زن ايرانی در رژيم جنايتکاران
زن در گرداب مرد سالاری در زندانی به وسعت تاريخ، فرهنگ و مذهب گرفتار بوده است.در فرهنگ مرد سالاری رشد و نمو کرده، آنرا توليد و باز توليد کرده و در غرقاب عقب ماندگی فرهنگی دست و پا زده است، و هنوز به ساحل نجات راه نيافته. در اين دريای پر تلاطم زندگی گاهی به زير آب و گاهی بر روی آب و هنوز به تخته پاره ای چسبيده و همراه خس و خاشاک فرهنگ مردسالاری برحباب و کف آزادی روی آب سوار است. هنوز زيرپايش زمين سفت و مقاوم نيست گرچه برای احيای برابريش با قايقی از استخوان تلاش هايش از دريای خون هم گذشته. هنوز در گرداب جهل و جنون و خرافه مرد سالار اسير است و تا نيمه دگر به رشد و آگاهی کافی دست نيافته باشد، زن و مرد که دو بال بشريت هستند قادر به پرواز دادن بشريت نخواهند بود.
به 9 سال قبل بر میگرديم و از لابلای خاطرات ث دال در مورد زندان که هنوز جائی منتشر نشده با هم تاريخ را ورق می زنيم... او با راهنمائی قبلی وکيل، و همکاری ديگران ازدادگاه عمومی ونک فرار کرده و پس از مشقّات فراوان و پشت سر گذاشتن وقايع متعّدد به اروپا رسيده است.
اين مصاحبه در سال80 صورت گرفته.است
در سال 76در بند نسوان اوين اتفاّق افتاد..."بعد از 3 روز در انفرادی بدون غذا به اطاق بازجوئی برده شدم ، 3 ماه در انفرادی بودم دو پاسدار همزمان 7 بار در 24 ساعت به من تجاوز کردند و از شوک اين عمل شنيع تمام گيسوانم شپيد گشت. توسط گودرزی و عبدالرزاقّی شکنجه شدم. بعد به زندان نسوان اوين بند 1 سياسی به يک اطاق 12 متری با حضور 26 نفرديگرمنتقل شدم.
زندانبانان: خانم اکبری مسئول بند نسوان، مقيسه ، خواجگان و آزاده در بند نسا و حاج رضائی رئيس زندان بودند.
پروانه رحيمی از زندانبانان حامله شده بود و برای خنثی کردن شکايت اقوامش مدرک را يعنی بچه را شبانگاه در کنار مادر با آوار کردن شوفاژ بر سرش مخش را ترکاندند و مادر را با تزريق ويروسی به بدنش بسوی مرگ روانه کردند...
مريم گلزاده 12 سال در اوين بود که برای اعدام خوانده شد...
کبرا وابسته، 23 ساله دارای نقص عضو پا، در شرکت مربوط به سپاه کار می کرده و 5 پاسدار در شرکت به او از عقب تجاوز می کردند و بعد از اينکه خانواده از جريان با خبر شده و شکاپت می کنند، دختر معصوم به زندان می افتد...
سلطنت 36-7 ساله بود و بعد از 16 سال اعدام شد...
دختری 24 ساله بعد از چند ماه زندانی بودن با سيم بگسل اعدام شد...
دختر ارتشبد نصيری، ايراندخت، حدود 20 سال زندانی بود، 53 ساله است...
يکی از بچه های چريکهای فدائی خلق بعد از 10 سال زندانی بودن، يک روز آمد و دچار بيماری عجيبی شده بود تمام بدنش عفونت کرده بود...
کژال از حزب دمکرات کردستان بود، زمانی که هيئت باز ديد کننده کنفرانس سران کشور های اسلامی از زندان ديدن می کرده او توضيح می دهد که آنچه آنها از غذا و ميوه و ملافه و پتو می بينند همه فقط برای بازديد آنها به زندانيان داده شده و هميشگی نيست. باسنش را که جای سوزاندن با اجاق پيک نيکی بر آن بود به هيئت بازديدکننده نشان داد. اين زن شجاع را بعد از رفتن ميهمانان خارجی بقدری شکنجه کردند که مچ دستش برگشته بود و لی باز هم اگر عکسی از خامنه ای به در و ديوار می ديد پاره می کرد...
ننه اقدس حدود 20 سال بود که در زندان بود. در طرح جمشيد گرفتار شده بود. از بچه ای که مادرش اعدام شده بود و هنوز در زندان بود نگهداری می کرد. او 6 ماه حکم داشته ولی يک دختر مجاهد به نام شقايق رستمی که حکم اعدام داشته را توی کيسه زباله کرده همراه با کيسه های ديگر از زندان بيرون فرستاده و او را فراری داده بود. ننه اقدس در بند مجاهدين و مسئول حمل زباله بود.
شيدا مجد، دختر خرّم بود، با نام همسرش مجد خوانده می شد. قبل از اعدام تمام ناخنهايش را کشيده بودند و انگشترطلايش در دست مقيسه بود. شوهرش را هم اعدام کرده بودند.
مامان منير 18 سال در زندان بود.
رويا از زنان فعاّل سياسی و شوهرش هم سياسی بود. در مقابل شوهرش به او تجاوز می کردند.يک روز شوهرش از فشار روانی در حمام زندان دست به خود کشی زد و زن هم دچار بيماری روانی شد.
خانمی 18 ساله به اتهام سلطنت طلب بودن دستگير شده بود، اکنون حدود 40 ساله است. در زندان همزمان 3 يا 4 شکنجه گر مرد به او تجاوز کرده و فيلم پرنو تهيه کرده بودند.
يک خانم 44 ساله هميشه از طرف مقعد مورد تجاوز قرار می گرفت و بدنش دچار عفونت شده بود.
مژگان از شهرک شاهد در تهران پارس آورده شده بود. او 18 ساله بود که شوهرش شهيد شده بود و تا کنون 12 سال است که در زندان اسير است. يک بچه 2يا 3 ساله داشته که يکروز يک آخوند در اين شهرک او را برای صيغه فرا می خواند و او رد می کند. آخوند از نفوذش استفاده کرده و دست بردار نبوده. يک روز مژگان آخوند را به خانه آورده و به بهانه خواب کردن بچه، به آشپزخانه رفته و با چاقوی آشپزی به اطاق برگشته و به آخوند حمله می کند. بعد به اتهام جاسوسی به زندان می افتد. حالا 12 سال است که اينجاست و طبق معمول مورد تجاوز قرار می گيرد. می گويد اگر می دانستم هر روز به من تجاوز می شود بيرون می ماندم و بالاسر بچه ام بودم.
فرشته گداز 13 سال است که زندانی است. هنگام دستگيری 18 ساله بود. مصادره اموال شده بودند. يک پاسدار از مادرش خواسته بود که فرشته را به او بدهد که از اين امر خود داری شده بود. اين دختر بعد از ازدواج با مردی ديگر و داشتن فرزند يک روز ديگر دو باره با اين پاسدار که اسمش قاسم بهمنی بود و روی پرونده مصادره شده ها کار می کرد ، مواجه شد. پاسدار از او می خواهد که از شوهرش جدا شده و صيغه او شود. فرشته خود داری کرده ولی چند روز بعد شوهرش ناپديد شده و بعد جسدش که در اثر ضربات چاقو به قتل رسيده بود در جاجرود پيدا می شود. پاسدار قاسم بهمنی دو باره ظاهر شده ابراز علاقه کرده و از فرشته می خواهد به دفتر او مراجعه کند( قاسم بعدا رتبه اش بالا رفته بود و سرهنگ شده بود و با حاجی نيرّی کار می کرد) .قاسم در دفتر قصد حمله داشته که فرشته از خود دفاع کرده و او را هل می دهد و قاسم سرش به سنگ اصابت کرده و می ميرد. اکنون او به اين جرم 13 سال است که در زندان بسر می برد.
دختری 16 ساله را به زندان میآورند که مادرش با آخوند ری شهری ازدواج کرده بود. روزی که مادر در خانه نبود، ری شهری از فرصت استفاده کرده به دختر تجاوز می کند. زمانيکه دختر موضوع را با مادر درميان می گذارد، ری شهری انکار کرده و دائی 16 او را متهّم به اين کار کرده و دختر را به زندان می آورند. او دارای حکم اعدام است و همچون مرغ پرکنده شده از گريه توان همه را بريده بود...
مريم دانشجوی جامعه شناسی بود. 4 ماه زندانی اداره آگاهی در سلول انفرادی بود.همراه دو خانم ديگر بسيار شّلاق خورده بود. بعد به اوين فرستاده شد. رقيه و زينت را که همراه او بودند اعدام کردند....
سهيلا چريک فدائی خلق بود که حدود 12 سال است اينجاست. در اثر تجاوز جلو و عقبش يکی شده. ليسانسه است. در انقلاب فرهنگی دستگير شده...
نسترن رياحی قبل از من 3 سال اينجا بوده. مجاهد بود. با وجود اينکه توبه نامه نوشته بود ولی اعدام شد...
پروانه مظفّری برادرش در زندان لمس شده. ناخنهايش را کشيده بودند. قبل از اوين در زندان کرج بود. قپانيش می کردند. بسيار شکنجه شده بود. در اوين به انفرادی منتقل شد. بازجويش عبدالرزاقّی بود. در زندان کرج حدود 4-5 ماه بوده. پدر و مادرش را اعدام کردند. در بازداشتگاه ويژه روحانيت زندان اوين برای آخوند ها برده شد به نام(صيغه)، آخوندی که سرپرست آنجا بود به او تجاوز می کرد و قبل از تجاوز نماز هم می خواند...
مژگان 2 ماه جلو تر از من در اوين بود. دانشجوی سال سوّم پزشکی بود. جسد جوان 27 ساله ای را که سياسی بوده و اعدام شده بود را بايد تشريح و کالبد شناسی می کردند.(توصيح داده شده بود که محارب بوده) به اين امر اعتراض و امتناع کرده بود. بسيار شکنجه شد و بدون حکم درزندان بود...
اشرف و شوهرش رحمان مسئول رسيدگی به امير انتظام در بيمارستان بودند.امير انتظام بطور کتبی افشاگری کرده و مدارک را به رحمان داده که به خارج از کشور بفرستد. وضعيت جسمی امير انتظام وخيم بود. بعد از يک هفته اشرف را می برند زندان و رحمان با مدارک به انگليس فرار کرد. دو بچه داشتند. امير انتظام افشاگری های وحشتناکی کرده بود. اشرف هنوز در زندان است...
در بند 1 اطاق سوم حدود 24 نفر بعلّت بيرو ن رفتن اطّلاعات بسيار شکنجه شدند...
فريبا 24 ساله فعاليت سياسی مسلحانه داشته بود. بسياز شکنجه شده بود بدون حکم بود...
برادر نازی مدارکی راجع به مسائل پشت پرده جنگ به دستش افتاده بود. در مورد سرنگون شدن يک هواپيما از سران ارتش بود. مدارک مهر شده و رسمی هستند، در دست نازی بود. در مدارک مشخّض شده که هواپيما بدستور چه کسی سرنگون شد. اکنون برادرش در زندان است...
اعظم کارمند حسابداری بود که متوجّه می شود اختلاس ميليونی انجام گرفته. دو سوّم بودجه کارگران از کار افتاده به جيب وزير تامين اجتماعی می رفته. اعظم افشاگری کرده بود. بعد از يکسال برای سئوال و جواب به دادگاه انقلاب احظار شد و منتظر خدمت شد و بعد از گرفتن وکيل و اعتراض به حکم، به جرم توطئه عليه مسئول سازمان تامين اجتماعی به اوين برده شد. دخترش 6 ساله بود که در اوين بود. هنگام دستگيری بچه 3 ساله بود. معصومه دختر اعظم از ديدن خانم اکبری بسيار وحشت داشت...
پروانه رستمی 26-7 ساله بود. فعال سياسی بود و حکم نداشت. شديدا شکنجه شده بود. حدود 7 سال آنجا بود...
روز وفات حضرت علی در حسينيه مراسم بود. چندنفر از بچه ها موقع برگشتن نبودند از جمله آذر و سهيلا. به مدت يکهفته ونيم آنهارا در يک اطاق در جائی در اوين بشدّت شکنجه کرده بودند. آذر بار ها زندانی شده بود...
ناهيد حدود 15 سال در اوين بود. که بعلّت شکنجه بسيار از ناحيه دست فلج شده بود.حدود 41 ساله بود و عضو حزب توده. آدم پری بود و هميشه مبارزه می کردبه مناسبت تحويل مدرک و افشاگری زمان ملاقات لو رفته بود ( در مورد زندان افشاگری کرده بود)...
شهلا 25 ساله حدود 3 سال بود که در آنجا بود. برادرش عضو سازمان سياسی بود و اعدام شده بود. شهلا برای تحويل گرفتن جسد برادرش به زندان مراجعه کرده بود که آدرس لعنت آباد را می دهند. شهلا فرياد و اعتراض می کند، تف می اندازد. 3 نفر دستگيرش می کنند او را بشدّت می زنند و به بند منتقل می شود. بازجوی او اسکندری بود. به او تجاوز می کنند...
حاج خانم 9 سال اوين بود. 52 ساله بود و يک بچه شيرخواره هفت هشت ماهه پيش او بود. مادر بچه بنام نسترن سياسی بوده بچه را در زندان به دنيا آورد و اعدام شده بود. حاج خانم شوهرش پيشنماز مسجد بود. منزل آنها در ميدان وثوق قرار داشت. شوهر هر روز يک زن را به خانه می آورد و به عنوان کمک به آنها در اطاق مراجعين در خفا به آنها تجاوز می کرد(صيغه اجباری با قول کمک). يک روز يک زن حامله به در خانه مراجعه می کند و می گويد که حاج آقا پدر بچه است و بايد تکليف او را روشن کند. تازه حاج خانم متوجّه می شود که منظور از کمک چه بوده است. حاج خانم به اين زن کمک می کند که به دادگاه شکايت کند. طبق معمول شوهرش در دادگاه تبرئه می شود. زن برای بار دوم شکايت می کند و در دادگاه حاضر می شود. شوهرش حاج آقا هميشه در خانه اسلحه داشته اينبار آنرا برداشته و در دادگاه بعد از شنيدن حکم برائت شوهرش، قاضی و شوهرش را با اسلحه می زند که حاجی کشته می شود.
آذر 37-8 ساله بود زنی تنها با 3 فرزند. او در خانه ناطق نوری خدمتکار بود. حدود 4 سال بود که آنجا کار می کرد. خانه زن دوّم ناطق نوری در ميدان چيذر بود. يک شب که خانم منزل نبود و پسر 8 ساله او در خواب بود، آذر به زيرزمين رختشوی خانه می رود و صدای ناله می شنود. آذر کنجکاو شده گوش می کند صدا از پشت دری که او هيچوقت نمیتوانسته به آنجا برود شنيده می شود. آذر می پرسد چه کسی آنجاست که اول صدا قطع شده و بعد جواب می آيد که ما 4 جوان هستيم 4 روز است که بشدّت شکنجه شده و چيزی نخورده ايم. آذر بدنبال کليد می گردد و پيدا نمی کند. دستگيره در را درآورده و سعی میکند از سوراخ دستگيره مقداری آب با شلنگ و نان لواش لوله کرده به آن اسيران برساند. در اين حين پسر ناطق نوری از خواب بيدار شده و به زيرزمين رفته او را می بيند. آذر با عجله دستگيره را سرجايش قرارمیدهد و لی فراموش می شود که از آن طرف محکم شود. روز بعد پسرک او را لو داده و آذر به زندان انداخته می شود. 3 فرزند آذر بی سرپرست می مانند...
فتّانه 22 ساله در اراک پدرش ساواکی بوده و کشته شده بود. او را به اوين آوردند. فتاّنه بسيار زيبا، جوان و دانشجو بود. او را برای بزم های سران مملکتی می بردند. او بايد در بزم می رقصيد و در پايان مراسم به يک آخوند تقديم می شد. يک روز که از اين برنامه به زندان برگردانده شده بود، از حضور ملاقاتی ها استفاده کرده، فرياد و فغان سر می دهد و افشاگری می کند. با اينکه حکم اعدام نداشت پس از شکنجه های فراوان او را اعدام کردند. هنگام اعدام 24 ساله بود و 22 سال حکم داشت...
هما 28 ساله بود، بچه اليگودرز و سال سوم دانشگاه بود. با چريک های فدائی بود. 3 ماه انفرادی بود و بعدبه اوين منتقل شد. تمام ناخن هايش را کشيده بودند. با گاز انبر گوشت بدنش را چلانده بودند و باکره بود که به او تجاوز کردند...
نيّره، مجاهد و 8 سال اوين بود 5-6 ماه بود که به بند ما منتقل شده بود.در بمب گذاری دستگير شده بود. زمان دستگيری 18 ساله بود و اکنون 26 سال داشت. حکم اعدامش را امضا کرده بود. روی بدنش آثار شکنجه های فراوان به چشم می خورد و بعد اعدام شد...
ميترا کرد و اهل سنندج بود. حدود يکسال واندی قبل از من در اوين بود. 3 بچه داشت. فعاليت نظامی در حزب دمکرات داشته بود. در درگيری مسلحانه در بانه گرفتار شده بود. ميترا حکم نداشت بسيار شکنجه و تجاوز شده بود. ملاقات هم نداشت...
ثريّا تقريبا 6-7 ماه بود که دستگير شده بود. حدود 5 سال حکم داشت. 2 بچه داشت و به او تجاوز کرده بودند...
ربابه حدود 5 سال بود که در بند بود. 32 ساله بود و ازدواج نکرده بود. ليسانس و فعّال سياسی بود. 4 ماه در انفرادی بود. شکنجه شده و مورد تجاوز واقع شده بود. بعد از 5 سال آثارشلاق بر بدن او نمايان بود...آزاده مامور شلاّق بود...
سيما 27 ساله بود. حدود 3 سال آنجا بود. دانشجوی تربيت معلّم و بسيار زيبا بود. اولين نفر حاج رضائی به او تجاوز کرده بود. بسيار شلاّق خورده و با باتوم به او تجاوز کرده بودند...
مينا حدود 30 ساله بود. مجاهد بود در شعبه (گويا204) دادگاه انقلاب توسط رئيس دادگاه حاج آقا حسينی محکوم شده بود. مورد تجاوز قرار گرفته بود با بطری به او تجاوز کردند...
صديقه 12 ساله بود که به زندان آورده شد. از کانون بجه های بی سرپرست آورده شده بود. مادرش مجاهد بوده و در خانه تيمی در درگيری کشته شده بود و 18 سال آنجا بود. 30 ساله شده...
پريوش و پريسا دو خواهر فعاّل سياسی جريان آمل سربداران بودند. برادرشان مرتضی فرار کرده بود. از سال 60 بدون حکم در زندان بودند. بدست پاسداران در آمل شکنجه شده بودند و به آنها تجاوزشده بود. بسيار شکنجه شده بودند بدن پريوش را با سيگار سوزانده بودند.بعد از 16 سال آثار سيگار هنوز بر بدنش بود...
مهری سال 70 دستگير شده بود از رده های بالای چريک های فدائی خلق بود. مهری متاّهل بود. 1 ماه انفرادی بود و بسيار شکنجه شده بود دراثر شکنجه چشم راستش کور شده بود. شوهرش اکبر محمدّی پسر عمويش بود. شوهرش پاسدار بود ودر اداره ساواک سابق برای سپاه کار می کرده ، او را لو داده بود. او دو تا بجه داشت و 20 سال حکم...
شهلا عضو چريک های فدائی خلق بود. 29ساله بود. برادر و خواهر شهلا اعدام شده بودند. او را به تهمت بمب گزاری در مشهد دستگير کرده و خواهرش را با اين عنوان کشته بودند. تمام بدنش پر از آثار شکنجه بود. به او بسيار تجاوز کرده بودند و يکی از گوش های شهلا را بريده بودند او بدون حکم بود...
من سال76 هشت ماه بود دستگير شده بودم گلی 9 ماه. از اعضای چريک های فدائی خلق بود. يکماه بعد حکم اعدامش آمد. در عرض اين مدّت بسيار شکنجه و تجاوز شده بود طوريکه باسيخ کباب روی پشت او کلمه اللّه را حک کرده بودند. تمام بدنش کنده بود. با باطوم به گلی تجاوز کرده بودند.گلی 26 ساله بود...
يک اطاق در زندان اوين بود که بيشتر زنان بالای 50 ساله از زندانيهای با سابقه بودند،
سياسيون با سابقه و توده ای، 12 نفر بودند. شرايط اسفناکی داشتند. مانند مرده های متحرّک بودند. کنترل ادرار نداشتند و همه حکم ابد داشتند. ما برای کمک به آنها به اطاقشان میرفتيم...
زينب در گنبد جزو گروه سياسی بود. او آخوند همراه خلخالی را ترور کرده بود. در اثر شکنجه تمام دندانهايش شکسته شده بود. حکم اعدامش آمده بود. بسيار شکنجه و تجاوز شده بود...
فرزانه کريمی مجاهد بود. 36 ساله اهل مشهد. به اتهام بمب گذاری در حرم امام رضا دستگير شده بود. حدود 5 سال در زندان مشهد بوده و بعد به اوين منتقل می شود. قبل از من آنجا بود. فرزانه می گفت اين بمب گذاری کار خود رژيم بود. در زندان مشهد به او تجاوز کردند و بسيار شکنجه شده بود ناخن هايش را کشيدند و حکم او اعدام بود...
کبری اهل زاهدان بود و به اتّهام همکاری در قاچاق اسلحه و فعاليت سياسی آنجا بود. 3 سال و هشت ماه در زندان سيستان و بعد به کرج و اوين منتقل شده. بسيار شکنجه شده بود. 30 ساله به نظر می رسيد. يکسال و نيم قبل از من آنجا بود، اواخر 74 حدود 7 سال در زندان بود. جای شلاّق و سوزاندن روی بدنش بود. با دستگاه مخصوص مثل جوشکاری سوزانده شده بود. به او تجاوز شده بود و 32 سال حکم داشت...
خديجه بابائی اهل کرج 5-6 ماهی به اوين آورده شده بود. زير هشت شکنجه شده بود. به او تجاوز شده بود...
هاجر 7 ماه بعد آمد. اهل نوشهر و دانشجو بود. از چريک های فدائی خلق بود. يکسال قبل از آن در زندان نوشهر بود. در اوين مورد تجاور قرار گرفته بود. ملاقات نداشت. شست دستش موقع شکنجه شکسته بود. حکم نداشت...
در اطاق دوّم از بند 1 پائين پهلوی اطاق ننه اقدس يک خانمی بود که 4 سال آنجا بود.از بيمارستان بعد از زايمان بود که او را به اوين آورده بودند. 27 ساله بود.شوهرش مجاهد بود و اعدام شده بود. آثار شکنجه بر تمام بدن او آشکار بود. جای دستبند روی مچ دست او مانده بود. 9 ماه در انفرادی بود. از بيمارستان زنان آرش تهرانپارس آورده شده بود. تازه زا و هر روز شکنجه می شد. حکم نداشت..
مهسا 24 ساله، دانشجوی دوّم پزشکی دانشگاه تهران بود. به جرم پخش اعلاميه در توپخانه سابق دستگير شده بود. بيشتر از يکسال در انفرادی بود. بسيار مورد شکنجه و تجاوز قرار گرفته بود و پا هايش در اثر شکنجه لنگ شده بود...
زهره مادر دو بچه و فعاّل سياسی بود. سمت جاجرود زندگی می کرد و استاد دانشگاه آزاد بود، آنجا دستگير شده بود. استادتاريخ سياسی ايران بود. 40 ساله بود. 6 ماه انفرادی بود. 3 ماه قبل از من در انفرادی بود، بسيار شکنجه شده بود حکم نداشت و به او تجاوز شده بود...
سحر هدايتی را متّهم کرده بودند که در فيلم مبتذل بازی کرده و به سنگسار محکوم شده بود. ولی صحّت نداشت و او فعّال سياسی بود، شکنجه گران با او فيلم پرنو تهيه کردند"...
سهم زن از تاريخ چه بوده است: درد و شکنجه بوده و بس. برای هر ميليمتر آزادی که بدست آورده از جان و حيثيت خود مايه گذاشته. برای دست يابی به يک زندگی انسانی هنور توسّط همان هائی که از خون او در رحمش تغذيه کرده اند و به آنها زندگی بخشيده، شکنجه، تجاوز و کشته می شود.
تا دور و تسلسل مرد سالاری که در تمام بافت جامعه تنيده شده از فرهنگ جامعه رخت بر نبندد و تا زنان به عنوان شهروند برابر در قدرت سياسی سهيم نشوند. تا زمانيکه از خشونت دنيای مردانه در هراس از هرز رفتن انرژی خود، ميدان سياست را برای مردان خالی گذارند، زنان روز خوش نخواهند ديد. نه تنها زنان بلکه مردان هم از تبعات آن بی بهره نخواهند ماند و فساد و تباهی فرهنگی تداوم يافته و برخورداری از يک جامعه زيبا و انسانی و به دور از همگسيختگی کانون خانوادگی و فقر و فحشا، متحقّق نخواهد شد. زنان فاتحان فردا هستند اگر اين رسالت خود را جدّی بگيرند و درد جامعه را درمان کنند و طلسم ديو مردسالار رژيم جنايتکار و زن ستيز آخوندی را بشکنند. مشارکت سياسی زنان و ايجاد يک رژيم مترّقی تنها ره رهائي است.
زری عرفانی
زوريخ اکتبر 2006
Za.erfani@freesurf.ch
www.pwoiran.com