سئوالاتی در حاشيه کارزار زنان
دو سئوال و يک پاسخ
ليلا پرنيان
ما زنان کارزار سخت در تلاشيم همه نيروهايمان را در راه سازماندهی روز جهانی زن 8 مارس بكاربريم تا پژواک صدای زنان ايران در افکار عمومی غرب با قدرت طنين افکند. بويژه اينکه در اوضاع کنوني، ايران مرکز توجه مردم جهان شده است. راهپيمايی از روز 4 مارس در شهر فرانکفورت آغاز می شود و در روزهای بعد در شهرهای ماينز، کلن، دوسلدورف ادامه يافته و در روز 8 مارس در شهر لاهه (هلند) در مقابل دادگاه بين المللی لاهه پايان می يابد.
در پروسه جلب زنان ايرانی و زنان کشورهای غربی برای شرکت در اين راهپيمايی ما با دو سئوال برخورد کرده ايم که مايلم آنها را با شما در ميان بگذارم. چرا که اين سئوال نه فقط در مقابل من، وزنان کارزار بلکه در مقابل همه زنان و مردانی است که به طريقی درگير مبارزه برای جامعه ای آزاد و دمکراتيک هستند. اين سئوالات واقعی و ناشی از شرايط جهانی است که نه فقط در مقابل ايرانيان بلکه در مقابل همه نيروهای آزاديخواه جهان قرار گرفته است. من سعی می کنم نظرم را مختصرا با شما در ميان بگذارم اما بحث و گفتگو بر سر اين سئوالات بر عهده همه ماست که می خواهيم مبارزه مان را فراگير کنيم.
سئوال شماره 1: در شرايطی که ايران با تهديدات آمريكا و بقيه كشورها غربی روبرو است آيا دست زدن به اين راهپيمائی برای حقوق زنان در ايران در شرايط كنونی در خدمت تبليغات آمريکا و غرب قرار نمی گيرد؟
سئوال شماره 2: آيا ما زنان و مردم ايران به تنهايی و بدون كمك گرفتن از يك نيروی قدرتمند خارجی مانند آمريكا قادريم در مقابل جمهوری اسلامی بايستيم؟ و در همين ارتباط آيا موضع گيری كارزار زنان عليه آمريكا سدی در مقابل موفقيتش نخواهد بود؟
همان گونه که مشاهده می کنيد دو سئوال ظاهرا متضاد حول موضوع آمريکا است. اما در حقيقت اين دو سئوال از يک خصلت مشترک برخوردارند و آن هم عدم اعتقاد به نيروی مردم است. در اين نگاه انسانها بعنوان دخالتگران اصلی صحنه سياست و سازندگان تاريخ حذف می شوند و تاريخ از مجرای جنگها و زد و بندهای قدرت های حاکم می گذرد. در اين نگاه مردم سياهی لشکر نيروهای مرتجع حاکم هستند و هيچ گزينه ای بجز اينکه بازيچه دست اين يا آن جريان و قدرت باشند را ندارند. چون به اعتقاد اينان مردم محکوم به زندگی در اين نظام جهنمی هستند و راه ديگری جز انتخاب بين بد و بدتر را ندارند.
اين دوجريان يعنی جريانی که می خواهد در ضديت با فشارهای آمريکا بر ايران، مدافع منافع ايران يا بهتر بگويم جمهوری اسلامی باشد و جريان ديگری که می خواهد برای دمکراسی به قول خودشان در ايران به آمريکا و دولت بوش اتکا کنند، ناچارند يک واقعيت بزرگ را پنهان و يا تحريف کنند و آن اينكه حيات امپرياليستها و قدرتهای بزرگ سرمايه داری با دولت های مرتجع منطقه در هم تنيده شده اند. دولت های مرتجع منطقه لحظه ای هم نمی توانند بدون کمک قدرتهای بزرگ به حيات خود ادامه دهند. و از اين سو نيز امپرياليستها برای غارت اين کشورها نياز به دولت های مرتجعی دارند که در قبال حق دلالي، نان مردم اين کشورها را هم به غارت ببرند. و برای اين درجه از غارت و استثمار نياز به دولت های مرتجع و سرکوبگر است. اين نخ تسبيحی است که از ميان ذهنيات اين دو نوع تفكر می گذرد، گرچه ظاهرا طرفداران اين دو نظريه در مقابل يکديگر قرار دارند و آبشان با هم در يک جوب نمی رود.
اكنون نگاهی به ادعای کسانی که معتقدند مبارزه عليه جمهوری اسلامی در شرايط کنونی يعنی همراهی با تهديدات و دخالتگری آمريکا در ايران است بياندازيم. اين تفکر عمدتا در ميان برخی نيروهای بين المللی جنبش های ضد امپرياليستی و جهانی سازی رواج دارد. اين جريان فکری در جهان کنونی برای مقابله با امپرياليستها و قدرتهای بزرگ سرمايه داری به نوکران سرکش منطقه ای و جنبش های ارتجاعی منطقه که معمولا خودشان بطريقی دست پرورده همين ها هستند اتکا می کنند. اين بر می گردد به ضعف نيروهای انقلابی برای رهبری جنبش های مردمی در دو دهه گذشته. در چنين شرايطی برخی نيروهای مترقی کشورهای غربی در مبارزه خود عليه امپرياليستها به دفاع از نيروهای مرتجعی برخاسته اند كه داعيه مخالفت با آمريكا را دارند بدون در نظر گرفتن ماهيت آنها. و علت ديگر هم درک بسيار تقليل يافته و ابتدايی از کارکرد امپرياليسم و رابطه آن با دولت های تحت سلطه منطقه بوده است. و بالاخره حضور ضعيف نيروهای انقلابی و مترقی کشورهای تحت سلطه در اين جنبشها را هم بايد بر آن افزود.
هستند در ميان اين گروه که ادعا می کنند آنها هم مخالف رژيم جمهوری اسلامی هستند اما در شرايط کنونی بايد به مبارزه عليه رژيم ترمز زد. نتيجه عملی اين نظريه عملا سکوت و متحد شدن پشت سر حکومتی است که دستهايش تا مرفق به خون زنان و مردان کشور آغشته است.
در اين شيوه تفکر هيچ راه سومی وجود ندارد. مردم هميشه بايد کنار يکی از دو گزينه حاکم يا بعبارتی دو گزينه ارتجاعی قرار گيرند. باور ندارند که راه سومی که هيچ ارتباطی به منافع مرتجعين و ستمگران ندارد، وجود دارد. مرتجعين و ستمگران گاه برای منافع خود به پروپاچه هم می پيچيند و اتفاقا هنگام سرکوب مردم متحد می شوند. راه سوم نيروی مردم است که همواره تحولات تاريخ را رقم زده اند. راه سوم مبارزه برای آمال و آرزويی است که همه مرتجعين شاخ در شاخ و يا متحد را نشانه می رود، و راه خود را از راه آنان جدا می کند.
از اين گروه بايد پرسيد كه اختلاف ماهوی آمريکا با جمهوری اسلامی چيست؟ آيا آنها بر سر قتل عام و سرکوب هزاران هزار زندانی سياسی مشكلی دارند؟ يا با تدوين و اجرای قوانين قرون وسطايی عليه زنان مخالفند؟ ويا اينكه نگران سرکوب کارگرانند؟
ما از طريق دامن زدن و ايجاد يک جنبش انقلابی زنان می توانيم به اين نيروهای ضد امپرياليستی بين المللی نشان دهيم که آلترناتيو در کشورهای فقير و ستمديده ما هستيم و نه جريانات مرتجع واپسگرا. امروزه حضور طيف گسترده زنان ايرانی در کشورهای غربی اين فرصت را فراهم آورده که با حضور خود در صحنه مبارزات بين المللی خط بطلانی بر اين گونه تفکرات بکشد و از اين طريق به هر چه پالايش يافتن جنبش جهانی نيز کمک کند.
مردم و بالاخص زنان بايد بر پايه مطالبات و خواسته های خود وارد صحنه سياسی شوند. بعلاوه تاريخ مبارزات زنان نشان می دهد که زنان بايد برای کسب حقوق ، فقط به نيروی خود اتکا کنند. و كلام آخرم در اين زمينه به کسانی است که می گويند با اين کار به دخالت نظامی آمريکا بيشتر دامن می زنيم بايد بگويم که اتفاقا حضور يک جنبش قوی زنان که قادر است برای مطالبات خود مبارزه کند و هم چنين ديگر جنبش های مردمی باعث خلع سلاح کردن كسانی مثل بوش و طبقات حاکم در آمريکا است که به بهانه دفاع از دمکراسی تجاوز نظامی می کنند. و مردم جهان می بينند که مردم ما خودشان در صحنه حضور دارند و بهتر از همه قادرند و می توانند برای مطالباتشان مبارزه کنند و نياز به قيم ندارند. و حرف آخر ما نيز اين است: يا ما و يا دولت های مرتجع منطقه و امپرياليستها!
حال به سئوال دوم بر می گردم
می گويند مردم ما و زنان نياز به کمک آمريکا دارند. اين در حقيقت آن روی سکه مسئله قبلی است. اين شيوه تفکرهم مانند قبلی اصلا اعتقاد به نيروی مردم ندارد. منشا اين تفکر روحيه شکست خورده قشری است که عادت دارد از ترس مار به افعی پناه ببرد.
البته چشم اميد به آمريکا در ميان بخشی از ايرانيان چيز جديدی نيست. منظورم نيروهای طرفدار سلطنت نيست. آنها اگر مدافع دخالت نظامی امريکا نباشند عجيب است. اما بغير از اين جريان بطور مشخص در ايران دانشجويان دفتر تحکيم بودند که پس از يک دوره تشويق مردم به دخيل بستن به دارودسته خاتمی و کشيدن مردم در بازی بين سگ زرد و شغال، سرانجام وارد فاز ديگری شدند. اين بار مردم را به انتخاب بين جمهوری اسلامی يا آمريکا قرار دادند. و شعار «کاوه ای نيست، پس اسکندری ديگر» را جلو گذاشتند. اصولا پس از نااميدی اين قشر و همفکرانشان در جنبش زنان از خاتمي، طرح ها و برنامه های رنگارنگی که در مرکز آن آمريکا بود يکی پس از ديگری طرح شد. آنها حتی تا آنجا پيش رفتند که مطرح كردند برای اينکه آمريکا حمله نظامی نکند بهتر است يک رفراندوم تغيير قانون اساسی با نظارت نهادهای بين المللی (بخوانيد آمريکا) بگذاريم! البته پس از اشغال نظامی عراق اين تفکر نيز در ميان برخی نيروهای سياسی کردستان شيفتگانی يافته است. نقش اين نيروهای فکری و سياسی اشاعه اين تفكر به طرق گوناگون است تا اينكه به مردم حقنه كنند كه آنها هيچ نيستند و هيچ كاری و هيچ تحولی در جامعه بدون آويزان شدن به مراكز قدرت انجام نمی پذيرد.
بدون شک آمريکا برای منافع اقتصادی سياسی نظامی خود دست به هر کاری می زند. اصولا مناسبات دولتها با يکديگر بر پايه منافع طبقات حاکم و نه مردم شکل می گيرد. و در اين ميان از تضادها و نارضايتی مردم برای حل منازعات خود استفاده می کنند. بنابراين بهتر است كه هر گز چنين توهمی نداشت كه منافع ما نقشی در تصميم گيری های دول و نظام های مرد سالار طبقاتی حاكم خواهد گذارد.
از طرف ديگر جريان مدافع دخالت آمريکا بايد رسوايی آمريکا در افغانستان و عراق را لاپوشانی کند، که آن هم ممكن نيست. کشور عراق با نظارت و تاييد آمريکا دارای يک قانون اساسی کاملا مذهبی شده است. افغانستان نيز که نه فقط قانون اساسی اش طبق شريعت نوشته شد، بلکه درهر گوشه کشور يکی از جنگ سالاران ضد زن به نيابت آمريکا قدر قدرتی می کند.
خلاصه کنم در مرکز هر دو سئوال فوق يک مسئله است عدم اعتقاد به نيروی مردم در تعيين سرنوشت خود.
پاسخ به هر دو سئوال پاسخی عملی است و نه صرفا نظري. در چنين شرايطی است، كه ضرورت زمان و ضرورت های پيشروی به ما حكم می كند كه دست رد بر كليه نظراتی كه مردم و بطور مشخص در شرايط كنونی جنبش زنان را به دنبال جريانات مرتجع و قدرت های بزرگ می كشاند، بزنيم. در مقابل جنبش زنان را در عرصه هر چه وسيعتری سازماندهی كنيم، صفوف خود را هر چه وسيعتر و گسترده تر متحد كنيم. امروز با تلاش كارزار زنان شرايط مساعدتری برای تحقق يافتن چنين امری در خارج از كشور بوجود آمده است. موفقيت كارزار و اين راهپيمايي، نه تنها مبارزه ای عليه جمهوری اسلامی و قوانين ضد زن و همچنين مبارزه عليه نظريات متكی به نيروهای مرتجع است بلكه شرايط را برای تحقق جنبش قدرتمندتر و متحدتر و متكی به خود و توده مردم فراهم می كند. ما با شركت خود در اين راهپيمايی می توانيم آن را تقويت كنيم و در عمل به دو سئوال فوق پاسخ دهيم و نهال اميد و پيروزی را در دل زنان ستمديده ايران و منطقه بكاريم.
2 فوريه 2006