استبداد درونی و استبداد حکومتی
طیبه راحلی
براستی سخت جان تر از قشر زن موجودی در خلقت یافت میشود؟
بحث پیش رو نه از سردلسوزی برای زنان و نه به خاطر ایجاد شکاف و ترغیب حس تنفر نسبت به مردان است. بلکه فقط و فقط یک بررسی کوتاه از تفکرات موجود دراقشار مختلف جامعه نسبت به زن و تاثیر این تفکرات در کلیه شئون زندگی است.
تاثیر متقابل انسان بر اجتماع و اجتماع بر انسان بحثی است انکار ناپذیر. اگر غیر ازاین بود انسانها در طول تاریخ بی جهت در راه بهبود وضعیت خود تلاش میکردند.انسان همواره برای رسیدن به آرزوهای خویش جهد کرده است. این آرزو ها گاه فقط در جهت منافع شخصی، گروهی ، فومی و قبیله ای بوده و گاه جنسیتی و نژادی وهر گاه که هر کدام قدرت به دست گرفت، کمر به نابودی آن دیگری بست. با این توضیح که هدف از بیان این بحث، جنگیدن با مردان و کسب قدرت برای تغییر دیکتاتوری مردسالار به زن سالار نیست و همانا بحث برابری ابناء بشر به مفهوم کامل آن مدّ نظراست، آن را پی میگیریم.
با نگاهی بسیار کوتاه ولی منصفانه و عمیق، به تلاشهای زن ستیزانه حکومتیان، فلاسفه و ادیان در طول تاریخ مینگریم که چگونه همه سعی وتلاش خویش را درتحمیق و فرودست نشان دادن زنان ، بکار برده اند.
بر اساس این آموزه ها، زن جز برای ارضای مرد، خالی از هر گونه ارزش دیگری است.
علیرغم به سرآمدن عصر برده داری، پا فشاری بر ابقای بردگی زنان، تلاشی است که بر هیچ انسان
آزاده ای پوشیده نیست. البته درک این میزان از بردگی را فقط باید زن بود و با پوست و گوشت لمس کرد تا سوزش این آتش نابرابری که مغز واستخوان به فغان میآورد را درک نمود.
و از اینروست که زنان درهمه ادوار، به شکلهای مختلف جان بر سر برابری خواهی و کسب حقوق انسانی خود گذاشتند وخواهند گذاشت.
اگر چه امروزه دیگر زن را در کنار جسد همسرمتوفایش ، محکوم به زنده بگور شدن نمیکنند.
اگر چه او را به جرم واهی جادوگر، فقط به صرف دانش و کنجکاوی اش که روال دوران نبوده ، دیگر زنده زنده در آتش نمیسوزانند.
اگر چه علیرغم همه تلاشهای کوچک مغزانی که زن را فقط در پستوی خانه ، نهان میخواستند، زنان شایستگیهای خویش را به نحو احسن ، با تحمل مصائب و سنگ اندازیهای رنگ و وارنگ در اجتماع ، نشان دادند ، اما به رغم همه تلاشها ، همه مبارزات وهمه جانفشانیها ، هنوز تا رسیدن به حقوق انسانی- نه نیمه انسان- راه درازی در پیش دارند.
بر اساس آموزشهای فلاسفه وادیان و روشهای به ارث گرفته شده ، زن باید بگونه ای عمل کند که همواره مورد رضایت ، خوشی و تایید مرد قرارگیرد.
باید بگونه ای تربیت شود که فرودست و سبک مغز باقی بماند و این نابرابری را به عنوان یک اصل ابدی و ازلی بپذیرد.
این داستان امروز و دیروز و یک قرن پیش نیست. متاسفانه نرینه سالارانی چون ارسطو، گزنفون، فیثاغورث، نیچه وخیلی های دیگراز فلاسفه باستان به شیوه های مختلف درفرودست نشان دادن زنان و در نتیجه محق جلوه دادن مردان، برافکارفرهنگی جوامع، تاثیرات بسیارزیادی گذاشته اند که البته به "رحمت" ادیان، محکمترین میخ نیزبرتابوت برابری زنان کوبیده شد.
براستی وحشت ازآگاهی زن درچه بوده که فیلسوفانی این چنین بلند پایه، کمرهمت به نا دیده شدن او بسته اند؟
چند نقل قول از این" بزرگان" میآوریم تا ریشه های این نابرابریها بیشتر شناخته شود.
" وقتی زنی دانشمند میشود معمولا نشان آنست که دراندامهای تناسلی اواختلالاتی روی داده است". و یا اینکه
" مرد فرودست بهتراز زن فرادست است" / نیچه
" زنان نباید دانا باشند. کنجکاوی، آنان را از خود راضی و پر تکلف میکند. برای آنان همین بس که شیوه خانه داری و اطاعت بی قیدوشرط از شوهررابیاموزند. به آنان بگویید که جنس مونث باید همانقدربه دقت ازعلم پرهیز کند که عیب و رذالت را زشت میشمرد " / فنلون
وآنگاه که با هیچ شگردی و حکمی نتوانستند جلوی رشد زنان را بگیرند به حیله متوسل شدند.
" کارفکری، زن را به هنگامی کچل میکند که مردوارگی فزاینده وتحقیر زیبایی ، به رشد موهای چهره اش می انجامد. بدین ترتیب در آینده زنان کچل میشوند وسبیلهای بلند وریشهای مردانه در میآورند." /هانس فریدنتال
" وظایف زنان تمام دورانها و چیزی که باید از آغاز کودکی به آنان آموخته شود، عبارت است از:
لذت بخشی و خدمت به مردان ، جلب محبت واحترام آنان، بزرگ کردن آنان در کودکی ونوجوانی و مراقبت از ایشان در بزرگسالی، مشورت وتسلی دادن به مردان، شیرین و جذاب ساختن زندگی برای آنان." / ژان ژاک روسو
حال چگونه میتوان درخانه ظلم و ستم وخشونت ، کارتوان فرسا وخستگی مداوم ، برای مردان ، زندگی شیرین و جذاب درست کرد، سئوالی است که باید جناب روسو به آن پاسخ دهند . مثل این است از بیماری که از درد دندان میخواهد سر به دیوار بکوبد بخواهی برایت برقصد ویا جک تعریف کند تا بخندی!!!!!!!!!!!!
اگر چه زنان سخت جان و پر توان ، در چنین شرایطی هم آسایش مردان را فراهم میساختند و میسازند ولی نه با عشق و گاه هم با نفرت ، همچون کنیزی که خدمت ارباب میکند. اینجاست که بسیاری از مردان یاد نگرفتند که با عشق زندگی کنند نه با خشونت. آسایش را برای همه بخواهند نه ققط خویشتن خویش. احترام بگذارند واحترام ببینند.عشق بورزند وعشق دریافت کنند، گاه تسلی بدهند وگاه مورد تسلی قراربگیرند. نظر بدهند ونظربشنوند حتی اگر با آن موافق نباشند.
" ناتوانی ذهنی یا ضعف فکری زن ، نه فقط واقعیت بلکه ضرورت است" /. دکتر پل ژولیوس
چرا ضرورت؟ چه کسانی از این ناتوانی ها بهره میبرند؟ اینهمه پافشاری برای ندیدن حق وحقوق زنان برای چیست؟
" زنان را در غرفه وبالاخانه جا ندهید ونوشتن به ایشان نیاموزید وسوره یوسف به آنها تعلیم ندهید وچرخ رشتن به آنها بیاموزید و سوره نور رابه آنها تعلیم دهید." / محمد پیامبر/ حلبه المتغین باب 4. قصل 6 تالیف علامه محمد باقر مجلسی
" اگر امر میکردم کسی برای غیر خدا سجده کند هرآینه میگفتم که زنان برای شوهرانشان سجده کنند." / محمد پیامبر/ حلبه المتغین باب 4. قصل 6 / تا لیف علامه محمد باقر مجلسی
" زنان عورتند وبیهوده گفتار، چون عورتند درخانه پنهانشان کنید وگفتار بیهوده آنان رابا سکوت خود چاره کنید". بحارالانوار تا لیف علامه محمد باقر مجلسی
وصدها نقل قول دیگروهزاران آیه که از حوصله این نوشته خارج است ودوستداران این بحث را از جمله به کتاب
زنان از دیدگاه مردان ، ترجمه محمد جعفرپوینده ارجاع میدهم.
باری ، رسوب این تفکرات است که علیرغم همه ارزشهای انسانی و برابری طلبانه مکتبهای علمی، هنوز نتوانسته خود را از قیدوبند آن رها سازد. بیهوده نیست که یولماز گونی این سناریو نویس وکارگردان توانمند ترک میگوید " زندان سنتها هزاران باراززندان رژیمها سخت تر است " .
به درستی که اینطور هم هست. حداکثرعمر یک رژیم دردنیای کنونی چقدر است و عمر سنتها چه بد وچه خوب چقدر؟
تصور نشود که این تبعیضات جنسیتی کهنه شده و یا فقط شامل زنان بیسواد و عقب مانده است. متاسفانه باید بگویم خیر. حتی زنان تحصیلکرده نیز که دارای مناصب اجتماعی بالا وآگاه به حقوق خویش هستند و برای براندازی این کهنه سنتها نیز میجنگند، در این گرداب متعفن، دست وپا میزنند.
تصور نشود که این مردان از آن مردان عصر ارسطو و سقراط وبقراط نیستند. نه نیستند. ولی شکل عوض شده،
کلام برگشته و گاه حتی از حقوق زنان نیز دفاع میکنند. طرفدار برابری هستند. ولی ..........گاه آنچنان ضعیف عمل میکنند که آرزو میکنی کاش ....
البته بسیاری از مردان بدلیل همان شیوه های تربیتی واحاطه شدن درفرهنگ غا لب مرد سالارانه، خود از ظلمی که میکنند واستبدادی که روا میدارند بی اطلاعند و یا تحت تاثیر همان سنتها ، ناخودآگاه با ریسمان خودمحوری ودیکتاتوری ، آنچنان بر گلوی برابری جنسیتی میفشارند که نکند "حق" تاریخیشان زدوده شود و بدون آنکه خود بخواهند آب به آسیاب تیره بختی جامعه میریزند.
باید بگویم که تفکرات بسیاری از ما خالی از مفهوم و درک واقعی از واژه مقدس برابری است. بسیاری ازما بدلیل رشد وزندگی درجامعه ای بغایت استبدادزده و دیکتاتورسالاروعدم ارتباط با دنیای نسبتا دمکراتیک غرب وعدم تجربه دمکراسی ، درک درستی از این واژه ها نمیتوانستیم داشته باشیم و اگر در چهارچوب تربیتی خانوادگی هم دچاردیکتاتورهای کوچکتر بودیم که مشکل چندین برابر میشد.
هم از این روست که میگویند زنان تحت ستم مضاعفند. درحقیقت زنان علاوه بر تحمل رنجهایی که ازدولتهای سفاک ودیکتاتورخود میبرند در کنار ظالمان سنتی خویش نیزکه گاه در نقش پدر، گاه در نقش برادر، گاه در نقش شوهر و گاه هم در نقش فرزند مذکر ظاهر میشوند، زندگی تنگاتنگ دارند.
توان بسیار میخواهد زمانیکه حق خود را میشناسی، ظلم را میبینی، تجاوز به حقوقت را با گوشت و پوست و استخوانت لمس میکنی ودرعین حا ل آن را تحمل میکنی فقط به این دلیل که ریشه آن را در فرهنگ مردساخته ای میدانی که به این زودیها از بین نخواهد رفت.
زنان که همواره درمبارزات علیه دیکتاتوری، علیه دشمنان داخلی و خارجی، علیه فقر، علیه بیکاری، با سلاح وبی سلاح در دانشگاه و کارخانه و جبهه و مزرعه، دوش بدوش مردان میجنگند، چگونه است که نیمه انسان تلقی میشوند و بدتر ازهمه اینکه این نیمه انسان آنگاه که در مبارزه علیه خودکامگیهای رژیم ، دستگیر میشوندوبه زندان میافتند، درگرفتن احکام و اجرای شکنجه، نه تنها نیمه به حساب نمیآیند بلکه در بسیاری مواردشکنجه های بسیارشنیع ترنیز برآنان اعمال میگردد.
برای دمی به زندگی ای فکر کنیم که سر شارازبرابری باشد و احترام متقابل و نه نگاه از بالای مردسالارانه.
به راستی زندگی چقدرزیبا خواهد بود اگراین تفکرات رشد کنند و باعمل یکی شوند.
مبارزه علیه دیکتاتوری رژیم بدون مبارزه علیه افکار ارتجاعی و سنتهای غیر انسانی و نهادینه شدن افکار برابری طلبی راه به جایی نخواهد برد ودر پایان به دمکراسی منجرنخواهد شد.
به همان اندازه که شعار مرگ بر سرمایه ومرگ بر دیکتاتور سر میدهیم، با همان جدیت وبطور موازی باید علیه نابرابری و همه نوع تبعیض جنگید .تبعیض نژادی، قومی، جنسیتی، دینی، ...
هیچیک را بر دیگری الویت نیست.
اشتباه نشود این تبعیض ونابرابری فقط در دستگاه حاکمیت نیست. آن ریشه درمن وتو وما دارد. ارزش این مبارزه نه تنها کمترازآن نیست بلکه همچون پی ِ بنایی است که اگر درست نسازیمش، واژگون خواهد شد واینطورنیست که:
- دیو چو بیرون رود فرشته درآید.
- تفکرات دمکراتیک باید ریشه ای و بنیادین گردد.
برای نهادینه شدن برابری طلبی ورفع هرگونه تبعیض ، باید مبارزه بی امانی را بموازات مبارزه علیه سرمایه وعلیه رژیمهای خود کامه به پیش برد.
متاسفانه درمیان مبارزین ما بخصوص مبارزان مرد، حکم بر این بوده که اول مبارزه علیه امپریالیسم در الویت است. و یا اینکه مگر مردان ما آزادند که مبارزه برای حقوق زن را پیگیری میکنید ...
سئوال اینجاست، آیا فکر میکنید با از بین رفتن رژیم و استیلای حتی یک دولت مردمی و آزاد، تفکرات هزارلایه مردسالاری ودیدگاه نا برابری که متاسفانه حتی در بین مردان روشنفکر ومبارزین سیاسی هم به وفور دیده میشود ، به یکباره منسوخ خواهد گردید و مثل اسیدی بر رسوبات کهنه عمل خواهد کرد؟ نه باید بگویم آنان که اینگونه فکر میکنند. سخت در اشتباهند. چرا که اگر اینگونه بود حداقل در میان روشنفکران ما باید مشکلی به نام دیکتاتوری خانگی از بیخ وبن پرچیده میشد. چون هم دانش آن را دارند وهم شعار آزادی زن را سر میدهند وهم به ستم مضاعف بر زنان بسیار واقفند واگر لازم باشد کتابها نیز در این باب مینویسند وساعتها نیز میتوانند سخنرانی کنند. در حالیکه در عمل چنین نیست. پس به مبارزات بی امان وهمزمان زنان علیه رژیم وهمچنین علیه استبداد وقوانین نا برابر و دیکتاتوری خانگی خرده نگیرید که این راه دراز است وناهموار.
بلی ! برای رسیدن به آزادی باید از جاده زیبای برابری گذشت وگرنه جز شعاری تهی، نخواهد بود و همواره در این دور تسلسل، سرگردان خواهیم ماند.
چگونه میتوان با دیکتاتوری جنگید وقتی که تارو پود تفکرات نیمی از جامعه، با برتری طلبی و نابرابری تنیده شده است؟
نه! بهتراست نگویم نیمی از جامعه. واقعیت آن است که باورتفکرات مردسالارانه در زنان هم به دلیل رسوخ همین فرهنگها، ریشه ای تاریخی دارد. تا آنجا که هر ظلمی را بر خود متحمل میشوند وگاه مبلّغ همین فرهنگ مرد سالار نیز هستند.
چگونه میتوان با دیکتاتورمبارزه کرد در حالی که حاضر به شکست استبداد سخت جان درون خود نبود؟
استیلای دیکتاتوری واپس گرایانه و قهقرایی جمهوری اسلامی، براین سرزمین بلا کشیده حاکی ازعدم درک صحیح ما از آزادی و برابری بوده است. همین که اکثریت قریب به اتفاق احزاب و سازمانهای سیاسی به جمهوری اسلامی فقط به دلیل "ضد امپریالیسم" بودن به آن رای مثبت دادند، نشان از ندیدن ویا بسیار کم دیدن مقوله آزادی و برابری است.
حال آنکه اگر همان موقع فقط نیم نگاهی در قانون اساسی، به قوانین مربوط به زنان، می انداختند، با توجه به محتوای ضد انسانی آن، میتوانستند خط مشی درست تری انتخاب کنند، که متاسفانه اصلا توجهی به آن نشد وهرگاه هم که صدای اعتراضی بلند شد، قویتر از سردمداران جمهوری اسلامی " هیس " گفتند که هیهات وقت شعار برابری نیست و دشمن ما امپریالیسم است و بر اساس همین بینش از اعتراض بحق زنان در 8 مارس 1979 دفاعی در خور شآن این اعتراضات حق طلبانه نشد.
هنوزعرق راهپیماییهای زنان برای برانداختن رژیم شاه که دوش بدوش مردان در همه جا حضور داشتند، خشک نشده بود که جمهوری اسلامی بنای ناسازگاری علیه زنان را شروع کرد واینجاست که زن ِ تحت ستم تاریخی، خطر را با شامه تیزش حس میکند، به میدان میآید وبرای نه تنها آزادی خود، بلکه برای پاسداری از آزادی جامعه بپا میخیزد وشعار:
زنده باد آزادی ، جمهوری واقعی. و یا:
لحظه به لحظه گفتم زیر شکنجه گفتم یا مرگ یا آزادی ، را زیر ضربات باتوم نیروهای رژیم سر میدهند.
و چه دردناک، آنان که تا دیروز دوش بدوش مردان خود علیه استبداد پهلوی و سلطه امپریالیسم آمریکا جنگیدند آنروز در ادامه همان مبارزه برای کسب برابری وآزادی، تنها ماندند و بجز تعداد انگشت شماری از مردان آزاده را در کنار خود نیافتند.
راستی چند درصد از مردان مبارزمان در این اعتراض بزرگ زنان که علیه حجاب اجباری بوده شرکت داشتند؟ براستی چقدر برای سازمانهای سیاسی ما در آن دوران، این مسئله قابل تعمق بوده است؟
آیا نمیشد تفسیر کرد که حجاب اجباری فقط چند متر پارچه نیست که بر سر باید کرد، بلکه مرگ یک انتخاب آزاد است ؟ بلکه محبوس کردن تفکری دیگر و بینشی دیگر است؟ نمیشد نتیحه گرفت که امروز حجاب بر سر میکنند و فردا مرا از تفکر خالی میخواهند؟ نمیشد پیش بینی میکردیم که به جای رشد وپیشرفت و تفکرمدرن، چهار نعل به عقب خواهیم تاخت؟ و بلاخره چرا فکر نکردیم که امروز زنان را در بند میخواهند و فردا به حساب تک تک ملت خواهند رسید.
واینهمه را دیدیم وچشم بستیم به امید واهی اینکه رژیم ضد امپریالیسم است وخواسته های زنان در مقایسه با آن از اهمیت چندانی برخوردار نیست و اینگونه آزادی وبرابری را به مسلخ گاه فرستادیم.
دریغ و دریغ وصد دریغ که حتی اگر با پیمانه - معیار آزادی هر جامعه، میزان آزادی زنان آن جامعه هست- حرکات رژیم راتفسیر میکردیم، میتوانستیم به ماهیت این خون آشامانی که امروز اینگونه دیوانه وار به جان ومال مردم دست درازی می کنند واز دارهای اعدام جوانان نازنینمان، جنگلها وسروستانها ساختند، پی میبردیم.
دریغ که چه راحت از کنار این پیمانه گذشتیم .
زنان توانمند و فداکار ما در چهارگوشه جهان، شب وروز درتلاشند تا با جان فشانیهای خود بتوانند لایه لایه ازاین هزارلایه تفکرات ارتجاعی را بزدایند.
راهی سخت وطولانی در پیش است. آزادی و برابری بشرفقط با تغییر حکومتها میسر نخواهد بود بلکه بعلاوه با تغییر همه جانبه تفکرات و آنهم رادیکال در رسیدن به مفهوم واقعی آنچه که آزادی و برابری اش میخوانیم، قابل دستیابی است وگرنه همواره دیکتاتوری میرود ودیکتاتوری دیگر، جای آن را میگیرد .چون دمکراسی در درون، نهادینه نشده است.
آرتوررمبودر سال 1871 در دفاع از انسانیت زن میگوید " هنگامی که زنجیرهای بی پایان بردگی زن درهم شکسته شود ، هنگامی که زن برای خود و با خود زندگی کندومردکه تاکنون نفرت انگیز بوده او را به حال خود بگذارد، زن نیز شاعر خواهد شد! .... چیزهای شگفت، بی انتها، زننده و دلنشین را کشف خواهد کرد. ما نیز آنان را برمیگزینیم ، آنان را در مییابیم " .
ما نیز انتظار داریم در فرن21 ودرعصرعلوم و تکنولوزی که خط بطلان بر بسیاری از باورها و سنتهای غلط و بی پایه کشیده است، به اصل برابری زن ومرد، به حقوق انسانی این نیمه بشر، به شیوه ای عملی واجرایی برخورد شود.
دراین راه طولانی ما چشم یاری به همراهی مردان مان بسته ایم. بدون شرکت آنان، در زدودن این رسوبات سنتی موفقیت حاصل نخواهد شد ویا بسیار طولانی تربه نتیجه خواهد رسید.
همچنین امید مان به مادرانی است که با آگاهی هر چه بیشتر و با درک درست درتعلیم و تربیت فرزندان، بخصوص فرزندان ذکور خویش، آن کنند که شایسته و بایسته نسل نوین است .
2010-07-10