CIA: جنگ و قاچاق مواد مخدر
افغانستان: مستعمره مواد مخدر آمريکا
• قبل از ۱۹۸۰، افغانستان %۰ ( صفر درصد) از محصول ترياک جهان را توليد می کرد. اما بعد از آن " سيا " وارد کار شد و بدين مناسبت تا سال ۱۹۸۶ اين کشور قادر شد که %۴۰ از هروئين جهان را تامين نمايد.
• فشار بانکها و موسسات مالی آمريکايی برای وارد جنگ شدن با افغانستان، بدليل دخالت و مشارکت وسيع آمريکا در داد و ستد مواد مخدر و منافع مالی و پولی سرشاری که سيستم بانکی و موسسات مالی آمريکائی بدست می آورند، يکی از جنبه های براه اندازی اين جنگ بود.
مايک ويتنی، برگردان: الميرا مرادی
شنبه ٢٨ شهريور ١٣٨٣ – ١٨ سپتامبر ٢٠٠۴
Elmira2211@yahoo.ca
" بيش از ۲۰ ميليون نفر از شهروندان برای انتخاب رياست جمهوری در ماه اکتبر ثبت نام کرده اند، که حمايت چشمگير از دمکراسی محسوب می شود.عليرغم اعمال خشونت بار، عراق هم اکنون دارای نخست وزير، شورای ملی پر توان است و انتخابات ملی هم برای ماه ژانويه برنامه ريزی شده است. ملت ما در حمايت از مردم افغانستان و عراق ايستاده است، چون وقتيکه آمريکا قولی بدهد ، بايد سر آن قول بايستد. مردان جوان اين پيام را خواهند شنيد که پيشرفت ملی و عزت و شرف در شرايط آزادی و دمکراسی نمودار می شود، نه با ارعاب و ترور. تجدد طلبها و زندانيان سياسی و مهاجرين سياسی اين پيام را خواهند شنيد که رويای آنها از آزادی تحقق خواهد پذيرفت. و زمانيکه آزادی از اينجا به آنجا و کشور به کشور گسترش پيدا کند، آمريکا بيشتر در امنيت بسر خواهد برد و صلح در جهان بيشتر و بيشتر گسترش می يابد." جرج دبليو بوش در کنگره اخير جمهوريخواهان
آمريکا ذره ای کنترل در خارج از کابل بر افغانستان ندارد. و هم اکنون با وجود خشونت ها و بمب گذاری ها در کابل ، حتی مسئله امنيت کابل هم مورد ترديد است .
بر خلاف نظريات گول زنانه و فريبکارانه بوش که در کنگره جمهوريخواهان بيان داشت ، آمريکا هيچگونه دلايل قانع کننده ای به دست نمی دهد که در افغانستان موفق بوده است. روستاها و مناطق غير شهری کاملا در تسلط جنگ سالاران افغانی است و وفاداری سربازان و ارتشيان بسيار اندک و منابع آلی و کانی قليل و محدود می باشد. حميد کرزای دست نشانده مضحک آمريکا می بايستی همواره در معيت ۴۰۰ سرباز مزدور اين طرف و آن طرف برود تا بتواند زنده بماند. تاج و تخت کرزای در صورت خروج آمريکا ۲۴ ساعت هم سرپا
نمی ماند.
اين ديدگاه که ماموريت در افغانستان يک " موفقيت" برای آمريکا بوده است، تنها يک داستان ساخته و پرداخته و خيالی انحصارات رسانه ای آمريکاست. کاخ سفيد هم با روايت ها و ادعاهای مبتنی بر اينکه در اين سرزمين" آزادی فرارسيده" ، اذهان افکار عمومی آمريکا را اشباع کرده است. آنچه که بعنوان تحليل در ستونهای سردبيری درج می شود، تکرار مکرارت نظريات مبتذل و راست روايانه در پشت کلمات پر تششع و زرق و برق دار است که چارچوب آن را واشنگتن تعيين می نمايد . موقعيت واقعی در افغانستان بشکل وحشتناک و تاسف باری از آنچه کاخ سفيد و رسانه های انحصاری عنوان می کنند، متفاوت است.
ويليام تامس در سال ۲۰۰۳ در مقاله ای تحت عنوان " چرا افغانستان اشغال شد " نوشت :" حوزه ی نفتی دريای خزر ۲۰۰ ميليارد بشکه " طلای سياه" دست نخورده دارد که برای واشنگتن يک منبع بسيار پراهميت و استراتژيک که مساوی با ذخائر پهناور نفتی عربستان سعودی است، محسوب می شود ." تامس با افشاگری هايی که البته اکنون محتاطانه از صفحات روزنامه های آمريکايی در حال حذف شدن است، ادامه می دهد : " اکنون بعد از جنايات جنگی انجام شده در افغانستان که شامل کشتار هزاران زندانی غير مسلح و بکارگيری بمب های خوشه ای و موشکهای آلوده به راديو اکتيو ( Depleted Uranium ( عليه هزاران هزار مردم غير نظامی و بی دفاع بوده است، شاهد بازگشت جنگجويان و جنگ سالاران مسلح درنده خو و قوانين قرون وسطائی آنان که بدتر از طالبانی ها و قوانين آنها می باشند، هستيم و البته که آمريکا هم کاملا چشم خود را بروی آنها بسته است و وجود آنها را کاملا ناديده می گيرد. در عوض آمريکائيان در اين مدت موفق به اکتشاف ۳ حلقه از چاههای نفت شده اند، اما حدس بزنيد چه پيش آمده است ! گرچه اين اکتشافات جديد نفتی از منطقه دريای خزر، آمريکائيان را به مخازن زير زمينی اين درياچه رهنمود شده است ، اما اين اکتشافات تنها مقادير ناچيزی در حدود ۱۰ تا ۲۰ ميليارد بشکه به آنها می دهد، آنهم نفتی با کيفيت نازل، چرا که اين نفت کشف شده با در صد بسيار بالای سولفور ناخالص همراه است، آنچنان که بهره برداری و تصفيه اين نفت اصلا مقرون به صرفه نمی باشد."
چه بد ! يک خطای ديگر در محاسبه!
اين قضيه توضيح می دهد که چگونه وفاداری آمريکا به حل مسئله آزادی و دمکراسی در افغانستان ناچيز بوده و چنان سريع پايان پذيرفت. چرا آمريکا تلاش واقعی در جهت برقراری امنيت در مناطق روستايی و خارج از شهرها صورت نداد.
" بايد متذکر شوم که درجه اشتياقی که دولت آمريکا در پيگرد و تعقيب قضيه نفت دارد ، قضييه چندان کوچک و بی اهميتی نيست. از مطالعات و سوابق مربوط به صنايع نفت چنين بر می آيد که سال ۲۰۰۴ می بايستی نقطه اوج برای فرآورده های نفتی به حساب آيد، بدين معنی که اقتصاد از اين ببعد چه از جهت قيمت و چه از لحاظ دسترسی به نفت بشدت آسيب پذير خواهد گشت. اين پيش بينی از اينرو صورت گرفته است که چاههای اصلی عربستان سعودی نشان داده است که رو به تهی شدن است. بدين لحاظ ديک چنی و کمپانی او تصميم گرفتند که مشکل را حل نمايند و کمپانی های نفتی آمريکا را از پيامدهای آينده اين نقصان در امان بدارند و ساير منابع نفتی جهان را با توسل به نيروی نظامی به تصرف درآورند. "
آيا سيا و موسسات بانکی آمريکائی در تجارت مواد مخدر دخيلند؟
تهيه و ساخت ترياک و مواد مخدردر افغانستان سر به فلک کشيده است. گرچه طالبان تقريبا کشت محصول خشخاش را ريشه کن کرده بود، اما در حال حاضر افغانستان دو سوم (۳/۲) هروئين جهان را توليد می نمايد. گرچه به نظر باور نکردنی بنظر ميرسد، اما شواهد قانع کننده ای در دست است که آمريکا از طريق سيا بطور مستقيم درگير تجارت مواد مخدر در اين منطقه می باشد.
يک گزارش تحقيقاتی از Portland Independent Media به نوشته مايک روپرت گزارشگر تحقيقاتی اين رسانه ايده اصلی را بدست می دهد :"
قبل از ۱۹۸۰، افغانستان %۰ ( صفر درصد) از محصول ترياک جهان را توليد می کرد. اما بعد از آن " سيا " وارد کار شد و بدين مناسبت تا سال ۱۹۸۶ اين کشور قادر شد که %۴۰ از هروئين جهان را تامين نمايد. از سال ۱۹۹۹ با توليد ۳۲۰۰ تن هروئين در سال ، افغانستان قادر شد که نزديک به %۸۰ مجموعه مواد مخدر بازار جهانی را تهيه و تدارک ببيند. اما يکباره چيزی ناخواسته اتفاق افتاد. طالبان که تا اين زمان ديگر در قدرت کامل قرار گرفته بود، از سال ۲۰۰۰ اقدام به نابودی تقريبا تمامی مزارع کشت خشخاش نمود. به اين مناسبت توليد محصول هروئين که بالای ۳۰۰۰ تن در سال بود ، به ۱۸۵ تن تنزل نمود، يعنی %۹۴ افت
توليد! اين عمل طالبان نه تنها به پروژه و طرح " بودجه سياه " سازمان سيا صدمه زد، بلکه متعاقبا کاهش شديد در عايدی و درآمد پولی آمريکا بوجود آمد و به سيستم مالی و بانکی آمريکا که درآمد عظيم ناشی از معاملات مواد مخدر را از طريق " پول شوئي" ( Money Laundering) وارد سيستم بانکی می کرد ، آسيب فراوان رساند."
مايک رپرت در مقاله " از سرزمين وحشي" در سال ۲۰۰۰ می نويسد:
" تا ماه فوريه افغانستان بزرگترين توليد کننده محصولات ترياک و هروئين جهان بود، يعنی نزديک به %۷۰ مجموع محصول توليد شده در جهان را توليد می کرده است. اين ترياک که از راه بالکان به اروپای غربی قاچاق و بطور عمده هم در کشورهای اروپای غربی مصرف ميشد، يک منبع مستقيم سپرده های نقد در موسسات مالی و بازارهای غربی محسوب می گشت.
اعمال طالبان در سال جاری ( در نابودی مزارع کشت خشخاش) سبب گشت که ارتش پاکستان از منبع عمده و اصلی درآمد خود يعنی درآمدهای خارجی قطع شود و باعث شد که بن لادن و طالبان بطور کامل از چشم دولت پاکستان بيافتند. همچنين اين عمل باعث قطع ميلياردها دلار درآمدی شد که توسط سيستم بانکهای غربی و موسسات بانکی روسی که بيکديگر وصل بودند و عمليات " پول شوئي" را متفقا انجام می دادند، شد. ..... قبل از حمله اول به ساختمان " مرکز تجارت جهاني" (۱۹۹۹) ، منابع موثق شامل دولت آمريکا، صندوق جهانی پول، لوموند و سنای آمريکا همگی اذعان داشته اند که ميزان وجوه نقد ناشی از معاملات مواد مخدر که در وال استريت و بانکهای آمريکائی سرمايه گذاری شده است بالغ بر ۳۰۰$ - ۲۵۰$ ميليارد دلار در سال بوده است.
بعبارتی ديگر تاريخچه واقعی اسامه بن لادن " تروريست سودمند آمريکا" بازگو کننده رابطه ای بلند و ادامه دار می باشد ، رابطه ای در هم آميخته و عجين شده با خانواده بوش مبتنی بر تجارت مواد مخدر، و همچنين پشتيبانی از نزاعها و کشمکش ها که مفيد حال ارتش آمريکا و منافع اقتصادی آنان است "
" نابودی مزارع خشت خشخاش برای تهيه ی مواد مخدر، توسط طالبان ، آشکارا مهمترين عمل و جنگ اقتصادی عليه منافع اقتصاد آمريکا بوده است که طالبان در تمام دوران خود انجام داده بود."
و اين عملی بود که پس از آن جنگ آغاز شد.
واقعيت ها در مورد وابستگی سيا در امور مواد مخدر به اندازه کافی سند برجا گذاشته است و غيرممکن هم بنظر می رسد که اين درجه از " فعاليت اقتصادي" بسيار پر اهميت و پولساز در جهان ، مشارکت و همکاری آمريکا را در بر نداشته باشد، ضمن اينکه رابطه مابين نهادهای مالی وبانکهای بزرگ و تجارت مواد مخدر خود حکايت و حديث مفصلی است. فرضا ما نمی بايستی تعجب کنيم که دوست بسيار نزديک و صميمی آمريکا يعنی پاکستان در قضييه تجارت مواد مخدر چنين عميق درگير باشد. قبل از رسيدن طالبان بقدرت ، %۶۰ توليد ناخالص ملی پاکستان از دادو ستد و تجارت مواد مخدر حاصل می گشت . و در حال حاضر هم اين عاملی است که باعث گشته تا تجارت و داد وستد اين مواد در هر گوشه جامعه پاکستان نفوذ نمايد و عمدتا ISI يعنی سازمان امنيت پاکستان در تجارت اين مواد دخيل است و از آن سود و بهره می برد.
فشار بانکها و موسسات مالی آمريکايی برای وارد جنگ شدن با افغانستان، بدليل دخالت و مشارکت وسيع آمريکا در داد و ستد مواد مخدر و منافع مالی و پولی سرشاری که سيستم بانکی و موسسات مالی آمريکائی بدست می آورند، يکی از جنبه های براه اندازی اين جنگ بود. تا کنون بسياری از منتقدين چنين دليل می آوردند که مسئله انرژی و نفت تنها سبب بکار افتادن ماشين نظامی آمريکا در افغانستان بوده است. در حاليکه هم اينک مشخص شده است که مجموعه ای از علائق و منافع کمپانی های عظيم نفتي، بانک ها و وال استريت (بدليل کسب نقدينگی کلان حاصل از معاملات مواد مخدر ) و سوداگران اسلحه، در هدايت دولت آمريکا برای جنگ در افغانستان دخيل بوده است.
و با وجود اين موسسات بزرگ بانکی و کمپانی های نفتی و وال استريت در صحنه ، جای تعجب نيست که چرا صنايع خبری و رسانه ها و تلويزيونها هم دنبال آنان را گرفتند و با حرکات هيستريک و ديوانه وار خواهان جنگ در افغانستان شدند.
اين مسائل می بايستی بعضی وظايف مشکل و تقريبا حل نشدنی که در مقابل ما قرار دارد را تا حدودی روشن نمايد، مسئله ای همچون رهانيدن مردم آمريکا از چنگال جنگ های جديد امپراطوري. تقريبا هر کدام از نهادهای اصلی و عمده در زندگی آمريکائيان ، منجمله کنگره آمريکا خود را متعهد به انجام جنگ صليبی نوين؛ اين نهضت مذهبی و جهاد گونه آمريکايی می داند. مقابله با نهضت مذهبی آمريکا و خواسته های امپراطوری آمريکا تصويری را بدست می دهد که در حقيقت وزن و دشواری وضعيت مبارزه در راه آزادی " عراق – افغانستان" را دريابيم. بازيگران اصولگرای صحنه ی سياست آمريکا که خود را در اين جنگ های جهانی معاصر درگير ساخته اند، بر اين باورند که آينده آمريکا بستگی به موفقيت آنها در اين زمينه داشته و قصد دارند که همه گونه وسيله ای را بکارگيرند تا به مقاصد نهايی خود نائل شوند، برای رسيدن به اين مقاصد حتی می توانند زندان ابوغريب را هم بيافريند .
برای تحکيم وضعيت دلار و داشتن دارائی ها و ثروت های اقتصادی برای هزاره بعدي، امنيت بخشيدن به منابع قابل اتکا انرژی مانند نفت و گاز، تسلط و نفوذ نظامی بوسيله يک ارتش غير قابل رقابت، داشتن پايگاه در حياتی ترين مناطق اقتصادی دنيا بويژه آسيا همگی عوامل قمار بی پروايانه آمريکا در براه اندازی جنگ های معاصر است. جهت تحقق خواسته ها و موفقيت در آن ، آمريکا با چنگ و دندان هم که شده می جنگد و از هيچ عاملی فروگذار نمی نمايد . تکليف بزرگی بعهده بشريت آگاه است که قادر گردند ، اين هيولای عظيم را از پای بياندازند. با توجه به " آخرين وضعيت " افغانستان متوجه می شويم که اين ناحيه تبديل شده است به : کشوری تکه تکه شده به قطعات و تيول های مختلف که هرکدام زير لوای جنگ سالاران و جنگجويان قبائل مختلف اداره می شود که در عين حال کار تجارت مواد مخدر در اين کشور را برای غرب تسهيل و آسان می نمايند و آمريکا هم به همين مناسبت چشم خود را بر آنها بسته است. و آنطور که شاهد بوديم ، معاملات مواد مخدر منبع بسيار قوی مالی و پولی برای آمريکا بوجود می آورد که با قابليت تبديلی اين پول و گردش آن در بازارهای آمريکايی و سيستم بانکی اين کشور، منبع بسيار عظيم درآمد را فراهم می سازد. کشتار سربازان و غير نظاميان آمريکائی هم حتی نمی تواند، بازدارنده خط مشی بيرحمانه سياستمداران و مانع خواسته های صاحبان صنايع و بانکها باشد.
جدا از " کلمات پر طمطراق" و " لفاظی " های مسئولان و سياستمداران ، افغانستان محکوم به آينده ای توام با خشونت و نابسامانی است که رای دهندگان آمريکايی هم با غفلت و مسامحه خود در مورد اين کشور، نمی توانند به اين نابسامانی پايان دهند. بدين جهت ، اين نکته ضروری است که تا جائيکه قادريم به افشای نهادهای سياسی آمريکا در نزد مردم آمريکا بپردازيم که هرگونه تجاوز و تعرض را به مناطق ديگر دنيا برای داشتن سلطه اقتصادی بلامنازعه و حفظ سيستم رياکارانه امپراطوری تدوام و استمرار می بخشند.
با تشکر از مايک روپرت : " از سرزمين وحشي" ، امپراطوری مواد مخدر بوش– چنی ، اکتبر ۲۰۰۰ .