چرا حجاب سمبل اسارت است؟
زهرا رحمانی
اگر بخواهيم به مكانيزم های سرکوب زنان در ايران بپردازيم، بی شك حجاب در مرکز آنها قرار دارد. حجاب اسلامی در ايران نوع خاصی از پوشش اجباری است که فقط در چارچوب قوانين و حاکميت اسلامی قابل توضيح است.
حكومت اسلامي، نظامی است که قوانين خود را بر پايه قرآن، احكام و حديث های گوناگون پيامبران و امامان بنا کرده است. اين قوانين با اتكا به سپاه اسلام نيروی نظامي) و امت اسلامی (کار ايدئولوژيك و مستمر سياسی فرهنگی اجرا می شود. طبق آيه های قرآن زنان ناقص العقل، صغير، اغواگر و مظهر فساد هستند. زنان بايد تابع مردان باشند چرا که خداوند مردان را برتر از زنان آفريده است. آنان مايملك و کشتزار مردان هستند يعنی وسيله ای برای توليد مثل. پس بايد زنان را پوشيده نگاه داشت تا مالكيت مردان بر آنان تضمين شده و بدين طريق نظم اجتماعی که بر پايه خانواده پدرسالار اسلامی است، حفظ شود .
شايد به ذهن شما برسد که اين قوانين درکليه مذاهب وجود دارد. درست است، اصولا دين اسلام بسياری از قوانينش را از اديان ماقبل خود يعنی يهوديت ومسيحيت گرفته است. مسئله مرکزی و مهم اين است که اين ايده ها و افكار و قوانين در کشور ما روزانه پراتيك می شود.
پس از قدرت گيری رژيم اسلامي، حجاب، نه فقط مسئله مربوط به سنت و فرهنگ جامعه، بلكه تبديل به مسئله ای کاملا سياسی شد. اولين فرمان خمينی رهبر انقلاب اسلامی در فردای پيروزی قيام ٢٢ بهمن، حجاب اجباری بود. بسياری از شعارهای سياسی دوران انقلاب در مورد حجاب زنان بود و خلاصه اينكه يك وجه مهم انقلاب اسلامي، مسئله زنان و جايگاه آنان در جامعه بود. بهمين جهت پس از پيروزی انقلاب با فرمانها و قوانين نوينی در مورد زنان مواجه می شويم که حجاب اسلامی نمادی سمبليك از کليه قوانين نابرابری بود که عليه زنان تدوين شد .
بخشی از بودجه کشور صرف تامين نيروی نظامی و انتظامی می شود که بايد حجاب زنان را در مراکز عمومی کنترل کنند. قوانين معينی بر سر مجازات بدحجابی تدوين شد و بخشنامه های گوناگون به کليه ادارات، کارخانجات و مراکز عمومی ابلاغ شد تا از ورود زنان بدحجاب جلوگيری شود. دفاتری در کليه ادارات، کارخانجات، مدارس، بيمارستانها و .... برای کنترل حجاب زنان مستقر شد. بدين طريق پاسداران اسلام قادر شدند زنان را از خصوصی ترين حيطه زندگی شان تا عمومی ترين آن کنترل کنند .
اما فقط حجاب نبود که فرودستی زن و تحت مالكيت مرد بودنش را تضمين کرد. رژيم اسلامی مجموعه ای از تمهيدات را برای تكيمل حجاب و پوشيده نگه داشتن زنان بكار برد، از جمله جدا کردن زنان و مردان در مجامع
عمومی (جدا کردن در دانشگاه ها و اتوبوس ها و بيمارستانها و ساير مراکز عمومي). لازم به يادآوری است که اين جدا سازی ها نقش ائدئولوژيك و فرهنگی مخربی عمدتا بر روی زنان داشت. در چنين جامعه ای که همواره زنان را از مردان جدا می کند، زنان اعتماد بنفس شان را از دست می دهند. اعتماد بنفسی که عمده در خانواده پدرسالار از دست رفته است.
مروری تاریخی بر حجاب و نقش آن:
ظهور اسلام در شبه جزيره عربستان بود. زمانی که هنوز در کنار قبايل پدرسالار، قبايل مادرتبار وجود داشت. زنان از احترام و قدرت زيادی در جامعه برخوردار بودند که شخصيت های زنان برجسته اسلام ميراث از آن زمان است. رسالت اسلام در اين بود که به اين دوگانگی پايان بخشد و کليه عناصر باقی مانده از قبايل مادرتبار را از بين ببرد.
بت هايی که محمد کمر به تخريب آنان بست و قرار بود خدای واحد جای آنها بنشاند، اکثرا الهه های زن بودند که اعراب آنها را پرستش می کردند)از جمله خانواده محمد(. بنابراين محمد با جايگزينی الله که مرد بود، به دو هدف دست يافت: يك، با شكستن بت ها ضربه به جايگاه اجتماعی زنان زد. دوم، با يكی شدن الله، به خدايان بيشمار و الهه ها پايان بخشيد. و بدين گونه وحدت قبايل عرب را تامين کرد تا اعراب بتوانند دست به کشورگشايی های متعدد بزنند.
بهمين جهت بسياری از آيه های نازل شده بر محمد، برای تغيير جايگاه زنان در اين منطقه بود. بعنوان مثال قانون « زنا » در مقابل آزادی جنسی کاملی بود که زنان عرب از آن برخوردار بودند. ظهور اسلام و کتاب آن بمثابه قوانينی که مسلمان و غير مسلمانان بايد به آن تن دهند موجب شد آزادی جنسی زنان سلب شده و حاکميت مرد بر جسم زن تثبيت گردد. آيه هايی که در مورد مسئله حجاب زنان است به صراحت می گويد که زن به دليل اينكه مظهر اغواگری و فساد است بايد پوشيده باشد. و در عين حال ضمن تاکيد بر پوشيده بودن زن، مالكيت مرد بر زن را تضمين کند.
با نهادينه شدن حجاب طی قرون و اعصار، اين پوشش کارکرد فرهنگی ايدئولوژيكی معينی را در رابطه با جايگاه مردان و فرو دست شدن زنان اعمال آورده است. يكی از اين کارکردها شرمنده ساختن زن از بدن خود است. شرم از جسم خود، موجب می شود که زن بتدريج اعتماد بنفس اش را از دست بدهد، بدين ترتيب و با اين روحيه او آماده است که فرودستی خود را در هر جنبه از زندگی بپذيرد. زمانی که زنان جايگاه خود را بعنوان موجوداتی فرودست بپذيرند، ديگر نيازی به نيروی سرکوبگر خاص برای توليد و بازتوليد مناسبات مردسالار و پدرسالار نيست و تضمين اين نظام بسيار ساده می شود.
در ايران قبل از سلطه اسلام، يعنی حدود ١٥ قرن پيش مدتها بود که نظام مادرتباری برچيده شده بود و نظام پدرسالار برده داری حاکم بود. زنان مايملك مردان محسوب می شدند و به همين جهت بسياری از زنان طبقات بالا و مرفه شكلی از حجاب را استفاده می کردند تا از چشم مردان غريبه به دور باشند و يا در اندرونی ها سالها و سالها به دور از چشم مردان با ساير زنان زندگی می کردند. زنان زحمتكش حجابی نداشتند، زيرا مانع کار کردن آنان بود. در حقيقت نيروی کار اين زنان بود که برای همسرانشان که خود نيز فقير بودند، ارزش تملك داشت.
از آن زمان تا کنون و پس از استيلای اعراب مسلمان بر ايران، و قبول اين دين از طرف ايرانيان، تغيير و تحولات زيادی در ايران رخ داه است.آنچه مسلم است ايرانيان در قبول تفكر و قوانين اسلام در مور زنان مقاومت زيادی از خود نشان ندادند، زيرا جامعه پدرسالار ظرفيت آن را داشت که اشكال متنوع ستم بر زن را بكار گيرد.
نقش حجاب در ايران قبل از انقلاب / حجاب« اختياری»
جامعه ايران در آستانه قرن بيستم دستخوش تغيير و تحولات مهمی شد، که ضرورت های اوضاع جهانی ايجاب می کرد. شكل گيری دولت « مدرن» مرکزی توسط رضا شاه، الزاماتی را در زمينه زنان تحميل کرد. دولت مدرن رضا شاه نياز به زنانی «مدرن» داشت که در دستگاه دربار حضور داشته باشند. زنانی که در ديد و بازديدهای روسای دولت های غربی بتوانند شرکت کنند. زنانی که تحصيل کرده باشند و بتوانند در چند اداره و موسسه تازه تاسيس کار کنند. البته نياز اين دولت با شكل گيری قشر نازکی از اين زنان برطرف شد. بهمين جهت ما در رابطه با جمعيت چند ميليونی زنان در اين دوره، با چند مدرسه زنان و تعدادی انگشت شمار زنان تحصيل کرده روبرو هستيم.
رضا شاه بر متن جامعه عقب مانده و کاملا سنتی فرمان «کشف حجاب» را داد و مدتی گزمه های او در گذرگاهها، بازارچه ها و ميدانها از سر زنان حجاب را با زور بر می داشتند و نفرت و خشم بسياری از زنان را نسبت به اين عمل بر می انگيختند. زنی از آن دوره اينگونه ياد می کند: وقتی حجاب را به زور از سرم برداشتند، احساس کردم لخت و عريان در وسط بازارچه هستم و قدرت حرکت نداشتم.
بهرحال اين «کشف حجاب» نه حجاب را از بين برد و نه حتی موجب حداقل مبارزه فرهنگی عليه اين پديده شد. چرا که پايه های مذهبی و فرهنگی و سنتی که حجاب را ضروری می ساخت، ارکان دولت رضا شاه را نيز تشكيل می دادند.
طی دهه ٦٠ و ٧٠ ميلادی جامعه ايران به لحاظ تحولات اقتصادي، اجتماعی بار ديگر دستخوش تغييرات جدی شد. رشد مناسبات سرمايه داری و شهر نشيني، جابجايی عظيمی در کل جمعيت کشور، از جمله زنان را موجب شد. از روستا به شهر از خانه به خيابان. کارکرد اين نظام اجتماعی استفاده از نيروی کار زنان را ضروری ساخت. حال که زنان پا از اندرونی بيرون نهاده اند، بايد حصاری متحرك را به کار گرفت تا کماکان ضمن استفاده از نيروی کارش
بتوان مالكيت مردان بر را حفظ و تضمين کرد. چادر يا همان حجاب نقش چارديواری متحرك را برعهده گرفت. زنان از يك طرف می توانستند با حجاب متحرك خود از گوشه خانه بيرون روند، و از طرف ديگر با ورود به جامعه ذهن شان باز شده، آگاهتر می شوند و بتدريج اشكال سنتی و محدود کننده زنان از جمله چادر را به زير سئوال بردند. فرآيند اين روند تضعيف پديده چادر بود، و ما بتدريج با زنان بی حجاب بسياری در جامعه روبرو شديم. اين تغيير و تحول در موقعيت زنان موجب تحميل رفرم هايی از بالا شد، که خشم جريانات مذهبی که بعدها رهبران انقلاب اسلامی شدند، را برانگيخت. يكی از تضادهای خمينی با شاه بر سر حق رای زنان و تصويب قانون حمايت خانواده بود .
با رشد جنبش مبارزاتی عليه امپرياليسم و دربار، که دست نشانده غرب بود، جريان قدرتمند مذهبی در جامعه بعنوان آلترناتيو شروع به شكل گيری می کند. که در مرکزش نقد حكومت شاه در مورد زنان و نقد زن غربی است. تلاش برای احيای موقعيت زن سنتی ايرانی بعنوان الگوی زن مسلمان آغاز شد.
در اينجاست که حجاب تبديل به ابزار مهم سياسی از جانب نيروهای مذهبی می شود. نيروهای مترقی و چپ هم با سكوت، رضايتمندی خود را از اين ابزار جديد و اسارتبار زنان اعلام می کنند. در حقيقت حجاب که سرچشمه وجودی اش اسارت و فرودستی زنان بود تبديل به معياری برای ترقی خواهي، استقلال، دمكراسی و ضد امپرياليسم بودن می شود، تا جايی که زنان غيرمذهبی نيز به آن تن دادند. نتيجتا ابزاری که مفهومش چيزی جز تثبيت نقش فرودستی زن نبود به پرچم آزادی و رهائی زنان تبديل می شود و بدين طريق پايه های تراژدی سرکوب و قلع و قمع زنان مترقی به مدت بيش از دو دهه ريخته شد.
در خاتمه اين بخش بايد تاکيد کنيم که گرچه حجاب در اين دروان به اصطلاح اختياری است، اما چنانچه به مقوله اختيار در جوامع طبقاتی مردسالار عميقتر نگاه کنيم، در می يابيم که اين اختيارات خود نوعی اجبار نهانی است .
حجاب « اختياری » در رژيم گذشته با توجه به سنگينی سنت، آداب و رسوم و فرهنگ عقب مانده که توسط حاکمان توليد، تبليغ و بازتوليد می شد، نشان می دهد که عليرغم اختياری قلمداد شدن حجاب، اجبار اجتماعی و فرهنگی با خود به همراه داشت. بنابراين اختياری بودن حجاب ذره ای از ماهيت اسارتبار آن نمی کاهد.
نقش حجاب پس از انقلاب/ حجاب اجباری
طی انقلاب با حضور ميليونی زنانی روبرو می شويم که از خانه بيرون آمده اند و در فعاليت اجتماعی سياسی نقش گرفته اند و در رفتار و انتظاراتشان تغييرات مهمی بوجود آمده است. تغييراتی که کل نظام مردسالار را تهديد می کند. تازه به قدرت رسيدگان اسلامی دريافتند که اگر اين نيرو را مهار نكنند، پس گفتند « بروید به خانه هایتان، انقلاب تمام شد.»
از فردای بقدرت رسيدن حاکمان اسلامی اقدامات برای مهار و سرکوب اين نيروی رها شده زنان بكار بستند. اولين اقدام آنان حجاب اجباری بود. پس اجرای از طرح حجاب اجباری ، قوانين ضد زن يكی پس از ديگری به مرحله عمل درآمد. اخراج زنان از مراآز اداري، دولتی و آارخانجات آغاز شد. حجاب و تضمين رعايت آن توسط نيروهای سرکوبگر در واقع تلاشی بود برای در جای خود نشاندن نيمی از جامعه که ديگر نمی خواست به سياق سابق زندگی کند.
آنها دو شعار مرکزی داشتند . «خواهرم حجابت را رعايت آن» که در واقع « حاکمیت مردان بر زنان را رعایت کن» بود. شعار ديگر «يا روسری يا توسري» تهديد زنانی بود که اگر تن به عقب مانده ترين مناسبات زن ستيز اسلامی ندهند، با انواع مجازات های دولتی روبرو خواهند شد. پس از آن بود که جنگ اعلام نشده، با شدت و ضعف بين زنان و رژيم اسلامی آغاز شد آه تا آنون ادامه يافته است. يكی از سران رژيم می گويد :«امروز در کشور ما بی حجابی و بد حجابی تبديل به يك مسئله سياسی شده است». طی دو دهه گذشته بويژه دهه اول انقلاب، بيشترين حجم سخنرانی های دولتمردان اسلامی و زنان حكومتی درباره حجاب و نقش آن در حفظ نظام اسلامی است.
پديده بد حجابی شكلی از مقابله و مقاومت زنان عليه حجاب اجباری است . حجاب مرزی است بين خودی ها و غير خودی ها. حجاب کامل از نظر حكام اسلامی معياری برای تعيين وفاداری به رژيم است. حجاب به ابزاری برای سنجش موقعيت رژيم و بی پايگی آن تبديل شده است. فقط در سال ٩١ ، بيش از ١١٣ هزار زن به جرم بدحجابی دستگير و مجازات شدند. زنان بسياری در مقابله با رژيم، در دفاع از حقوق خود به زندان افكنده شدند بسياری نيز در زندان های رژيم شكنجه شده و جان باختند و برخی نيز ناچار به فرار از کشور شدند.
هم چنان جنگ بين زنان و رژيم ادامه دارد. اين جنگ بر سر حجاب اجباری فشرده شده است، گرچه حجاب در عين حال خود نيزنقش حجاب برای دهها قوانين سرکوبگرانه ای دارد که عليه زنان روزانه در آشور ما اعمال می شود. در حقيقت در شرايط کنونی حجاب اجباری کليه ستمگری های حكومت اسلامی عليه زنان را منعكس می آند.
حجاب سمبل اسارت زنان
حجاب چه اجباری و چه داوطلبانه مفهوم و نقش معين خود را دارد و داوطلب و غير داوطلب بودن استفاده از حجاب در نقش ايدئولوژيك و سياسی آن تغييری ايجاد نمی آند، بلكه شيوه بر خورد با آن را تعيين می کند. بويژه اينكه حجاب اجباری نه فقط وسيله ای ايدئولوژيك برای تحقير زنان، بلكه ابزاری سياسی برای سرکوب مقاومت آنان است.
طی تاريخ، ستمگران سعی کرده اند بسياری از اشكال ستم را به باورها و فرهنگ وسنن مردم تبديل کنند. بدين طريق مردم داوطلبانه به اين ستم تن می دهند اما نمی توان اين اشكال ستم را صرف اينكه مردم بنا به باور فرهنگ حاکم قبول می کنند، آن را نه بعنوان ستم، بلكه مزيتی معنا کرد. بويژه اينكه بسياری از اشكال ستم بر زنان طی تاريخ آنچنان تكرار و نهادينه شده است که خود زنان آن را بسيارطبيعی و حتی گاهی آنرا امتيازی برای خود، می بينند. ما بعنوان زنان آگاه وظيفه داريم در مورد هر نوع ستمگری و هر نوع ابزاری که برای سرکوب و تحقير
و فرودست نگاه داشتن زنان بكار گرفته می شود، روشنگری کرده و بی رحمانه آنرا افشاء نمائيم. مسلماً طی يك مبارزه آگاهانه است آه مفاهيم قلب شده
تاريخی در شرايط تغيير و تحولات اجتماعی مفهوم واقعی خود را بدست می آوردند. بدون ترديد حجاب يكی از اين مفاهيم قلب شده است که با اجباری شدن آن شرايطی بوجود آمد تا بتوانيم ماهيت اسارتبار آ ن را آشكار آنيم ? .__