زنان افغانستانی و عراقی
اولين قربانيان جنگ های تجاوزگرانه آمريکا و شرکا
لیلا پرنیان
متن زیر بر پایه سخنرانی لیلا پرنیان در اطاق اینترنتی سوسیالیست فوروم در تاریخ 17 دسامبر 2006 تهیه شده است.
بل از شروع بحث می خواهم روی این نکته تاکید کنم که برای همه نیروهای انقلابی و رادیکال در سطح جهان که برای ساختن جهانی عاری از ستم و استثمار مبارزه می کنند، بررسی موقعیت دو کشور افغانستان و عراق و بخصوص موقعیت زنان در این دو کشور بعد از تحریم وجنگ و اشغال خونین مهم است، چرا که بیشتر قادر خواهند بود کل نظام امپریالیستی و کارکرد سرمایه جهانی را به روشن ترین وجه ممکن دراذهان توده ها افشا کنند. این وظیفه هم چنین به دوش نیروهای انقلابی و مترقی ایران و همین طور جنبش زنان قرار دارد.
برای گرایش رادیکال در جنبش زنان ایران حیاتی است که مواضع درست و رادیکالش را که در ضدیت با هر گزینه ای که آمریکا برای پیشبرد مقاصدش و برای رسیدن به منافع اش میخواهد درایران انجام بدهد را در بین افکار مترقی روشن کند که زنان ایران تنها مخالف جنگ تجاوزکارانه نیستند بلکه هر نوع دخالتگری امپریالیستی برای کل مردم ما و بخصوص زنان تنها میتواند اسارت ببار بیاورد و زنان اولین قربانیان هر نوع دخالتگری امپریالیستی هستند و موقعیت کنونی مردم در دو کشور عراق و افغانستان و بویژه موقعیت زنان این دو کشور پس از تحریم و جنگ واشغال به خوبی این واقعیت را نشان می دهد.
امروز كمتر كسی است كه بتواند عمق و ابعاد فاجعه آميز تاثيرات مستقيم و غير مستقيم جنگ تجاوز كارانه آمريكا و متحدينش عليه مردم افغانستان و بخصوص عراق را نفی كند. اين فاجعه تا به آن حد است كه حتی اگر نه بوش اما نزديكترين افراد به وی حداقل به بحرانی كه ايجاد كرده اند اذعان دارند. بخش مهمی از هيئت حاكمه آمريكا يعنی آنانيكه در ابتدا با تشويق و ترغيب كابينه بوش بر طبل جنگ كوبيدند، نداهای مخالفت با بوش را يكی پس از ديگری بلند كرده اند، و تلاش دارند، خود را از زير بارمسئوليت اين جنگ كه مردم عراق و افغانستان را به خاك سياه نشانده و در عين حال در رسيدن به اهداف امپرياليسم آمريكا ناكام مانده است، برهانند.
اما اگر عمق و ابعاد تاثيرات اين جنگ بر ملت و مردم اين كشورها اين چنين فاجعه بار بوده است، با در نظر گرفتن اينكه زنان پيوسته اولين قربانيان هر جنگ تجاوزگرانه می باشند، و همچنين با در نظر گرفتن ويژگيها و خصوصيات و خصلتهای ويژه اين جنگها، كه زن ستيزترين نيروها چه در عرصه امپرياليستی و چه در عرصه خود كشور، تاثيرات آن بر زنان عراق بسيار فاجعه آميزتر و چندين برابر فلاكت بارتر بوده است.
حتی تصور آنچه كه زنان عراق در چند سال گذشته از زمان تجاوز از سر گذرانده اند، سخت آزار دهنده است و بدون شك خشم و نفرت هر انسان آزاده و متعهد را در پی دارد.
اوضاع زنان در افغانستان براثر نه تنها جنگ تجاوزكارانه اخير بلكه بر اثر مداخله گری های امپرياليستها درسه دهه گذشته، اگر بمراتب بدتر از عراق نباشد مسلما بهتر نيست. افغانستان نيز توسط امپرياليسم آمريكا و متحدين غربی اش 5سال است كه اشغال شده است. بسياری تصور می كردند، اشغال آمريكايی ها هرخصلتی و يا هر ضرری داشته باشد حداقل برای زنان خوب است. آمريكايی ها هم بدون هيچگونه شرمی اعلام كردند كه آزادی زنان، بخش مهمی از ماموريتشان را تشكيل می دهد. همه می دانند فشارهای قرون وسطايی و عقب مانده طالبان بر زنان، هيچگاه خم بر ابروی آمريكا نياورد، و همه نيز می دانند كه تضاد آمريكا با طالبان و القاعده محرك و مبنای ديگری داشت. از طرف ديگر اين يك حقيقت مسلم است كه بوش يكی از زن ستيز ترين سران دولت آمريكا بوده است. و ورودش به كاخ سفيد را با اعمال فشار بر زنان، يعنی قطع كردن بودجه مربوط به موسساتی كه در سراسر جهان به سقط جنين كمك می كردند، جشن گرفت. بنابراين تمام اين شواهد نشان می داد كه اعلام پر طمطراق آزادی زنان از طرف آمريكا دروغی بيش نبود. اما آنچه كه مايه تاسف است این است که بسياری تصور می كردند كه تجاوز و بمبارانهای آمريكا، هر چه باشد، باعث تحولی در اوضاع زنان می شود. برخی جريانات فمنيستی راست، پست مدرنيستي، و حتی تعدادی جريانات چپ كه خود را علم دار مبارزه مدرنيستی عليه واپسگرايی می دانستند اين تجاوز را به فال نيك گرفتند. آنها اينگونه می گفتند كه گويا آمريكا نماينده دنيای مدرن و طالبان نماينده واپسگرايی است. اما وقت زيادی لازم نبود تا همه اين توهمات نقش برآب بشوند، و بدنبال آن، اينگونه ديد و درك انحرافی از واقعيات جهان امروز و عملكرد و خصلت امپرياليسم برملا گردد.
اينک که 5 سال از اشغال افغانستان و 3 سال از اشغال عراق می گذرد می توان به جرئت گفت که زندگی زنان اين دو کشور زير چکمه های سربازان اشغالگران و جوجه ديكتاتورهای متحدشان له شده است.
برای روشن تر شدن « آزادی » زنان افغانستانی و عراقی بهتر است به گوشه ای از موقعيت زندگی زنان اين دو کشورپس از اشغال نظامی بپردازم.
موقعيت زنان افغانستان پس از اشغال
آمريكا پس از بيرون راندن طالبان، يك دولت دست نشانده ای را سر هم كرد كه متشكل از نيروهای جهادی سابق، جهادی كنونی و جهادی هاي« مدرن» شده بهمراه برخی نيروهای وابسته به احزاب پرچم و خلق سابق كه اينك گرايش جهادی گرفته، و حتی برخی وابستگان و عناصر طالبان و هم چنین وابستگان به ظاهر شاه بود. اگر در سطوح بالا برخی تغييرات در شكل صورت گرفته بود مثلا كرزای اين جنگ سالار سابق، اينك قيافه جنگ سالار مدرن بخود گرفت، اما در پايين همان نيروهايی كه به مدت 15 سال يعنی از اوايل دهه 80 تا اواسط دهه 90 خون مردم و خصوص زنان را به شيشه گرفته بودند به همان شكل سابق كارشان را ادامه دادند.
اگر چه زنان افغانستان پيوسته مورد تبعيض بوده اند، اما تنها بعد از دخالت آمريکا و غرب که متعاقب تجاوز روسها صورت گرفت، نيروهای اسلامی و جهادی تقويت شدند و زندگی را بر زنان افغانستان مبدل به جهنم کردند .
واقعيت اين است كه برخی محافل بورژوايی و رسانه های وابسته به آنها با اتكاء به برخی تغييرات جزئی در برخی مسايل مثل راندن وسايل نقليه، استفاده از حجاب های خفيف تر نسبت به برقع( چادري) در برخی از محله های کابل و يا امكان تحصيل برای دختران و اشتغال معدودی از زنان، آنهم در ميان اقشار معينی بخصوص در کابل، بهبود موقعيت زنان افغانستان در سطح کل جامعه را نتيجه گيرند.
اگر در برخی مناطق پايتخت( کابل) معدودی از زنان حجاب خود را كمی رقيق تر كرده باشند، و از پوشيدن برقع خودداری كنند، اما در افغانستان کنونی اكثريت زنان به پوشیدن برقع به همان اندازه سابق يعنی زمان طالبان اجبار دارند. اجبارشان بخاطر ترس و به منظور حفظ امنيت خود انجام می شود و نه از روی اعتقاد.
يکی از تبليغات اشغالگران و دولت دست نشانده موفقيت در مورد تحصيل دختران افغانی بود. اما واقعيت غير از اينست. حتی در اين زمينه كه افتخار اشغالگران است خانواده ها بخاطر ربوده شدن، اذيت و آزار توسط نيروهای وابسته به دولت، فقر و گرسنگی ناشی از جنگ و اشغال، حمله دارو دسته طالبان به مدارس، از فرستادن دختران خود به مدارس جلوگيری می کنند. عاليه معلم مدرسه دخترانه به گزارشگر گاردين می گويد « .... شما در غرب فکر می کنيد که موقعيت ما خوب است. اينکه همه می توانند به مدرسه و يا سرکار بروند. ولی ما داريم می بينم که مسائل دارند بدتر می شوند.»- 28 نوامبر 2006
امروز بيشتر سازمانهای خيريه ای و حقوق بشر و حتی بسياری از رسانه ها براحتی اذعان دارند كه در بهترين حالت « نمی توان گفت که تغييری محسوس در زندگی زنان افغانی در طول اين 5 سال ايجاد شده است.» گاردین 28 نوامبر 2006
امنيت زنان :
نمونه های ربودن دختران و زنان جوان و قتل و تجاوز و يا فروش آنها، در 5 سال گذشته گسترده شده است.
فرشته در سپتامبر 2004 به عفو بين المللی می گويد:« من زجر اتفاقی که برايم افتاده است را می کشم. در حال شستن ظروف در رودخانه ای نزديک به خانه ام ، مورد تجاوز فرمانده محلی مسلح قرار گرفتم..... او به مدت 4 سال است که فرمانده اين منطقه می باشد و در اين مدت بسياری از خانواده ها از شدت خشونت ، دزدی و کشتارش خانه و کاشانه اشان را ول کرده و اين جا را ترک کرده اند.»
نمونه ديگرربودن دختر12 ساله ای بود كه يكی از موسسات حقوق بشر گزارش داده و بیان کرده بود كه این نمونه بكرات درحال رخ دادن است . برای ربودن این دختر12 ساله چندين تن از افراد وابسته به گروههای پليس و گروههای نظامی شركت داشته اند. و در تمام مدت دو ماهی كه دختر مورد اسارت بوده توسط افراد گروههای مسلح مورد تجاوز قرار می گرفته است و سپس به محلی ديگر انتقال داده می شده تا همان شرايط را نيزاز سر بگذراند.
تكرار اين وقايع آنچنان فراوان و وسيع است كه اکثریت زنان مجبورند همان حجاب سابق يعنی برقع را رعايت كنند. سر نخ بسياری از اين جنايات به افراد وابسته به دولت و موسسات امنيتی دولت برمی گردد. حتی اين مسئله باعث يك تظاهرات وسيع در سال گذشته در قندهار شد كه مردم به محل سرفرماندهی پليس حمله كردند. بسياری از پناهندگانی كه قبلا در ايران و يا پاكستان بودند، بخاطر همين بی امنيتی زنان و دختران خويش باربنديل خود را بسته تا دو باره به تبعيد برگردند.
فشارهای اقتصادی:
در نتيجه سه دهه جنگ و ويرانی که امپرياليستها بر مردم افغانستان تحميل کرده اند، بار اصلی را بر دوش زنان گذارده است. اين فشار ها در 5 سال گذشته افزايش يافته و موقعيت زنان افغانستان را وخيم تر کرده است. در اين ميان زنان بيوه بخصوص از موقعيت شکننده ای بر خوردارند. بنا بر گزارشات تنها در کابل 50000 زن بيوه موجود است. زنان بيوه از هر گونه منبع در آمدی محرومند. در حاليکه بايد زندگی خود و فرزندانشان را تامين کنند و درهمان حال با تهديدات اجتماعی و فرهنگی جامعه مقابله کنند.
بر اثر فقر و نبود امکانات مرگ زنان در حين وضع حمل در افغانستان بدترين در جهان است و 60 برابر رقم آن در کشورهای پيشرفته است. در هر دقيقه دو زن در افغانستان بر اثر حاملگی و يا بيماريهای ناشی ازآن جان خود را از دست می دهند.
اما مسئله فشار برزنان و وخيمتر شدن اوضاع آنها در عرصه های ديگری نيز خود را متبلور می كنند.
بعنوان مثال در 5 سال گذشته ابعاد ازدواج های اجباری اگر دامنه گسترده تری به خود نگرفته باشد حداقل در ابعاد هولناكی ادامه دارد. اين مسئله رابطه ديرينه ای را با مسئله ستم بر زنان دارد. كه از درون مناسبات عقب مانده فئودالی و عشيره ای جامعه ناشی می شود. اشغال امپرياليستها نه تنها اين روند را تقليل نداده بلكه آنرا نيز تشديد ساخته است. و به همان ترتيب نشان می دهد كه زنان اگر نه بيشتر از قبل حداقل به همان اندازه در بند و زنجير ستمهای مردسالارانه مالكيت مرد بر زن به بالاترين درجه، اسير می باشند.
در 5 سال گذشته خودسوزی در ميان دختران و زنان ابعاد فوق العاده ای به خود گرفته است. تعداد زيادی از دختران جوان با سوزاندن خود آنهم در بهار زندگانی اشان، به زندگی خود پايان می دهند. در بسياری موارد دختران به خاطر اجتناب از ازدواج های اجباری دست به خود سوزی می زنند. اگر دختری و يا زنی مورد تجاوز قرار گيرد، دارای هيچگونه حمايتی در جامعه و خانواده نيست. خانواده، او را مورد سرزنش قرار می دهد و حتی ممكن است كه او را به قتل برسانند. اگر به قانون مراجعه كنند، به پليس و دستگاه امنيتی پناه ببرند ممكن است مورد سوء استفاده آنان نيز قرار گيرند. و تازه قانون آنها را مجرم خواهد شناخت. خلاصه اينكه زنان شاكی را حتی ممكن است به جرم زنا به زندان بيندازند و يا مورد سنگسار قراردهند. در آوريل 2005 زن 29 ساله ای بنام آمينه توسط حاكم شرع در يكی از ايالات شمال افغانستان به سنگسار محكوم شد و اين حكم به اجرا گذارده شد.
در نتيجه اين دختران جوان هيچ راهی بجز خودسوزی و از بین بردن زندگی شان در مقابل خود نمی بینند .
پديده ديگری كه در نتيجه « دمکراسي» آمريکائی نيز افزايش يافته فروش دختران درمقابل دریافت مبلغ ناچيزی است. دختران خردسال بی گناهی كه با يك عمر شكنجه ای كه در پی خواهند داشت بايد بهای اوضاع فلاكت بار اقتصادی را بپردازند. آذر در سن 9 سالگی ازدواج کرده است. مادرش حليمه به عفوبين المللی می گويد: « پدر آذر او را در سن پائين شوهر داد. برای اينکه او هيچ راه ديگری نداشت. ما خيلی فقير هستيم و توانستيم با شوهر دادن او 1000 (لك- پول افغانستاني) بگيريم.»
پس از گذشت 5 سال از اشغال، خشونت خانوادگی عليه زنان و قتل ناموسی گسترده شده است. بی بی سی در گزارش خود درمی 2005 می نويسد:« اذيت و آزار زنان در افغانستان در خانه و جامعه گسترده و تکان دهنده است و مقامات مسئول کمترين حرکت را برای مقابله با آن می کنند.» و اين خود نيز از جمله دلايل بسيار از خودكشی ها و خود سوزی های دختران جوان است.
زنان و دختران جوان هر ساله توسط شوهر، برادر و يا مرد ديگری از خانواده، با تفکر متحجر و پشتيبانی مستقيم و غير مستقيم قوانين ضد زن، قربانی قتل های ناموسی می شوند. قتل های ناموسی ابعاد زيادی به خود گرفته است.
کليه مطالب ياد شده در بالا، شمه ای است از زندگی فلاکت بار کنونی زنان افغانستانی. معنای عملی مدرنيسم آمريکائی حفظ مناسباتی است که ستم عريان بر زنان افغانستان يکی از ارکان اصلی اش را تشکيل می دهد.
هر چند كه نه از دولت بوش كه سياست ها زن ستيزانه اش حتی در خود آمريكا معروف است و نه از جهادی های مختلفی از جمله خود كرزای كه سياستهای زن ستيزانه اشان حتی از زمان جنگ مقاومت ضد روسيه اعمال می شده است، انتظار بهتری هم نمی رفت.
اما اين مسئله در عين حال هشداری است، به آنانيكه تصور می كردند، آمريكا واقعا می تواند دمكراسی بياورد و زنان افغانستان را آزاد كند. اين واقعيات برای چندمین بارنشان ميدهد كه آمريكا نه تنها خواهان چنين تحولی نيست، بلكه حتی اگر خواهان آن بود، توان چنين تحولی را نداشت چرا كه متحدين آمريكا و آنانيكه آمريكا مجبور است بر آنها تكيه كند تا سياستهای اشغالگرانه اش را به پيش ببرد، كسانی اند كه تا مغز استخوان مرتجع، عقب مانده و زن ستيز می باشند.
موقعيت زنان عراقی پس از اشغال
یک گروه تحقیقی در مورد خشونت بنام وی –دی در گزارش 2005 خود می نویسد:« از زمانی که آمريکا عراق را اشغال کرده است و رژیم تغییر یافت زنان عراقی بیشتر آزاديشان را از دست داده اند تا بدست بیاورند.» این جمله کوتاه خود بیان موقعیت زنان عراقی در حال حاضر می باشد.
تلاش می کنم كه تغيير و تحولات وموقعيت زنان در عراق را در سه عرصه مختصرا بررسی كنم:
سوء استفاده های جنسي، فشارهای اقتصادي، تشديد فشارهای سياسي، اجتماعی و فرو دست تركردن موقعيت زنان از نظر اجتماعی .
سوء استفاده های جنسی:
يكی ازعملکردهای امپرياليسم آمريكا در عراق سوء استفاده های وسيع جنسی عليه زنان بوده است. در اثر فشارهای افکار عمومی مجبور شدند چند نفر از سربازان را در عراق محاکمه کنند. بعد از محاکمه این چند سرباز گفتند که اين سوء استفاده ها كار چندين ”سيب گنديده“ است( منظورشان اينست كه كار چند عنصر منفرد و فاسدبوده است). اما واقعيت اينست كه عملکرد يك سيستم گنديده و فاسد و متجاوز است و نه چند سيب گنديده، كار آن سيستمی است كه اين عناصر گنديده را بطور اجتناب ناپذيری به وفور تعليم می دهد، تربيت می كند، توليد و بازتوليد می كند.
اگر دولتی بر مبنای زور و تجاوزگری به كشوری حمله می كند، ناچار است كه برای كسب و اعمال اتوريته خود بر عريانترين خشونت ها استوار باشد. يك نمونه آن در ماه مارس 2006 بود كه پنج سرباز آمريکائی به عبیرقاسيم حمزه دختر جوان عراقی تجاوز کردند. پس از تجاوز بدن له شده اش را به همراه خانواده اش آتش زدند.
اين اعمال جنايت باراتفاقی نيستند كه بصورت پراكنده توسط چند سرباز فاسد در عراق رخ دهد، بلكه اعمال جنايتكارانه و فجيعی هستند كه علاوه بر خصلت شديدا زن ستيزانه اش واقعيت و عمق فاجعه اين اشغال را نيز نشان می دهد. اينها اعمال وحشيگری و بخشی از سياست امپرياليسم آمريكا برای اشغال عراق است كه به منظور ايجاد رعب و وحشت، برای خوار كردن يك ملت و شكستن روحيه مقاومت آنها بصورت سيستماتيك اعمال می شود. كه در اين مورد تنها تعداد انگشت شماری از آنها رسوايی اش به ماورای مرزها می رسد و خشم جهانيان را برمی انگيزد و تازه تعداد كمی از تجاوزگران مورد محاكمه قرار می گيرند. آنهم تنها برای حفظ ظاهر.
ابعاد اين سوء استفاده های جنسی در ابتدا از طريق زندان ابوغريب بيرون آمد. زنی بنام نور يك يادداشت به خارج زندان فرستاد و از افراد مقاومت تقاضا كرد كه بيايند و اين زندان را تخريب كنند تا آنگونه كه وی می گويد از اين شرمی كه بر سر آنان می رود رهايی يابند. اين يادداشت اشاره می كند كه به زنان زندانی مكررا تجاوز می شود.عكسهايی كه از زندان بيرون آمده بود اين مسئله را تاييد می كند. يادداشت می گويد كه چند تن از زنان حامله شده اند، زنان را مجبور می كنند كه جلو مردان كاملا لخت شوند. شواهدی دردست است كه اكثر اين زنان پس از آزادی اقدام به خودكشی كرده اند. اين مسئله حتی توسط گروههای تحقيق خود ارتش آمريكا بطور اعجاب انگيزی مورد تاييد قرار گرفت. بعدا وكلايی كه اين مسايل را دنبال می كردند به اين نتيجه رسيدند كه نه تنها در زندان ابوغريب بلكه در سراسر عراق بطور سيستماتيك اين مسئله اتفاق افتاده است وکماکان ادامه دارد ( برای مطالب بالا به گاردين 20 مارس 2004 رجوع شود) . پس از آن جناياتی كه در فلوجه مرتكب شدند، تجاوز و به آتش کشیدن عبیرو خانواده اش تنها قطره ای را از دريای كثافات اشغالگران نشان می دهد. بنا بر گزارش اخبار زنان – ئی « در ژانويه 2004 حداقل 37 زن بوسيله سربازان آمريکائی در زندان ابوغريب مورد آزار جنسی و ديگر خشونت ها قرارگرفتند.»
در جامعه ای که زنان نمی توانند تجاوز را گزارش کنند، مشخص نيست که تا کنون سربازان « مدرن» آمريکائی به چند زن تجاوز کرده اند. بسياری اوقات زمانی که زنان گزارش تجاوز و آزار جنسی را داده اند ، از جانب خانواده مورد سرزنش قرار گرفته، تنبيه و يا حتی به قتل رسيده اند. به آنها اتهام زده می شود که آبروی خانواده را برده اند. اينها تنها يك جنبه از وحشيگری هايی است كه نيروهای اشغالگر مستقيما متوجه زنان می كنند.
فشارهای اقتصادی بر زنان:
در اين زمينه بسيار مختصر تنها به برخی نتايج می پردازم. بركسی پوشيده نيست كه بخش اعظم فشار تحريمهای اقتصادی متوجه زنان بود. اين مسئله در موقعيت شغلي، تحصیلی، بهداشت و حتی در موقعيت افزايش كار آنها در خانه تاثير گذاشت. ( چون بسياری مجبور شدند وسايل خانگی مثل ماشين رختشويی و يخچال وغيره را برای تامین معاش بفروشند) اما نكته مهم اينست كه بعد از اشغال آمريكا اين فشارها نه تنها كاهش نيافت بلكه بمراتب و حتی در برخی زمينه ها بشدت افزايش يافت.
بعد سياسی و تاثيرات اجتماعی اشغال:
اما آنچه كه بر زنان از نظر سياسی در نتيجه تغيير و تحولات سياسی اتفاق افتاده است، بسيار عميق تر و تاثيرات بسيار دراز مدت تری را بر موقعيت زنان در جامعه خواهد گذارد.
در چهار دهه گذشته زنان عراقی دارای حقوقی پيشرفته نسبت به بسياری از کشورهای منطقه بودند. بر اساس قانون اساسی عراق که در سال 1958 تصويب شده بود، زنان دارای برخی حقوق اوليه بودند. از حق طلاق و حضانت و آزادی پوشش برخوردار بودند. سن ازدواج 18سال تعيين شده بود. زنان همانند مردان از حق ارث برخوردار بودند. زنان حق انتخاب شدن و انتخاب کردن داشتند.
اما بعد از اشغال عراق، و تغيير و تحولاتی كه در صحنه سياسی كشور بوقوع پيوست اين امتيازات نسبي، مورد تهديد جدی قرار گرفتند. اولين خصلت اين تغيير و تحولات بقدرت رسيدن متحجرین اسلامی بود. از طرف ديگر بسياری از نيروهای بنيادگرايی كه در مقابل دولت و آمريكا می جنگند، نيز در مناطق مورد نفوذ خود زنان را مجبور به رعايت حجاب اسلامی می كنند و قوانين اسلامی را در موردشان به اجرا می گذارند. از دوران اشغال قانون خانواده ملغی گرديد و بجای آن شريعت اسلامی برقرار گرديد.
زنان بخصوص در جنوب عراق مجبور به رعايت حجاب شده اند. مسئله حجاب و اجباری شدن آن آغاز ستم وحشيانه عليه زنان است. آغاز بردگی و انقياد زنان است. وقتی انتخاب پوشش گرفته می شود، به واقع آغازی است برای اينكه ساير حقوق زنان نيز زير پا گذاشته شود. زنان به پستو خانه ها رانده شده اند. نيروهای فناتيک مذهبی بوسيله تجاوز، اسيد پاشيدن و ربودن به زنان فشار می آورند که حجاب بر سر کنند. لزلی آبدلا در جولای 2005 می نويسد « بسياری از زنان عراقی هرگز روسری برسر نمی کردند. ولی حالا جنازه های دختران و زنان.ديده ميشوند که روبنده بر سرشان گذاشته شده است و اينگونه به زنان ديگر هشدار می دهند.» گروههای فشار اسلامی وابسته به احزاب شيعه به مدارس و دانشگاهها می روند و دختران را مجبور می كنند تا حجاب بر سر كنند و دستكش بپوشند.
اخباری كه از عراق در مورد اعمال انواع و اقسام خشونت ها و ستم می رسد نشان از تغييری بنيادی در اوضاع آنجا دارد. موقعيت زنان عراق هر روز بيشتر شبيه به موقعيت زنان افغانستان می شود.
يك وكيل كرد به نام اميره حسن می گويد كه :« اين قوانين ما را در خانه حبس خواهد کرد. همان اتفاقی که برای زنان افغانستانی افتاد. قوانین قبلی عالی نبودند، ولی این یکی عراق را مبدل به جنگل می کند.» واشگتن پست ژانویه 204
در حقيقت زنان عراقی امنيت خود را نيز از دست داده اند، در جامعه و حتی در خانه مورد خشونت و وحشيگری قرار می گيرند. نه تنها توسط اشغالگران بلكه توسط گروههای محلي. آنها دختران جوان و زنان را می دزدند. صبا دختر 9 ساله ای است که دزديده شد و مورد تجاوز قرار گرفت. آسما دختر جوانی که در خيابان در حالی که با مادر و خواهر و يک مرد فاميل بود، دزديده شد و به خارج شهر برده شد و کررا مورد تجاوز قرار گرفت.
در ماه ژوئن 2006 سخنگوی انجمن حقوق زنان گزارش می دهد که « طبق تحقيقات ما شماره زنانی که مورد آزار جنسی و تجاوز قرار گرفته اند بخصوص در پايتخت افزايش يافته است. »
بسياری از زنان ربوده شده را به تجارت سكس در سطح محلی و بين المللی وارد می كنند. سازمان عفوبين المللی در گزارش 2005 خود به گسترش بيسابقه تن فروشی در بغداد در همين دوران اشاره می كند.
بسياری از زنان عراقی بخاطر نبود امنيت در خانه هايشان زندانی شده اند. تعداد زيادی از زنان تحصيل کرده عراقی که قبلا فعاليت های شغلی داشته اند به سختی از خانه خارج می شوند.
زنان از صحنه جامعه محوشده و اين برای برخی از رهبران فناتيک اسلامی خوابی بود که هرگز تصورش را هم نمی کردند.
عفو بين المللی در گزارش سال 2005 خود می نويسد: ” در بسياری موارد زنان و دختران عراقی از دولت و درگيريهای نظامی بيشتر ضربه خورده اند. آنها بخاطر زن بودن مورد هدف قرار می گيرند. آنها مورد تبعيض جنسی قرار دارند و اين نشان می دهد که اوضاع با از بين رفتن قانون در کشور بعد از سرنگونی صدام به ضرر زنان بوده است“
بجاست كه به مسئله جنگ داخلی هم كه خود يكی از محصولات جنگ تجاوزكارانه آمريكا است اشاره كنم. زنان نيز از فجايع اين جنگ بی نصيب نمانده و همچنان به مثابه يكی از حلقه های ضعيف مورد هدف گروههای بنيادگرای شيعه و سنی در گير قرار دارند.
اخيرا يک گروه فناتيک مذهبی زن شيعه ای را در شمال بغداد ربوده و مورد تجاوز قرار دادند. در مقابل يک گروه واپسگرای شيعه 8 زن سنی را ربوده، شکنجه داده و به آنها تجاوز کردند.
در سالهای 1970 بسياری از زنان فمنيست آمريکائی به اين باور داشتند که تجاوز مسئله شهوت نيست بلکه به مثابه قدرت مردان عليه زنان است. اين واقعيت امروز خود را در عراق به عريان ترين شکل نشان می دهد.
تاثيرات اشغال بر مناسبات اجتماعي:
اين مسائل يعنی فشارهای اقتصادي،نبود امنيت، تشديد فشار بر زنان و تقويت مردسالاري، بر مناسبات اجتماعی عراق نيز بی تاثير نبوده است. در شرايط کنونی برای بسياری از دختر وپسرهای جوان داشتن زندگی مستقل امکان پذير نيست. نبود شغل و امنيت دو عامل اصلی شده است که جوانان تحت پوشش خانواده قرارگيرند. اين امر موجب بازگشت مناسبات قبيله ای و عشيره ای که از زمان بر قراری قانون اساسی در سال1958 ضربه خورده بود، شده است. بازگشت مناسبات قبيله ای و عشيره ای بنيان و اساس محکمتری را برای تشديد ستم بر زن فراهم کرده است. مردان قبيله پاسداران و مالکين ناموس می شوند و قادرند برای سرنوشت زنان قبيله تصميم گيری کنند. و همينجاست كه موقعيت فرودست زن درمناسبات ميان خانواده تحكيم می يابد،حقوق اجتماعی اشان كاهش ميابد، در نتيجه از اجتماع بيشتر و بيشتر بيرون افكنده می شوند، وابستگی اشان به كار خانه و خانواده بيشتر می شود، ازدواجهای اجباری افزايش می يابد، قتل های ناموسی گسترش پیدا می کند و....
مطالبی که به آن اشاره شد اگر چه كليه ابعاد و يا تصوير كاملی از تحولی كه باصطلاح مدرنيسم و دمكراسی آمريكايی بوجود آورده است را نشان نميدهد. اما روندی را كه جامعه در نتيجه اين تغيير و تحولات سياسی – اجتماعی كه خود زاده جنگ و اشغال می باشند را نشان می دهد.
می خواهم قبل از جمعبندی به یک نقل قول کوتاه از مقاله هایفا زنگنه که در این جلسه نیز سخنران است و در روزنامه الااهرام در اکتبر امسال نوشته است اشاره کنم . این نقل قول کوتاه قادر است تا قلب هر انسان آزادیخواه را به درد آورد و تلاش کند که ماهیت اشغالگران و دولت دست نشانده آنها و همه مرتجعین رنگارنگ مذهبی را افشا کند و در مقابل برای رسیدن به جامعه ای عاری از هر نوع ستم و اسثتمار مبارزه کند.
هایفا می نویسد :« در حالیکه سخنگوی دولت مالکی با بیشرمی واقعیت رقم 650000 هزار کشته را زیر سئوال میبرد، سردخانه ها، بیمارستان ها و خیابان های عراق بر قصابی های روزمره شهادت می دهد. بی شمار و بی نام. اجساد جوان و پیر. شکنجه شده و تکه تکه و سوخته شده در هر گوشه ریخته است.
هزاران نفر آوراه شده اند. اجساد در خیابان ها روی هم تلمبار میشوند، یا به خاکروبه و رودخانه ها ریخته میشوند. رود دجله در وسط بغداد از وحشت فریاد می کشد. اجسادی که با جریان آن به طرف جنوب حمل شده در نرده های شهر سعیره جمع می شوند و شهر برای اجساد می گرید...... مگر این روزها در عراق خبر دیگری هم هست؟ »
جمعبندی:قانونی شدن ستم بر زن
حكومت های اسلامی در افغانستان و عراق در حقيقت محصول مستقيم تجاوز امپرياليستی بودند. اشغالگران توسط آنچه كه ”دمكراسي“ می نامند، يعنی برپائی ” يك انتخابات قلابي“ تلاش كردند كه به اين حكومت های اسلامی مشروعيت ببخشند و آنرا بغلط حكومت اكثريت بنامند. اما آنچه كه اين دمكراسی متولد كرد قانون های اساسی بودند كه ستم بر زنان را قانونی كرد. در هر دوی اين قوانين اساسی به حقوق زنان اشاره می كند و حقوق زنان را درحرف تضمين می كند. اما تا جايی كه اين حقوق ” قوانين شرعی را نقض “ نكنند. و تاكيد می كند كه هيچ يك از قوانين مصوب نبايد و نمی توانند در تضاد با قوانين اسلام باشند. همچنين بطور طنز آميزی آنها حقوق تعيين شده توسط قرار دادها و كنوانسيون های بين المللی را نيز تاييد می كنند اما بازهم به شرط آنكه در تضاد با اسلام قرار نگيرند. اما واقعيت اين است كه اكثريت قريب به اتفاق حقوق زنان در تضاد با قوانين شريعت قرار می گيرند. و در حقيقت بدينوسيله همه حقوق زنان بصورت ضمنی انكار می شود. كافی است نگاهی به قانون خانواده شريعت بكنيم. كه حق حضانت تنها با پدر است، زنان از حق طلاق يا اصلا برخوردار نيستند و يا حداقل دارای حق مساوی نيستند. زنان در مسايل ارث و شهادت نصف به حساب می آيند، زنان حق آزادی پوشش ندارند، شركت زنان در اجتماع بشدت محدود می شود.
با توجه به اين قوانينی كه به مثابه قانون اساسی تثبيت شدند، در افغانستان تغييرات اساسی از نظر قانونی برای زنان حاصل نشد، و در عراق، زنان بسياری از حقوق پايه ای خود را از دست داده اند و در بسياری موارد ديگر حقوقشان بطور جدی در خطر است و يكی پس از ديگری در حال گرفته شدن است.
با تجاوز گری و دخالت آمريکا و بر قراری حکومت های اسلامی در افغانستان و عراق و تصويب قانون اساسی مبتنی بر شريعت اسلامي، موقعيت اکثريت زنان بعنوان تحتانی ترين گروه اجتماعی تحكيم می شود. مالکيت مرد بر زن و موقعيت زن بعنوان ماشين جوجه کشی و وسيله ای برای تمتع جنسی مرد تضمين می شود.
در جامعه ای که شريعت اسلامی قانونی شود به فرودستی زن در مقابل مرد صراحت می بخشد و تثبيت موقعيت برتر مردان عليه زنان است. مجازات های اسلامی به مردان اين اجازه را ميدهد که وحشيانه ترين نوع ستم را بر زنان اعمال کنند. باعث می شود که مناسبات حاکم بتواند به حداکثر زنان را در جامعه استثمار کند.
موقعیت زنان افغانستانی و عراقی پس از اشغال نشان از اين دارد که هيچ امپرياليستی نمی تواند با گزینه های گوناگونی که برای منافع خود بکار می برد، همچون تحریم، انقلاب مخملی، تجاوز نظامی و اشغال و... حتی يک زن را در جهان آزاد کند. سنت های اسلامی شونيستی و مردسالارانه برای احيا و بازسازی مناسبات قبيله ای و فئودالی ضروری است و آمريکا برای تحکيم پايه های اشغالش شديدا محتاج آن است.
اتحاد آمريکا با زن ستيز ترين نيروها ی واپسگرا در افغانستان و عراق نشان می دهد که منافع آنان چگونه در ضديت آشکار با منافع زنان قرار دارد. اين اتحاد نشان داد که مدرنيسم مدل آمريکائی برای زنان اين مناطق چيری جز بردگی عريان به همراه نداشته است.
دگرگونی واقعی در موقعیت زنان افغانستانی و عراقی از پايين و توسط زنان و دیگر بخش های جامعه و با اتکا به ایده و راهی كه مبرااز تبعيض، استثمار و استعمار و ستم جنسی باشد، بدست خواهد آمد.