تجاوز بخش جدایی ناپذیر زن ستیزی در جمهوری اسلامی!
لیلا پرنیان
هنوز از مرگ ندا و سهراب و کیانوش و دهها جوانی که توسط قداره بندان رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی به قتل رسیده بودند، در بهت بودیم که خبر از نا پدید شدن دختر جوانی به نام ترانه موسوی رسید. گویا به خانواده خبر می رسد که ترانه بخاطرپارگی وجراحت رحم به بیمارستانی در تهران انتقال داده شده و در حالت کما بسر می برد. اما قبل از آنکه اعضای خانواده اش بتوانند خود را به بیمارستان برسانند، ترانه از بیمارستان به جای نامعلومی انتقال داده می شود. اگر چه با چنین شرایطی برای آنانیکه با جنایات و ددمنشی و زن ستیزی این رژیم آشنا بودند، تردیدی وجود نداشت که چه سرنوشتی در انتظار ترانه بود، اما بسیاری از ما می خواستیم که این سرنوشت را باور نکنیم و در دل امیدی داشتیم که بالاخره سرنخی از او در یکی از بازداشتگاهها و یا بیمارستانها پیدا شود. طولی نکشید که تارهای این خیال بافی پنبه شد و جسد سوخته این دختر جوان در منطقه ای دورافتاده پیدا شد. سران مرتجع و زن ستیز رژیم به همراه صدا و سیمای این جانیان تلاش کردند که این خبر را انکار و تکذیب کنند.اما این جنایات در تار وپود این رژیم بافته شده است و بخش جدا ناپذیر از نظام سرکوبگر جمهوری اسلامی می باشد.
دقیقا معلوم نیست که چه تعداد دیگر از دختران و زنان ما در دوره شکنجه مورد تجاوز قرار گرفته و سپس به قتل رسیدند و یا با تهدید و تحقیر به بیرون از زندان فرستاده شدند تا بقیه عمر خود را در کلنجار دائمی با این شکنجه بسر برند.
اما فاش شدن خبری مبنی بردفن بسیاری از عزیزان ما در قطعه 302 بهشت زهرا بصورت بی نام و نشان و آشکار شدن مسئله گورهای دستجمعی، به همراه افشاگری فرزند یکی از کارکنان بهشت زهرا همه نشان از آن دارد، که ارتکاب به این جنایات از جانب رژیم و شکنجه گرانشان ابعاد هولناکی بخود گرفته است.
ابعاد گسترده تجاوز به دختران در دستگیری های اخیر را هنگامی می توان دریافت که گزارشات باورنکردنی متعددی از تجاوز به پسران جوان در تهران و بسیاری از شهرهای بزرگ و کوچک بدست ما می رسد. براستی آیا حد وحصری براین جنایات وجود دارد؟
به نظر می رسد که رژیم، تجاوز به زنان را به مثابه تنبیه بکار می برد، در حالیکه یکی از اهداف اولیه اش شکستن روحیه مبارزان زن می باشد و به همین دلیل تلاش می کند که این خبر را به گوش بقیه زنان مبارز نیز برساند، اما بصورت رسمی نیز از قبول آن طفره می رود و طبق معمول آنرا تهمت "ضد انقلاب" می خواند. هنگامی که مهدی کروبی در نامه اش به رفسنجانی بر طبق شواهد و مستندات رسیده به او رژیم را به تجاوز به دختران و پسران دستگیر شده متهم می کند، شوک بزرگی را به جمهوری اسلامی وارد می کند. در نتیجه مقامات رسمی رژیم از دولت گرفته تا مقامات قوه مقننه و مقامات قضایی با کمک صدا و سیمای این مرتجعین یک صدا این اتهامات را رد می کنند تا به آن رسمیت ندهند. کروبی که پست های مهمی را در این رژیم دارا بوده است و کماکان تلاش دارد که رژیم جمهوری اسلامی را از خطر سرنگونی نجات دهد، به این افشاگری مبادرت ورزید. رژیم که خود را در مخمصه یافت، برای رهایی از آن به تشکیل کمیته ها و کمیسیون های بررسی پرداخت(در این جا نمی خواهم وارد جزئیات تشکیل کمیته ها و کمیسیون های فرمایشی بشوم که بصورت ناشیانه و مسخره ای نتایج از قبل تعیین شده را قرار بود و قرار است اعلام کنند و کل این اتهامات را بی اساس بخوانند.) و از طرف دیگر سعی کرد که با تهدید و فشار بر کروبی حرفهای اورا بی اعتبار کند. در این میان سکوت جناح مرتجع و زن ستیز «اصلاح طلب» این رژیم یعنی موسوی، خاتمی و رفسنجانی نیز بی معنی نبود.
اما مسئله اینجاست که دیگر کار از رسمیت یافتن و یا نیافتن گذشته است. دیگر تجاوز به مثابه یک شکنجه تا آن حد گسترش یافته است که رسمیت یافتن آن و یا نیافتن آن تغییری در صورت مسئله نخواهد داد. دیگر رژیم چه بتواند این مسئله را مخفی کند و یا نتواند و یا اینکه اصلا بخواهد که آنرا مخفی کند و یا نخواهد، دیگر بر کسی پوشیده نمانده است که مسئله تجاوز همه دختران و زنان زندانی توسط جمهوری اسلامی و بخصوص دخترانی که به واسطه فعالیت های سیاسی دستگیر شده اند را تهدید می کند. دیگر تجاوز به یک متد و روش معمول و مرسوم جمهوری اسلامی تبدیل شده است و هر چه پیشتر رفته ایم این روش همه گیر تر شده است و ابعاد هولناکتری بخود گرفته است.
نامه کروبی اشاره ای به تجاوز به زندانیان در دورانهای قبل ندارد و تنها به تجاوزهای حوادث اخیر اشاره می کند. تجاوز به زندانیان و بخصوص زندانیان سیاسی در جمهوری اسلامی سابقه ای طولانی دارد. در همین چند سال اخیر با چندین نمونه تجاوز و قتل زنان زندانی روبرو بوده ایم.
بعنوان مثال می توان از قتل زهرا بنی یعقوب دختر جوانی که به تازگی پزشک شده بود یاد کرد، که قداره بندان جمهوری اسلامی وی را به «جرم» قدم زدن با نامزدش دستگیر کردند. در مدت بسیار کوتاهی که در بازداشت بود به وی تجاوز شد و سپس به قتل رسید و بعد هم اعلام شد که زهرا در زندان خودکشی کرده است.
نمونه دیگر زهرا کاظمی که از کانادا به قصد تهیه گزارش به ایران رفت و هنگام ناآرامی ها و اعتراضات دانشجویی به «جرم»عکس برداری درحین تجمع برخی از خانواده های زندانیان در مقابل زندان اوین بازداشت شد و مورد تجاوز قرار گرفت و آنگاه به قتل رسید. اما منابع رژیم اعلام کردند که وی در زندان درگذشته است، و جسد او را هرگز به خانواده اش تحویل ندادند.
ماجرای عاطفه رجبی دختر 16 ساله ای که در شمال در شهرستان نکا مورد تجاوز گروهی مقامات قضایی وانتظامی آن شهرستان قرار گرفت نمونه دیگری است. او پس از این جنایت، بدست رئیس دادگاه اسلامی همان شهرستان بجرم زنا بسرعت، و برای پوشاندن جنایتشان به دار آویخته شد. گرچه قاضی و چند مقام انتظامی در ارتباط با این پرونده دستگیر شدند اما بلافاصله و پس از مدت کوتاهی آزاد شدند. اینها جز مواردی است که افشا شدند اما بدون شک تعداد بسیاری از زنان و دختران ما قربانی شکنجه تجاوز جانیان زن ستیز شده اند که بدلایل متعددی هر گز فاش وآشکار نشده اند.
اما مسئله تجاوز در زندان به دوران قبل از این موارد افشا شده برمی گردد. جمهوری اسلامی از همان اوایل بقدرت رسیدنش در دهه 60، تجاوز به دختران باکره را معمول کرد. دختران باکره ای که عضو و یا هوادارسازمانهای کمونیستی و چپ و یا هوادار سازمان مجاهدین بودند قبل از اعدام مورد تجاوز قرار می گرفتند تا به زعم این جانیان از رفتن به «بهشت» محروم شوند.
باید در نظر داشت که مسئله تجاوز برخلاف نظر رایج، دردهه 60 تنها مختص دختران باکره نبود هر چند که در مورد آنان بصورت شرعی و سیستماتیک و تقریبا علنی اجرا می گشت. اما گذشته از آن تعداد بسیار بیشتری از زندانیان زن در این دوره قربانی تجاوز بودند که بدلایل متعددی بطور گسترده افشاء نگردیده است. در دهه 60 و تابستان خونین 67 ابعاد تجاوز به زنان تا آن حد بود که در خاطرات بسیاری از زندانیان به آن اشاره شده است و همچنین در نامه آیت الله منتظری به خمینی به صراحت این مسئله اعلام شد. در بخشی از نامه وی آمده است که «آیا میدانید که در زندان مشهد، حدود 25 دختر بخاطر آنچه بر آنها رفته بود ... مجبور به درآوردن تخمدان و یا رحم شدند؟ آیا می دانید که در برخی از زندانهای جمهوری اسلامی دختران جوان به زور مورد تجاوز قرار میگیرند...»
تجاوز سیستماتیک به مثابه شکنجه ای روز افزون علیه زنان توسط بازجویان و ماموران رژیم زن ستیز جمهوری اسلامی مسئله ای است که می توان با نگاهی گذرا به کارنامه سی ساله جمهوری اسلامی، آنرا نتیجه گرفت. استفاده از تجاوز به مثابه شکنجه علاوه بر جمهوری اسلامی در دیگر حکومتهای ارتجاعی و ضد زن نیز بکار برده شده است. اما استفاده از آن در چنین ابعاد وسیعی ، آنهم بصورت سیستماتیک در دوره ای این چنین طولانی، اگر نگوییم در تاریخ اخیر بیسابقه است، حداقل می توان گفت کم سابقه است.
واقعیت امر اینست که این شیوه شکنجه پیوند ارگانیکی با بنیادها و اساس زن ستیزی در جمهوری اسلامی دارد. همان رژیمی که از همان ابتدای بروی کار آمدنش بر روی زنان جامعه شمشیر کشید، با توسل به زور حجاب بر سر زنان کرد، و سیاست و منش شونیستی مردسالارانه و پدر سالارانه خود را در خانه، محل کار و در اجتماع بر زنان تحمیل کرد، تجاوز را به مثابه شکنجه ای زن ستیزانه نیز در زندانهایش مرسوم کرده و نهادینه نمود. از طرف دیگر تجاوز به زنان نه تنها ادامه سیاستهای زن ستیزانه این رژیم مذهبی بوده است بلکه به نوبه خود در خدمت تحمیل و تشدید همان سیاست ها و مناسبات زن ستیزانه در سطح وسیعتری بر جامعه قرار گرفته است. ستم بر زنان و سیاستهای تبعیض گرانه و شونیستی مردسالارانه علیه زنان در همه جوامع طبقاتی به اشکال مختلف و با شدت و ضعف اعمال می شود. اما ضدیت با زنان و سیاستهای زن ستیزانه در جمهوری اسلامی از بدو قدرت گیری اش تا به امروز از لحاظ شدت و حدت و مشخصا با توجه به ویژگی های جامعه ما بطور برجسته ای گوی سبقت از بقیه حکومتهای زن ستیز جهان ربوده است که می توان این مسئله را در دو عامل مهم ارزیابی کرد:
الف- جنبه دینی و مذهبی رژیم :
رژیم دینی مذهبی ایران که سالیان سال علیه اخلاق و آداب فاسد به سخن پراکنی مشغول بودند، در رژیم خود پرده از اخلاقیات و آداب "پسندیده" خود برداشتند. آنها به شنیع ترین شکل ممکن نشان دادند که فاسد ترین نوع اخلاق و سنن را دارا هستند و به کثیف ترین شکلی آنرا با دستور بالاترین مراجع خود و توسط دستگاههای ضد انسانی خود علیه بی دفاع ترین افراد این جامعه بکار می برند. تجاوز به زنان در زندانها بخشی از این اخلاق و سنن اسلامی است که توسط جمهوری اسلامی به شدت اعمال شده است. ابعاد این شکنجه تا بدان حد گسترده بوده است که دیگر از بالاترین سطوح و بنیان گذران این رژیم چون منتظری و کروبی به آن اذعان کرده اند. اذعان منتظری این اهمیت را دارد که نشان می دهد این نوع شکنجه مورد تایید بنیان گذار این حکومت خمینی نیز قرار داشته است و چه بسا خود فتوا دهنده آن بوده است.
اگر کمی بیشتر به عمق ایدئولوژی و احکام راهنمای حاکمین ضد زن جمهوری اسلامی برویم خواهیم دید که این اعمال و قوانین از شریعت اسلامی نیز ناشی می شوند. از همانجا ست که مجوز تجاوز به دختران باکره قبل از اعدام صادر می شود تا از بهشت رفتن آنها ممانعت شود. در نتیجه همین مجوز است که زندانبانان خود را موظف به انجام این «وظیفه دینی» می بینند و حتی قبل از شکنجه وضو می گیرند تا از لطف و مرهمت کامل الهی بهرمند گردند. از همانجاست که احکام کشتار و آزار مخالفین و کفار و اسرا توصیه می شود، در همان جا است که زنان « کشتزار» مردان میشوند و تجاوز به همسر و ضرب و شتم زنان نافرمان به حقوق مسلم مردان تبدیل می شوند. و بالاخره از همانجاست که زنان اسیر جنگی جزو غنایم جنگی به حساب آورده می شوند و صاحب شدن و مالکیت مادام العمر برآنها مجاز شمرده شده است. بی جهت نبود که در گذشته ای نه چندان دور در افغانستان در هنگام جنگ داخلی، که بین گروههای مختلف اسلامی ( که اینک بخش مهمی از دولت کنونی را تشکیل می دهند) صورت می گرفت، تجاوز به زنان طرف مقابل و حتی در مواردی به پسران جوان نیز به بخش مهمی از این جنگ داخلی تبدیل شده بود.
تجاوز به زنان در زندان به مثابه یک شکنجه بخش ارگانیک و جدایی ناپذیر سیستمی است که زن ستیزی در تار و پود آن بافته شده است. همانگونه که نمودش در خیابان و محل کار حجاب اجباری است و در جنگ بصورت غنیمت جنگی به حساب می آید، در زندان با شکنجه تجاوز ادامه می یابد. در حقیقت همه اینها در خدمت یک ایدئولوژی، یک سیستم و طبقه ارتجاعی قرار دارد، ایدئولوژی وطبقه ای که این سیستم گندیده ضد زن را نمایندگی می کند.
قبل از هر چیز لازم است اشاره ای نیز به مسئله تجاوز به پسران جوان بشود. تجاوز به پسران جوان که در حوادث اخیر در ابعاد هولناک و بی سابقه ای صورت گرفت، جدا از زن ستیزی این رژیم نیست. در جامعه ای که ایدئولوژی اسلامی حکومت می کند، ایدئولوژی که زن ستیزی و شونیسم مردانه یکی از ارکان اصلی آن است، یکی از مهمترین ابزارش برای تحقیر مردان خرد کردن «غرور مردانه» آنها است. بدین معنی که از یک سو تلاش می کنند که مردسالاری و شونیسم مردانه و «غرور مردانه» را به مثابه ارزشهای این جامعه تحکیم و تقویت کنند، تا افراد این جامعه با این معیارها سنجیده شوند. از سوی دیگر افراد همین جامعه را با ضربه زدن به همین «غرور مردانه اشان» تحقیر کرده و شخصیت آنها را به اصطلاح خرد وخمیر می کنند. معیاری که از ارزشهای مردسالارانه و شدیدا ضد زن ناشی می شود. طبق همین طرز تفکر و سنت مردسالارانه بود که «مختار مای» دختر جوان پاکستانی به حکم ریش سفیدان ده «محکوم» به تجاوز گروهی گردید. اما قبل از آن برادر کوچکش نیز به همان علت توسط همان متجاوزین نیز مورد تجاوز قرار گرفته بود.
رژیم جمهوری اسلامی از یک طرف تلاش دارد که با این شکنجه های روحی و جسمی، اراده مبارزاتی جوانان ما را در هم شکند و از طرف دیگر روی این حساب باز می کند که با توجه به معیارها و سنت های عقب مانده ای که خود در جامعه تحکیم کرده و یا اشاعه داده است ، قربانیان تجاوز سکوت اختیار کنند و بدین ترتیب در حالیکه ترس و وحشت را در میان جوانان می پراکند، اما از اتهام به جرم نیزدر امان بماند.
بسیاری از زنانی که مورد تجاوز قرار گرفتند، توسط جمهوری اسلامی اعدام شدند. و بسیاری از آنان که توانستند از سیاهچال های قرون وسطائی جان سالم بدر برند، یا از نظر روحی در هم شکسته شدند و یا ازترس تحقیر مهر سکوت بر لبان خود زدند. آنها هیچگونه راه برون رفتی در مقابل خود ندیدند. در بسیاری از موارد مسئله تجاوز را حتی با خانواده و یا نزدیکترین کسان خود در میان نگذاردند و در موارد نادری سالها بعد گوشه ای از آنرا با افراد نزدیک به خود در میان گذاشتند. در این میان معلوم نیست چه تعدادی دست به خودکشی زدند و یا اینکه با این شکنجه دائمی ساختند و سوختند.
اما آنچه روشن است این شکنجه نتوانست روحیه زنان و دختران جامعه را در هم کوبد. و مبارزه زنان و دختران نه تنها پایان نیافت بلکه به اشکال مختلف ادامه یافت و حتی شیوه های نوینی از مبارزه توسط خود زنان به صورت خودبخودی برگزیده و به کار گرفته می شود. و این دلیل دیگری است برای شدت و حدت سیاستهای زن ستیزانه حکومت اسلامی.
ب- مبارزه دائمی زنان :
بر کسی پوشیده نیست که به موازات افزایش فشار و ستم و فرودستی بر زنان، زنان و بخصوص دختران جوان که قرار بود توسط این نظام و قوانین اسلامی آن پرورش یافته و زنانی مطیع و فرمانبردار بار آیند، به مبارزه ای مداوم و مستمر با قوانین نابرابر و مجازات های اسلامی پرداختنند و بصورت خودبخودی و یا آگاهانه از رعایت این قوانین عقب مانده و ضد زن سرپیچی کرده و درمقابله با حجاب اجباری به مبارزه وسیعی در سطح جامعه دست زدند و درموضع جنگ و گریزی دائمی با نیروهای سرکوبگر رژیم اسلامی قرار گرفتند. بدون شک تحمیل این قوانین نابرابر در جامعه ای که زنان آن از رشد معینی برخوردار بوده مشکلات عدیده ای را برای رژیم از همان ابتدا ایجاد کرد. شرکت وسیع و شجاعانه زنان در مبارزات چند ماهه اخیر و نقش فوق العاده مهمی را که در این مبارزات بازی کردند تبلورو نتیجه همین روحیه مبارزاتی است. به همین دلیل است که مرتجعین اسلامی تلاش کردند نهایت وحشیگری وسبعیت خود را نسبت به زنان اعمال کنند. غافل از اینکه این خشونت های زن ستیزانه تنها آتش خشم مردم و بخصوص زنان ما را شعله ورتر می سازد. و باعث ایجاد چنان حریقی می گردد که کل نظام و بساط این مرتجعین زن ستیز را در هم بسوزاند.
علیرغم تجاوزو شکنجه های وحشیانه، علیرغم عربده کشی های نیروهای سرکوبگر رژیم، علیرغم خط و نشان کشیدن های خامنه ای جلاد و... مردم در تظاهرات عظیم 27 شهریور وارد صحنه مبارزه شدند و زن و مرد، پیر و جوان یکصدا فریاد زدند "تجاوز، شکنجه، دیگر اثر ندارد". مردم نشان دادند که خشم اشان فراتر از آن است که بتوان آنرا با زندان و شکنجه و تجاوز خاموش کرد و زخمشان عمیقتر از آن است که بتوان آنرا شامل مرور زمان کرد.
اینک علاوه بر تظاهراتهای میلیونی شاهد آن هستیم که زنان شجاعی که قربانی تجاوز بازجویان و زندانبانان خود در سالهای پیش بوده اند و در طی سالهای طولانی با تاثیرات جبران ناپذیر روحی این شکنجه دست و پنجه نرم می کرده اند بطور روزافزونی آمادگی می یابند تا در مورد این جنایات سخن بگویند و در کنار قربانیان تجاوز ماههای اخیر، یکی پس از دیگری به افشای جنایتکاران و متجاوزین حکومت به آنان بپردازند. و بدین طریق جبهه نوینی از مبارزات زنان علیه رژیم زن ستیز را باز کرده و گسترش دهند. تا در همان حال از سنت های کهنه و ارتجاعی که قربانی را متهم کرده و به سکوت وامی دارد، گسست کنند و با آن به مبارزه برخیزند.
با درود به همه زنان مبارز و آگاهی که با مبارزات همه جانبه خود جمهوری اسلامی، این رژیم ستم، جنایت، شکنجه و تجاوز را به پرتگاه تاریخ می رانند و عزم کرده اند تا سرنگونی کلیت این نظام زن ستیز و مبارزه برای جامعه ای بدون زندان و زندانبان به مبارزه خود ادامه دهند.
2009/09/27
Leila-parnian@hotmail.com