حکم اعدام ریحانه، حربۀ دیگری برای سرکوب و تثبیت فرودستی زن

حکم اعدام ریحانه، حربۀ دیگری برای سرکوب و تثبیت فرودستی زن

ریحانه جباری دختری جوانی که در 19 سالگی در دفاع از خود در مقابل تجاوز، با وارد کردن یک ضربۀ چاقو به کتف متجاوز موفق شد ازچنگ او بگریزد، هرگز نمی توانست تصور کند که این ضربه به مرگ مرتضی سربندی منجر خواهد شد. مطلب دیگری را که ریحانه قبل از اینکه به عنوان یک طراح، پیشنهاد طراحی داخلی مطب مرتضی را بپذیرد نمی دانست، این بود که او نه یک پزشک عادی بلکه از کارمندان سابق  وزارت اطلاعات است. او هرگز نمی توانست تصور کند که یک پروژۀ کاری این طور سرنوشت او را تغییر خواهد داد. ریحانه حالا پس از اینکه هفت سال از بهترین سالهای عمرش را پشت میله های زندان گذرانده و تمامی طراوت جوانی خود را در یک چاردیواری تاریک به خاکستر بدل کرده، در یک قدمی طناب دار ایستاده است. دادگاه جمهوری اسلامی برای او حکم اعدام صادر کرده و تنها راه تخفیف این مجازات را بخشش خانوادۀ مقتول اعلام نموده است.

این که با وجودی که عدم دفاع از "ناموس" رابه عنوان نشانۀ بی بندو باری و هرزگی در بوغ و کرنا می کنند، ولی قتل در دفاع از "ناموس" فقط برای مردان موجه است، امر تازه ای نیست. در ایران و بخصوص در طول حکومت جمهوری اسلامی، بارها شنیده ایم که مردی به بهانۀ دفاع از ناموس و یا احیای آبرو، دست به قتل و بخصوص قتل همسر ویا دخترش زده و از هر گونه مجازاتی رها شده است.

از نمونه های فجیعی که نمی تواند به سادگی از حافظۀ جامعه پاک شود، مورد قتل دختر 7 سالۀ اهوازی بدست پدرش است. او که به همراه مادرش و بدنبال اختلاف مابین والدینش، مدتی در منزل پدر بزرگش بسر می برد در بازگشت، مورد سوء ظن پدر خود قرار می گیرد. پدر به زهرای 7 ساله شک می‌کند که شاید زمانی که او در منزل پدربزرگش زندگی می کرده، مورد تجاوز دایی‌اش قرار گرفته باشد. وی با این سوءظن به دست پدر کشته شد. قاتل به بهانۀ دفاع از ناموس نهایتا از اتهام قتل عمد تبرئه شد و بعد از دورۀ کوتاهی حبس آزاد گردید(1).

دلیلی هم برای مجازات شدید تر وجود نداشت. حرکت پدر بی رحم زهرا در راستای عملکرد سرکوب گرایانۀ سیستم برعلیه زنان بود. ولی همین دستگاه قانون گذاری و قضاوت، آنجا که  درگیری زنی در دفاع از خود در مقابل تجاوز به قتل متجاوز منجر می شود، مجازات اعدام یعنی مجازاتی متناسب با قتل عمد را برای زن در نظر می گیرد.  از میان هزاران نمونه  می توان به مثال نازنین فتحی اشاره کرد.

 نازنین فتحی دردرگیری برای دفاع ازخود و برادر زاده اش در مقابل حمله و قصد تجاوز3 پسر شرور، یکی از متجاوزین را مضروب کرده و فرار کرده بود. ضربه نازنین به مرگ متجاوز منجر شد. اگرچه نازنین با حمایت های وسیع در سطح جهان پس از تحمل یک سال و نیم زندان، از  طناب دار رهایی یافت ولی در دادگاه اول، عمل او قتل عمد و محکومیتش اعدام  شناخته شده بود (2).

در دستگاه قضایی جمهوری اسلامی هیچ روزنۀ امیدی برای رهایی این زنان وجود ندارد بخصوص اگر این دفاع از خود به مرگ مردی منجر شود که از مقامات امنیتی وحکومتی محسوب می شود و یا به نوعی به هزار فامیل منتصب باشد و حداکثر باید به "بخشش اولیای دم "امید بست. طبیعی است که با چنین حمایت ها و ایجاد مصونیت قانونی از طرف دستگاه قضایی، برای خودی ها، از این نمونه ها هم بسیار اتفاق می افتد. با این نگاه مردسالارانه که زن را  تنها و تنها کالا و ابزاری برای رفع نیاز های مرد می شناسد، جز این هم نمی توان انتظار داشت. یکی از پر سرو صدا ترینِ این موارد، قتل رئیس متجاوز حفاظت اطلاعات کیش به دست افسانه نوروزی است(3).

افسانه، مادر دو كودك خردسال و نامادري يك پسر 12 ساله بدجور در مخمصه افتاده بود. او قاتل مرد عامي نبود، مقتول رئيس حفاظت اطلاعات جزيره كيش بود که قصد تجاوز به افسانه که در خانۀ او میهمان بود را داشت. افسانه در دفاع ازخود با او در گیر شد و این درگیری، به قتل وی منجر گردید. در دادگاه تجديدنظر حكم اوليه رد و افسانه  به اعدام محكوم شد. افسانه هم پس از 7 سال تحمل زندان و دوری از فرزندان خردسالش، بالاخره ( پس از کارزارهای های بین المللی و افشای دستگاه قضایی جمهوری اسلامی خصوصا از جانب تشکلات زنان ) با رضایت خانوادۀ مقتول، با پرداخت 50 میلیون تومان بابت دیه حکم آزادی گرفت.

ریحانه جباری هم هرگز نمی توانست تصور کند که یک رابطه کاری با مردی میانسال می تواند او را به خاطر دفاع در مقابل تجاوز به زندان اندازد و تمام آینۀ او را نابود کند. در اولین قسمت از دلنوشته های ریحانه می خوانیم که او اولین بار وقتی احساس خطر کرد که متوجه احترام و حرف شنوی نگهبان فرمانداری از سربندی شد(4). این احساس خطر از کجا ناشی می شود؟ آیا جز این است که در جامعه وبرای زنان این یک پدیدۀ معمول و شناخته شده است که حضور در کنارمقامات دولتی برای هر زن و دختری می تواند خطرناک وهمراه باسوء استفاده های جنسیتی باشد.

حسن تردست، قاضی بازنشسته‌ای که حکم قصاص «ریحانه جباری» را صادر کرده، در دفاع از قضاوت خود به باکره نبودن ریحانه استناد می کند. اولا که اصلا معلوم نیست این ادعا چقدر صحت داشته باشد، ولی نکته مهم این است که این چه اهمیتی دارد و چه ربطی به کل این ماجرا دارد. آیا این بدین مفهوم است که فقط مقاومت در مقابل تجاوز برای دختری جایز است  که باکره باشد. ویا این که جناب قاضی برای توجیح قضاوت وحشیانه ومردسالارانه خود و با اتکا به افکارعقب افتاده ترین اقشار جامعه سعی به تخریب این دختر جوان در افکار عمومی دارد .  جالب است  که در تعیین محکومیت پدرِ جانی زهرا دختر 7 سالۀ اهوازی، که در بالا به آن اشاره شد، پیشینۀ سراسر ابتذال وشرارت و محکومیت ها و حبس های مکرر او، خشونت های وحشیانۀ او نسبت به دو همسر قبلی که باعث جدایی آنها و ترک خانه توسط همسر سوم ( مادر زهرا) شده بود، هیچ نقشی نداشت.

در جای دیگر همین آقای قاضی به صراحت عدم رضایت خانوادۀ مقتول را موجه اعلام می کند؛  چرا که ریحانه در این 7 ساله آن طور که انتظار می رفت دچار عجز و ندامت نشده و به اندازۀ کافی در هم نشکسته است. نگاه کنید به بخشی از سخنان حسن تردست:

" پسر مقتول که جوان تحصیلکرده و برازنده‌ای بود جواب داد قریب به این مضمون که ما چطوری رضایت بدهیم؟ اولا این خانم اصلا پشیمان نبود و یک ذره از خود ناراحتی و عذاب وجدان نشان نداد و...". ... " صداقت و پشیمانی ریحانه جباری می‌توانست تاثیری در جلب رضایت اولیای دم داشته باشد"(5).

وقتی که تنها راه اجرای عدالت به بخشش خانواده موکول شود طبیعی است که خانوادۀ مقتول برای حفظ آبرو هم که شده باید به روی تصمیم دادگاه اصرار بورزند چرا که در غیر این صورت باید به داشتن پدری رذل و متجاوز اعتراف کنند. در ادامه از همان منبع قبلی می خوانیم:

"... اینها پدرم را مانند یک عده اوباش و هرزه خیابانی متجاوز به زور قلمدادکردند، حالا رضایت بدهیم نمی‌گویند که اولیای دم هم خودشان قبول دارند که پدرشان مقصر بوده و قصد تجاوز داشته و به‌همین دلیل رضایت دادند؟"

از نکات قابل توجه دراین پرونده این است که تا 4 ماه پس از شروع محاکمه هیچ شکایتی از طرف خانوادۀ سربندی از ریحانه صورت نگرفته بود و این می تواند نشانی از شناخت خانواده و یا حداقل افراد مونث خانواده از مفتول باشد. این اتفاقی است که در پروندۀ فریبا نوروزی هم مشهود است که هرگز همسر و فرزندان مقتول در جلسات دادگاه حضور نیافتند.

دادگاه های جمهوری اسلامی، در طول عمر ننگین این نظام همواره ثابت کرده اند که به هیچ وجه صلاحیت قضاوت در جامعه را ندارند. از نظامی که خود بزرگترین مجرم و عامل نابسامانی های اجتماعی است چگونه می توان انتظار داشتن دادگاه های ذیصلاح و برخورد صحیح به این نابسامانی ها را داشت. محاکمه و حکم اعدام ریحانه یک بار دیگر مهر تاییدی است بر زن ستیزی و خصومت جمهوری اسلامی با زنان. این حکم وسیله ای است در دست نظام برای مرعوب کردن زنان و دخترانی که این فرودستی را تاب نمی آورند و به اشکال مختلف جلوی آن سینه سپر می کنند.

مبارزه برای افشای این احکام جنایتکارانه وسیله ای است که با بالا بردن سطح آگاهی زنان و مردان، جمهوری اسلامی را یک بار دیگر در مقابل  قضاوت اذهان مردم  ایران و جهان قرار می دهد. در راستای سازش های اخیر حکومت ایران با غرب و برای نشان دادن اینکه ایران ساحل امنی برای سرمایه گذاری های امپریالیستی است، جمهوری اسلامی بیش از پیش، تلاش می کند که اقتدار خود در سرکوب ناراضیان را به نمایش بگذارد بنابر این اتکای ما برای نجات ریحانه و ریحانه ها، نه حکومت های امپریالیستی، بلکه زنان و مردان آزادۀ ایران و جهان است. بدون سرنگونی جمهوری اسلامی هر روز قصۀ ریحانه در گوشه ای از ایران تکرار خواهد شد. پس مبارزه برای رهایی ریحانه بدون مبارزه برای سرنگونی رژیم ممکن نخواهد بود.

منابع:

1- http://nedayejense2.blogfa.com/post-65.aspx

2- http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2007/01/070115_shr-nazanin-aquittal.shtml  

3- http://ettelaat.net/04-12/b_a_n_a_az_k_d_k.htm

4- https://rowzane.com/select-editor/9912-24-rei-2.html  

5-http://www.asriran.com/fa/news/332180/%D8%A7%D9%81%D8%B4%D8%A7%DA%AF%D8%B1%DB%8C-%D9%82%D8%A7%D8%B6%DB%8C-%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%B1%DB%8C%D8%AD%D8%A7%D9%86%D9%87-16

 

سازمان زنان 8 مارس ( ایران- افغانستان ) واحد برمن

می 2014

8mars.br@gmail.com

zan_dem_iran@hotmail.com 

 www.8mars.com