بولتن سالانه
هفتمین مجمع عمومی سازمان زنان هشت مارس در مورد زنان افغانستان
موقعیت زنان افغانستان
7 سال از سرنگونی طالبان توسط آمریکا و دولت های متحد غربی می گذرد. دولت دست نشانده آمریکا نیز 7 سال فرصت داشت تا افغانستان را به ویترین "آزادی و رهایی" زنان افغانی از طریق بمباران و تجاوز نظامی آمریکا و متحدینش تبدیل کند. افغانستان امروز ویترین واقعی خشونت علیه زنان است. هنوز نام زنان در افغانستان "عاجزه" و "سیاه سر" است. سیاه سر و عاجزه فشرده موقعیت کلی زنان افغانی است.از طریق بررسی مجموعه خشونتها بر زن افغانی می توان به موقعیت کلی آنان در زمینه حقوقی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی پی برد.
خشونت های خانگی علیه زنان یکی از مهمترین و گسترده ترین اشکال خشونت علیه زنان است. قتل های ناموسی و طرد دختران در خانواده ها به خاطر تن ندادن به ازدواج های اجباری و یا به جرم ابراز تمایل به مرد مورد علاقه خود، بطریقی هشدار دهنده افزایش یافته است. خودسوزی و خودکشی دختران و زنان جوان در این چند ساله روبه افزایش بوده است. قتل و ضرب وشتم زنان توسط شوهران و مردان خانواده حتی در میان طبقات متوسط و بالا در ابعاد وسیع ادامه دارد. نمونه بارز آن قتل "نادیه انجمن" شاعر جوانی است که در هرات توسط شوهرش صورت گرفت.
پابپای خشونت های خانگی شاهد اشکال چندگانه خشونت های اجتماعی علیه زنان هستیم. ربودن دختران و زنان جوان همچنان در ابعاد وسیع ادامه دارد. دستجات مسلح دختران جوان را از خانواده ها و یا در راه مدرسه می ربایند و روزها و حتی هفته ها مورد تجاوز گروهی قرار می دهند. در بسیاری از موارد عاملین این جنایت گروههای مسلح وابسته به فرماندهان جهادی و دولت هستند ، اغلب این موارد دختران به خاطر عدم رعایت موازین اسلامی و یا به جرم تحصیل مورد " تنبیه" قرار گرفته اند.
خشونت دولتی هم چون حلقه واسط و در بالای خشونت اجتماعی و خانگی حرف اول و آخر را علیه زنان می زند. در نظارت خانه ها (بازداشتگاههای موقت پليس) و زندان های افغانستان، شماری زيادی از زنان به خاطر ارتکاب جرايم اخلاقی، فرار از منزل و... در حبس به سر می برند اما شايد هيچ مردی در یک زندان افغانستان یافت نشود که به جرم بدرفتاری، خشونت و اذيت زنان زندانی شده باشد. در موارد آزار و اذيت جنسی و شکايت از تجاوز، قوانين موجود و سيستم قضايی حاکم در افغانستان معمولا منافع مردها را رجحان می دهد و زنان هميشه قربانی اصلی اين حوادث می شوند.
این زنان بطور سیستماتیک توسط زندانبانان و مسئولین ولایات مورد ضرب و شتم و تجاوز جنسی قرار می گیرند. ابعاد این سو استفاده های جنسی به آن حد است که یک هیات نمایندگی پارلمان افغانستان که از زندان پلچرخی کابل دیدار کرده بود، مسئولان زندان را به تجاوز جنسی علیه زندانیان زن متهم کردند. در این گزارش آمده که ابتدا به زنان داروی بیهوشی داده می شود و یا با زور و تهدید به آنها تجاوز می شود حتی در گزارش این هیئت آمده است که در چند مورد زنان باردار شده اند و این در شرایطی است که اکثر زنان بدلایل مختلف از جمله "بی آبرو" شدن و یا بی دفاع بودن در مقابل مسئولین زندان سکوت می کنند. اندک خانه های امن نیز موقعیتی بهتر از زندان ندارند و گاه نا امن تر از هر خانه دیگر ودوزخی سوزان تراز زندان است. خانه های امنی که تبدیل به روسپی خانه برای مقامات، و متنفذین ولایات شده است. آنهایی هم که در تله زندان و یا خانه امن نمی افتند، بعلت فقر اقتصادی و سوء استفاده های اطرافیان به تن فروشی و احتمالا اعتیاد کشیده میشوند.
در افغانستان، خود پليس از جمله عاملان يا حاميان خشونت به زنان به شمار مى رود يا آن كه براى پيشگيرى از آن دست به كارى نمى زند.
فقر روز افزون خانواده ها زمینه دیگری برای اعمال خشونت علیه دختران خردسال شده است. پدیده فروش دختران خردسال بابت پرداخت قرض به طلبکاران و یا به منظور تهیه امرار معاش خانواده روستایی، ابعاد هولناک و گسترده ای بخود گرفته است. در برخی مواقع دختران خردسال حتی 7 ساله را با مبلغی معادل 1000 تا 2000 دلار معامله می کنند.
خشونت های چندگانه بر زنان افغانی بخوبی بندهای اسارت اجتماعی سیاسی و حقوقی زنان افغان را بازتاب می دهد، شرایطی که با حضور چند زن در پارلمان و یا وزارت خانه زنان و تشکیل "ان جی او" های زنان نه فقط تخفیف نیافته بلکه چون پرده ساتری بر این همه رنج و بی حقوقی زنان است.
سرچشمه موقعیت اسارتبار زنان افغانی
سامانه اجتماعی افغانستان بر پایه بی حقوقی زنان شکل گرفته است. این سامانه اجتماعی بر پایه منفعت نظام قبیله ای و عشیرتی است. نظام قیبله ای و جنگ سالاری برای حفظ انسجام و وحدت خود بر افکار و باورهایی متکی است که بشدت زن ستیز، سنتی و مذهبی است. سامانه سیاسی طالبان و دولت دست نشانده کرزای حافظ این نظام است و بر خلاف ادعای آمریکا که تجاوز نظامی خود را به نام "رهایی و آزادی زنان" افغانستان مشروعیت بخشید، امروزه نظام سیاسی دست ساز آمریکا اساسا در خدمت و حفظ نظام جنگ سالار و قبیله ای است. این نظام نیاز به روبنای ایدئولوژیک و سیاسی مناسب خود دارد و بی جهت نیست که آمریکا دولت دست نشانده خود را با همین قوانین مذهبی پی ریخت و نام آن را "جمهوری اسلامی افغانستان" نهاد و باز هم جای تعجب ندارد که هم اکنون بخش زیادی از مقامات دولتی همان طالبان سابق هستند و امروزه کرزای و دول غربی در پی ادغام هر جه بیشتر نیروهای طالبان در حکومت فعلی افغانستان هستند.
پسوند "اسلامی" در جمهوری افغانستان تاکید بر فرودستی وبی حقوقی زنان است، وگرنه در بسیاری از کشورهای جهان و از جمله خود افغانستان، مردم اعتقادات مذهبی دارند و هرگز هم نخواسته اند که اعتقادات و باورهای مذهبی شان را در نظام سیاسی بعنوان وسیله ای برای سرکوبشان بکار برند. حکومت کرزای نه فقط از طریق قانون اساسی متکی بر شریعت، بی حقوقی زن را قانونی کرد، بلکه از طریق تقویت سران قبایل، دست بنیادگرایان مذهبی را برای اعمال خشونت لجام گسیخته علیه زنان باز گذاشته است.
وزرات زنان در افغانستان، اساسا نهادی تبلیغی است که مصرف خارجی دارد و اصولا موجودیت داخلی به معنای کمک به زنان را ندارد. برای اطمینان می توان به سایت این وزارتخانه مراجعه کرد
تشکلات گوناگونی که به اصطلاح بر ای کمک به زنان تشکیل شده اند، خود زمینه ساز خشونت علیه زنان از طریق تبلیغات مذهبی در جامعه اند. این تشکلات با تبلیغات مذهبی در حقیقت به تئوریزه کردن بی حقوقی زنان از طریق اشاعه ایده ها و افکار سنتی و مذهبی می پردازند. این تشکلات تحت نام "ان جی او" در افغانستان فعالیت می کنند و بودجه های کلان خارجی را به خود اختصاص داده اند..
عکس العمل زنان افغانستان به این خشونت ها اساسا منطبق بر درجه آگاهی آنان از مکانیسم های این ستم ها و راههای مقابله به آنهاست. رشد پدیده فرار و هم چنین خودسوزی زنان، انعکاس شیوه های مقاومت و مبارزه آنان در مقابل اشکال گوناگون خشونت و ستم بر زن است. هنوز شاهد مقاومت جمعی و آگاهی رشد یافته ای که مقاومت و مبارزه ای جمعی را دامن زند، نیستیم. هنوز شکل مقاومت و مبارزه زنان افغانی در مقابل سرکوب سازمان یافته دولتی، اجتماعی و خانگی، مقاومت و مبارزه ای فردی است. مقاومتی که امروزه عمدتا مقاومت منفی یعنی خودویرانی است. هنوز اشکال مبارزه و مقاومت جمعی و سازمان یافته بسیار ضعیف است. گرچه در دوران طالبان ما با اعتراضات سازمان یافته زنان در شهرهای پاکستان مشخصا کویته روبرو بودیم.
موانع عینی و ذهنی پیش پای مبارزه زنان
نیروهای نظامی اشغالگر متفاوت هر یک در رقابت های خود یکی از باندهای بنیاد گرای مذهبی قبیله ای و جنگ سالار را تقویت می کنند. این تقویت شامل تقویت نظامی، اقتصادی و در نتیجه سیاسی اجتماعی است بگونه ای که این نیروها امروزه دولت های واقعی غیر متمرکز در مناطق مختلف افغانستان هستند و برای اعمال و نمایش قدرت سرکوب و خشونت بر زنان را میدان تاخت و تاز خود کرده اند. این نیروها عملا با ایجاد شرایط خفقان، ترور، رعب و وحشت، هر نیرویی چه فردی و چه متشکل که سخنی از پیشرفت و ترقی خواهی زنان بزند را منکوب می کنند چه برسد صحبت از حقوق زنان که بدون شک عقوبت سخت دارد.
یکی از موانع جدی دیگر، نفوذ گسترده و عمیق افکار و ایده های عقب مانده و سنن فرهنگی زن ستیز در میان کل جامعه است که چند دهه حاکمیت سیاسی نیروهای بنیادگرای مذهبی در تقویت و سخت جانی این سنن و باورها نقش حیاتی بازی کرده است.
ضعف آگاهی زنانه، که خود یکی از ضرورت های کنش جمعی زنان برای بهبود شرایط شان است، ناشی از دلایل بیشماری است که به اختصار به برخی از این دلایل می توان اشاره کرد : عدم شرکت زنان در فعالیت اجتماعی ناشی از مناسبات عقب مانده حاکم در جامعه است که توسط سنت ها متعدد قبیله ای، عشیره ای و بخصوص مذهبی در عرصه روبنا محافظت می شود. این مسئله محدودیت های فراوانی را در مقابل زنان از زاویه شرکت در فعالیت های اجتماعی و اقتصاد شهری ایجاد می کند و به نوبه خود موجب عقب ماندگی توده زنان و مانعی در مقابل رشد آگاهی فرهنگی و سیاسی آنان است. سازمان های سیاسی مردمی و مترقی علیرغم روبرو بودن با محدودیت ها تلاش هایی را برای شکستن چنین موانعی انجام داده اند، اما این تلاش ها به اندازه کافی نبوده و کوشش های بسیار بیشتری را در این راه می طلبد تا بتوان چنین موانعی را که تاریخی طولانی و ریشه هایی بس عمیق دارند را در هم بکوبند و در این مورد راهگشایی واقعی را انجام دهند.
اشغال نظامی کشور توسط نیروهای امپریالیستی و مبارزه برای رهایی از این اشغال موجب شده که بسیاری از نیروهای مترقی مبارزه برای آزادی و رهایی زنان را به مسئله ای فرعی و آینده موکول کنند. به اعتقاد ما مبارزه علیه اشغال به مبارزه برای خقوق زنان گره خورده است چرا که همزاد اشغالگران و نقطه اتکایشان همین نیروهای جنگ سالار و بنیادگرای مذهبی زن ستیز هستند.
بجز معدودی از زنان افغانی ساکن کابل، و یک تعداد ولایات ( آنهم در مرکز ولایت) اکثریت زنان افغانی نقشی در فعالیت های اجتماعی اقتصادی ندارند. این وضعیت باعث عدم استقلال اقتصادی و در نتیجه وابستگی حیاتی آنان به مردان هستند و نهایتا موجب تن دادن آنان به هرگونه بی حرمتی و خشونت برای تامین معاش هستند.
تبعید و مهاجرت و تاثیر آن بر موقعیت زنان افغانی
چند میلیون زن افغانی هنوز در خارج از مرزهای افغانستان در موقعیت مهاجر و تبعیدی بسر می برند. اکثریت این چند میلیون زن در کشور ایران و پاکستان تحت شرایطی سخت زندگی می کنند و بخش کمتری از این تعداد نیز در کشورهای غربی ساکن شده اند. موقعیت زنان افغانی در ایران و پاکستان تفاوت چندانی با افغانستان ندارد. سرکوب و خشونت سازمان یافته در این کشورها علیه زنان، شامل حال زنان افغانی نیز شده و گاه به مراتب خشن تر و فجیع تر است.
طبیعتا وضعیت زنان افغانی مهاجر یا تبعیدی در کشورهای غربی بخصوص در زمینه اقتصادی بهتر از وضعیت زنان در افغانستان یا ایران و پاکستان است. اما کماکان خشونت های خانگی در بین خانواده های افغانی ابعاد گسترده ای دارد. قتل های ناموسی، خشونت خانگی علیه زنان در بین خانواده های افغانی غیر قابل انکار است.
نفوذ و جان سختی افکار سنتی و مذهبی در میان خانواده های افغانی بالاخص زنان، مانعی جدی در ارتقا آگاهی آنان و استفاده از فرصت های برابر در کشورهای غربی برای رشد و توانمند ساختن خود است. می توان ادعا کرد که اغلب خانواده های مهاجر و تبعیدی افغانی در خارج بلحاظ ذهنی کماکان در حیطه جغرافیای فرهنگی کشور خود بسر می برند.
بدون شک برخورد کشورهای غربی با مردم مهاجر و تبعیدیان، موجب در خود فرو رفتن هرچه بیشتر جوامع مهاجر در این کشورها شده است. حفظ فرهنگ و سنن عقب مانده و ضد زن به پناهنگاهی برای حفظ هویت جوامع مهاجر تبدیل شده و بهای این "حفظ هویت" که عمدتا هویت فرهنگی است را زنان می پردازند. جان باختن بسیاری از این زنان تحت نام قتل ناموسی و خشونت خانگی بخشی از همین "حفظ هویت" است..
نبود فرهنگ کار جمعی و اجتماعی در میان زنان افغانی، باعث شده که نسبت به ملیت های گوناگون، کمترین گروه سازمانیافته در کشورهای غرب باشند و شمار انگشت شمار تشکلات زنان افغانی هرگز نتوانسته اند تعداد وسیعی از زنان افغانی را در بر گیرند چرا که تمایل به کار جمعی و همبستگی زنانه در میان زنان افغانی بقدر کافی رشد نیافته است. بعلاوه اغلب زنان آگاه و روشنفکر افغانی نیز، هنوز رهایی و آزادی خود را در گرو رهایی جمع زنان نمی بینند و طبعا کوشش های ضروری برای کشاندن هر چه بیشتر زنان به فعالیت اجتماعی و طبعا ارتقا آگاهی آنان کمتر صورت می گیرد.
در نتیجه زنان مهاجر و تبعیدی افغانی که می توانند نقش مهمی در براه اندازی جنبش آگاهی و بیداری زنان داخل کشور داشته باشند هنوز قادر نشده اند از این فرصت تبعیدی برای ارتقا خود و زنان داخل کشور بهره گیرند.
به عبارت دیگر زنان افغانی هنوز در خود هستند و نه برای خود!
در نتیجه امروزه بار مبارزه جهت بهبود وضعیت زنان بر دوش معدود زنانی است که بایستی خستگی ناپذیر موج را برگردانند و جنبشی فراگیر را علیه ستم و استثمار لجام گیسخته زنان افغانستان دامن زنند، همتی بزرگ و فداکاری بی دریغ را باید!
زنان هشت مارس و مشکلات بخش افغانستان
بخش افغانی تشکل هشت مارس علاوه بر مشکلات فوق با مسئله ناسیونالیسم و شوونیسم نیز روبروست.
از یکسو تفکر شوونیستی ایرانیان علیه افغانیان موجب شده که زنان افغانی نیز همکاری با تشکلی "ایرانی افغانی" را بدیده شک و تردید بنگرند و از همکاری و همراهی با ما خودداری کنند. از سوی دیگر تفکر ناسیونالیستی در میان زنان افغانی موجب میشود تصور کنند که زنان هم ملیت خودشان به آنان نزدیک تر هستند تا زنانی که از ملیتی دیگر هستند. این مسائل مانع گسترش و یا حتی همراهی زنان افغانی علاقمند به مسائل زنان برای کار سازمان یافته با ما شده است
اما از سوی دیگر زبان مشترک و نزدیکی فرهنگی و هم چنین دولت های سرکوب گر و زن ستیز مشابه، زمینه همدلی و نزدیک مبارزات ماست که باید زنان ایرانی و افغانی آن را بمثابه نقطه قوتی برای فعالیت مشترک در دست گیرند.
زنان افغانی متشکل در هشت مارس در کنار همراهان ایرانی، سخاوتمندانه و همدلانه در تمامی فعالیت هائی که اساسا حول مسائل و مطالبات زنان ایرانی انجام گرفت، فعالیت کردند. زنان هشت مارس شانس این را داشته اند تا از زنان افغانی متشکل در این تشکل، درس جهان وطنی دیدن مسئله زنان را بیاموزند. فعالین تشکل هشت مارس نیز همواره در حرف و عمل خود نشان دادند که جهانی بودن جنبش زنان نه یک شعار، بلکه یک روش اندیشه و شیوه ای از عمل کردن است.
چه باید کرد؟
به جرات می توان مدعی شد که در افغانسنان زنان ستمدیده ترین ستمدیدگان هستند. آتشفشانی مذاب که باید دهانه بگشاید و در سیلاب خود زن ستیزی و همه ایده ها و افکار و سنن مذهبی و غیر مذهبی مردسالارانه را به سنگواره های تاریخ بدل کند.
تا زمانی که ما قادر نشویم با سنت ها و فرهنگ و باورهای مذهبی که جوهر آنها بی حقوقی و فرودستی زن است، برخوردی آگاهانه و علمی کنیم و تا زمانی که خود حاملین فعال این باورها و سنتها باشیم. در واقع زندانبان و کلید دار زندان اسارت خودیم.
وقت آن رسیده که با دست های پر توان خود درهای زندان اسارت را بشکنیم بویژه اینکه امروزه از موقعیت تاریخی بی نظیری برخورداریم: همدلی مردم جهان را با خود داریم. هم چنان افغانستان در مرکز مسائل جهان است و بهتر است از این فرصت استفاده کرده و نگذاریم مسئله زنان افغانی به فراموشی سپرده شود.
چرا باید نهادهای بی شمار" ان جی او" شور بختی و ستم بر ما زنان را به ابزاری برای سود جویی خود تبدیل کنند. میلیونها زن عاصی افغانی تشنه گشودن راز فرودستی و ستمدیده گی خود هستند و مشتاق راه رهایی از این بندهای اسارت تاریخی. صدها زن و دختر افغانی که در اوج ناامیدی خود را به کام مرگ می سپرند با زبان بی زبانی راه رهایی از این جهنم مردسالاری را فریاد می کنند و بهتر است این فریادهای بی صدا را بشنویم و از لاک رهایی فردی خود بیرون بیاییم و محدوده تلاش و کوشش شخصی و کوچک خود را با خوشبختی بزرگ، یعنی رهایی میلیونها زن افغانی پیوند زنیم، پا از دایره و محدوده شخصی خود فراگذاشته به جهان بزرگی قدم گذاریم که فضاهای گسترده ای در مقابل چشمان می گشاید.
جنبش بیداری زنان، وظیفه زنان پیشرو و آگاهی است که نه فقط جسارت و شجاعت خلاف جریان رفتن را دارند، بلکه خود را مجهز به دانش غنی و گسترده جنبش جهانی زنان کرده اند و با فراگیر کردن این آگاهی و دانش زنانه، پیشتاز مبارزه ای میشوند که امروز را به فردای سعادت و بهروزی میلیونها زن افغانی پیوند می زند.
زنان افغانی به درازای تاریخ تحت سلطه نیروهایی بوده اند که از باورهای دینی و مذهبی برای سرکوب و فرودستی زنان استفاده کرده اند، امروز یک بار برای همیشه باید علیه قدرت هایی که می خواهند باورهای مذهبی انسانها را تبدیل به قوانین عمومی و روابط بین انسانها کنند شورش کنیم. علیه همه کسانی که دین را در مقام قانونگزاری قرار داده اند و زندگی زنان را تابع مقررات دینی کرده اند.
زنان افغانی نیاز به همدلی وهمراهی میلیونها زن پیشرو و آگاه جهان دارند. نیاز دارند از تجارب آنان بیاموزندو نیاز دارند که آنان در مبارزه زنان علیه بنیادگرایی مذهبی در کنارما با ما همدلی کرده و تحت هیچ توجیهی به این مسئله کم بهایی ندهند.
زنان خاورمیانه و زنان افغانستان در مبارزه خود با دو نیروی در هم تنیده روبرو هستند: بنیادگرایان مذهبی و قدرت های امپریالیستی بعنوان آن روی دیگر جهان مردسالارانه و نابرابر کنونی.
هر فرد و گروهی که ذره ای به پیش رفت و توسعه افغانستان علاقه دارد محک صداقت در علاقه اش، تلاش برای آزادی و برابری زنان است و زنان افغانستان می توانند از این راه مدعیان دروغین پیشرفت و ترقی جامعه افغانستان را تشخیص دهند.
سازمان زنان هشت مارس (ایران – افغانستان 1 ( جولای 2008