گردنبند مقدس با چشم بند توهم

گردنبند مقدس با چشم بند توهم!

اخیرا کتابی به نام گردنبند مقدس از خانم مهرانگیز کار توسط نشر باران منتشر شده است. خانم کار قبلا نیز کتب متعددی در زمینه موقعیت حقوقی زنان در قوانین اسلامی نوشته است، و بدین طریق به ارتقا آگاهی زنان در این زمینه یاری رسانده است. هدف از این نوشته نقد دیدگاه سیاسی خانم کار است که در کتاب گردنبند مقدس بطور فشرده ای منعکس شده است، دیدگاه اصلاح طلبانه ای که تصور می کرد با همراهی نشان دادن با جناحی از حاکمیت بنام دوم خردادی ها امکان بهبود در وضعیت زنان و کل جامعه است. این دیدگاه که در جنبش زنان ایرانی تا حدی از نفوذ برخوردار بود، امروزه در عمل شکست خورده است و کتاب گردنبند مقدس نیز نشانه ای از  این شکست است.

جامعه وارد دور نوینی از تحولات شده و خیزش دانشجویی همراه با مبارزات عمومی اقشار و طبقات مختلف مردم  در مرحله تعیین تکلیف قطعی  با رژیم  جمهوری اسلامی است. جنبش زنان با حضور پر قدرت خود در این مبارزات و با بعمل در آوردن برخی خواسته هایش از جمله سوزاندن روسری ها می رود تا این بار جای واقعی خود را در تحولات دمکراتیک جامعه بیابد. از سوی دیگرپیدا شدن سر و کله  قیم ها و منجی های مختلفی  چون آمریکا و سلطنت طلبان و غیره که برای زنان  اشک تمساح ریخته و امروز طرفدار آزادی زن  و مردم ایران شده اند، صحنه سیاسی را پیچیده خواهد کرد. بهمین جهت نقد و جمعبندی صحیح از دیدگاه دوم خردادی که برای مدتی انرژی بخشی از زنان را به هرز برد، کمک خواهد کرد که جنبش زنان دل به بیراهه های این چنینی نبسته و این بار مهر خود را بر تارک تحولات دمکراتیک جامعه بزند.

*****

کتاب گردنبند مقدس روایتی از محدودیت های دیدگاهی است که چوب ضعف های خودش را خورده است. طعم گس بازی کردن در زمین دشمنان مردم و زنان و طعم تلخ سرکوب و زندان رفتن، بخاطر شرکت در این بازی ها و بالاخره مورد  توهین و تحقیر مضاعف واقع شدن  بخاطر زن بودن.

برای فهم هسته و پیام اصلی کتاب از منظر دیدگاه سیاسی، باید از بخش احساسات شخصی و مادرانه، بیماری و فضای دراماتیکی که در کتاب است آگاهانه فاصله گرفت. بنابراین ما از صفحاتی از کتاب که بیشتر انشای ادبی و سوزوگداز مادرانه ویا پروسه  دردناک بیماری  است می گذریم.

کتاب حول وقایع کنفرانس برلین است و ادعانامه ای است علیه بخشی یا جناحی از هیئت حاکمه جمهوری اسلامی و هم چنین علیه کسانی که به این کنفرانس معترض بودند و اعتراضات آنان موجب توقف کار کنفرانس شد. یا انگونه که خانم کار می گوید علیه عصیانگران!

علاوه بر نقد دیدگاه سیاسی خانم کار، از زاویه کنفرانس برلین هم ما خود را موظف می دانیم که در مورد این ادعانامه نظر دهیم چرا که سازمان زنان هشت مارس نقش بسیار فعالی در اعتراض به کنفرانس برلین داشته و در صف «عصیان زده ها» ی خانم کار قرار داشت.

کنفرانس برلین: مینیاتوری از جامعه

کنفرانس برلین تلاشی بود از جانب دولت آلمان و هم چنین بخشی از هیئت حاکمه رژیم اسلامی برای آنکه به افکار عمومی در غرب بباورانند که ایران در جاده دمکراسی گام نهاده است. همانطور که  خانم مهرانگیز کار در کتاب گردنبند مقدس می نویسد، هدف از این کنفرانس:

می خواهیم به افکار عمومی آلمان بقبولانیم که اصلاح طلبان در صدد تغییر در سیاست های داخلی و خارجی برآمده اند.... بنیاد هانریش بل در کار اقناع افکار عمومی برای توسعه روابط اقتصادی دولت سبزها با ایران بود.«صفحه 27 گردنبند مقدس«

زیرکی برگزارکنندگان کنفرانس این بود تا با در کنار هم قرار دادن روشنفکران ناراضی در کنار چهره های رسوا چون اکبر گنجی و جلایی پور نشان دهند که امروز در ایران جلاد و قربانی خوش و خرم در کنار یکدیگر هستند. بارها طی کنفرانس به خانم کار و لاهیجی انتقاد شد که چرا شما به چنین عوامفریبی یاری می رسانید. نیروهای معترض در خارج کشور تلاش کردند این بساط فریبکارانه فرهنگی را افشا کنند، گرچه چون خانم کار در ایران نبودند تا از نزدیک شاهد تداوم جنایات رژیم و موش و گربه بازی دو جناج در مقابل مردم باشند، اما وقایع را دنبال می کردند و سعی کردند با هرآنچه در توان دارند صدای اعتراض مردم در داخل را به گوش افکار عمومی غرب برسانند. آنان نمی خواستند نمایندگی مردم ایران را بعهده خانم کار و گنجی بگذارند، چرا که یکی می خواست عمر درازتری به نظام  داده  و آن را از فروپاشی نجات دهد و دیگری نیز با توهم پراکنی و عصای دست حکومتی ها شدن نماینده روشنفکران متوهمی بود که مرتبا نگاه به بالایی ها داشتند.  معترضین کنفرانس هیچ وسیله ای جز فریاد زدن نداشتند و البته یک صدا و هم دل فریاد زدند که حاضر نیستند این نمایش عوامفریبی را تحمل کنند و یا با  کسانی که می خواهند از یک رژیم جنایتکار که پایه هایش بر زن ستیزی و استبداد بنا شده، تصویری دمکراتیک بدهند، سازش نخواهند کرد.

در کنفرانس برلین هیئت اعزامی رژیم اسلامی همه سمبل های رژیم را با خود آورده بودند و حراست هم می کردند. خانم کار با روسری خود (که بقول خودشان قبلا در جلسات خارج کشور بسر نداشت و این بار به توصیه گنجی آن را حفظ کرده بود)؛ اشکوری با عبا و عمامه که سمبل قدرت حکام اسلامی است؛ گنجی با پرونده افتخارات خدمت در مخوفترین وزارتخانه اسلامی وزارت امنیت اطلاعات و از مهره های امنیتی سپاه. جلایی پور که چند روز قبل از شرکت در کنفرانس برلین در مصاحبه ای با یکی از روزنامه های تهران از افتخارات خود در مقام فرماندار نظامی کردستان و امضای حکم اعدام  59  تن از مردم کرد، یاد می کند.

کنفرانس برلین مینیاتوری از صفبندی های اجتماعی در جامعه ایران بود: مردمی که از بیش دو دهه ستم و استثمار حکام اسلامی به ستوه آمده بودند و دیگر حاضر نبودند تن به نظام زن ستیز و ارتجاعی آنان بدهند و حکام اسلامی  نیز برای مقابله با عصیان مردم پروژه دوم خرداد را براه انداختند و شروع کردند به دادن وعده و وعید به بخش هایی از جامعه. بخشی از روشنفکران اقشار میانی جامعه متوهم به این وعده ها، با این پروژه همراهی کرده و سعی کردند بسیاری از  مردم و بالاخص زنان را امیدوار کنند که در چارچوب رژیم اسلامی، بهبود در وضعیت زنان و کل جامعه ممکن است.

اعتراض معترضین کنفرانس برلین  به خانم کار چه بود: خانم کار شما این وسط چکاره اید؟ چرا عصای دست دوم خردادی ها شده اید؟  این همان سئوالاتی است که خانم کار بالاخره در زندان به آنها پی برد یا به گوش جان خود شنید.(صفحه 27 همین کتاب) اما کماکان خانم کار نه به این سئوالات پاسخ می دهد و نه حاضر به جمعبندی از عمل خود است، اما واقعا چرا؟

زهر دوم خرداد در بینش  مهرانگیز کار هنوز باقی است!

فشرده دیدگاه دوم خردادی ها چه بود:

-        فراموش کنید جنایات رژیم را!

-        با جنایتکاران آشتی کنید و آنان را عفو کنید!

-        بین بد و بدتر مجبورید انتخاب کنید! امید ببندید به جلادان دیروز و «دمکرات های» امروز!

-        زنان فعلا از خواسته های خود دست بکشند، تا اصلاحات کلان تر صورت بگیرد!

مهرانگیز کار در بخش «نسیم برلین» می گوید:

«متهمین برلین با شکل و قیافه دیگری به دادگاه رفت و آمد می کردند. کادر قضایی آشکارا از تغییرات فضای دادگاه که به آنها مجال می داد دچار خودبزرگ بینی بشوند به وجد می آمدند. عادت نداشتند روزنامه نویس، سردبیر، نویسنده، فمینیست، شاعر، تئوریسین، ناشر. خلاصه اهل سخن و اندیشه را در جایگاه متهم بنشانند.... دراین فضا که کارکنان آن با متهمین تروریست، قاچاقچی و معتاد انس و الفت داشتند و گاهی افراد شرور محله ها را از باب زهرچشم گرفتن از مردم و ارعاب محاکمه می کردند و به دار می آویختند، نسیم تازه ای وزید.» صفحه 55

باید از خانم کار پرسید هزاران زن و مرد کمونیست و انقلابی که طی سالهای 58 تا 67 توسط همین تازه دمکرات شده های دوم خردادی به قتل رسیدند، چه کسانی بودند؟ سعید سلطانپورها و فاضل ها، سعادتی ها و ..... اهل سخن و اندیشه نبودند؟ کسانی که با هیچ دولت و رژیم مرتجعی چون رژیم شاه و خمینی حاضر نبودند سازش کنند و در چارچوب مقررات ارتجاعی آنان قلم بزنند، نویسنده و شاعر و .... نیستند؟ خانم کار شما آنچنان این جنایات را بدست فراموشی سپرده اید که خیال می کنید شما اولین نویسنده و ادیب  و زن متهم در دادگاههای انقلاب اسلامی هستید!

در سالهایی که شما به کار وکالت مشغول بودید هزاران زن و مرد بدون هیچ دادگاه و وکیلی در احکام یک دقیقه ای محکوم به مرگ شدند، و هزاران نفر به زندان رفتند، که بسیاری از آنان زیر شکنجه های قرون وسطائی جان باختند، آنان بهترین فرزندان مردم ما بودند، بسیاری از اعدام شدگان  را زنان تشکیل می دادند. زنانی که علیه افکار، عقاید، سنن و روابط عقب مانده شوریدند، جرات کردند و پا به میدان مبارزه علیه رژیم زن ستیز اسلامی گذاشتند.

 بسیاری از آنان فرزندان زحمتکشانی بودند که رنج بی عدالتی را نه در کتابها، که با پوست و گوشت تجربه کرده بودند، و بی عدالتی را در هر جامه ای تشخیص می دادند، بسیاری از آنان روشنفکران تحصلیکرده بودند، بسیاری از آنان نویسنده و شاعر و ادیب بودند. آنها بسیار زودتر از شما فهمیدند که رژیم اسلامی ضد منافع مردم و ضد اهدافی است که مردم بخاطر آن انقلاب کردند، موضوعی که شما پس از دو دهه هنوز باور ندارید. و هنوز در پی تطهیر این نظام هستید.

شما آنچنان دچار فراموشی در مورد جنایات رژیم و شیوه های آنان در دهه اول انقلاب شده اید که می گوئید در شعبه سوم دادگاه انقلاب اسلامی با متهمین «تروریست» سر و کار داشتند. رژیم اسلامی چه کسانی را «تروریست» می خواند و محاکمه می کند بنطر می آید که شما هم باورتان شده یا شما هم معیارهایتان برای تروریست خواندن تفاوتی با قضات دستگاه اسلامی ندارد و گرنه از بکار بردن این کلمه پرهیز می کردید، آن هم کلمه ای که در جهان پس از 11 سپتامبر رنگ و بوی خاصی دارد.

خانم کار در زندان فقط  دو بار یادش می آید که قبل از او هم اوین ساکنانی داشته است! ساکنانی که هم اکنون در گورهای جمعی در خاوران و صدها قبرستان بی نام در خاک خفته اند. خانم کار در جلسه ای در شهر فرانکفورت در دسامبر 2002 که دیگر در خارج ماندگار شده اند تاریخ قتل های سیاسی را از ده سال پیش به این طرف اعلام می کند! (رجوع کنید به مقاله حقوق دگر اندیشان از شادی امین در اینترنت)  البته در همین جلسه وی فراموش نمی کند روی امکان تحول از درون حکومت پافشاری کند!  خانم مهرانگیز کار تا کنون در هیچ یک از نوشته ها و مصاحبه هایش نامی از دهها هزار اعدامی جمهوری اسلامی نیاورده است، اصولا با آنها نمی تواند رابطه احساسی برقرار کند حتی موقعی که کتابش را در خارج کشور چاپ می کند! به این می گویند فراموشی صادقانه!

اما خانم کار فراموشی اش فقط در چارچوب رژیم اسلامی نیست بلکه به تاریخ هم کشیده می شود: در صفحات آغازین کتاب می خوانیم: «جوان ها با آنچه برای ما آشناست و طی قرون به آن تن داده ایم بیگانگی می کنند. تکفیر و توهین را بر نمی تابند» صفحه 18

خانم کار از همان ابتدا حکمی غیرواقعی صادر می کند. تاریخ ما محصول قرنها مبارزه است محصول تن ندادن مردم به تکفیر و توهین است.  و البته همیشه کسانی پیدا می شدند تا مردم را به هر شکلی قانع کنند تا تن به سازش با حکام تکفیر و توهین بدهند.

فراموش نمی کنیم وقتی  خانم کار حتی سالها پس از پایان جنگ ارتجاعی ایران و عراق از مزایای جنک برای زنان ایران صحبت می کند، تا بدین طریق مردم را قانع کند  تکفیر و توهین را با میل نوش جان کنند! (کنفرانس زنان ایرانی در شهر لس آنجلس 1994). چند سال پیش وقتی که مردم از دست رژیم به ستوه آمدند و موج خیزشها و مبارزات توده ای آغاز شد، رژیم پروژه دوم خرداد را راه انداخت تا خشم مردم را فرونشاند و البته عده ای از جمله خانم کار و همفکرانش تبدیل به ستاد تبلیغاتی دوم خردادی ها شدند. و در این راه چه دشنامها که به مخالفین و معترضین رژیم جمهوری اسلامی ندادند! شاید بشود بخاطر مصلحت یک نظام ارتجاعی مردم را به فراموشی دعوت کرد، اما تاریخ هیچ چیز را فراموش نمی کند!

خانم کار با روش خاص خود عفو و آشتی با مرتجعین را از بالا تا پائین طرح می کند. نگاهی به احساسات خانم کار در مورد افرادی چون گنجی و بازجویان و قضات رژیم و مخالفین رژیم اسلامی بسیار معنی دار و گویاست. خانم کار ابایی ندارد از اینکه به کرات در کتابش نیروهای مترقی و آزادیخواه را در کنار مرتجعین اسلامی قرار می دهد: «در مسیر دادگاه انقلاب اسلامی تا زندان، دیگر بار خاطره ها هجوم آورد. چهره ی اپوزیسیون خارج کشور که در جریان کنفرانس فحش می داد، نعره می کشید، اعتراض می کرد، می رقصید و لخت می شد پیش رویم ظاهر می شد. این تصاویر با تصویری از قاضی که مامور بود و معذور در هم می آمیخت. آنها در هم ادغام می شدند.» صفحه 67

اما هرچقدر خانم کار نسبت به مخالفین کینه توزانه برخورد می کند برخوردش به تمامی دست اندرکاران نظام جنایتکار جمهوری اسلامی از بالا تا پائین، نرم و دلسوزانه و مادرانه است!

«اکبر گنجی و هم مسلکان او در جای «وجدان بیدار شده»ی جمهوری اسلامی بتدریج ظهور کردند. بخصوص او سمبل صدیق این وجدان بیدار شده است.» صفحه 38

«بازجو، مهره سرگردانی است در میان مشت مقتدر حسین شریعتمداری و دستجات وابسته به او ... از جنگ برگشته ها معصومانه و ناآگاهانه به دزدان کمک می رساندند.» صفحه 159 و 160

«زندانبان، حسن آقا، مدیر دفتر (مدیر دفتر زندان) راننده، همه و همه مامور و معذور. حاشا هم نمی کردند.» صفحه 77

خانم کار آنچنان حساس است که نه فقط دلش برای بازجویش می سوزد بلکه زنان زندانبان نیز زیر نگاه مهربان او هستند:

«آنجا بود که فهمیدم زندانبان زن حتی یک دربازکن هم در اختیار ندارد و مجبور است با دستهای خود به ضرب چاقویی که هر لحظه ممکن است شریانی را قطع کند، کمپوت زندانی را باز کند.» صفحه 249

«برخی از زنان زندانبان با رفتار صبورانه خود جلوه ای از انسانیت را پیش رو می گذاشتند. یکی از معاونان زندان پیاپی به دیدن من می آمد در حالی که چشم به زمین می دوخت از من می خواست تا نیازهای خود را در حدی که او می تواند تامین کند در میان بگذارم.» صفحه 248

این رشته سر دراز دارد و به کرات در این کتاب ما با دلسوزی مادرانه خانم کار برای زندانبانان و بقیه کارکنان زندانهای جمهوری اسلامی بر می خوریم.

راستی که احساسات انسانها را هم بینش و موقعیت اجتماعی آنها شکل می دهد.

انتخاب بین بد و بدتر:

«در شرایطی چنین هولناک، ظهور یک نیروی اصلاح طلب از درون قدرت، حتی با هدف حفظ نظام سیاسی، می توانست به سود مردم عمل کند و عبور از فراز و نشیب های خطرناک را ممکن سازد....» صفحه 55

خانم کار که مردم را تشویق به انتخاب بد و بدتر بین حکام اسلامی می کند، اما بدترها در تعریف وی آنقدر محدود و کوچک می شوند که فقط حسین شریعتمداری و اطرافیانش باقی می مانند. بازجوها همه خوبند جز  بازجو ... قضات همه خوبند جزقاضی ...زندانبانان همه آدم های صدیق و باوجدانی هستند که از بد روزگار مجبورند ار این راه ارتزاق کنند و فقط یک زندانبان بد بود «دیگر زندانبانان از این امتیازات (سفر حج، سوریه...) محروم بودند. ساده می زیستند و از چنبره قدرت های مافیایی می گریختند.» (ص 73)

البته به هر دلیلی خانم کار  از آوردن نام سردمداران جنایتکار رژیم چون خامنه ای و رفسنجانی  احتراز می کند، کسانی که امثال حسین شریعتمداری انگشت کوچکشان هستند! اما مسئله مهمتر نتیجه بازی انتخاب میان بد و بدتر بود، انتخابی که بدون شک موجب طولانی تر شدن ظلم و ستم بر اکثریت مردم شد و مردم را قربانی و سیاهی لشکر دعواهای بین دو جناح کرد.  سرگذشت خانم کار و رنج هایی که در زندان بر او رفت خود یک نمونه گویای این امر است.  خانم کاری  که همنشینی با اکبر گنجی برایش «شیرین» بود، وقتی می شنود که «اکبر گنجی به ما اعتراض کرده و گفته است چرا من را با این دو تا لائیک (منظور من و شهلا لاهیجی) توی یک اتوموبیل می گذارید...» (صفحه 45)  و  یا زمانی که گنجی برای تبرئه خودش از فریب ایدئولوژیک خانم کار سود می جوید « خانم کار حجاب را هم به زور من پذیرفت.» (صفحه 45) ،  خانم کار تکان می خورد،  اما حاضر نیست از این تکان خوردن خودش جمعبندی کند!

 برخورد به موضوع زنان

مهرانگیز کار تا پیش از کنفرانس برلین در جلسات خارج کشور بدون روسری ظاهر می شد و بدرستی  بر هویت خود بعنوان یک زن سکولار پای می فشرد. مسئله یک تکه پارچه نبود. حجاب سمبل نمادین اسارت زن ایرانی است. و مقاومت در مقابل حجاب اجباری مقاومت در مقابل نظامی بود که زنان را به سطح نیمه انسان و بردگی کشیده است و بیش از دو دهه است که زنان به اشکال مختلف علیه حجاب اجباری مبارزه کرده اند. اما خانم کار در کنفرانس برلین تسلیم مصلحت گرایی اکبر گنجی شده و روسری بسر می کند.. حتی وقتی گنجی مصلحت یوسفی اشکوری را بهانه می کند. یوسفی اشکوری به خانم کار می گوید خود مدافع آزادی پوشش است و برای او مهم نیست که او روسری بسر کند.  اما ببینیم استدلال گنجی چه بود که توانست خانم کار را قانع کند:

«یوسفی اشکوری اگر قرار است هزینه ای بپردازد، بهتر آن که بابت کار بزرگی به آن تن دهد. نه بابت بی حجابی شما. حیف است نیروی او را که صرف روشنگری می شود سهل و آسان فقط بعلت همنشینی با یک زن بی حجاب در کنفرانس برلین از دست بدهیم.»صفحه 42

سالهاست دوم خردادی هااز طریق ایدئولوگ های خود نه فقط سعی می کنند جنبش زنان در ایران را انکار کنند بلکه وقتی هم که مجبورمیشوند واقعیت این جنبش را بپذیرند سعی می کنند با طرح این که مسئله زنان عمده نیست و حل آن در گرو مسائل کلان سیاسی است آن را عقب رانند و در عین حال فصل مشترک خود را با حکام اسلامی حفظ کنند.

استدلال اکبر گنجی در مورد حجاب همان استدلال غیر عمده انگاشتن مسائل زنان است. دوم خردادی ها بارها نشان دادند که دیدگاهشان بر سر زنان هیچ فرقی با باصطلاح جناح تندرو ندارند. اما عجیب اینکه خانم کار تسلیم نظر گنجی می شود و قانع می شود حجاب اجباری در ایران جزو مسائل بی اهمیت است  و اینجا هم با نظام اسلامی بر سر منافع پایه ای زنان سازش می کند. آقای گنجی توانست با پنبه بر سر خانم کار حجاب بگذارد! خانم کار با گذاشتن روسری فقط هویت خود را زیر پا نگذاشت، بلکه به مبارزات زنان ایرانی در داخل و خارج کشور دهن کجی کرد!

اما خانم کار فقط بر سر منافع زنان سازش نکرد. او آنچنان کینه توزانه به معترضین کنفرانس برلین برخورد می کند که گاه نظراتش با عقب مانده ترین ارزشهای حکام جمهوری اسلامی در مورد زنان شانه به شانه می شود: «اعتراض زنی که زندان را به هم می ریخت با زنی که برهنه می شد و یک کنفرانس سیاسی را بهم می ریخت از یک جنس بود. هر دو عاصی بودند، هر دو زندانی بودند و .....» صفحه 122

برای اینکه جنس اعتراض زن زندانی را بدانیم  در صفحات پیشین کتاب می خوانیم: «هرچه بود رفتار این زن، اعلام جنسیت و خواهش تن در قفسی بود که توی غذاهای طبخ شده آن موادی می ریزند تا غریزه جنسی را در زندانی سرکوب کند..» صفحه 120

نه خانم کار! اگرچه هر  دو نوع اعتراض عادلانه است. اما قرار دادن این دو  نوع اعتراض در کنار یکدیگر غلط است. فرق است بین مقاومت عادلانه با اعتراض آگاهانه. اعتراض پروانه حمیدی، اعتراضی بود آگاهانه، اعتراض خواهش تن نبود، اعتراض او پژواک صدای اکثریت زنان ایرانی علیه اسارت حجاب بود. پس از کنفرانس برلین هنگامی که  خانم کار در ایران طی گفتگویی با یکی از روزنامه گفت «آنها مشتی ضد انقلاب مبتذل بودند»! بسیاری از سردمداران رژِم اسلامی گفتند این زنان فاحشه بودند و می خواستند امیال جنسی خود را نشان دهند!

 و ما در این ارزیابی شما اگرچه از زاویه ای دیگر، رد پای همین نوع تفکر و بینش را می بینیم. محافظه کاران بقول خانم کار، شریعتمداری چی ها گفتند این زنان فاحشه بودند و دوم خردادی ها اپوزیسیون را در کنار هیئت حاکمه جمهوری اسلامی گذاشتند به زنان معترض زهرا خانم گفتند.

زنی که بقول شما لخت شد و شما را یاد خفاش می اندازد، بخاطر مخالفت با ارزش های اسلامی و منافع میلیونها زن ایرانی برهنه شد، همانگونه که شما بخاطر حفظ مصلحت حرف گنجی را گوش کردید و در کنفرانس برلین حجاب بسر کردید!

توهم رفرم و تحقیر عصیان!

خانم کار از زن زندانی روایت می کند که عصیان کرده و شیشه ها را می شکند کسی به او نمی تواند نزدیک شود. «مامورین حراست زندان به زن عاصی پیاپی مژده می دهند که اگر آرام بگیرد برایش شرایط بهتری تدارک می بینند.  او را اندرز می دادند. تطمیع می کردند. .... ولی عصیان زده در قفس را با این وعده ها چه کار؟ ... یک مددکار وارد صحنه شد. مددکار به قدری چم و خم عصیان زده های قفس را می شناخت که بعد از ساعتی گپ زدن با زن او را راضی کرد تا با پای خود به سلول برود.»   سپس خانم مهرانگیز کار از خود می پرسد «که آیا ما نیز در کنفرانس برلین می خواستیم عصیان زده ها را با کلام دلکش دیگر بار به سلول بکشانیم، یا می خواستیم قفس را بشکنیم؟» صفحه 207

خانم کار حاضر نیست به این سئوال پاسخ دهد. اما سئوال دیگری نیز مطرح است خانم مهرانگیز کار چقدر نقش  خود را در کنفرانس برلین شبیه مددکار زندان می داند؟

خانم کار از انقلاب وحشت دارد و برای مقابله با انقلاب و اثبات کم خواهی و رضایت به همین نظام و اصلاحات در آن از عصیان بیزار میشود و عصیان را کار بی عقل و منطق  تعریف می کند:

«همه به حد و مرزی از عصیان رسیده اند که مهار شدنی نیست. ما نیز در جایگاه سخنران آشنا به عوارض این اعتراض، ترسیده از یک انفجار اجتماعی فحاشی حاضران را تحمل می کنیم...... با هدف تغییر وضع موجود بدون خونریزی... عصیان زده را با عقل و منطق چه کار؟» ص 123

ایشان در بخش پروازهای شبانه شان به سلول زنانی می رود که عصیان کرده انددر مقابل شوهر، جامعه،زندانبان، بازجو. او به بی خیالی و آسودگی آنان حسودی می کند  و قادر نیست زیر چهره آسوده انسانها نیاز به عصیان را ببیند. او نمی تواند ببیند که این توده ها در مقابل نظام جهنمی جمهوری اسلامی هیچ راهی جز عصیان ندارند. و برای تغییر این جهنم هیچ راهی  بجز انقلاب ندارند و انقلاب بدون شورش  کردن ممکن نیست! برای اینکه میوه شورش و مبارزه این زنان  ستمدیده را کسی نچیند باید که عصیانشان را با آگاهی پیوند داد. باید  آنان را به معنای خشن و ستمگرانه کلام «دلنشین» کسانی  که می خواهند مددکار شوند تا آنها را مجبور کنند دوباره به جهنم تن دهند، آگاه کرد. خانم کار متاسفانه نمی تواند ببیند زیر همین آسودگی ستمدیدگان آتشی از خشم و نفرت نهفته است که امروز در جامعه ایران چون آتشفشان سرباز کرده است. تنگ نظری و توهم خانم کار او را  دنبال کسانی انداخت که می خواستند وسعت قفس را چندمتری بزرگتر کنند، بجای اینکه به استقبال این آتشفشان بروند!

از نظر خانم کار آدم با عقل و منطقی عصیان نمی کند، لابد مثل ایشان سعی می کند از عقل و منطقش برای اصلاح مناسبات پوسیده قرون وسطایی کمک گیرد، یا مثل گنجی که با عقل و منطق می فهمد جمهوری اسلامی رفتنی است و بهتر است توشه فردای خود را برای سوار شدن دوباره بر گرده مردم آماده کند و قهرمان «دمکراسی خواهی» شود!  یا وقتی می بیند که قدرتهای خارجی  دارند نوکرانشان را عوض می کنند، و جمهوری اسلامی یکی از همین نوکرهاست، سعی می کند آهنگ مخالفتش را با نت های هیئت حاکمه آمریکا هماهنگ کند!

دفاع از گنجی یک انتخاب روز است!

اما بر گردیم به احساسات خانم کارا در مورد گنجی . صفحات نه چندان کم از کتاب در مورد سرفه های گنجی، چهره معصومانه و کودکانه گنجی، صداقت گنجی، سرسختی و توانایی گنجی و ..... است. اگر خانم کار صدای گنجی را در کنفرانس برلین که کنارش نشسته بود می شنید وقتی می گفت خشونت در سالهای اول انقلاب برای تثبیت نظام ضروری بود. اما امروز نظام تثبیت شده و به خشونت نیازی نیست و باید از خشونت پرهیز کرد. آنگاه می توانست در چهره گنجی بجای «سیمای کودکانه، خندان، لجباز اما بیدار» چهره کریه اش را ببیید که با لبخندی مزورانه رو به صدها سیاسی تبعیدی می کند و می گوید اگر مدرکی دارید که من شکنجه کرده ام ارائه دهید!  در دهه اول انقلاب در دوره بروبیای گنجی در وزارت اطلاعات، رژیم هزاران نفر را بدون مدرک و حتی بدون مدرک شناسائی اعدام کرد حالا از هزاران انسانی که از چوبه های دار رژیم گریختند و حتی فرصت نکردند و یا نتوانستند برگه هویت خود را همراه داشته باشند مدرک می خواست!

اما واقعیت این است که گنجی فرد نیست و فشرده یک تفکر و بینش است بینشی که می خواهد نظام مردسالار طبقاتی حاکم را به هر طریقی حفظ کند. ایشان در مانیفست جمهوری خواهی اش آشکارا گفته است که چه می خواهد و این بار چگونه می خواهد این نظام را حفظ کند.

اگر  گنجی ها در چند سال گذشته برای حفظ نظام اسلامی، سعی در متوهم کردن مردم و تبلیغ انتخاب بین بد و بدتر یعنی یا جناح خامنه ای یا خاتمی کردند، امروز دوم خردادی ها از جمله اکبر گنجی  بقول خانم کار «سمبل وجدان بیدار جمهوری اسلامی»،  مردم را به انتخاب دیگری میان بد و بدتر فرا می خواند: انتخاب بین جمهوری اسلامی و آمریکا. دوم خردادی های ورشکسته این بار سعی می کنند به مردم بباورانند فقط با کمک آمریکا می شود، آزادی بدست آورد. گنجی پیشتاز این نظریه بود. «به گفته موافقان دخالت خارجی، ...نظام سیاسی آلمان با دخالت مستقیم آمریکا دموکراتیک شد. ژاپن را هم ژاپنیها دمکرات نکردند، بلکه ژاپن به زور آمریکا دموکرات شد. لذا اینان به دموکراسی متکی به زور آمریکا خوشامد می گویند چرا که هیچ امیدی به ظرفیت های داخلی برای تاسیس نظامی دموکراتیک ندارند. از سوی دیگر معتقدند که عامل خارجی، مستقل از خواست ما، اینک مهمترین عامل تعیین کننده سرنوشت آینده ایران زمین است.» ( گنجی، مانیفست جمهوری خواهی). این گفته های قهرمان دوم خردادی است که خانم مهرانگیز کار در زندان هنگامی که از کار قاضی سر در نمی آورد، برای پاسخ سئوالاتش از او یاد می کند: «مردی می طلبد از تبار گنجی با همان سرسختی، با همان خط و ربط و توانایی ها در دستیابی به منابع اطلاعاتی.» ( همان کتاب صفحه 135)

کنفرانس برلین مینیاتوری از آینده هم  بود. از آنچه در این چند هفته اخیر در ایران شاهدش بودیم. این چیزی است که موافقین و مخالفین کنفرانس برلین و از جمله خانم کار باید برسمیت بشناسد. چرا که وقایع جاری سئوالات جدی را مقابل خانم کار گذاشته است ایشان همانگونه که احساس مسئولیت کرده و دعوت به کنفرانس برلین را قبول کردند، امروز نیز بسیاری از ایشان می خواهند با همان احساس مسئولیت به نگرش تا کنونی خود و عواقب آن پاسخگو باشند!

در سراسر کشور هزاران نفر هر شب به خیابانها می آیند تا نفرت خود را از کلیت جمهوری اسلامی و جناح ریاکار خاتمی  نشان دهند. آنها با نیروهای نظامی و بسیجی درگیر شده و شجاعانه با آنان می جنگند.  آنها همان حرفی را می زنند که معترضین کنفرانس برلین. آنها کسانی را که می خواهند اوضاع را آرام کنند هو می کنند. زنان روسری ها را از سر در آورده و علیه سران رژیم شعار می دهند. آیا خانم کار و همفکرانشان همان انگی را که به معترضین کنفرانس برلین زدند حال به مردم ایران می زنند؟ «ضد انقلاب مبتذل»

جنبش زنان همراه با جنبش دانشجویی به صحنه آمده است. زنان روسری ها را بعنوان سمبل اسارت می سوزانند و با شعار جنبش دانشجویی «این جنبش دانشجویی است نه جنبش آمریکا!» همراهی کرده و با نگاه به تجارب خواهران افغانستانی و عراقی می گویند:« آمریکا در هیچ نقطه ای از جهان هیچ زنی را آزاد نکرده است».

 خانم کار شما چه می گوئید هنور هم چشم به راه «مردی از تبار» آقای اکبر گنجی هستید تا گره گشاید؟ گنجی با صراحت در کتابش جمهوری خواهی خود را با آمریکا خواهی و سرمایه خواهی یکی کرده است شما چه می گوئید؟

امروز مسئله جمعبندی کردن و نکردن از بینش شکست خورده دوم خرداد، مسئله انتخاب جهت و سمت در تحولات جامعه است، تعیین چگونگی رفتن جمهوری اسلامی است.

اگر زنانی که زمانی براحتی عصای دست دوم خردادی ها شدند، از بینش شکست خورده خود جمعبندی نکنند، براحتی می توانند این بار در دام قلاب دمکراسی خواهی  قلابی دیگری بیفتند.

خانم مهرانگیز کار وضعیت خود را شبیه قهرمان قصه نمکی می کند. نمکی که یادش رفت یک در را ببندد و دیو به خانه آمد. تشبیه شما درست است امروز شیشه عمر دیو جمهوری اسلامی در دست زنان است امروز اکثریت زنان ایران در کار شکستن شیشه عمر این دیو هستند شما هنوز هم از زنان می خواهید این شیشه را دست بدست کنند؟

خانم مهرانگیز کار شما یک در را باز گذاشتید و دیو آمد. در کتابتان گردنبند مقدس بنظر می آید که همچنان  مستعد باز گذاشتن در هستید، حاشا این بار بروی دیوهای بزرگتر!

سازمان زنان هشت مارس (ایرانی، افغانستانی(

تیر ماه 1382- جولای 2003