از ترس «مسلمانستیز» و «یهودیستیز» نامیده شدن در مقابل زنستیزی سکوت نخواهیم کرد!
ما در کنار خواهران فلسطینیمان ایستادهایم!
باریکهی پرجمعیت در کنارهی دریای مدیترانه بیست و چند شبِ تمام چنان به آتش و خون کشیده شده که جهان خواب زده و مسخ را به فریاد آورده، اما در مقابل چشمان حیرتزدهشان شاهد تکرار چنان قساوتی هستند که با هیچکدام از شعارهای دهانپرکنِ «دمکراسیخواهانه» و «صلحطلبانه» و پیمانهای رنگارنگ جهانی، آنهم در خاکِ «با ثباتترین دمکراسی خاورمیانه» همخوانی ندارد. در حالی که صدای ضجه و فریاد زنان و کودکانِ سرگردان از لابهلای آوارِ خانهها، مدارس و بیمارستانهای غرقه در خون به گوش میرسد، رسانههای جمعی دنیا را عربدههای سلطلهجویانهی رهبران اسرائیلی و همدستانشان پر کرده است. صدای گلولهها و خمپارهها در غزه بیوقفه موسیقی مرگ را تکرار میکنند تا صاحبان و سازندگان بزرگترین تجهیزاتِ درجه یک نظامی در جهان برتری تکنولوژیک، نظامی، سیاسی و حتی برتری ملی، ایدئولوژیک و نژادی خود را به مردمِ بیدفاع و قدرت از کف داده، در یک سرزمین اشغال شده و محصور، ثابت کنند و سردمداران توحشِ سیستماتیک در حالی که ماسکِ همیشگی دفاع از «حقوق انسانی» را بر چهره زدهاند دلقکوار در این «والس مرگ با اسرائیل»۱ میرقصند.
در این بیست روز که ارتش اسرائيل با موشکباران هوایی، بمب، تانک و ... حتی حملهی زمینی غزه را زیر آتش گرفته، بیش از ۱۰۰۰ فلسطینی به کام مرگ کشیده شدهاند که دو سوم آنان غیرنظامی و حداقل یک پنجم قربانیان کودکان بودهاند؛ این در حالی است که دولت اسرائیل در کمال وقاحت اعلام میکند که ما صرفا مراکز نظامی را هدف قرار دادهایم و اگر غیرنظامیان کشته میشوند جزو «لطمات جانبی» است و یا به این دلیل است که حماس در مساجد، مدارس و ... تجهیزات نظامی پنهان کرده و یا از مردم به عنوان سپر دفاع انسانی (دیوار گوشتی) بهره میبرد و ... اگر قتلعام زنان و کودکان در مدارس تحت حمایت سازمان ملل متحد «جنایت جنگی» محسوب نمیٰشود، پس چه نامی میتوان بر آن نهاد؟ اگر «نسلکشی تدریجی» و «پاکسازی قومی» سیستماتیک نیست، پس چیست؟
چرا به هر بهانهای، اسرائیل شهروندان عادی را مورد حملهی وحشیانه قرار میدهد و در واقع با یک سیستم کشتار تدریجی، بهطور رندومی (تصادفی) محلات، مدارس، بیمارستانها و سواحل را بمباران میکند؟ این نشان میدهد که کشتار دستهجمعی و قتلعام شهروندان فلسطینی، سلاح اصلی اسرائیل برای اجرای سیاست پاکسازیقومی مردم فلسطین است. برخی از مدافعان سیاست پاکسازی قومی توسط اسرائیل آشکارا اعلام میکنند که چیزی بنام شهروند غیرنظامی فلسطینی وجود ندارد! حتی نمایندهای بنام «آیلت شاکل» از حزب «بیت یهودی» که در دولت نیز شرکت دارد، در یک صفحهی اینترنتی نوشت: «همهی فلسطینیها دشمن ما هستند. حتی زنان فلسطینی را باید کشت، چون اینها مار به دنیا می آورند.»
از دیگر سو آمریکا هر جنایتی را پشتیبانی می کند و اعلام میکند که «نگرانیهای امنیتی» اسرائيل را درک میکند. خانم مرکل هم ورود ارتش اسرائيل به غزه را تایید میکند و حتی یکبار هم نشده است که از کشتار کودکان فلسطینی در غزه ابراز ناراحتی کند و دیوید کمرون هم با سکوت رضایت خود را اعلام کرده است و ... رسانههای مدافع سرمایهداری هم تحت عنوان «خشونت از دو طرف» یا «اسرائیل در مقابل حماس» و ... سعی دارند حقایق این جنایت را بپوشانند تا مثل همیشه کثافات و جنایات ناشی از یک جهان نابرابرِ اشباع شده از ستم و استثمار را بپوشانند و از دیگر سو اسرائيل را به عنوان بزرگترین متحد آمریکا در منطقهی خاورمیانه از منزوی شدن نجات دهند تا کماکان اسرائیل بتواند حافظ منافع آمریکا در منطقه باقی بماند.
اما موضوع به همین جا خاتمه نمییابد آن روندی که امروزه فلسطین را تبدیل به زخمی خونبار در منطقه کرده است، مستقیما و صرفا حاصل این ساز منحوس ناکوک نیست، این موسیقی دهشت، نوازندگان دیگری هم دارد. اگر اسرائيل غزه را تبدیل به یک گتوی بزرگ کرده است اما در یک چرخش تاریخی موفق شده است برای این زندان زندانبان خودی تربیت کند. هنوز زمان زیادی نگذشته که جنبش رهاییبخش فلسطین الهامبخش و سرمشق بسیاری از جنبشهای مترقی در منطقه و جهان بود، اما در «پروسهی صلح اسلو» حکومت خودمختار فلسطین تحت نام حفاظت از پروسهی صلح از نزدیک با سازمان سیا و شین بت اسرائیل همکاری کرد و مقاومت فلسطین را در کرانهی غربی و نوار غزه سرکوب کرد. قرارداد صلح اسلو، طرحِ ظالمانه، حقارت بار و پر نیرنگی با هدف ازبین بردن مقاومت فلسطین بود. عرفات مُرد اما این توهم باقی ماند که گویا مردم از طریق همکاری و شراکت با ستمگرانِ خود میتوانند برخی از حقوق خود را به دست آورند.۲
درست در همین شرایط نیروهای مرتجعِ اسلامگرا که تا دیروز با دولت اسرائيل سازش و همراهی داشتند فرصت پیدا کردند که به عنوان آلترناتیوِ شرایط موجود سربلند کنند. نیروهایی که در اصل آمریکا و اسرائیل برای تضعیف سازمان آزادیبخش فلسطین که یک سازمان سکولار بود، متشکل کرده بودند.
اگرچه حماس نیز به عنوان یک جریان واپسگرای مذهبی در تضاد با آزادیهای زنان و جوانان قرار گرفته است اما این جریان در تضاد بین خواست مشروع مردم فلسطین برای تعیین سرنوشت خودشان و حکومت غاصب اسرائيل توانسته است در بین تودهی مردم و بخشی از افکارعمومی درجهان مشروعیت کسب نماید، خصوصا در شرایط افول نیروهای انقلابی و سکولار. اما حماس نیز مانند سایر نیروهای واپسگرای اسلامی در پی آفریدن یک هویت اسلامی برای مردم فلسطین بوده و هست که در مرکز آن مساله زنان خودنمایی میکند. حماس نیز دقیقا مانند جمهوری اسلامی در پی آفرینش هویت زنِ مسلمان است که حجاب فشرده و پرچم آن است. «کمپین حجاب، توسط جنبش اسلامی در تابستان ۱۹۸۹ آغاز شد و این دورهای بود که نقش دگرگونکنندهای در تبدیل این نیروی اسلامی از گروهی که با اشغالگران اسرائیلی خود را وفق داده بود به گروهی که با آنان مقابله میکرد، ایفا کرد. این مسأله به شکل تهدید و آزار زنانی که بیحجاب بودند (از طریق پوستر تبلیغاتی، سنگ انداختن، توهین لفظی و تهدید) و به شکل اشاعهی نظرات و مباحثاتی که در آن حجاب داشتن نه تنها بهعنوان نشانهای از تقوا و پرهیزکاری، بلکه بهمثابهی میهنپرستی نیزبه حساب می آمد، پیش گذاشته شد.»۳
از دیگر سو توهم سکولارها نسبت به اینکه جنبش ملی فلسطین ذاتا سکولار بوده و همیشه سکولار باقی خواهد ماند، باعث شد که راه برای حماس و ایجاد «امت اسلامی» در مقابلهی تدریجی با آنچه سنتهای غلط و تاثیر بیگانگان نامیده میشد باز شود.
این در حالی است که پیشترشرکت زنان فلسطینی در مقابله با اشغالگران اسرائیل، نقشها و تصورات جنسیتی کلیشهای را به چالش کشیده و به آن ضربه زده بودند. زنان از مردان جوان، با قرار دادن بدنشان بین آنان و سربازان اسرائیلی بهطور واقعی محافظت میکردند، در عین حال در بسیاری ازعملیاتهای مقاومت نیز شرکت داشتند. کمیتههای زنان ستون فقرات کنشهای نافرمانی مدنی بود که جرقههای انتفاضهی اول را زده و آن را تقویت نمود. از اعتصابات و تظاهراتهای خیابانی گرفته تا سنگ انداختن، سازماندهی آموزش آلترناتیو، جمعآوری زباله، پخش غذا و دیگر شبکههای حمایت از مبارزات، نقش زنان در طول این دوره بهطور ارزندهای مستند شده است. تا زمانی که زنان فلسطینی بخشی از جنبش ملی فلسطینیها بودند، نقش و حضورشان در طول دورهی انتفاضهی اول (۱۹۸۷- ۱۹۹۲) کیفیتا از هر زمان دیگر قبل از آن متفاوت بود.۳ ظهور انتفاضهی دوم در سال۲۰۰۰، آخرین میخهای تابوت جنبش زنان فلسطین را زد. اگر زنان فلسطینی «استخوانبندی»(یعنی ستونفقرات) انتفاضهی اول بودند، همانطور که یک فعال فلسطینی توصیف میکند، در انتفاضهی دوم آنها مبدل به استخوانبندیای در گنجه شدند.۳ در عوض، از زنان خواسته شد که بیشتر نظارهگر و قربانی باشند. تعجبآور نیست که در این زمینه، بمبگذار انتحاری زن، در کنار همتای مردش، در گفتگوهای ملی به عنوان مظهر اصلی مقاومت ظاهر میشود.۳ این زنان از یک سو با حضورشان در عملیات انتحاری بهعنوان زن و یا مادر مظهر اصلی مقاومت نامیده میشدند و از دیگر سو «بیغیرتی» مردان جهان عرب را به چالش میکشیدند و نقش محرک ایفا میکردند اما خطرناکترین استفادهای که از نیروی بمبگذاران زن در مباحث اسلامی شد، پاک کردن تاریخ مقاومت زنان فلسطینی است.
به همین خاطر است که امروزه باید به جنبش فلسطین و مردم و خصوصا زنان و جوانان ناراضی و شورشی فلسطین به عنوان دهانهی آتشفشانِ خشم مردمِ ستمدیدهی خاورمیانه نگاه کرد که طغیان آن، توان این را دارد که یک بار دیگر خواب را از چشمان جها نیان برگیرد و یک بار دیگر آتش مبارزه را در مقابل آتشافروزان جنایتکار روشن کند. امروز باید جنبش فلسطین را در بستر تاریخیاش بگذاریم تا ظرفیتهای آن را دریابیم. بدور از نگاه نوستالژیک یا غلوآمیز یا اسرارآمیز و ذاتگرایانه به مبارزات مردم، واقعیات هرچند رنجآور و ناامید کننده را ببنیم، چون در کنار این مشکلات واقعی، راهحلهای واقعی هم وجود دارند. امروزه مردم فلسطین هم مانند تمام مردم جهان و خصوصا زنان فلسطینی هم مانند تمام زنان جهان در چرخهی واپسگرایانهی امپریالیسم و بنیادگرایی مذهبی قرار گرفتهاند که نمیتوان و نباید از ترس یکی به دامان دیگری پناه برد. نمونهی مبارزات مردم فلسطین نشان میدهد که نه راهحلهای مذاکراتی امپریالیستی و نه جنگهای تجاوزکارانهی اسرائيلی و نه مصالحه و شراکت با ستمگران و واپسگرایان اسلامی هیچکدام برون رفتی برای نقطه پایان گذاردن به این فاجعه نیستند و در این بین زنان بزرگترین قربانی این جنایات و سیاستهای جنگطلبانه و یا بنیادگرایانه هستند که پتانسل بالایی برای زیر و رو کردن آن جامعه دارند. همانطور که حضورشان در مبارزات رهاییبخش مردم فلسطین و ... توانست الهامبخش زنان در کل منطقه و جهان باشد، انتظار میرود که نسلی از زنان جوان و مبارز یک بار دیگر پا به میدان مبارزه بگذارند و بار دیگر تمام مرتجعین پدر/مردسالار را نه فقط به چالش بطلبند بلکه اینبار علاوه بر یک مقاومت حداکثری یک مبارزهی حداکثری و تا به آخر را به پیش ببرند، مبارزهای که در آن نه از ترس «مسلمانستیز» نامیده شدن، در برابر افشای مذهب و نقش و کارکرد آن در انقیاد زنان و جامعه سکوت کنیم و نه از هراس «یهودیستیز» (آنتیسیمیتیست) معرفی شدن در مقابل جنایات اسرائيل و شریک اصلیاش آمریکا سکوت اختیار کنیم. ما زنان تا کنون بیش از حد در مقابل زنستیزی در اشکال مختلف سکوت کردهایم. سکوتی که هر بار باعث شده مبارزات زنان تحت عناوین مختلف همچون ارجحیت مسائل ملی یا قومی یا همبستگی مذهبی یا طبقاتی و ... به مسلخ برده شود و زنان اولین قربانیان سیاستهای مردسالارانهی ملی یا قومی و مذهبی و ... بودهاند. ما دیگر از ترس هیچ ستیزهجویی در مقابل زنستیزی سکوت نخواهیم کرد. امروز نیز اگر در مقابل نسلکشی و پاکسازی نژادی اسرائیل اعتراض میکنیم به معنای تایید سیاستهای مرتجعین اسلامی همچون حماس و متحدینش چون اخوان المسلمین و حزبالله و جمهوری اسلامی ایران و ... نیست. ما زنان ایران برخلاف جمهوری اسلامی که با اشک تمساح ریختن و استفادهی ابزرای از مبارزات و مقاومت مردم فلسطین در پی کسب منافع خویش است، در مقابل جمهوری اسلامی و کلیهی نیروهای واپسگرای اسلامی و در مقابل کلیهی امپریالیستها همبستگی خود را با خواهرانمان و مردم فلسطین اعلام میکنیم وبه آنان می گوییم که برای در هم شکستن این توحش و خشونت سازمان یافته در فلسطین و جهان همراه، همگام و همرزم شماییم. مبارزهی شما، مبارزهی ماست!
سازمان زنان ۸ مارس (ایران – افغانستان)
جولای ۲۰۱۴
http://8mars.com
zan_dem_iran@hotmail.com
https://facebook.com/8Marsorg
۱- «با چه کسی میرقصیم؟» جمیله ندایی http://shahrvand.com/archives/3067
۲- «به بهانه مرگ شارون» http://committeebe.blogspot.be/2014/01/blog-post_12.html
۳- «فعالین، لابیگران و بمبگذاران انتحاری: درسهایی از جنبش زنان فلسطین!» / نشریه ۸ مارس شمارهی ۳۱
http://8mars.com/browsf.php?c=999&Id=375&no=31