سخنرانی ثریا امیری از افغانستان که در سمینار کارزار زنان در 6 مارس 2009 در استکهلم (سوئد) ارائه گردید
جنبش زنان در افغانستان و آینده آن!
اصلاحات در مورد وضعیت زنان در افغانستان در زمان سلطنت امان الله خان ( 1298 – 1307 شمسی ) شروع شد. این حرکت که " نهضت نسوان " یعنی جنبش زنان نامیده شد، حرکت روبنایی اصلاحی ای بود که توسط دربار و بصورت مشخص توسط شخص شاه امان الله دامن زده شد. طبعا دامنه این حرکت محدود بود و حتی در شهر کابل به یک جنبش وسیع زنان مبدل نگردید، چه رسد به شهر های دیگر و دهات سراسر کشور.
اما همین حرکت محدود نیز با عکس العمل شدید ارتجاع فیودالی مواجه گردید و حتی قبل از سقوط سلطنت امان الله خان تا حد زیادی کنار کذاشته شد. سقوط سلطنت امان الله خان ( 1307 شمسی ) در عین حال به معنی کنار گذاشته شدن کامل " نهضت نسوان " در دوره کوتاه قدرت امیر حبیب الله کلکانی، که مجموعا بصورت تقریبی مدت نه ماه دوام نمود، بود. اما بعد از قدرت گیری نادر شاه پدر ظاهر شاه و سال های اول سلطنت ظاهر شاه در زمان نخست وزیری هاشم خان کاکایش، نیز این نهضت در واقع توسط دربار دیگر دامن زده نشد.
با شروع دوره نخست وزیری شاه محمود کاکای دیگر ظاهر شاه که دربار از حصار دیرین استبداد با گام های لرزان بیرون خزید و به جنبش سیاسی دوره هفت شورا ( سال 1328 شمسی ) برای مدت کوتاهی زمینه بروز داد، اصلاحات دوره امانی در مورد زنان نیز یکبار دیگر از سر گرفته شد. علیرغم اینکه گشایش سیاسی دوره شاه محمود خان یک گشایس کوتاه مدت بود و به زودی جایش را به دوره استبدادی ده ساله نخست وزیری داود خان ( 1332 – 1342 شمسی ) داد، اما " نهضت نسوان " دامن زده شده توسط دربار ادامه یافت. داود خان برای ادامه این " نهضت " حتی به خشونت متوسل شد و در قندهار مخالفین فئودالی محافظه کار این " نهضت " را قهرا سرکوب نمود.
جنبش زنان در افغانستان به مفهوم نسبتا وسیع آن در واقع در دوره دموکراسی کذایی ظاهر شاهی ( 1342 – 1352 ) زمینه تبارز پیدا نمود. تا این زمان، مکاتب دخترانه در شهر ها و بخشی از روستاهای کشور تا حد معینی گسترش یافته و یک قشر زنان با سواد به وجود آمده بود که در موسسات تعلیمی و اداری دولتی و در سطح محدودی در رشته طبابت به کار اشتغال داشت. درین دوره، همانگونه که جنبش های سیاسی گوناگون، بنا به موجودیت اوضاع مساعد کشوری و بین المللی، زمینه تبارز یافت، برای اولین بار زنان و دختران نیز بصورت نسبتا وسیعی در فعالیت های سیاسی دخیل شدند و یک جنبش نسبتا وسیع زنان، بیرون از کنترل دربار و حتی در مخالفت با آن به وجود آمد. در مواجهه با چنین وضعیتی، دربار دست به سرکوب نزد، بلکه در مقام رقابت، " جمعیت زنان " ( د میرمنو تولنه ) به وجود آورد، یک زن وفادار به دربار را وزارت بخشید و به زنان حق شرکت در انتخابات پارلمانی و حق وکالت " اعطا " نمود. درین دوره، جنبش زنان، با خصوصیت ضد دولتی، در مکاتب دخترانه، دانشگاه کابل ( یگانه دانشگاه کشور در آن زمان ) و همچنان در میان زنان و دختران شهری شاغل در بیرون از خانه، وسعت یافت. به این ترتیب، این جنبش کماکان از خصوصیت شهری بودن و عدم حضور در روستاهای کشور یعنی از عدم حضور در میان هشتاد در صد نفوس زنان کشور رنج می برد.
با خاتمه یافتن دوره دموکراسی کذایی ظاهر شاهی و شروع دوره پنجساله استبداد داود خانی که این بار بنام " جمهوریت " پیش برده می شد، یکبار دیگر جنبش های سیاسی مخالف، و طبعا جنبش سیاسی مخالف در میان زنان نیز، با فتور مواجه شدند. اما اصلاحات دامن زده شده از بالا در مورد زنان، توسط حاکمیت همچنان ادامه یافت.
کودتای هفت ثور 1358 و به دنبال آن تجاوز قوای صد و پنجاه هزار نفری سوسیال امپریالیستی
شوروی بر افغانستان و اشغال این کشور، سراسر جامعه را به شدت تکان داد و همه اقشار و طبقات جامعه و همه زنان و مردان را به درون تلاطمات سیاسی و جنگ کشاند. از یکجانب رژیم دست نشانده سوسیال امپریالیست ها، " سازمان دموکراتیک زنان " وابسته به حزب مزدور حاکم را، به ویژه در شهر های تحت حاکمیت اشغالگران و رژیم، وسعت بخشید، فرمانی در مورد لغو ازدواج های اجباری، " شیر بها " و طویانه و حق ازدواج آزادانه زنان و دختران ( فرمان نمبر هفت ) صادر کرد، زنان را در بعضی موقعیت های دولتی بالا کشید و تا حدی در امور مربوط به اردو و پولیس دولتی دخیل ساخت و مکاتب دخترانه را توسعه داد. اما از جانب دیگر در مقاومت سرتاسری ایکه علیه اشغالگران سوسیالیست و رژیم دست نشانده شان در سراسر روستاهای کشور و همچنان در شهر ها بپا خاست، زنان و دختران خواسته یا ناخواسته وسیعا شامل گردیدند.
فرمان نمبر هفت رژیم در سطح وسیعی نتیجه معکوس ببار آورد. ازدواج های اجباری در خفا گسترش یافت و مقدار " شیر بها " مخفیانه بیشتر گردید. زور گویی های بروکراتیک بخاطر اجرای اجباری این فرمان، خود زمینه ساز تصاحب " مجانی " دختران جوان توسط لومپن های وابسته به رژیم گردید. بد تر از همه، باند های ملیشه وابسته به رژیم، در مناطق جنوب، غرب و شمال کشور، دست باز یافتند که زنان و دختران جوان و زیبا را هر زمانی که بخواهند و برای هر مدتی که بخواهند، تصاحب نمایند. وقتی این دست درازی ها وسعت یافت، زنان و دختران جوان وسیعا به برقع پوشی روی آوردند تا از چشمان حریص ملیشه های دد منش مصئون بمانند.
فرمان نمبر هفت رژیم، مهریه را از بین نبرد، بلکه مقدار آن را به سیصد افغانی پائین آورد. بنابرین اصل بینش مهریه گیری و مهریه دهی پا برجا باقی ماند و صرفا مقدار آن ناچیز تعیین گردید، یعنی معامله خرید و فروش به حال خود باقی ماند ولی قیمت به شدت تنزل داده شد. این وضعیت یک شوخی لومپنانه به وجود آورد. لومپن های مزاحم به دختران و زنان جوان، سیصد افغانی را نشان می دادند تا گویا قیمت شان را به آنها حالی کرده باشند.
مهم ترین فرمان رژیم، یعنی فرمان نمبر هشت، که فرمان مربوط به اصلاحات ارضی بود، اساسا یک فرمان شوونیستی و صرفا مردانه بود. درین فرمان حق ملکیت دهقانان بر زمین بصورت خانوادگی و صرفا برای مرد خانواده تثبیت شده بود و توزیع زمین برای زنان بصورت مستقل اصلا در نظر گرفته نشده بود.
کودتای هفت ثور 1358 و متعاقب آن تجاوز سوسیال امپریالیست های شوروی بر افغانستان و اشغال این کشور، باعث نابودی یک و نیم میلیون نفر از اهالی این کشور، معیوب شدن صد ها هزار دیگر و آواره شدن تقریبا ثلث نفوس آن به کشور های خارجی گردید. بیگمان می توان گفت که اکثریت این کشته شدگان و صدمه رسیدگان را زنان و دختران تشکیل دادند. تعداد زیادی از زنان و دختران جوان نیز به زندان های رژیم افتادند، شکنجه شدند، مورد تجاوز قرار گرفتند و به قتل رسیدند. صد ها هزار زن پیر و جوان و دختران جوان و خورد سال، برای مدت های طولانی، در پشت در های زندان های مخوف رژیم، به سراغ عزیزان گم شده شان سرگردان گردیدند، گریه و زاری کردند و توسط محافظان و دربانان دد منش این زندان ها اذیت و آزار دیدند.
جنایات و ددمنشی های رژیم و باداران سوسیال امپریالیست شان، اکثریت عظیم زنان افغانستانی را نیز همانند مردان این کشور، در مخالفت با اشغالگران و رژیم دست نشانده شان قرار داد. زنان وسیعا در مقاومت ضد سوسیال امپریالیستی دخیل گردیدند. اما به دلیل سلطه روز افزون نیروهای بنیاد گرای وابسته به امپریالیست های غربی و ارتجاع منطقه و عرب بر این مقاومت، نقش شان صرفا یک نقش سنتی باقی ماند. این نیروها به زنان اجازه ندادند که فعالانه در مقاومت ضد سوسیال امپریالیستی شرکت نمایند. آنها درین جنگ کشته می شدند، عزیزان شان را از دست می دادند، توسط نیروهای دشمن مورد تجاوز قرار می گرفتند و وسیعا به اوارگی کشانده می شدند. اما اجازه نداشتند که اسلحه بر دارند و بصورت مسلحانه در مقاومت شرکت نمایند. حتی نیروهای چپ مخالف سوسیال امپریالیزم شوروی و رژیم دست نشانده اش، که طی چند سال اول مقاومت در مبارزات مسلحانه بصورت نسبتا وسیع شامل بودند، زنان و دختران را وسیعا به فعالیت های جنگی سوق ندادند و در نتیجه نقش آنها در این بخش از مقاومت ضد سوسیال امپریالیستی نیز قویا غیر جنگی و به اصطلاح صرفا سیاسی، و در همین سطح نیز محدود، باقی ماند. پس از آنکه رهبری های این سازمان ها به خارج از کشور انتقال یافتند، همین نقش صرفا سیاسی محدود زنان و دختران مربوط به آنها نیز عمدتا یک به یک نقش خارج کشوری مبدل گردید.
وقوع فاجعه هشت ثور 1371 یا تحویلدهی قدرت توسط بقایای رژیم باز مانده از دوران اشغال، به بنیاد گرایان اسلامی و ملیشه های متحد شان و به وجود آمدن " دولت اسلامی "، یک عقبگرد عظیم در مورد مسئله زنان در افغانستان را رقم زد. این عقبگرد، تقریبا تمامی دستاورد های بدست آمده جنبش زنان را به سوی نابودی سوق داد. کار زنان شهری در بیرون خانه را وسیعا محدود ساخت، تعداد دختران شامل در دانشگاه ها و مکاتب را وسیعا تقلیل داد و حجاب اجباری را سرتاسری ساخت و زنان و دختران جوان و پیر و خورد سال را به گروگان و غنیمت جنگی خانه جنگی های ددمنشانه باند های مختلف بنیاد گرا تبدیل نمود. حتی دادگاه عالی دولت اسلامی، یک فتوا نامه شرعی مبنی بر بستن کامل مکاتب دخترانه، اخراج دختران و زنان از دانشگاه ها، دفاتر دولتی، کارخانجات و رادیو ها و تلویزیون صادر کرد. دولت اسلامی به دلیل تشتت، تفرقه درونی و عدم هماهنگی شدید ارگان های مختلف آن، قادر نگردید، این فتوا نامه را بطور کامل تطبیق نماید.
در واقع تطبیق کامل همین فتوا نامه امری بود که توسط امارت اسلامی طالبان جامه عمل پوشید.
امارت اسلامی طالبان تقریبا تمامی مکاتب دخترانه را بست، دختران را از دانشگاه ها اخراج گرد، تمامی زنان شهری را مکلف به برقع پوشی نمود، کار بیرون از خانه زنان شهری را کاملا از میان برد، مسافرت زنان بدون سر پرست مرد را ممنوع قرار داد و حتی بازار و حمام زنانه را به روی زنان بست. دسته های باند بد نام " امر به معروف و نهی از منکر " طالبان در کوچه ها و جاده های شهر های مختلف کشور، شلاق بدست، زنان و دخترانی را که حجاب شان مطابق به میل آنها نمی بود، در ملاء عام شلاق می زدند و تحقیر و توهین می کردند. در همین دوره چند تظاهرات اعتراضی زنان توسط طالبان مسلح به خاک و خون کشیده شدند و تعدادی از زنان معترض به زندان افتادند.
یکی از بهانه های فریبکارانه امپریالیست های امریکایی و انگلیسی برای تجاوز به افغانستان و اشغال این کشور، از بین بردن شوونیزم غلیظ مرد سالارانه امارت اسلامی طالبان و تامین حقوق زنان بود. این ادعا بخاطری یک بهانه فریبکارانه بود که امارت اسلامی طالبان و تمامی سیاست های ارتجاعی آن، منجمله شوونیزم غلیظ مرد سالارانه اش، نه در تخالف با سیاست های امپریالیست های امریکایی و انگلیسی و وابستگان منطقه یی شان، بلکه در توافق با سیاست های مذکور، به روی صحنه آمد. شوونیزم غلیظ مرد سالارانه امارت اسلامی طالبان منطبق با سیاست های دوره یی آنها بود و بدون حمایت فعال مستقیم و غیر مستقیم آنها، موجودیت طالبان و امارت اسلامی شان می توانست یک امر قویا غیر محتمل باشد.
علاوتا ادعای مذکور بخاطری یک بهانه فریبکارانه بود که آنها بجای امارت اسلامی طالبان، رژیم دست نشانده ای را رویکار آوردند که نیروها و شخصیت های مرد سالار شوونیست بخش اعظم ترکیب آن را تشکیل داده اند. بینش این نیروها و شخصیت های ارتجاعی و اساس سیاست های شان، صرفنظر از تفاوت های جزئی، در واقع همان بینش و سیاست های طالبان است. به همین جهت با اشغال افغانستان توسط امپریالیست های امریکایی و متحدین شان و رویکار آمدن رژیم دست نشانده آنها، مسئله زنان به مثابه گروگانی در دست اشغالگران و رژیم پوشالی برای توجیه اشغال کشور و خیانت ملی مورد استفاده قرار گرفت، بدون اینکه کدام تفاوت اساسی در وضعیت توده های وسیع زنان به وجود آمده باشد.
البته هویدا است که یک قشر کوچک زنان خیانت پیشه، توسط اشغالگران و رژِیم پوشالی پرورانده شده و به صورت نمایشی به روی صحنه آورده شده است تا زن ستیزی بنیاد گرایان حاکم در رژیم دست نشانده را بپوشاند و سندی گردد برای ثبوت ادعاهای فریبکارانه تامین حقوق زنان. افراد شامل در این قشر کوچک پرورانده شده توسط اشغالگران و رژیم دست نشانده، نه تنها به وزارت و وکالت رسانده شده اند، بلکه به مثابه سرمایه داران دلال تازه به دوران رسیده به بازار نیز راه یافته اند.
اما در مقابل این قشر کوچک دست پرورده، توده های وسیع زنان قرار دارند که وضع شان با دوره امارت اسلامی طالبان کدام فرق اساسی نکرده است. در بعضی موارد مشخص، مثلا مکاتب دخترانه، حمام های زنانه، تا حدی کار زنان شهری در بیرون از خانه و غیره، تا آنجائیکه به تفاوت تفسیر های جهادی و طالبی از شریعت مربوط است، کم و بیش وضع زنان بهبود یافته است. اما سنت های دد منشانه ای که توسط امارت اسلامی طالبان ضد شرعی اعلام گردیده و رسما منسوخ شده بودند، از قبیل بد دادن ( دختر خون )، بدل، ملک موروثی دانستن زن بیوه توسط خانواده شوهر زن و غیره، بار دیگر وسیعا احیا شده اند و حتی توسط مقامات بلند پایه رژیم مورد اجرا قرار می گیرند.
نمی توان ادعا نمود که تفنگ بدستان طالب از دست درازی به زنان و تجاوز بر آنها، کاملا بری بوده اند. اما دست درازی ها و تجاوزات منسوبین نیروهای امنیتی رژیم و نور چشمی های مقامات بلند پایه آن، به حدی رسوا و بی شرمانه گسترش یافته است که نه تنها با دوره امارت اسلامی طالبان به هیچ وجه قابل مقایسه نیست، بلکه در تاریخ افغانستان کمتر مثل و مانندی دارد. اختطاف دختران جوان و حتی خورد سال و تجاوز بر آنها، به یک امر روز مره تبدیل شده و کمتر روزی را می توان سراغ نمود که این قبیل حوادث به وقوع نپیوندد. اختطاف گران و متجاوزین اکثرا گرفتار و محاکمه نمی گردند و انهائی هم که گرفتار می شوند، در بدل رشوه توسط مقامات قضایی رژیم برائت حاصل می کنند و یا در صورت مجازات توسط مقامات قضایی، مقامات بلند پایه رژیم، منجمله شخص کرزی، آنها را از زندان رها می سازند.
اشغالگران و رژیم دست نشانده ادعا دارند که زمینه های وسیعی برای اشتغال زنان در بیرون از خانه به وجود آورده اند. این ادعا از چند جهت فریبکارانه و دروغین است. اولا از اینجهت که در سطح کل جامعه زمینه اشتغال کسترش نیافته و روز بروز بر میزان بیکاری افزایش به عمل می آید. ثانیا از اینجهت که زنان و دختران شاغل در بیرون از خانه صرفا یک اقلیت کوچک چند فیصده وابسته به اشغالگران و رژیم دست نشانده را شامل می گردد. ثالثا از اینجهت که با نابودی وسیع صنایع دستی و تولیدات غذایی خانگی، توده های وسیع زنان روستایی به شدت به سراشیب فقر و بیچارگی افتاده اند. به این ترتیب سیر رو به رشد بیکاری و عدم اشتغال، کل جامعه، منجمله زنان، را تهدید می نماید و اشتغال زنان توسط اشغالگران و رژِیم پوشالی افسانه فریبکارانه ای بیش نیست.
دهشت افگنی ها، خانه تلاشی ها و بمباران های کور نیروهای اشغالگر امپریالیست، معمولا از میان زنان و اطفال قربانی می گیرند. منسوبین این نیروها، اعم از افسر و عسکر، متجاوزین بالقوه و بالفعلی هستند که نه تنها زنان و دختران مناطق جنگی، بلکه پسران و مردان این مناطق، و همچنان زندانیان، را نیز پیوسته مورد تهدید جنسی قرار می دهند.
پناهگاه های مربوط به وزارت امور زنان رژیم که تقریبا در تمامی ولایات کشور به وجود آمده اند، برای زنان گرفتار مصایب، نه مکان های مصئون و امن، بلکه مکان های استفاده جویانه جنسی مقامات رژیم از آنها هستند. زن و دختری که یکبار به این " پناهگاه " ها وارد گردد، بربادی اش کامل و آینده اش کاملا تیره و تار می گردد.
درینجا لزومی ندارد در مورد سیاست های زن ستیزانه طالبان زیاد صحبت نمائیم. طالبان، همان طالبان دوره امارت اسلامی هستند و اساسا کدام فرقی نکرده اند. آنها در مناطق تحت کنترل شان مکاتب دخترانه را می بندند و زنان را از کار بیرون از خانه در موسسات دولتی و موسسات به اصطلاح کمک رسانی غیر دولتی، منع می کنند. اما این قدر هست که چون مناطق تحت کنترل شان در بیرون از شهر ها قرار دارد، دسته های " امر به معروف و نهی از منکر " شان فعال نیستند، با پوشش سنتی زنان روستایی مشکلی ندارند و در مورد آنها سختگیری نمی کنند.
به این ترتیب وظایف مبارزاتی جنبش زنان در افغانستان را می توان به ترتیب ذیل بیان نمود:
1 – اولین وظیفه و وظیفه عمده جنبش زنان در افغانستان، مبارزه علیه اشغالگران و رژیم دست نشانده و بصورت مشخص مبارزه علیه برنامه های اغواگرانه آنها در مورد زنان است. جنبش زنان یک جنبش مبارزاتی حق طلبانه و عادلانه ضد شوونیستی و ضد ستم است و نباید اجازه داد به مثابه گروگانی توسط اشغالگران و خائنین ملی مورد سوء استفاده قرار بگیرد.
2 - مبارزه علیه اشکال مختلف شوونیزم مرد سالار که تحت نام های مذهب، سنت، تقدس خانواده و غیره اعمال می گردد، به مثابه وظیفه خاص جنبش زنان.
3 - مبارزه برای گسترش جنبش سیاسی سکولار در جامعه مبتلا به بنیاد گرایی چند جانبه افغانستان، یکی از وظایف مهم مبارزاتی جنبش زنان را تشکیل می دهد. بنیاد گرایی، چه در چهره رژیم دست نشانده خود را نشان دهد، چه در چهره طالبان و نیروهای مشابه آن، برای جنبش زنان زهر مقاتل است و این جنبش هیچ چاره ای جز مبارزه جدی و پیگیر علیه ان ندارد.
4 - جنبش مبارزاتی زنان، چنانچه بخواهد دور نمای نابودی کامل ستم بر زنان و سرنگونی کامل شوونیزم مرد سالار را نصب العین خود قرار دهد، باید به مثابه بخشی از مبارزه برای سرنگونی کامل نظام استثمارگرانه و ستمگرانه موجود و برقراری یک نظام عادلانه ایکه جهتگیری اش به سوی رفع هر گونه اسثمار و ستم باشد، پیش برده شود. ازینجهت جنبش مبارزاتی زنان باید در پیوند فشرده و ارتباط متقابل تنگاتنگ با مبارزات طبقاتی زحمتکشان علیه استثمار طبقاتی و مبارزه علیه ستم ملی شوونیستی قرار داشته باشد.
5 - تجارب بدست آمده در طول هشتاد سال اخیر در افغانستان نشانداده است که جنبش زنان تا زمانی که از بالا دامن زده شود و قشر کوچکی از زنان را در بر بگیرد، سود چندانی برای توده های زنان نخواهد داشت و وضعیت انها را اساسا تغییر نخواهد داد. ازینجهت کاملا لازم است که برای توده یی ساختن جنبش مبارزاتی زنان تلاش و کوشش مستمر و پیگیر به عمل آید. جنبش مبارزاتی زنان نباید صرفا یک جنبش مبارزاتی روشنفکرانه باقی بماند بلکه کاملا لازم است که به یک جنبش مبارزاتی توده یی، که خیل عظیم زنان زحمتکش را آگاهی دهد و آنان را بسیج و سازماندهی نماید، مبدل گردد.
6 – جنبش مبارزاتی زنان افغانستان باید در پیوند فشرده با جنبش های مبارزاتی زنان سائر کشور های جهان، بخصوص زنان کشور های منطقه، پیش برده شود. جنبش های مبارزاتی زنان در کشور های مختلف، بخصوص کشور های منطقه، باید متقابلا همدیگر را حمایت و تقویت نمایند. این حمایت و تقویت متقابل هم جنبش مبارزاتی زنان در داخل این کشور ها و هم حرکت های مبارزاتی خارج کشوری زنان این کشور ها را در بر بگیرد.
با توجه به تمامی وظایف مبارزاتی مطرح شده در فوق، روشن است که یکی از وظایف مهم جنبش انقلابی داخل افغانستان و همچنان دسته های انقلابی خارج کشوری افغانستانی، تقویت جنبش مبارزاتی زنان، به مثابه یک جنبش مستقل مبارزاتی است. اکیدا باید خاطر نشان سازیم که این جنبش مبارزاتی ولو اینکه نهایتا در تابعیت از وظیفه مبارزاتی عمده، یعنی مبارزه و مقاومت علیه اشغالگران و خائنین ملی، پیش برده شود، اما در هر حال یکی از مبارزات مهم در سطح کل جامعه بوده و هرگز نباید به فراموشی سپرده شود و هر گز نباید به عنوان یک وظیفه مبارزاتی حاشیه یی در نظر گرفته شود.
جنبش مبارزاتی زنان افغانستان که از یکجانب با فریبکاری ها و توطئه های اشغالگران و دست نشاندگان شان و از جانب دیگر با شوونیزم غلیظ طالبانی در مواجهه و رویارویی قرار دارد، بطور ویژه ای نیازمند حمایت ها و همکاری های گسترده جنبش های مبارزاتی زنان کشور های مختلف جهان، به ویژه حمایت ها و همکاری های جنبش های مبارزاتی زنان کشور های منطقه، می باشد.
ما در اوضاع و شرایط سختی مبارزات خود را در داخل افغانستان و همچنان در مناطق ماوراء خط دیورند پیش می بریم. ما همچنان نیازمند آنیم که مبارزات سازمانیافته ای در محیط کشور های غربی داشته باشیم. آرزوی ما آن است که در پیش برد وظایف مبارزاتی مان، حمایت ها و همکاری های " کارزار زنان " را با خود داشته باشیم و متقابلا بتوانیم حمایت و همکاری لازمه ای به این حرکت مبارزاتی زنان ارائه نمائیم.
اميدوارم درین صحبت مختصر، مطالبی را ارائه کرده باشم که یکجا با سهمگیری فعالانه زنان مبارز ایرانی و افغانستانی در این سمینار، نکات مثبتي را براي آينده جنبش زنان، چه در افغانستان و چه در ايران، در بر داشته باشد.
Sorayaamiri@gmail.com