تنها راه گرامیداشت زندانیان سیاسی دههی ۶۰، سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی است.
مطابق آمار رسمی، در سال 2016، رژیم جمهوری اسلامی ایران حداقل 567 نفر را به چوبههای دار سپرده است تا به تنهایی سهم 66 درصدی از اعدامهای منطقه را از آنِ خود کرده باشد. سرکوب، شکنجه، دستگیری، اعدام مخالفین و نیروهای مترقی همواره بخش جداییناپذیرِ این رژیم مرتجعِ اسلامی بوده است. این ماشین سرکوب، در طول عمر ننگین و نکبتبار 39 سالهی خود، هرگز از حذف مخالفین دست نکشیده است.29 سال از واقعهی کشتار خونبار تابستان 67 میگذرد. همان تابستان شومی که رژیم اسلامی، هزاران ستارهی درخشان را با ریسمانهای سیاه خویش از آسمان به خاک کشید. همان تابستانی که عدهی کثیری از مبارزین راه آزادی، کمونیستها، مجاهدین، اقلیتهای مذهبی، دانشآموزان، دانشجویان و نیروهای مترقی را به صورت گروهی اعدام نمود و در گورهای بینام و نشان به شکل دستهجمعی دفن کرد. در بیدادگاههای چنددقیقهای به سبک قرون وسطا و با تفتیش عقاید، تمام قوای استبدادی خود را به کار بست تا نسلی انقلابی و آرمانگرا را از صفحهی روزگار محو سازد. در میان خیل عظیم این زندانیان سیاسی اما زنان برای اولین بار در تاریخ سیاسی ایران به شکلی گسترده و چشمگیر حضور داشتند؛ زنانی از سنین، ملیتها و خاستگاههای متفاوت طبقاتی، مذهبی و فرهنگی … زنانی که بعضاً در سیاهچالهای رژیم شاه نیز طعم تلخ تحقیر و شکنجههای جنسیتی را چشیده بودند، چرا که مردسالاری وجه مشترک هر دو رژیم واپسگرای سلطنتی و اسلامی بوده و هست. زنان آگاهی که در خیزش عظیم اسفند 57، در پاسخ به فرمان حجاب اجباری خمینی، اولین قشری بودند که صدای پای استبداد و ارتجاع نوین را شنیدند. این زنان از همان نخستین گام مبارزهی بیامان خود را علیه این رژیم پوسیدهی مبتنی بر مذهب آغازیدند. بیجهت نیست که در اوایل دههی 60، شاهد حضور بیشترین تعداد زنان زندانی سیاسی در زندان در طول تاریخ ایران هستیم.
بدون شک، مردان آزادهی زیادی نیز در دههی 60 و مشخصاً در تابستان 67 توسط رژیم، شکنجه و یا اعدام شدند، اما فشار وارده بر زنان زندانی سیاسی به مراتب بیشتر بود. چون یکی از ارکان اساسی و شاخصهای ایدئولوژیک حکومت تازه تأسیس اسلامی فرودستی، کنترل و تحقیر زنان بود. به همین دلیل نه تنها طغیان زنان و شورشگری جنس فرودست را برنمیتابید، بلکه زن زندانی نزدیکترین و مهمترین نمونه برای تحمیل مدل «زن اسلامی» مطیع حاکمیت بود. به همین دلیل هم علاوه بر شکنجههای مرسوم و متدوال، شکنجههای ایدئولوژیکِ جنسیتی و اسلامی بخشی از پروسهی به زانو در آوردن و استحالهی زن زندانی سیاسی بود؛ تحقیر و سرکوب جنسیتی از عادت ماهانه و بارداری تا بهدنیاآوردن کودکانِ «کافر و منافق» در زندان، از فشار نگهداری و مراقبت از کودکان در زندان تا ممنوعالملاقات شدن و ندیدن کودکان بیرون از زندان، از طلاق اجباری از همسران زندانی تا ازدواجهای اجباری با شکنجهگران و زندانبانها و پاسدارها، از شلاق و شکنجه برای تحمیل حجاب اجباری و به جاآوردن «فرائض» اسلامی برای زنان بیدین تا تجاوز به «دختران باکره» پیش از اعدام و … فقط گوشهای ناچیز از واقعیت هولناکی است که زنان زندانی دههی شصت از سرگذراندهاند. کما اینکه تا همین امروز هم زنان زندانی (چه سیاسی و چه غیرسیاسی) در تعزیرگاههای رژیم در وهلهی اول به خاطر زن بودنشان و جسارتشان برای شکستن ساختارهای مردسالارانه تنبیه میشوند و بعد برای سایر «جرائمی» که به آن متهم میشوند.
جمهوری اسلامی در آن دوره برای تثبیت روابط قدرت خود و ابقای هر چه فزایندهتر سلطهی مرد بر زن نیاز داشت در درون زندان تعداد وسیعی از زنان عصیانگر و انقلابی را شکنجه، سرکوب و حذف کند تا بتواند در بیرون از زندان بیرق فرودستی و ستم بر زن را در جامعه برافرازد. به همین دلیل با وقاحت تمام در بحبوحهی جنگ ایران و عراق همزمان با اعمال این شکنجهها و کشتار جسورترین و بلندپروازترین زنان انقلابی در پسِ دیوارهای بیداد، زنان جامعه را دعوت به جهاد نکاح و ارائه خدمات جنسی به سربازان در پشت جبهههای جنگ مینمود تا هر چه بیشتر، کالاشدهگی جسم زن و مردسالاری خویش را تحکیم کند.
سکوت معنادار دولتهای امپریالیستی غرب در آن زمان و در تمامی این سالها، همواره به هیزم آتش ویرانگر حکومت ایران افزوده است. این همراهیها در راستای منافع مشترک بنیادگرایان زنستیز و امپریالیستهای مردسالار در کنترل و سرکوب تودههای زحمتکش و تحت ستم جامعه صورت گرفته است؛ و در نفی هرگونه تغییر، محو هرگونه مبارزه در جهت انقلاب و تقویت پروژهی کمونیستهراسی، چرا که نیروهای انقلابی و پیشرو همواره دشمنان مشترک این هر دو جبههی ارتجاعاند. بیجهت نبود که رژیم اسلامی از هیچ تلاشی برای حذف فیزیکی این زندانیان، حتی نابودکردن گورهایشان و پاک کردن دستهای خونین خویش فروگذار نکرد. در کنار انکار این جنایت از طرف رژیم در تمامی این سالها، در این بین اما مادران خاوران و خانوادهی جانباختگان، جانبدربردهگان و نیروهای انقلابی بودند که علیرغم فشارهای بیامان رژیم، صدای این جانباختگان را شدند. صدایی آنچنان کرکننده که جناحی از حاکمیت را بر آن داشت تا با بیشرمی هرچه تمامتر پروژهی آشتی ملی را کلید بزند و این صدای انقلابی را که با شعار «نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم!» به میدان آمده بود، با شعار «فراموش نمیکنیم، اما میبخشیم» به استحاله نشیند.
در 29-مین سالگرد کشتار بیرحمانه و خونبار تابستان ۶۷، ما زنان و مردان کارزار مبارزه با خشونت دولتی، اجتماعی و خانگی بر زنان، همصدا با مادران کلیهی جانباختگاندههی شصت و مادران اعدامیان چهار دهه بیدادگاههای جمهوری اسلامی، همراه با کلیهی خانوادههای جانباختگان و جانبدربردگان دههی شصت و همصدا با کلیهی خانوادههای زندانیان سیاسی و غیرسیاسی، همراه با مقاومت هزاران زن زندانی سیاسی و غیرسیاسی، برای ادای احترام به این زنان نستوه میایستیم، به نام آزادی، به نام طغیان، به نام رهایی زنان و به نام رهایی بشریت – تا نه تنها یاد سرخ و آرمانهای انقلابی آنها را زنده نگهداریم بلکه فراتر از آن صدای زنان زندانی سیاسی و غیرسیاسی شویم که هماکنون نیز در اسارت رژیم زنستیز جمهوری اسلامی به سرمیبرند. هدف ما به راه انداختن جنبشی است که در آن رهایی زنان بدون در هم شکستن ساختار شکنجه، سرکوب و کشتار سیستماتیک موجود امکان پذیر نیست. جنبشی که قدم اول آن سرنگونی جمهوری اسلامی برای ساختن جامعهای است که در آن هیچ کس به خاطر عقایدش زندانی و کشته نشود و هیچ زنی بابت جنسیتاش مورد خشونت خانگی، اجتماعی و دولتی قرار نگیرد. کارزار زنان میخواهد گامی هرچند کوچک اما اضطراری در جهت به راه انداختن چنین جنبشی بردارد. به همین دلیل به خیابان خواهیم آمد تا همراهانمان را بیابیم. امید که با ما همراه شوید!
کارزار مبارزه با خشونت دولتی، اجتماعی و خانگی بر زنان در ایران
سپتامبر 2017