فی الواقع نقشی برای مردم قائل نيستند. آنها همه تصميم گيريهای اساسی را خودشان می كنند و سپس به مردم اجازه می دهند كه نقش های كوچكی را بازی كنند؛ و طوری وانمود می كنند كه انگار همه چيز را خود مردم تصميم گرفته اند. درست همانطور كه بسياری از مردان ستمگر اما به ظاهر "دمكرات" هم تصميمات اساسی مربوط به زندگی زنان و فرزندانشان را خودشان می گيرند و به همسرشان اجازه اظهار نظر در همين چارچوب را می دهند. حال آنكه دمكراسی واقعی يعنی اينكه راه مبارزه زنان گشوده شود؛ يعنی سياست و روشی اتخاذ شود كه اين مبارزه هر چه رزمنده تر و متحدتر و گسترده تر عليه مناسبات ارتجاعی مردسالارانه به راه بيفتد و تسريع شود. اتخاذ اين سياست و روش می تواند در "اتاق های دربسته" صورت بگيرد و معمولا هم چنين است! در مقابل، می توان چندين و چند "مجمع عمومي" و "بحث همگاني" و غيره را برگزار كرد اما نتوان زنان را از اتاقهای دربسته بيرون كشيد. دمكراسی واقعی اينست كه ستمديدگان حق شورش عليه ستمگران را داشته باشند و بتوانند عليه نابرابری ها دست به مبارزه بزنند. نه حاكمان جهان كنونی تحمل چنين دمكراسی ای را دارند و نه مردان ستمگر شورش زنان را عليه خصوصيات مردسالارانه شان تحمل می كنند.
بر مبنای چنين دركی از دمكراسی بود كه "كميته هشت مارس" فعاليت خود را آغاز كرد و با استقبال نسبتا خوبی روبرو شد. كميته يك مركز اوليه را برای پيشبرد فعاليتها در همان سطحی كه پيش رفت، سازمان داد. اين كميته به قوه ابتكار زنانی كه با آن به اشكال مختلف به همكاری پرداختند، اتكاء كرد. مسلما برای فعاليتهائی با ابعاد گسترده تر و همه جانبه تر نياز به مركز قوی تر و جمعی تری است. ايجاد چنين مركزی امروز در دستور كار فعالين جنبش زنان قرار گرفته است. اين وظيفه ای است كه تمامی نيروهای آگاه و فعال اين جنبش را به خود فرا می خواند. ما با فشاری واقعی روبرو هستيم؛ زنان زيادی به صحنه آمده اند؛ می خواهند بر سرنوشت خويش حاكم شوند و خواهان پيشبرد مبارزات موثری هستند. در مقابل اين روند، متاسفانه نيروهای پيشرو به خاطر وجود ضعفهائی كه عمدتا از دركهای محدود و غلط ناشی می شود، از اوضاع عينی عقب مانده اند. ما امروز با زمان در مسابقه ايم. منافع جنبش زنان ايجاب می كند كه فعالين آگاه بر سرعت گام های خود بيفزايند، دامنه وظايف خويش را در امر رهائی زنان گسترش دهند، ابتكار عمل از بالا را با حركت خودجوش از پايين در هم آميزند.
2- دومين انتقاد مهم دوستان فصلنامه زن اينست كه:
«هشت مارس يك روز جهانی است و شايسته نيست كه بر آن مهر ملی زده شود. بعبارت بهتر، ارزش كار شما زمانی خود را آشكار می كند كه در جهت تقويت اين اتحاد و همايش و اعتراض جهانی باشد. قرار نيست در اين روز صفوف زنان ايرانی و افغانی را از ساير زنان جدا كنيم و آنوقت از جهانی بودن ستم جنسی حرف بزنيم! پيشنهاد ما اينست كه اين فراخوان را برای تشكلات و فعالين منفرد زنان ساير مليت ها و اقوام و غيره بفرستيد و در راستای يك كميته سراسری و فراملی و قومی و غيره قدم برداريد.»
انتقاد وارد نيست. ديدگاه ما در اين زمينه روشن است و در فراخوان تاكيد كرده ايم كه زنان در سراسر جهان مبارزه می كنند و سرنوشتشان بهم گره خورده است. بعلاوه در حد امكان فراخوان به زبانهای ديگری چون تركي، انگليسی و اسپانيولی ترجمه و در برخی نشريات انقلابی منتشر شد. مضافا ما هر آنجا كه امكانپذير بود مراسم هشت مارس را عليرغم پاره ای مشكلات عملی با تركيب چند مليتی برگزار كرديم.
اما موضوع اصلی اينها نيست. فكر می كنيم درك مشتركی ميان ما و دوستان "فصلنامه زن" در مورد جنبش زنان بعنوان يك جنبش جهانی موجود نيست. جنبش زنان مانند برخی از جنبشهای ديگر ماهيتا از خصلت جهانی برخوردار است. همانطور كه در متن سخنرانی "كميته هشت مارس" آمده: «جنبش زنان فقط با قدرت سياسی در يك كشور روبرو نيست. جهان كنونی را قدرتهای بزرگ سرمايه داری می چرخانند. سلطه و حاكميت آنها هم متكی است بر ستم بر زن؛ متكی است بر ساختارهای مردسالارانه.» ما با يك نظام جهانی مردسالار روبرو هستيم. هر مبارزه ای از سوی زنان عليه مردسالاری كه در هر گوشه و كنار اين جهان به راه بيفتد، ضربه ای به اين نظام است. اما واقعيت اينست كه جنبش زنان در هر كشوری با ويژگيهای معينی روبرو است و ويژگی های هر كشور وظايف كوتاه مدت و درازمدت آن جنبش را رقم می زند. روشن است كه ساختار مردسالاری در جهان توسط دولتهای مردسالار حاكم بر هر كشور حفاظت می شود، لذا وظيفه زنان آگاه اينست كه فعالانه در پيشبرد جنبش انقلابی و مبارزه انقلابی در كشور خود نقش بگيرند و به سرنگونی نظام مردسالار حاكم بر كشور خود ياری رسانند و همزمان به طرق مختلف از مبارزات انقلابی زنان در ديگر كشورها نيز حمايت نمايند و به مبارزه آنان، مانند مبارزه خود نگاه كنند؛ خود را در موفقيت و ناكامی شان، در غم و شادی شان و تجارب مثبت و منفی شان شريك بدانند. زنان انقلابی برای اينكه بتوانند پيروز شوند بايد با اين ديد به مبارزه خود و ديگران بنگرند.
اينكه همبستگی جهانی در اين مبارزه بلحاظ سازمانی چه شكلی به خود بگيرد ـ مثل كنفدراسيون جهانی يا غيره ـ به فاكتورهای عمومی نظير تحولات كلی انقلابی در عرصه جهانی و موقعيت نيروهای اجتماعی و ديگر جنبشهای انقلابی و ميزان تاثير گذاريشان بر يكديگر وابسته است. بعلاوه جنبش جهانی زنان، مانند تمامی مبارزات جهانی مسير پيچيده ای را طی می كند؛ كشف قوانين عينی اين مبارزه نيازمند پيشرفت اين جنبش و كسب تجارب انقلابی بيشتری است. اما می توان از هم اكنون بر اين واقعيت مهم انگشت گذاشت كه اين مبارزه به شكل ناموزون و با سرعتهای متفاوت و با افت و خيز رشد كرده و كشور به كشور (يا چند كشور با هم) به پيش می رود. فی المثل امروزه، در شرايط خاص ايران، ما با يك جنب و جوش همگانی در سطح جامعه روبرو هستيم؛ در حالی كه لزوما در ميان زنان همه كشورها چنين نيست. اينكه سازمانهای توده ای زنان در يك كشور شكل بگيرند يا نه عمدتا به موقعيت عينی مبارزه زنان در آن كشور بستگی دارد. زنان هر كشور برای پيشبرد مبارزات خود نياز به سازمانهای كشوری خود دارند. چرا كه پويائی مبارزه در سطح جهانی با پويائی مبارزه در هر كشور متفاوت است. اين انتظار ذهنی گرايانه و غلطی است كه تا اسم جهانی را می شنويم به اين فكر بيفتيم كه مبارزه در سطح جهانی به همان نحوی پيش می رود كه مبارزه در يك كشور؛ و يا اينكه بايد حتما تحت هر شرايطی برای ايجاد يك "كميته سراسری و فراملی و قومی قدم برداشت."
امروزه محرك های اصلی جنبش زنان ايرانی در خارج از كشور را بايد عمدتا در تضادهای بنيادين جامعه ايران جست. البته وجود صدها هزار زن در خارج از كشور می تواند برای پيوند جنبش زنان ايرانی با جنبش زنان ساير كشورها يك نقطه قوت باشد. به قول متن سخنرانی كميته: «جنبش ما در خارج... تجربه چند سال كار در جنبش زنان ايرانی و ارتباط با جنبش زنان بقيه كشورها را دارد. اين نقطه قوت بزرگی است. امروز ما در خارج می توانيم نقش مهمی در متشكل كردن جنبش زنان، در پايه گذاری اتحاد اين جنبش بازی كنيم. بخشهای مختلف، فعالين مختلف جنبش خارج، راحتتر می توانند با هم تماس و تبادل نظر داشته باشند و از هم ياد بگيرند و بهم ياد بدهند؛ راحتتر می توانند متشكل بشوند؛ راحتتر می توانند به تجارب جنبش جهانی رهائی زن دست پيدا كنند و از آن ياد بگيرند. زنان آگاه و مبارزه داخل بخصوص آنها كه تجربه فعاليت سياسی و متشكل داشتند، انتظار دارند كه ما از فرصت و امكاناتی كه در اختيارمان است بحداكثر استفاده كنيم.»
اين واقعيت عينی مهمی است كه هر فعال آگاه جنبش زنان در خارج از كشور بايد بدان توجه جدی كند و بر آن مبنا وظايف عملی ـ سياسی خود را طراحی كند و به پيش ببرد.
ما در ميان برخی فعالين جنبش زنان با يك گرايش غلط روبروئيم. گرايشی كه جنبش جهانی زنان را اساسا در جنبش زنان غرب خلاصه می كند. حاملين اين گرايش به جنبش زنان در كشورهای تحت سلطه كم بها می دهند و به تجارب و مبارزات آنان بی توجهند. اين گرايش نه تنها آشكارا غلط است بلكه زيان بار نيز هست و به همبستگی جهانی جنبش زنان صدمه می زند. واقعيت تاريخی اينست كه جنبش زنان به معنای امروزين آن اساسا در اروپا و آمريكا آغاز شد و بعدها در سطح جهانی گسترش يافت. اما از اين موضوع نبايد نتيجه گرفت كه تحولات جنبش زنان در غرب تعيين كننده جنبش جهانی زنان است. ما از نظرات دوستان "فصلنامه زن" در اين زمينه اطلاع دقيقی نداريم اما چنين گرايشی را در آنها مشاهده می كنيم. فی المثل در مقالاتی كه پيرامون "تاريخچه هشت مارس" نگاشته اند اشاره ای به نقش جنبش زنان در كشورهای تحت سلطه نكرده و جنبش زنان اروپا و آمريكا را محور كل جنبش رهائی زن قرار داده اند.
و اما نكته آخر، دوستان می گويند كه "كميته هشت مارس" با انگشت گذاشتن بر روی مسئله زنان افغانستانی قصد جدا كردن صفوف زنان ايرانی و افغانی را از ساير زنان داشته است. واقعيت چيست؟ امروزه هيچ زن انقلابی ايرانی نمی تواند از همبستگی جهانی زنان صحبت كند اما از زنان افغانستانی نامی به ميان نياورد. اين مسئله بويژه در فضای مسموم شووينيستی كه حاكمان ايران نسبت به افغانستانی ها به راه انداخته اند يك مسئله مهم و تعيين كننده است. امروزه اگر در ايران بخواهيم زنان پيشرو انقلابی كه آغشته به تفكرات تنگ نظرانه و ناسيوناليستی نبوده و مدافع همبستگی جهانی هستند را بشناسيم بايد برخورد به افغانستانی ها را يك محك مهم قرار دهيم. هميشه برخورد افراد ملت ستمگر به ملت ستمديده بهترين معيار برای شناخت واقعی بودن يا نبودن حرفهائی است كه در مورد همبستگی جهانی زده می شود. محك صرفا اين نيست كه يك زن انقلابی چقدر به زنان ديگر كشورها نگاه می كند و خود را جزئی از پيكر آنها می داند. در شرايط خاص جنبش هر كشور، همبستگی جهانی در موضعگيری ها و جهت گيريهای سياسی و عملی معينی تبلور می يابد. ما اين سئوال ـ و جهت گيری ـ را به صراحت در مقابل زنان ايرانی قرار می دهيم كه آيا به همبستگی با زنان افغانستانی در مبارزه با دشمنان مشترك باور دارند؟ و آيا اين رسالت را برای آنان می بينند كه در صف اول جنبش رهائی زنان قرار گيرند و به رهبران و كادرهای اين جنبش تبديل شوند؟
3ـ دوستان "فصلنامه زن" از ما خواسته اند كه جای خود را ميان دو گرايش روشن كنيم. گرايشی كه برای روز هشت مارس "خصلت غير سياسی و غير ايدئولوژيك" قايل است و "يگانه خواستش لغو تبعيض جنسی از قوانين جوامع مبتنی بر تبعيض طبقاتی است" و گرايش ديگری كه "اين روز را عميقا سياسی و ايدئولوژيك می داند و لغو ستم جنسی را لازم و ملزوم لغو هر گونه ستم و سرنگونی نظام طبقاتی می بيند."
جای ما روشن است. بقول متن سخنراني: «زنان به اقشار و طبقات مختلف تقسيم می شوند. ستمی كه به آنان می شود، يك شكل و اندازه ندارد .... وقتی از اتكاء به نيروی زنان می گوئيم منظورمان اتكاء به مبارزه اين طيف وسيع است. واقعيت اين است كه بخش اعظم اين طيف را زنان كارگر و دهقان تشكيل می دهند ..... اگر قرار است ستم به زن ريشه كن بشود؛ بدست خود زنان ريشه كن بشود؛ بيشترين دستها، قوی ترين دستها، مشتاق ترين دستها، همين دستهای كار كرده است.» اين جهت گيری ماست.
اما، اين هم واقعيتی است كه زنان جدا از اينكه به كدام طبقه اجتماعی تعلق دارند، به خاطر زن بودن تحت ستم قرار می گيرند. و اين امر مشتركی را بين همه زنان ايجاد می كند. بخاطر تعلقات طبقاتی گوناگون طبيعی است كه در پيشبرد همين امر مشترك راه حلهای مختلف جلو نهاده می شود. تمامی اختلافات ميان مدافعان جنبش زنان از اينجا ناشی می شود. طريق حل اين اختلافات در جنبش زنان به معنای اين نيست كه صف زنان زحمتكش و كارگر را از صف ديگر زنان ستمديده جدا كرده و شرايطی را فراهم كنيم كه تنشان به هم نخورد. زنان هر طبقه ای برای پيشبرد منافع طبقاتی و صنفی خود نياز به سازمانهای سياسی و صنفی خاص خويش دارند كه امر عليهده ای است. اما در هر صورت زنان آگاه و انقلابی كه تعلقاتی به طبقه كارگر دارند بايد در جنبش زنان به حداكثر تلاش نمايند كه با كليه زنان ستمديده ای كه ميتوان با آنها در پيشبرد مبارزه انقلابی متحد شد، متحد شوند. از نظر ما هشت مارس فقط روز زنان زحمتكش نيست و اين امر خوبی است كه ديگر زنان ستمديده اين روز را برسميت می شناسند.
گرايشی كه بخواهد دور راديكال ترين بخش جنبش زنان پيله تنيده و آنها را از توده زنان مبارزه جو جدا كند، بيان "خلوص انقلابي" نيست؛ بلكه سر باز زدن از وظايفی است كه جنبش رهائی زن به دوش پيشروان اين جنبش نهاده است. زنان پيشرو انقلابی بايد مسئوليت كل اين جنبش را به دوش خود بگيرند؛ و برای جهت دهی و رهبری كردن اين جنبش، آگاهانه و با برنامه تلاش كنند. اين مسئله پايه در اين واقعيت دارد كه كليه جنبشهای اجتماعی تاريخا مترقی ـ مشخصا جنبش زنان با جنبش طبقه كارگر ـ در سرنگونی نظامهای مردسالار متحد استراتژيك هم محسوب می شوند و بقول خود دوستان "فصلنامه زن" لازم و ملزوم يكديگرند.
تا آنجائی كه به فراخوان ما بر می گردد، اين فراخوانی كاملا سياسی و با سمتگيری كاملا مشخص بود. هدف اين فراخوان بوجود آوردن يك اتحاد عمل مبارزاتی در خدمت به وحدت جنبش انقلابی زنان بود. ما معتقديم كه گرايشات مختلف جنبش زنان در يك چارچوبه انقلابی ـ دمكراتيك می توانند و بايد با يكديگر به فعاليت انقلابی مشترك بپردازند. فعاليت در چنين چارچوبه ای نبايد به معنای نفی استقلال ايدئولوژيك ـ سياسی گرايشات مختلف باشد و نبايد مانعی شود برای تبليغ ايده ها، نظرات و فعاليتهای مستقل گرايشات مختلف.
و سرانجام اينكه دوستان "فصلنامه زن" می گويند بهتر است "بجای كلی گوئي، شعار مشخص خود را كه قرار است ويژگی تاريخی 8 مارس سال 1998 را منعكس كند" اعلام كنيم تا "خوانندگان اين فراخوان راحتتر و ساده تر" بتوانند "همسويی يا عدم همسويي" خود را با ما محك بزنند. ما دقيقا نمی دانيم كه منظور اين دوستان از شعار مشخص چيست؟ احتمالا منظور از شعارهای مشخص اين است كه هر سال شعار ويژه ای به تناسب زمان و برای بسيج هر چه گسترده تر توده ها انتخاب شود.
ما مخالف طرح شعارهای مشخص در شرايط مشخص نيستيم اين امری است كه قطعا با پيشرفت هر چه بيشتر جنبش زنان در سطح ملی و بين المللی و شناخت تجربی بيشتر می تواند صورت گيرد. امروز در جنبش زنان ايران خواسته های سياسي، اجتماعی و رفاهی گوناگونی مطرح است: از لغو مجازات سنگسار گرفته تا لغو حجاب اجباري، از پرداخت مزد برابر بازای كار برابر گرفته تا تغيير قوانين مربوط به نگهداری فرزند و غيره. در يك سطح كلی تر، تحولات جهانی می تواند شعارهای واحد و فراگيری را برای جنبش زنان در همه كشورها طرح كند: مثلا همانطور كه در جنگ جهانی اول يا دوران جنگ تجاوزكارانه آمريكا عليه ويتنام اتفاق افتاد جنبش زنان شعار مخالفت با شركت در چنين جنگهائی را برداشت. اما سئوال اينجاست كه آيا امروز گره پيش پای جنبش زنان در ايران را فرموله كردن يا يافتن چنين شعارهائی باز می كند؟ آيا راهگشا اينست؟ بنظر ما خير. بنظر ما سطح اين جنبش و شرايط عينی و ذهنی آن ضرورت تعيين جهت و سياست كلی و دستيابی به يك پلاتفرم انقلابی ـ دمكراتيك را مطرح كرده است. نگاهی به صف بندی هائی كه سريعا در اين جنبش در حال شكل گيريست نيز نشان می دهد كه موضوع و مشغله اصلي، تعيين اين مبانی پايه ای است. اين كاری است كه بايد انجام شود تا جنبش از لحاظ سياسی و نيز تشكيلاتی به سطح بالاتری ارتقاء يابد.
اين گرايش غلطی است كه مسئله حياتی فوق الذكر را كم رنگ كرده و بجای آن مسئله خواسته يا شعارها خاص را برجسته كنيم؛ و بر اين مبنا همسوئی و يا عدم همسوئی يا دوری و نزديكی نيروهای مختلف را به يكديگر بسنجيم. مبارزه بر سر خواسته ها و مطالبات امری محقانه است و بايد هم به پيش برده شود. مبارزه ای كه بايد در خدمت تحقق اهداف و منافع درازمدت قرار گيرد. اما تعيين دورنما و افق جنبش زنان و وظايف اين جنبش بر پايه يكسری مطالبات به محدود نگری پا می دهد و در شرايط مشخص كنونی نيز از ميزان پراكندگي، خرده كاری و دوباره كاری جنبش زنان نخواهد كاست؛ اين عملا به كرنش در مقابل آنچه كه موجود است منجر شده و كاری كه بايد انجام شود يعنی تلاش برای وحدت رزمنده جنبش زنان را به حال خود رها می كند.
4- آخرين انتقاد دوستان "فصلنامه زن" اين است كه:
آوردن عبارت شخصيتها در خاتمه فراخوان چندان شايسته نيست؛ زيرا "قرار نيست كه شما حقانيت حركت تان را با تاييد نامه های اين و آن بگيريد." سپس از ما خواسته اند كه از بكار بردن صفاتی مثل "دلير" و "قهرمان" جدا خودداری كنيم، چون چيزی كه جنبش زنان ابدا بدان نياز ندارد، "قهرمان" و روحيه قهرمان پروری است.
كلمه "شخصيت" در نسخه اوليه ئی كه برای معدودی فعالين جنبش زنان ارسال شده بكار گرفته شد؛ كه همزمان با دوستان "فصلنامه زن" افراد ديگری نيز اين تذكر بجا را دادند و سريعا اصلاح شد. واقعيت اين است كه درك ما بهيچوجه اين نبود كه جايگاه برجسته و جداگانه ای به شخصيتها بدهيم و يا اينكه فقط افراد معروف و سرشناس امضاء كنند و به نقش توده های زن كم بها بدهيم. بكار بردن اين كلمه اساسا ناشی از بی تجربگی ما در اين نوع فعاليت بود.
تاآنجائی كه به جلب حمايت افراد و تشكلات مختلف بر می گردد ما اينكار را شكلی از مبارزه می دانيم كه در شرايط فعلی به سطح كنونی جنبش ـ مشخصا فقدان سازمانهای انقلابی و قدرتمند زنان ـ می خورد و مبنائی اوليه را برای پيشبرد فعاليتهای متحدانه جلو ميگذارد و در ضمن به خلق افكار عمومی در سطح وسيعتر ياری می رساند.
ولي، ما با اين نكته كه جنبش زنان نيازبه قهرمانی و دليری ندارد بشدت مخالفيم. هيچ جنبش اجتماعي، بدون بخرج دادن دلاوری و قهرمانی جمعی و فردی شركت كنندگانش به پيروزی نخواهد رسيد. جرئت كردن و خطر كردن و نهراسيدن از دشواريها، لازمه آغاز و پيشرفت و موفقيت يك جنبش است.
در بسياری مواقع، اينكه يك زن جرئت مبارزه بخود دهد و دليری بخرج دهد يا ندهد سرنوشت خود را تعيين می كند. تفاوت پايه ای است بين زنی كه در مقابل شوهر مستبد و ستمگر خود می ايستد و عليرغم همه دشواريهای مقابل پا از شوهرش جدا می شود با زنی كه عليرغم رنج بردن از اين ستم و آگاهی بدان، تن به شرايط نكبت بار می دهد. ما به قهرمانی توده ها اعتقاد داريم. اين يك اعتقاد مجرد و ذهنی نيست؛ تعارف هم نيست. توده ها در مقاومت و مبارزه خود مرتبا نمونه های درخشان و الهامبخشی از فداكاری و قهرمانی بدست داده و می دهند. كافيست به نقش زنان در مبارزات محلات زحمتكشی طی دو دهه اخير نگاه كنيم يا به مبارزه خانواده های زندانيان سياسي؛ و يا به مقاومت دختران جوان در مقابل قوای مسلح سركوبگر. ببينيد با دست خالی چه صحنه های شورانگيزی می آفرينند. اما اين قهرمانی جمعی در دليری فرد فرد آنها هم منعكس می شود يكی بيشتر يكی كمتر. زمانی كه به مبارزه مشخصی رجوع می كنيم به سختی می توانيم قهرمانی را بطور مجرد و عام نشان دهيم مثالها مشخص است و افراد معين. اين هم واقعيتی است كه دليری و قهرمانی صفاتی مجرد نيستند. و از اين واقعيت عينی سرچشمه می گيرند كه صفوف زنان نيز مانند ساير توده ها به پيشرو، ميانه و عقب مانده تقسيم می شوند. جرئت و جسارت زنان پيشرو در مبارزه عليه مردسالاری به بقيه زنان هم روحيه می بخشد و آنها را به تحرك وا می دارد. توده های زن به الگوهای مبارزاتی متعلق به خويش نياز دارند.
اما بنظر ما مسئله فقط به انتخاب واژه ها و صفات مناسب محدود نمی شود اين بحث نهايتا به درك از حركت خود جوش توده ای و ضرورت رهبری برمی گردد. در بحث دوستان "فصلنامه زن" اين گرايش بچشم می خورد كه نقش و جايگاه رهبران و پيشروان ـ را زير سئوال ببرند و يا بنوعی آنرا در حركت توده ها "حل" كنند. اما قانون عينی مبارزه، چيز ديگری است. در جريان هر مبارزه افراد انقلابی معينی پرورش می يابند كه فشرده آمال و آرزوهای توده ها می شوند. افرادی كه بدون در نظر گرفتن منافع شخصی خود را وقف مبارزه نموده و عميقا به توده ها عشق می ورزند و قادرند مسير رهائی را با اتكاء به همان توده ها ترسيم كنند؛ افرادی كه تحت هيچ شرايطی به منافع آنان پشت نمی كنند. وجود چنين افرادی نه يك نقطه ضعف بلكه بخشی از نقطه قوت توده هاست و بايد مورد حمايت قرار گيرد. شكل گيری چنين افرادی نه تنها ضروريست بلكه تا حدودی بدون اراده اين يا آن نيرو صورت خواهد گرفت. كما اينكه امروزه جنبش زنان از دل خود چنين فعالينی را بيرون داده است. فعالينی كه حضورشان در هر سطح و در هر صحنه مبارزاتي، موجب اميدواری بسياری از زنان ديگر ميشود و شور و شوق مبارزاتی شان را دامن می زند.
آنچه كه امروزه جنبش زنان بدان نياز مبرم دارد پرورش فعالين و رهبرانی است كه بدانند چه می خواهند و چگونه بايد بدان دست يابند و امر رهائی زنان را بطور سازش ناپذير و تا به آخر جلو ببرند. همانطور كه در متن سخنرانی "كميته هشت مارس" آمده: «جنبش زنان، بايد فعالين كاردان و متعهد و از خود گذشته ای داشته باشد كه تمام وقت برای اين جنبش نيرو بگذارند و دهها هزار نفر ديگر را به ميدان مبارزه بكشند.» فعالين دليری كه قهرمانانه مبارزات توده ای را به پيش هدايت كنند.
نوشته ف ا يکی از فعالين "کميته برگزار کننده هشت مارس"